پیام آقای ابوالحسن بنی‌صدر بمناسبت سال‌روز انقلاب ایران

ابوالحسن بنی‌صدر :

هموطنان عزیزم

در سی و نهمین سالگرد انقلاب ایران، شما خواست خویش را به تغییر، ابراز می‌کنید. اما برای این‌که خواست شما، تحقق پذیرد، باید به عمل برخیزید و برای این‌که بتوانید به عمل برخیزید، ضرور است که ذهن خود را از دروغها بیالائید:

  1. انقلاب را گناه‌کار شمردن و بار مسئولیت را بر عهده آن نهادن و مسئول خشونتش خواندن، دروغ است. راست این‌است که وقتی تخریب نیروهای محرکه از اندازه بیرون شد، حیات ملی بخطر می‌افتد. جامعه به تنی مانند می‌شود که خون از دست می‌دهد. انقلاب، حرکتی است که مردم می‌کنند وقتی تغییر می‌کنند و خود را به تغییر دادن نظام اجتماعی توانا می‌یابند. برای آن انقلاب می‌کنند که نیروهای محرکه تخریب نشوند، یعنی خشونت روی به کاهش بنهد و توحید اجتماعی افزایش سرمایه‌های اجتماعی و اقتصادی و طبیعی را به حد مطلوب رساند و بکار افتادن این سرمایه‌ها و نیروهای محرکه دیگر، رشد در استقلال و آزادی، بر میزان عدالت اجتماعی میسر گرداند. اگر نه، انقلاب ممکن نمی‌شود.

انقلاب ایران اصول راهنمای 20 گانه‌ای می‌داشت و روش آن، جنبش همگانی بود. بر نسل امروز است که خواستهای خود را با آن اصول بسنجد و ببیند، عقب‌تر است یا جلوتر. براین نسل است که خود را از این عیب که تجربه را در نیمه رهاکردن است، مبری کند و به یمن دست‌آوردهای تجربه، آن اصول را کامل کند و متحقق کردن آنها را وجه همت خویش بگرداند. بر نسل امروز است که در این امر واقع تأمل کند: هر نوبت که جنبشی همگانی روی میدهد و جنبش کنندگان استقلال و آزادی و جمهوری بمعنای برخورداری جمهور مردم از حقوق پنجگانه را هدف میکنند، زورپرستان دو کار را با هم میکنند، پلشتیهای خود را به انقلاب نسبت دادن و با سلاح دروغ و بهتان و ناسزا به ایستادگان بر اصول راهنمای انقلاب، یورش آوردن. بهوش باشید! هدف زورپرستان، بیزار کردن شما از انقلاب و محروم کردن شما از الگو/بدیل است. چراکه اگر به این دو هدف برسند، انقلاب، تجربهای در نیمه رها شده میگردد و جامعه توانائی بدیل مستقل و آزادگشتن خویش را از دست میدهد و حال و آینده از آن آنان میشود و ویرانی از آن ایران و فقر و خشونتها از آن مردم ایران.

انقلاب ایران چون جنبشی همگانی بود، نیاز به خشونت نداشت. نیاز به خشونت‌زدائی داشت. بدینخاطر بود که ایرانیان گل در دست گرفتند و به ارتشیان و دیگر نیروهای مسلح، اهداکردند. استعداد دوست داشتن خویش را بکار انداختند وآنان را با خود یارکردند. بدین‌سان بود که گل بر گلوله پیروز شد. نسل امروز، باید از نسلی که انقلاب را تصدی کرد بپرسد: چه شد که با سقوط رﮊیم شاه، خشونت نه روش اصلی که تنها روش شد؟ پاسخ من به این پرسش این‌است: جمهور مردم چون به حرکت درآیند، خشونت بی‌محل می‌شود. زیرا قلمرو اعمال قدرت دولت استبدادی صفر می‌شود. خشونت را همواره اقلیتی بکار می‌برد که می‌خواهد، به زور، به قدرت برسد. از این‌رو پیش از آن که جنبش همگانی بگردد، گروه‌هائی دست به اعمال خشونت‌آمیز می‌زدند. با سقوط رﮊیم شاه، به میزانی که ستون‌پایه‌های قدرت تشکیل و اعضای همان‌گروه‌ها در آنها عضو شدند و ملاتاریا خود را در اقلیت دید و در کار تصرف دولت به زور ، شد و گروه‌های خشونت طلب دیگر نیز دست بکار تصرف دولت و یا مقاومت خشونت آمیز شدند، خشونت نخست روش اصلی و سپس تنها روش رﮊیم ولایت فقیه شد. طرفه این‌که، با استفاده از سانسوری که به نسل‌های بعد از انقلاب تحمیل شد، بکاربرندگان خشونت و کودتاکنندگان آن‌روز، به این نسل‌ها القاء‌کردند و می‌کنند که انقلاب یعنی خشونت و مقصر وضعیت امروز، نه آنها که انقلاب است.نسل امروز هرگاه بخواهد بداند گویندگان امروز این دروغ که «انقلاب‌ها همیشه با خشونت همراهند»، کیانند، خواهد دید که اینان همان کودتاچیان بکاربرنده زور برضد انقلاب و جمهوری بوده‌اند.

   حال که نسل امروز خویشتن را نیازمند روی آوردن به جنبش میبیند، هرگاه بخواهد جنبش موفقی را به انجام رساند، باید از خود و از نسلهای پیشین بپرسد: چه کسانی و چگونه انقلاب را که خود قربانی خشونتگرائی شد، تنها مقصر وضعیت امروز گرداندند؟ هرگاه این پرسش را از خود و از نسلهای پیشین بپرسد و بخواهد که پرده سانسور را بدرد، واقعیت را همانسان که روی دادهاست خواهد دید و شناخت. بازسازندگان استبداد را باز خواهد شناخت و در خواهد یافت که هرگاه جامعهای خود هدفی را پی نگیرد که بخاطرش انقلاب میکند و بگذارد، گروههای قدرت پرست بر سر تصرف دولت، خشونت درکار بیاورند، نه تنها هدف او تحقق پیدا نمیکند، بلکه حاکمان جدید سرکوبگر تر از استبدادیان پیشین نیز میشوند.

  1. فراوان دوران کنونی را با دوران شاه سابق مقایسه می‌کنند. طرفه اینکه هر سه رأس مثلث زورپرست، با تمام توان می‌کوشند میان خود مدار بسته پدید‌آورند. اگر رأس حاکم این کار را می‌کند دلیل دارد و آن این‌است که دولت را در تصرف دارد و کاری که باید بکند و می‌کند، این‌است که بگوید: اگر من نباشم، دست نشانده ترامپ هم بر شما حاکم نمی‌شود، بلکه ایران لیبی و یا سوریه می‌گردد. خاطر او جمع است که شما مردم ایران به جنبش در نمی‌آئید تا مبادا کشور شما لیبی یا سوریه شود. اما دو رأس دیگر زورپرست از چه رو، وسیله ایجاد مدار بسته می‌شوند؟ بخاطر شدت نادانی و قدرت پرستی؟ نادانی ،ذاتی قدرت‌پرستی است اما ترس از منحل شدن، اگر مدار بسته بازگردد، نیز هست.

اینک که شما ایرانیان می‌بینید جنبش موفق نیاز به بیرون رفتن از مدار بسته بد و بدتر دارد، باید امر واقع بس دیرپائی را بشناسید که فریب از راه قیاس صوری است و، به یمن تمرین روزانه، آن هشیاری را بیابید که فریب شما از راه مقایسه صوری ناممکن گردد. پس به ضرورت باید بدانید مقایسه میان بدی که سبب انقلاب ایران شد با بدتری که وضعیت امروز است، مقایسه صوری است. زیرا سبب غفلت عقل‌ها می‌شود از این واقعیت که بد ایستا نیست. همان‌که هست نمی‌ماند. پویا است. یعنی بدتر و بدترین می‌شود. این نه انقلاب است که نمی‌تواند مانع از بدترشدن بد بشود، بلکه این بازسازی استبداد است که سبب می‌شود، بد بدتر و بدتر بدترین بگردد. نسل انقلاب باید به هشدارها بها می‌داد و مسئولیت خویش را در جلوگیری از باز‌سازی استبداد، برعهده می‌گرفت. نسل امروز نیز باید بداند، در مدار بسته بد و بدتر جنبش موفق ناممکن است. اگر اکثریت افزون بر 90 درصد جامعه خواهان تغییر است اما وارد عمل نمی‌شود، از جمله، بدینخاطر است که هم از گرفتار بدترشدن میترسد و هم در مدار بسته بد و بدتر جنبش همگانی ناممکن است. از اینرو، با سانسور شدید مانع میشوند مردم ایران بدانند، در بیرون این مدار بسته بد و بدتر، هرچه هست فراخنای بیکران استقلال و آزادی است. انقلاب ایران موفق شد زیرا با همه تلاشی که رﮊیم پیشین کرد، موفق نشد مدار بسته بد و بدتر را (یادآور می‌شود که دست‌آویز کودتا برضد حکومت ملی مصدق، این بود که ایران در حال سقوط در دامن روسیه شوروی است. از آن پس نیز رﮊیم شاه، مدعی بود تنها یک بدیل وجود دارد و آن‌هم حزب توده وابسته به روسیه است. در جریان انقلاب نیز تبلیغ می‌کرد، و همه روز، که با رفتن رﮊیم، روسها ایران را می‌بلعند و ایران ایرانستان می‌شود) ایجاد و مردم ایران را در این خوان – که یکی از هفت خوانی است که جنبش باید از آنها عبور کند -، زندانی بگرداند و جنبش همگانی را بخواباند.

بدینقرار، اگر مثلث زورپرست و ارگانهای تبلیغاتی که در اختیار دارند و نیز ارگانهای تبلیغاتی قدرتهائی که خورد و بردشان در گرو وجود دولتهای استبدادی وابسته است، الگو/بدیل استقلال و آزادی را سانسور میکنند، بخاطر آناست که میدانند هر جنبش موفقی نیاز به مدار باز دارد. نیاز به رها شدن از مدار بسته بد و بدتر و ورود به مدار باز استقلال و آزادی دارد. آنها نیک میدانند که جز مردمی که در مدار بسته گرفتارند، کسی نمیتواند آنها را از آن خارج کند. پس باید مردم را هم در فعلپذیری و ناتوانی و ناامیدی و غم نگاهدارند و هم آنها را سانسور کنند تا نشنوند و ندانند که میتوانند از بیابان سوزان استبداد به سبزه زار استقلال و آزادی درآیند.

  1. از دروغ‌هایی که به رواج است، یکی هم این‌است که« مردم می‌دانستند چه نمی‌خواهند اما نمی‌دانستند چه می‌خواهند.» سازندگان این دروغ خود را لو می‌دهند. چرا که معلوم می‌کنند در انقلاب نقش نداشته‌اند. اگر نقش می‌داشتند، به یقین، می‌دانستند انقلابی با شرکت جمهور مردم، اگر این جمهور نداند چه می‌خواهد، ناممکن می‌شود و روی نمی‌دهد. از اتفاق، از بدیل و قانون اساسی و چگونگی دوران گذار و بیان انقلاب، تنها بیان انقلاب بود که شفاف بود. آنچه سبب شد انقلاب قربانی بگردد، ابهام‌ها بودند. چهار ابهام، مهم‌ترین آنها بودند:
  • در ابهام بودن چندی و چونی قانون اساسی. ولو استقرار ولایت جمهور مردم یکی از اصول راهنمای انقلاب بود و پیش نویس قانون اساسی نیز بر این اصل تهیه شد. اما، دست کم، در جریان انقلاب، قانون اساسی که می‌باید ترجمان اصول راهنمای انقلاب و در بردارنده حقوق می‌بود، در اختیار مردم کشور قرار نگرفت. اهمیت قرارگرفتن قانون اساسی که به جامعه پیشنهاد می‌شود، از جمله در این‌است که نسبت به آن وجدان همگانی پدید می‌آید و به جمهور مردم امکان می‌دهد فرهنگ استقلال و آزادی بجویند. وقتی این‌کار به بعد بازگذاشته شد، قانون اساسی گویای تعادل قوا می‌شود. چنان‌که شد؛
  • در ابهام بودن دوران گذار: پاسخ این پرسش که ایران دوران گذار چگونه اداره خواهد شد؟، بر مردم ایران روشن نبود. امروز می‌دانیم دو طرح وجود می‌داشته‌اند، یکی شفاف و علنی، سازگار با اصول بیست‌گانه راهنمای انقلاب و دیگری محرمانه. در اولی، مردم، درجا، از حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی برخوردار می‌شدند و متصدیان دولت در دوران گذار را انتخاب می‌کردند و در دومی، «رهبر» صاحب اختیار مطلق می‌شد و شورای انقلاب را او بر می‌گزید و این شورا مجری اوامر و نواهی او می‌شدند. ستون پایه‌های جدید ایجاد می‌شدند و یکی از آنها که حزب واحد بود، مهار مردم را بر عهده می‌گرفت. در عمل، این طرح محرمانه که مردم ایران از آن هیچ آگاهی نیافتند به اجرا در آمد. (در باره طرح محرمانه، رجوع کنید به جلد سوم خاطرات دکتر ابراهیم یزدی)
  • بدیل تا حدودی شفاف بود. مردم ایران مصدقی‌ها را بدیل می‌شناختند. در عمل نیز، دوران گذار را گرایشی از آنها تصدی کردند. باوجود این، گرایشی که دوران گذار را تصدی کرد، وظیفه خود را اجرای اصول راهنمای انقلاب نمی‌دانست. یک قلم، استقلال و آزادی را از یکدیگر جدا و آزادی را بر استقلال مقدم می‌انگاشت و با لاقیدی نسبت به استقلال، خلائی را پدید‌آورد که از جمله با گروگانگیری – طرحی که در امریکا تهیه و در ایران اجرا شد – و به دنبال آن، با محور شدن امریکا در سیاست داخلی و خارجی، پر شد. استبداد وابسته این‌سان بازسازی شد.

   ابهام بزرگتر اما شخص آقای خمینی و دستیاران روحانی او بودند. سابقه سیاسی آقای خمینی بر مردم ایران معلوم نبود. از جمله موضع او نسبت به کودتای 28 مرداد 1332 و به نهضت ملی ایران و بسا نقش او در آن کودتا، بر کسی معلوم نبود. درک او از قدرت و میزان تعهد او نسبت به اصولی که در برابر جهانیان، همه روز و به تکرار، اعلان میکرد، دانسته نبود. گرچه انسان متعهد درجا باید به عهدها وفا کند و انقلاب را عمل به اصول راهنمای انقلاب بداند و خود به آنها عمل کند و جمهور مردم را به عمل به آن اصول بخواند تا تحول خارج شدن از مدار بسته استبداد و ورود به فراخنای استقلال و آزادی بگردد و انجام بگیرد، گرچه میباید گفتار و کردار مخالف آن اصول درجا نقد میشدند، اما باور به این دروغ که عمل به آن اصول موکول به تغییر رﮊیم است، سبب شد آقای خمینی و دستیاران او به ابتلی و آزمون خوانده نشوند و بعد از سوار شدن بر مرکب قدرت، او بگوید: «از راه مصلحت، در فرانسه، حرفهائی را زدهام و امروز مصحلت میبینیم خلاف آنها را بگویم. »

  • کاستی چهارم برنامه‌ای بود که باید اجرا می‌شد تا که استقلال و آزادی و دیگر اصول راهنمای انقلاب ایران متحقق می‌گشتند. آن برنامه، مدتها پیش از آغاز انقلاب، تهیه شد. در اجتماع‌های ایرانیان به بحث گذاشته شد. در اختیار آقای خمینی نیز قرارگرفت. اما چون بنابر بیرون آوردن ایران از مدار بسته استبداد نبود و مستبدهای جدید می‌خواستند جانشین مستبدان پیشین بگردند، همه کارکردند که آن برنامه – که کتاب شد و در اختیار مردم نیز قرار گرفت – به اجرا در نیاید. خود نیز جز بازسازی استبدادی زیر عنوان ولایت فقیه، بکاری توانا نبودند. عقل قدرتمدار آنها با تخریب آغاز کرد و بر ابعاد تخریب همچنان می‌افزاید.

نسل امروز، باید در کاستی‌های مهم سه جنبش همگانی که ایرانیان در طول یک قرن به انجام رساندند، بجد بیاندیشد و آن‌کاستی‌ها را رفع کند. از جمله آن کاستی‌ها، یکی این بود که دشمنان جنبش‌ها، کسانی که جنبش برای خارج کردن کشور از استبداد آنها روی می‌داد، در جنبش‌ها وارد ‌می‌شدند، سهل است، در رهبری آنها نیز جا پیدا ‌می‌کردند و عامل شکست آنها می‌شدند. پرکردن این کاستی بدان‌است که استبدادیان، در بدیل، عضویت پیدا نکنند.

ایرانیان!

انقلاب ایران کاستی‌های دیگر نیز می‌داشت که نسل امروز می‌باید رفع کند تا جنبش او بنای فرهنگ استقلال و آزادی بگردد. نسل امروز باید شجاعت آرمانخواهی بیابد و بنای جمهوری شهروندان را بر وفق حقوق پنجگانه در توانائی خود ببیند. نباید از ایفای نقش معلم فرهنگ استقلال و آزادی، برای جامعه جهانی، بترسد و یا که خود را بدان توانا نپندارد. نسل امروز باید اعتماد به زندگی مستقل و آزاد در جمهوری شهروندان را، حتی در آنهائی هم برانگیزد که در خدمت رﮊیم به سرکوب هر جنبشی می‌پردازند و یا توجیه‌کنندگان آن می‌شوند. نسل امروز باید بداند که از اصول بیست‌گانه راهنمای انقلاب ایران، یکی هم به عمل در نیامده‌است. بر نسل امروز است که بداند حقوق پنجگانه، در ایران و جهان، به انتظار مردمی است که آنها را بشناسند و بدانها عمل کنند.

وضعیت کشور بیش از آن خطیر است که بتوان در عزم کردن جنبش‌کردن، درنگ کرد. وطن به ما می‌گوید، بخاطر من، بی‌درنگ به عمل برخیزید حیات ملی خود را نجات دهید و ادامه آن را، به یمن پایان بخشیدن به استبداد، از جمله در رابطه فرد با فرد، به یمن جستن فرهنگ استقلال و آزادی، بنابراین، رشد در استقلال و آزادی، برمیزان عدالت اجتماعی، ممکن گردانید.

20 بهمن 1396

معتمد شما

ابوالحسن بنی‌صدر

https://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/10-banisadr/mosahebe/27808-2018-02-09-13-41-14.html