دکتر کریم قصیم :
– پیدائی و پویش دهه سی قرن بیستم –
« مسأله تعيينکننده عبارت بود از تصويب تحريم نفتي. من سخت براين عقيده ام که دولت بريتانيا دربررسي و برآورد اين مسأله مرتکب اشتباهي بزرگ و خبطی سنگين شد. تا اوائل دسامبر[ 35] اکثرکشورهاي عضو جامعه ملل حاضر بودند طرح حَصرنفتي ايتاليا را پشتيباني کنند. همزمان، پرزيدنت روزولت نيز تلاش ميکرد شرکتهاي آمريکايي را مجاب نمايد صدورنفت به ايتاليا را محدود کنند…اما برخي ازوزراي کابينه ما ميترسيدند اجراي تحريم نفتي کاررا به جنگ عليه انگلستان بکشاند.»
آنتوني ايدن, خاطرات: رودررو با ديکتاتورها, صفحه 350
موسوليني درصحبت با هيتلر درآستانه کنفرانس مونيخ:
«هرآينه درمنازعه حبشه [جنگ و اشغال حبشه توسط موسوليني درسال1935]، جامعه ملل به توصيه آنتوني ايدن عمل ميکرد و تحريمهاي اقتصادي عليه ايتاليا را تا تحريم نفتي گسترش ميداد، دراين صورت ظرف 8 روز مجبوربودم فرمان عقب نشيني از حبشه را صادر کنم؛ اگراين اتفاق ميافتاد، يک وضعيت فاجعه بار وغيرقابل تصور براي من پيش مي آمد.»
خاطرات دکتر پاول اشميت ( مترجم هيتلردر کنفرانس مونيخ): « سياهي لشكر درصحنه ديپلوماسي»، به نقل از كتاب خاطرات ايدن , ص351 ,
اواخرسال1934 و در طول سال1935، يعني همزمان با اعلام علني بازسازي همهجانبه نظامي آلمان هيتلري و ضعف نشان دادن قدرتهاي ضامن ورساي، درست در همين فاصله کوتاهتر از يک سال، بحران خطرناک ديگري ـ رفتهرفته چون ابر سياه و متراکميـ آسمان جامعه ملل را فراگرفت و به رعد و برق و شروع جنگ مخوفي کشيد: ديکتاتوري فاشيستي ايتاليا به فرمانروايي موسوليني1 سياست تجاوز به آفريقا و توسعه مستعمرات (اشغال وبلعيدن حبشه) و اعلام امپراتوري جديد رم (Impero) را به اجرا گذاشته بود. بعدها معلوم شد که موسوليني ازسالها پيش طرح اين تجاوز را در سرداشته و تحت عنوان روابط حسنه مقدمات آن را فراهم کرده بود. ايدن در اين باره به کتاب خاطرات بارون آلوئيزي، نماينده آن زمان ايتاليا در جامعه ملل استناد ميکند:
«حالا[1962] ديگر خوب ميدانيم که موسوليني در ژانويه1933 [يعني حدود 3سال پيش ازحمله] اساساً تصميم اين جنگ را گرفته بود و براي ظاهرسازي و فريب حبشهايها، با خوشوبش و ابراز دوستي در همان زمان نمايندهيي به آديس آبابا فرستاده بود». 2
دربرخي ديگر آثار تاريخي مربوط به دهه سي نيز به سابقه اين طرح مستعمراتي اشاره شده است. فيالمثل اريش کوردت، کارمند وزارت خارجه رايش آلمان، با اطلاع
از اسناد سرويسهاي مخفي درآن زمان، چنين مي نويسد:
«در تاريخ 26 اکتبر1934 يک جلسه مشورتي در رم برگزارشد و موضوع اين جلسه عبارت بود از اقدام عليه حبشه! در اين نشست علاوه بر موسوليني، چيانو، بادوليو، جوکوميني، روآتا، ويسکنتي و پروسکوس [سران حزب و دولت فاشيسم] شرکت داشتند. در يک نوشته جداگانه موسوليني مورخ 30 دسامبر34 نيز وي مشخصاً نظر خود را مبني بر حمله به حبشه قيد کرده بود». 3
پيشينه
روابط ايتاليا و حبشه از اواخر قرن نوزدهم بهبعد گاه و بيگاه به تشنج ميکشيد و اينجا و آنجا درگيريهاي مرزي پيش ميآمد . سومالی و اريتره که هر دو مستعمره ايتاليا بودند کشورهای همسايه حبشه بودند. خطوط رسمي مرزي بين اين کشورها يا درست معين نشده و يا مورد اختلاف بودند. عليرغم اين مشکلات، درسال 1923 حبشه به پيشنهاد ايتاليا و با پشتيبانی فرانسه به عنوان عضو رسمی در جامعه ملل پذيرفته شد.
در سال1928 نيز موسوليني و هيلا سيلاسي، پادشاه حبشه, زير يک قرارداد سنهمجواري امضا گذاشتند که طرفين را موظف ميکرد درصورت بروز هر نوع اختلاف و نزاعي در آينده به رأي يک کميسيون قضاوت گردن گذارند و منازعه را بدون جنگ حل و فصل کنند. بدينسان مکانيسمي براي حفظ صلح فيمابين تعبيه شده بود که تا سالها خوب عمل ميکرد. اما بعد از تجاوز ژاپن به منچوري(1931) وعدم واکنش مقتدرانه جامعه ملل و بهخصوص بيعملي انگلستان، رفتهرفته اوضاع فرق کرد. رسانههاي ايتاليا لحن خود را نسبت به حبشه تغيير دادند و مشاجرهها مرتب شدت پيدا می کرد:
«تا پاييز 1934 اوضاع بهقدري خراب شده بود که حتي وقتي نمايندگان دو طرف در رم گردهم آمدند و بطور مشترك تأکيد نمودند که هيچ قصدي براي حمله در کار نيست، بازهم جو تيره وتار فيمابين بهبودي نيافت. دراين ميان، موسوليني مخفيانه مشغول تدارک تجاوز نظامي بود. آن زمان نه ما از اين تدارکات با خبر بوديم و نه ديگر کشورهاي جهان و حتي ملت ايتاليا هم چيزي از اين نقشه نميدانست». 4
«بوي گند منچوري»!
به لحاظ تاريخي، آخرين جنگ بزرگ ميان قواي ايتاليا و حبشه درسال 1896 درمنطقه آدوآ، رخ داده و درآن جنگ معروف ايتاليا شکست سختی از حبشه خورده بود که خاطره تلخ آن، حتی پس از چهل سال، ميتوانست حساسيت زيادي برانگيزد و افکار عمومي ملت ايتاليا را تحريک کند. در آن زمان مورد بحث ، يعني در نيمه اول سال35، درست از همين اهرم رواني قدرتمند استفاده شد. براي ايجاد فضاي بحران و جنگافروزي فاشيستي عليه حبشه [رسماً در رسانه هاي ايتاليا تبليغ ميشد «سفيد پوستان متمدن حق دارند حمله کنند به سياه پوستان بربر و…»]. به تحريك عوامل موسوليني , ازاواخرنوامبر تا دسامبر 1934 ، ظرف مدت کوتاهي چند درگيري مسلحانه مرزي پيش آمد. درآخرين آنها ايتاليا هواپيماي جنگي هم وارد کرد و شمار قربانيان حبشه از صد کشته فراتر رفت. تمام اتفاقات نشان از تشديد عمدي بحران داشت, ولي هنوز در جامعه ملل کسي رسماً از وقوع منازعههاي شديد مسلحانه مطلع نبود. تا اين که دو سه روز بعد از بمباران و کشتار مرزي فوق الذکر خبر پخش شد:
«درطول اجلاس ماه دسامبر شوراي جامعه ملل، موقعي که مسأله سارلند مطرح بود، يک روز بعداز ظهر زنگ تلفن اتاق هتلم به صدا درآمد و آن سوي خط ماسيگلي، عضو هيأت فرانسوي درجامعه ملل، با ناراحتي اصرار داشت هرچه زودتر به ساختمان جامعه ملل نزد وي بروم. می گفت دليلش را حضوراً خواهد گفت. من رفتم پائين و با کمال تعجب او را در يک اتاق در بسته مشغول صحبت با نماينده حبشه يافتم. ماسيگلي از او خواست مطلب را در حضور من تکرارکند و او خبر آن درگيري مسلحانه مرزي را دوباره شرح داد. پس از اين گزارش، همکار فرانسوي مرا به گوشهيي کشيد و گفت: «بهنظرم اين مسأله بوي گند منچوري ميدهد»؛ همين فکر به ذهن من هم زده بود. خواهش کردم از رئيسش بخواهد يک سرپيش ما بيايد. لاوال[وزيرخارجه فرانسه بعد از ترور و مرگ لويي بارتو] آمد و شرح ما وقع را از نماينده حبشه شنيد. اين نماينده ضمن گزارش مطلب, چند بار نيز از پايتخت کشورش، آديس آبابا، نام برد. ظاهراً لاوال هرگز چنين نامي را نشنيده بود، چون شروع کرد به مسخره بازي با آجزاء و سيلاب هاي اين نام: «آـ با ـ با، چه شيک است اين آـ با ـ با»5
لاوال اين رويداد را زياد جدي نگرفت و پيشنهاد داد اول با نماينده ايتاليا صحبت شود. وي که علناً از سياست سلف خود بارتو درايستادگي و مقابله با ديکتاتورهاي اروپا بريده و به بهانه پرهيز از خطر جنگ، مايل بود روابط حسنهيي با هيتلر و موسوليني برقرار کند، پس از وادادن در مقابل هيتلر در قضييه سارلند، ماه ژانويه 35 سفري به رم كرد و طي مذاکرات مبسوط و گرفتن امتيازاتی از موسوليني، بهنوبه خود نيز چيزهاي مطلوب و «به درد بخور» به ديکتاتور ايتاليا واگذار نمود:
«ژانويه 1935 لاوال به ايتاليا رفت و يک سري قرارداد مطلوب امنيتي با دولت موسوليني امضا کرد… درمقابل فرانسه هم در زمينه مستعمرات امتيازاتي به ايتاليا داد… از جمله بخشهايي از سرزمينهاي مرزي ليبي و سومالي و 20 درصد از خط آهن جيبوتي ـ آديس آبابا [پايتخت حبشه] را به ايتاليا تفويض نمود…»6
خيز فاشيسم ايتاليا و خروش افکار عمومي انگلستان
درطول سال1935 تا اوائل اکتبر، سلسلهيي از ملاقاتها و گفتگوهاي ديپلوماتيک با ايتاليا صورت گرفت. موسوليني که از طرف فرانسه خاطرش آسوده شده بود، وقعي به خواستهاي مراجعان نگذاشت و بههيچ يک از پيشنهادهای انگلستان براي آتش بس و کاهش درگيريهاي مسلحانه مرزي با حبشه جواب مثبت نداد. برعكس, وي با قلدرمنشي حتي هواپيماي نظامي، با بار کپسولهاي گاز سمي، وارد نزاع و درگيريها كرد و منطقه را بي رحمانه به خاک و خون کشيد. مضاف بر اين، هنگام مراجعه ديپلوماتهاي انگلستان طلبکاري نشان داد و از جمله مطالبات زير را مطرح كرد:
« ـ فرماندار ايالت… بايد شخصاً به والوال (محل آخرين درگيري مسلحانه که در آن زمان تحت اشغال قواي ايتاليا بود) رفته و رسماً ازدولت ايتاليا عذرخواهي کند؛
ـ حبشه بايد به منظور جبران خسارت ايتاليا مبلغ دويست هزاردلار پرداخت کند؛
ـ افراد حبشی مسئول درايجاد اين منازعه بايد دستگير و ازکاراخراج شوند، و سپس طبق سنت محلي اول بايد نسبت به اجساد قربانيان منازعه(در طرف ايتاليا) اداي احترام كنند و بعد مجازات شوند…».7
دولت انگلستان به سرعت ازطريق جامعه ملل و نيز با استفاده از روابط خوبي که با هيلاسيلاسي داشت تلاشهاي زيادي درجهت کاهش تنشها بهعمل آورد و پادشاه حبشه نيز تا جايي که ميتوانست کوتاه آمد. ولي تلاشهاي مذکور از طرف ايتاليا اساساً بی جواب ماند. موسوليني، که طرحهاي نظامي را تدارک ديده وذخيرههاي لازم را جمع و انبارکرده بود، دنبال بسيج داخلي بود. مي خواست دست به تجاوز و جنگ زند و براي اين برنامه به فضاي بحراني نياز داشت. در صدد شکار فرصت بيشتری براي آخرين آمادگيهاي نظامي و ساختن استحکامات مرزي و انتقال سلاحها و نفرات به مستعمرات آفريقايي مجاور حبشه بود.
بنابراين, هميشه فهرستي ازدستاويزهاي گوناگون ـ آداب ورسوم متفاوت قبايل مرزي، عقبماندگي مناسبات بخشهايي ازحبشه، بردهداري، و… ـ در چنته داشت و از اين بهانه ها براي توجيه سياسيـ تبليغاتي تجاوز ايتالياي متمدن به حبشه استفاده می كرد… ديکتاتور خودنماي فاشيست، که با مشاهده سستي و بيکفايتي «رهبران اصلي ورساي» در برابر نازيهاي تازه بهدورانرسيده و ميليتاريستهاي آنور دنيا، فرصت را مساعد مي ديد, تصميم داشت بخت خود را براي قدرت بزرگ شدن بيازمايد. او، بارها درگفتگو با سران و وزراي انگليس وفرانسه، ازجمله با ايدن، به اشاره, خواستهاي خود را مطرح کرده، براي ايتاليا سهم مستعمراتي تازه مطالبه می كرد. سهمي که اگر به مسالمت به وي ندهند، آماده است به زور و جنگ بهچنگ آورد. درآن زمان بيشتر از هيتلر قلدري و زياده خواهي مي كرد: سرزمينهايي درخاک اروپا (آلباني و…)، هژموني دردرياي مديترانه و افزايش مستعمرات در آفريقا .
جنگافروزي در آفريقا و طرح حمله و تصرف حبشه، صرفاً فتح باب مطالبات موسولينی بود. او ميخواست از پيکره و حوزه نفوذ بزرگترين امپراتوري جهان که پيرو فرسوده شده، حالا ديگر جبون و گريزان از زورآزمايي هم به نظر ميرسيد، تا مجالي باقي مانده و رقيب تازهپاي نازي از آلمان سر نرسيده بود، تکه هايي براي پروار شدن فاشيسم ايتاليا جدا کند. و سپس، با «تجديد حيات رم باستان»، خود نقش قيصر جديدي را ايفا نمايد…
وي از نقطه نظر فکري نسبت به مردمان ممالک آفريقايي روي خطي حرکت ميکرد که دوران آن قرنها پيش سپري شده بود:
«اغراض موسوليني نسبت به حبشه ربطي به موازين اخلاقي قرن بيستم نداشت. نيّات او به آن اعصار سياهي متعلق بود که سفيدپوستان خود را محق ميشمردند، نژادهاي زرد و سرخ و سياه را مورد تاخت و تاز قرار دهند و با توسل به نيروي بيشتر و سلاح برتر، آنها را تحت انقياد و اسارت خود درآورند… »8
اما، جالب اين بود که همان حبشه به قول موسوليني «وحشي»، متمدنانه به قراردادهاي منعقده با خود ايتاليا استناد ميکرد. مثلاً خيلي موجّه به مفاد قرارداد 1928 با خود موسوليني توجه ميداد و اعلام ميکرد نتيجه تحقيق و قضاوت کميسيون مربوطه را بيقيد و شرط خواهد پذيرفت. موسوليني اول زير بار نميرفت و به لطايفالحيل وقت گذرانی می کرد (و در عين حال به تبليغات رواني و تدارکات نظامي ادامه می داد). سر انجام موسولينی زير فشار سياسي و تهديد به طرح شکايت حبشه در شوراي جامعه ملل به نوعي توافق تن داد، بدين ترتيب که دوطرف موافقت کردند، هر يک ضمن ارسال نامهيي جداگانه به جامعه ملل، موضوع اختلاف را با مراجعه به ماده 5 قرارداد1928 حلوفصل نمايند. ولی حتی در اين شرايط هم سنيور موسوليني باز دفعالوقت ميکرد و از صدور دستور اجراي مفاد فوق تن ميزد و آخر سر هم موقعي دستور اجرا صادر نمود که ديگر برايش مهم نبود نتيجه چه ازآب در ميآيد… ديگرآماده شده بود. خيز برداشته بود براي پريدن، دريدن و بلعيدن.
سؤال اين بود که با اين موسوليني و مطالبات وحشيانه وي نسبت به حبشه چه ميبايست کرد؟ ماهها قبل، اوائل فوريه 35 ، سرسيدني بارتون، سفيرانگلستان درحبشه، تلگرامي به دولت متبوع خود زده بود و در چند جمله کوتاه نظر خود را براي حلوفصل مشکلي که داشت به بحران تبديل ميشد، براي دولت متبوعهاش اعلام کرده بود. نتيجه تحليلش اين بود:
«… مساله ما فقط يک چيز است و بس و آن بقاي استقلال حبشه مي باشد من شخصاً براي جلوگيري از وقوع يک جنايت بينالمللي فقط يک راه بيشتر نميبينم و آن اين است: انگلستان و فرانسه رک و پوست کنده به ايتاليا اعلام کنند که نميتواند حبشه را ببلعد. همين و بسِ».9
البته، فرانسه حسابش روشن بود، با موسوليني ساخت و پاخت کرده دنبال «حفظ مصالح ملي» و جلوگيري از وخامت رابطه بود. اما دولت انگلستان نيز، که آشکارا در دهنه زدن به حيوان وحشي فاشيسم ايتاليا منفعت اروپايي، بلکه جهاني داشت، از اتخاذ چنين موضع «رک و پوست کندهيي» كه سفير خودش توصيه كرده بود مي گريخت. چرا؟ ابتدا به بهانه اين که موسوليني را ازجبهه مخالف هيتلر (جبهه استراسا) جدا نکند و وي را به جانب هيتلر سوق ندهد و بعد هم به اين بهانه واهي که نکند موسوليني آتش جنگ را به دامان انگلستان بيفکند! اين بود فشرده بصيرت و کياست «رهبري» قويترين عضو جامعه ملل, با وجودي كه واكنش افكار عمومي زحمتكشان كشور انگلستان نسبت به اين موضوع بالكل متفاومت بود !
البته، به غير از موضعگيري ضعيف دولتهاي ضامن ورساي، ميدانهاي ديگري هم دراين ميانه بودند که کار موسوليني درآن عرصه ها بر وفق مرادش پيش نميرفت.
به سبب طولاني شدن کشمکشهاي ديپلماتيک مربوطه در سلسله ملاقاتها و همچنين در بحثهاي دروني جامعه ملل (به واسطه شکايت و حضور سياسي حبشه در صحنه)، در واقع يکي از مهمترين روندها عبارت بود از کم و کيف واکنش افکار عمومي دنيا و عليالخصوص واکنش افکار عمومي در محيط حساس زحمتکشان و سنديکاهاي انگلستان.
در مجاورت شرق حبشه، مستعمرات انگليس و فرانسه (سومالي بريتانيا و سومالي فرانسه) قرار داشتند. ساکنان اين دو مستعمره مرتب به کشور اروپايي خود و مستعمرات همسايه رفت و آمد مي كردند و اخبار و گزارش رويدادها و فعل و انفعالات دو طرف بيوقفه رد و بدل ميشد. بنابراين افکار عمومي اروپا خيلي زود از حملهها و آزار و اذيتهاي نيروهاي ايتاليا نسبت به مردمان بومي استانهاي شرقي حبشه آگاهي يافت. تبليغات خصمانه و اهانتآميز رسانههاي فاشيستي ايتاليا، که با مضمونهاي نژادي بهطور مرتب تاخت و تاز ميکردند، روي محيطهاي پاسيفيست انگلستان اثر منفي بيشتري ميگذاشت و مردم را ـ درست مثل اَعمال و تبليغات ضد يهودي درآلمان هيتلري ـ نسبت به ايتالياي فاشيست و طرحهاي موسوليني بدبين و مخالف و رفتهرفته مبارزهجو ميکرد.
اولين تغييرات آشکار در محيطهاي سنديکاليستي انگلستان بروز کرد. محيط اجتماعي که از سنت سوسياليستي و همبستگي با محرومان و مظلومان برخوردار بودند. مظلوميت طرف حبشهيي در برابر تعرض هيولاي تا دندان مسلحي که معلوم بود به شرارت و خونريزي کمين گرفته و مرتب در اين و آن نقطه مرزي حمله ميکند و…طبعاً احساس دلسوزي و ميل به امداد برميانگيخت. در سياست خارجي، اميد و اتکاي تودههاي ميليوني زحمتکشان در آن دوره طبعاً به وجود جامعه ملل و امکانات بينالمللي آن براي حفظ صلح و جلوگيري از تعدّي و تجاوز و جنگ تکيه داشت. وقتي همه تلاشهاي اين ارگان مورد علاقه و اعتماد ملت انگليس براي بهراه آوردن موسوليني بينتيجه ماند و فاشيستها در هيچ مورد از تشنج و بحرانآفريني کوتاه نيامدند. يک چنين روندي، رفتهرفته تودههاي کارگري و به تبع آنها رهبران سنديکاليستي انگليس را به حال و هواي پيكارجويي کشاند. کار به جايي کشيد که مدتها پيش ازآن که سياست تحريم جامعه ملل عليه ايتاليا شروع شود، فشار افکارعمومي در جهت اعمال فشار به موسوليني خود به خود بالاگرفته بود. واکنش نمايندگان مجلسين انگلستان نيز بهطور طبيعي در جهت دفاع از جامعه ملل، به عنوان ارگان بين المللي حفظ صلح و پيشگيري از مخاطراتي بود که ميتوانست دامن مصالح ملي بريتانيا را هم بگيرد.
زماني که موسوليني آتش جنگ عليه حبشه را برافروخت، و اخبار بمبارانها و حتي پرتاب کپسولهاي گاز برفراز قواي حبشه به مردم اروپا رسيد، شديدترين واکنشها در محيطهاي کارگري و شهرهاي صنعتي انگلستان بروزنمود. پاسيفيسم بيتمايز و گريزان از مقاومت ضد فاشيستي، جاي خود را به حرکتها و اجتماعات وسيع هوادار تحريم و فشار شديد جامعه ملل به موسوليني داده بود. بهخصوص پس از اعلام تحريمها، حال و هواي دروني حزب کارگر انگلستان دچار يک «زلزله» شد:
«خونريزي در حبشه، انزجار نسبت به فاشيسم و فراخوان به تحريم توسط جامعه ملل، زمينلرزه ای در حال و هواي حزب کارگر به وجود آورده بود. دربين استوانههاي کارگري مثل ارنست بيوين و… پاسيفيسم قديمي رخت بربسته، يک خواست فوقالعاده قوي براي مبارزه عليه ديکتاتور ايتاليا ميجوشيد، اين خواست که تحريمهاي مؤثر به اجرا در آيند و در صورت لزوم ناوگانهاي بريتانيا در مديترانه وارد عمل شوند [وکانال سوئز را ببندند که کشتيها و قوا ومهمات ايتاليائي به حبشه نرسند…]، درتظاهرات و اجتماعات برانگيخته , کلمات خشن و سخنان تند و تيز به زبان ميآمد…» 10
روز به روز افکارعمومي سياسيتر و خواستهاي توده مردم انگلستان عليه موسوليني تندتر ميشد. اين حرکتهاي اجتماعي تازه, بالاخره موجب استعفاي رهبر فراکسيون حزب کارگر، جورج لندسبري، و روي کار آمدن اِتلي شد. او سرگرد سابق و صاحب مدال شجاعت درجنگ جهاني اول. گرچه فردي پاسيفيست بود ولي بيشترين تبليغ را درجهت تقويت جامعه ملل و سياستهاي آن ميکرد. بنابراين، وقتي در نيمه اکتبر همه جا چو افتاد که در جامعه ملل «پنجاه ملت تحت رهبري يک ملت» پروسه تحريم عليه فاشيسم ايتاليا را به حرکت آوردهاند، شور و حال مبارزاتي در بين تودههاي انگلستان بهشدت موج ميزد و ديگر جايي براي پاسيفيسم کنارهگير سابق، که ابزار دست و دستاويز سياست اپيزمنت اعيان و اشراف بود، باقي نمانده بود:
«آنها به ميليونها نفر پيام ايستادگي [عليه فاشيسم] داده بودند و اين تودههاي ـ بيسلاح و کنار گود ايستاده ـ حالا با فريادهاي بلند، که صداهاي ديگر را ميپوشاند پاسخ ميدادند:
«لبيک، ما حاضريم به مقاومت، ما ميخواهيم عليه عامل شرّ وارد پيکار و ستيزه شويم، به ما اسلحه بدهيد!»11
جنگ تجاوزکارانه موسوليني و واکنش جامعه ملل
«سرانجام، روز 3اکتبر1935، قواي فاشيسم موسوليني، بدون اعلام جنگ، از طريق
سومالي و اريتره به حبشه هجوم ميآورد. 500,000 سرباز مجهز به تسليحات و توپهاي مدرن و پشتيباني هواپيماهاي جنگي به کشوري حمله ميکنند که نيروی نظامی آن از 250هزار نفر تجاوز نمی کند، آنهم نيرويی فاقد آموزشها وسلاح لازم »12
حبشه، يک عضو رسمي جامعه ملل توسط قواي نظامي عضو ديگر آشکارا مورد تجاوز گسترده واقع شده بود. اين وضعيت مصداق ماده 16 اساسنامه بود:
«اگر يک عضو جامعه ملل با نقض تعهدات خود درماده 12، 13، يا 15 جنگي را [ عليه عضو ديگر] آغازکند، آنگاه اين جنگ Ipso facto بههمان ترتيب، جنگی عليه ديگر اعضاي جامعه ملل محسوب ميشود».13
در روز 5اکتبر، شوراي جامعه ملل تشکيل جلسه داد…کميتهيي براي بررسي فاكتها
و تعيين طرف متجاوز ظرف 24 ساعت تعيين شد. اين کميته مرکب از 6کشور (نماينده انگلستان وفرانسه هم عضو آن بودند) تا شب 6اکتبر گزارش خود را آماده كرد:
«کميته، طبق ماده 12 اساسنامه جامعه ملل، به اين نتيجه رسيده که دولت ايتاليا، پا روي تعهدات خود گذاشته و عليه عضو ديگر جامعه، جنگافروزي کرده است…» ـ همان جا ـ
تجاوز ايتاليا بهاتفاق آرا محکوم و تصميم به شروع اقدامات لازم به عهده اجلاس عمومي گذاشته شد. سه روز بعد اجلاس عمومي تحت رياست ِبنِش افتتاح گرديد. وي پيشنهاد کميته درمورد شروع روند تحريمها را مطرح نمود و مخالفان اين برنامه را به اظهارنظر فراخواند. به غير از نمايندگان اتريش و مجارستان، که به لحاظ مطامع هيتلر به حمايت موسوليني نياز داشتند، هيچ کشورديگري با اصل تحريم مخالفت نكرد:
« وقتي روز10 اکتبر35 مباحثات پايان يافت، نمايندگان پنجاه کشور با توصيه کميته ششگانه مبني بر در پيش گرفتن مسير تحريم ايتاليا موافقت و از آن پشتيباني کرده بودند… اجلاس يک کميسيون 18 نفره جهت تنظيم مسائل و بهاجرا گذاشتن تحريمها تشکيل داد. در ضمن حصر تسليحاتي در مورد حبشه لغو شد و فقط درمورد موسوليني به قوت خود باقي ماند».14
تحريمهاي پيشنهادي کميسيون شامل موارد زير ميشدند:
تحريم واردات از ايتاليا، عدم فروش سلاح به متجاوز، عدم صدور برخي مواد خام صنعتي به ايتاليا، تضيق مالي و اعتباري، و البته تصميم مشترک جامعه ملل براي امداد مشترک در مقابل اقدامات و ضربههاي احتمالي موسوليني به تحريمکنندگان.
تحريمهاي اوليه جامعه ملل که از نيمه نوامبر به اجرا درآمدند، اولاً به سبب وجود منابع کاني داخل ايتاليا و ثانياً به علت آمادگيهاي طولاني موسوليني، رويهمرفته نتوانستند در کوتاه مدت تأثيري قاطع و مؤثر بگذارند و مانع جنايات جنگي وي شوند. کميسيون تحريم جامعه ملل منظماً تشکيل جلسه ميداد و فکر تحريمهاي مؤثرتر بود. در يکي از اين جلسات، نماينده کانادا ايده تحريم نفتي را پيشکشيد. اين پيشنهاد زود مورد توجه واقع شد. مخالفتهايي نيز با آن درگرفت. اما، بهعنوان يک مرحله جديد و قاطعتر مورد استقبال هيأت نمايندگي بريتانيا به رهبري ايدن واقع شد. خبر اين فکر زود به دولت آمريکا رسيد و پرزيدنت روزولت از آن استقبال کرد و آماده شد داوطلبانه کمک رساند. ايدن دراين راه خيلي فعال شد. وي دراين باره متني فراهم کرد و در اختيار همکارانش درکابينه گذاشت. خلاصه تحليل ايدن اين بود:
«به نظر من، در زمينه تأثير گذاشتن تحريمها، عامل تعيينکننده همانا تصميم به تحريم نفتي خواهد بود. اگر جامعه ملل طرح تحريم نفتي را تصويب کند، اين مصوبه، آن ممالک و ملتهايي را که کمتر به اين تحريمها نظر دارند جرأت خواهد بخشيد و آنها را به ادامه تحريمها و تحمل عواقب آن بيشنر ترغيب خواهد کرد. حتي ايالات متحده را بر ميانگيزد همکاري خود را ادامه دهد… برعکس، اگر ما اين روند را کند کنيم و مانع شويم و نگذاريم درباره تحريم نفتي تصميم گرفته شود، آنوقت ايالات متحده هم به يقين دلسرد خواهد شد و در اولين فرصت خواهد گفت وقتي جامعه ملل چنين رفتارميکند، پس براي ما هم ديگرصرف نميکند، در اين بازي شرکت داشته باشيم (وکاسه داغتر از آش شويم).
کافي است به علائم مربوطه در مطبوعات آمريکا توجه کنيد، اين نکته را درمييابيد…
در مقابل اين نظر، بحث ريسک نظامي مطرح است، اين که ميگويند در صورت تحريم نفتي موسوليني کلافه ميشود و به جنگ عليه ما دست ميزند. من بايد عرض کنم که از نظر من احتمال چنين خطري هميشه بسيار بسيار کم بوده است و تهديداتي که بعضيها به زبان ميآورند و ميخواهند ما را به وحشت اندازند، اثري روي من نداشته است… گمان نميکنم سنيور موسوليني مردي باشد که به خودکشي تمايل داشته باشد… وانگهي درصورتي که او به ما حمله کند، مطمئناً ما تنها نخواهيم ماند. اعضاي جامعه ملل ازهمين حالا مؤاکداً به ما ميگويند که برپايه ماده 16، بند 3 اساسنامه کنار ما قرار خواهند گرفت. نظرمن اين بوده و هست که اتخاذ يک موضع محکم ازجانب ما موسوليني را وادار به مذاکره وقبول شرايطي ميکند که براي طرف ديگر [پادشاه حبشه] هم پذيرفتني باشد…»15
ازهمان بدو ارائه اين پيشنهاد توسط ايدن، وزراي با نفوذ کابينه و شخص نخست وزير، به عنوان يک تحريم نظامي با آن مخالفت کردند و آن را تحريک به جنگ شمردند.
در حالي که، سواي بوقهاي تبليغاتي و تهديدات جنگ رواني موسوليني، اخباري که ازکانالهاي گوناگون ايتاليا به بيرون درز ميکرد، حاکي ازآن بود که تحريم نفتي ميتوانست به سرعت سرنوشت جنگ را برگرداند و موسوليني را به عقب نشيني وادارد. فرانسويها و بخصوص شخص لاوال با شدت تمام با اين طرح مخالفت نمودند و هوآر و بالدوين هم، بهرغم پشتيباني مردم و آمادگي بي سابقه افکار عمومي انگلستان، اين طرح را به كار نگرفتند.
بعد ازجنگ که اسناد و مدارک و خاطرات سياسي فراوان انتشار يافتند، معلوم شد نظرايدن درفايده قاطع تحريم تفتي درآن زمان کاملاً صائب بوده است. يکي ازکساني که به اين مطلب شهادت داد، پاول اشميت( مترجم هيتلر در کنفرانس مونيخ) بود. وي اقرار موسوليني دراين باره را درکتابش نقل كرد:
«هرآينه درمنازعه حبشه، جامعه ملل به توصيه آنتوني ايدن عمل ميکرد و تحريمهاي اقتصادي عليه ايتاليا را تا تحريم نفتي گسترش ميداد، دراين صورت ظرف 8 روز مجبور بودم فرمان عقب نشيني از حبشه را صادرکنم؛ اگراين اتفاق ميافتاد، يک وضعيت فاجعه بار وغيرقابل تصور براي من پيش ميآمد».16
منابع و توضیحات
1ـ بنيتو موسوليني Benito Mussolini (1883-1945) ديکتاتور ايتاليا و بنيانگذار جنبش و حزب فاشيسم. در جواني سوسياليست و سردبير يکي از روزنامه هاي ميلان بود، در طول جنگ اول در ارتش خدمت کرد، ازسوسياليسم جدا شد و پس از جنگ پيرواني دورش جمع شدند (كه بيشتر از سربازان دوران جنگ بودند) و در شهر ميلان حزب فاشيست را بنياد گذارد. اعتصابها و ناآراميهاي ممتد اجتماعي را بهانه قرار داد و با يک راهپيمايي فاشيستها به رم، قدرت يافت (اکتبر 1922). شاه ايتاليا، ويکتور امانوئل، از او دعوت کرد دولت تشکيل دهد. موسوليني رفته رفته پايه هاي دولت خود را محکم کرد و در 1928 با کودتايي نظام پارلماني کشور را معلق و ديکتاتوري بي رحمانه فاشيستي مستقرنمود.
2ـ آنتوني ايدن, خاطرات ، رو دررو با ديکتاتورها …ص 322 ,
3ـ Erich Kordt, Wahn und Wirklichkeit, S.74,
اريش کوردت، کاردار سفارت رايش آلمان در انگلستان, كتاب ”جنون و واقعيت” صفحه 74 ,
4ـ آنتوني ايدن, همان جا, ص231 ,
5ـ همان جا, ص 233 ,
6ـ چرچيل، جنگ جهاني دوم … ص73 ,
7ـ از متن مطالبات ايتاليا از حبشه، به نقل از آنتوني ايدن, خاطرات…صفحه 234 ,
8ـ چرچيل , همان جا, ص 92 ,
9ـ آنتوني ايدن, همان جا,…ص 239 ,
10ـ چرچيل…ص 97 ,
11ـ همان جا, ص102 ,
12ـ Gerhard Schreiber, kurze Geschichte des zweiten Weltkrieges,S.15,
گرهارد شرايبر( مورخ معاصر آلماني), تاريخ مختصر جنگ جهاني دوم، ص 15 ,
13ـ آنتوني ايدن, خاطرات…ص 329 ,
14ـ همان جا, ص331 ,
15ـ همان جا,صفحات 351 و 350 ,
16ـ همان جا, صفحه 351: از گفتگوي موسوليني با هيتلر درآستانه کنفرانس مونيخ به نقل از خاطرات دکتر
پاول اشميت (مترجم هيتلر در آن کنفرانس)، ازکتاب «سياهي لشكر در صحنه ديپلوماتيک»ـ .