پژوهش و نگارش : کریم قصیم
تحقير و تهديد در بادگدسبرگ
حوالي نيمه سپتامبر 1938, «بحران زودت» شدّت و حدّت تازه یي يافته بود. صحنه سياست داخلي چكسلواكي سخت ناآرام و در معرض مخاطره هاي تازه بود. به معناي واقعي كلمه «ز منجيق فلك سنگ فتنه مي باريد» و دولت ادوارد بنش در مقابل انواع طرحها و توطئه هاي نازيها تقريباً به تنهايي مقاومت مي كرد: پس از ناكامي شورش و طغيان نازيها در زودت (13 سپتامبر) كونراد هنلاين, عامل هیتلر و رهبر نازیهای شورشی , خواستار الغاي سريع وضعيّت فوق العاده شد و به دولت مركزي اولتيماتوم داد. ضرب الاجل كه بي نتيجه ماند،كليه روابط حزب با دولت مركزي را قطع و زير شعار «ما مي خواهيم به وطنمان, به رايش آلمان, برويم» به اتّفاق چند هزار نفر اعضا و طرفداران حزب با سر و صداي زياد به سوي مرز آلمان راه افتاد. قواي دولتي هيچ تعرّض و ممانعت نكرد. جمعيّت وارد اايالت بايرن آلمان شد و به ياري ارتش هيتلر پشت خطوط مرزي استقرار يافت. نازيها بلافاصله از اين جمعيّت واحدهاي نظامي تشكيل دادند و در روزهاي بعد به عمليات مسلحانه درداخل خاك چكسلواكي دست زدند. در سياست خارجي آلمان هم نمايش «حمايت از حقوق انساني آلمانيها» خاتمه يافت و دستگاه تبليغاتي گوبلز علناً خط براندازي دولت چك را پيش گرفت. با آن كه خروج داوطلبانه هنلاين و هوادارانش موجب آرامش منطقه زودت شده بود (الن بالاك…), بوقهاي تبليغاتي آلمان مرتّب از هجوم چكها و «كشته شدن آلمانيهاي مظلوم» گزارش مي دادند. هيستري ضد چك و تحريك و جنگ طلبي آلمان نازي ابعاد تازه اي پيدا كرده بود.
سفر استمالت جويانه چمبرلين به برشتسگادن, ديدار با هيتلر, قبول شرايط وي و موافقت فورر با رويّه و تحقّق مسالمت آميز خواسته ها چيزي از تنشها و تبليغات ستيزه جويانه نازيها نكاست.
همزمان, به تحريك عوامل هيتلر, عده یي در منطقه اسلواكي علم «خودمختاري براي اسلواكها» را بلندكردند. همين طور دولت لهستان (مدعي حمايت از يك اقليت مرزي ديگر), براي جداكردن بخش ديگري از چكسلواكي دندان تيز مي كرد. هيتلر در برلين نخست وزير مجارستان و نمايندگان لهستان را به حضور پذيرفت و آشكارا حمايت آلمان از «خواسته ها»ی آنان را به زبان آورد! سران فاشيست ايتاليا هم به سهم خود مشغول تحريك عليه دولت و كشور چكسلواكي بودند(1).
درهمين زمان مرتّب اخبار و گزارشهايي راجع به تحرّكات ارتش آلمان به سمت مرز چكسلواكي انتشار مي يافت. اين هماهنگيها جملگي دستپخت طرح هيتلر و زمينه سازي براي متلاشي كردن چكسلواكي بود. دولت بنش، كه در افكار عمومي به درستي قرباني توطئه ها و در خطر حمله نظامي نازيها به شمارمي آمد, با وجودي كه حقوق متعدّدي داشت, ولي صرفاً به حمايت نامعلوم سياسي دل خوش نكرده از مدتها پيش اسباب نظامي لازم براي دفاع كشور را تدارك ديده بود. روحيه مردم هم قوي و آمادگي رزمي داشتند. البته دولت انتظار داشت قدرتهاي بزرگ به قراردادهاي امضاشده خودشان وفادار باشند و طبق اصول و موازين جامعه ملل از چكسلواكي دفاع كنند. وانگهي مقاومت ملي و مؤثر چكسلواكي, به لحاظ توازن قوا و نياز به اسلحه و مهمّات بعدي, مشروط به امداد و حمايت قدرتهاي مزبور بود. اما, دولت يتانيا هواي ديگري در سر داشت.
چمبرلين روز 16 سپتامبر از سفر برشتسگادن به لندن برگشت. جلسه كابينه روز بعد تشكيل شد. به علت قطع پروسه مذاكرات هنلاين با دولت مركزي ديگر حضور لرد رانسيمن در چكسلواكي فايده یي نداشت و به لندن فرا خوانده شده بود. به خواست چمبرلين او نيز در جلسه روز17 سپتامبر كابينه حضوريافت و از طرح اصلي گزارش نخست وزير (لزوم واگذاري صلح آميز منطقه زودت به آلمان) حمايت گرمي كرد. از وزراي كابينه صرفاً داف كوپر, وزير نيروي دريايي بريتانيا, صريحاً خط امتيازبخشي و استمالت از هيتلر را بي فايده و زيانبار شمرد. اما چمبرلين در كسب تأييد وزرا براي طرح خود شتاب داشت و بقيه اعضای كابينه هم بدون بحث تفصيلي يا مخالفت جدّي, با خواست نخست وزير موافقت كردند. نتيجه نشست كابينه (يعني تأييد طرح مورد نظر هيتلر) را بلافاصله به اطلاع سفير انگلستان در پراگ رساندند كه به دولت آن كشوراطلاع دهد و خواهان موافقت پراگ شود. آنها برآشفتند و نپذيرفتند. ولي مخالفت هوجا, نخست وزير و ادوارد ِبنش (رياست جمهوري) چكسلواكي چيزي را عوض نكرد, چون طرف و هدف اصلي اقدامات چمبرلين در واقع جلب رضايت هيتلر بود. همان روز هندرسن, طي تلگرامي, اين ايده استعماري را صريحاً به رئيسش (هاليفاكس) يادآوري كرده بود: «اوضاع به صورتي است كه كه فقط با دولت آلمان مي توان به نتيجه رسيد.» (2)
چمبرلين پيگير خواسته هاي هيتلر
توده آلمانيهايي كه اتباع كشور چكسلواكي بودند از اقليت آلماني امپراتوري سلسله هابسبورگ (با مركزيت وين) برخاسته بودند. اينها خواسته هاي مشخص و بر حقي داشتند كه در چهارچوب تماميت كشورچكسلواكي بعضاً تحصيل و بقيه اش هم قابل حصول بودند. وانگهي, علاوه بر طرح خودمختاري, طرحهاي ديگري نيز به روش مسالمت آميز امكان اجرايي داشت: طرح مراجعه به آرای عمومي جهت ايجاد كنفدراسيون مابين اقليتها و اكثريت حامي دولت مركزي چك، يا طرح استقلال منطقه زودت و اعلام بي طرفي سياسي آن و… امّا هيأت مذاكره كننده آلمانيهاي زودت دنبال حصول نتيجه مثبت نبودند. بنا به طرح پنهاني هيتلر, هنلاين پيوسته طوري مارپيج خواسته ها را بالا مي برد كه دولت مركزي نتواند بلافاصله موافقت كند و بحران طوري ادامه يابد و شدّت پيدا كند كه بالاخره كار به خونريزي بكشد و سرانجام شرايط براي مداخله نظامي آلمان آماده شود. ترغيب ديگر اقليتها به برخاستن و جداشدن, تحريك همسايه ها براي سهم خواهي از اين كشور نيز سياستي در راستاي همان نقشه بود. جالب است كه از بين همه طرحها و راه حلهاي متصوّر جهت حل بحران زودت, هيتلر و به تبع وي هنلاين, صرفاً دنبال مراجعه به آرای آلمانيها جهت جدايي و انضمام منطقه زودت به خاك رايش آلمان بودند! و شگفت آن كه چمبرلين, به عنوان نماينده قدرت برتر اروپاي دموكراتيك, پس از ديدار با هيتلر در برشتسگادن, صرفاً روي همين طرح جداكردن منطقه زودت از چكسلواكي و سپردن آن به «پيشوا» كار مي كرد. وي, هم «بحث و نظرخواهي» سريع كابينه انگلستان را در اين جهت تعيين تكليف نمود و هم بلافاصله فرانسه را به اين سو كشاند! صبح روز 18سپتامبر, نشست مشترك دولتهاي انگلستان – فرانسه در لندن تشكيل شد. از جانب فرانسه نخست وزير دالاديه, ژرژ بونه و نيز مدير كل وزارت خارجه, در طرف بريتانيا چمبرلين, هاليفاكس, سايمون و هوآر (يعني همان اعضاي معروف كابينه اپيسمنت).
موضوع مطروحه: تصميمگيري در باره اصل «تعيين سرنوشت» كه در شرايط آن زمان، با توجه به فهم هيتلر و نقشه هاي مربوطه، به معناي جداشدن منطقه زودت و انضمام آن به رايش آلمان بود!
خواننده يك لحظه صحنه را پيش روي آورد: سران دو قدرت بزرگ دموكراتيك اروپا, در سالن دربسته دور هم نشسته و برخلاف تمام اصول جامعه ملل و مهمترين پيمانها كه قبلاً خود تدوين و امضا كرده بودند، خودسرانه راجع به سرنوشت تماميّت، یا دستِ كم، بخش مهمي از يك كشور دموكراتيك كوچك, آن هم در غياب نمايندگان مردم اين كشور تصميم مي گرفتند!
از جانب هيأت انگليسي چمبرلين و هاليفاكس موافقت اصولي دولت خود را با طرح یادشده اعلام كردند. از هيأت فرانسوي, نخست وزير دالاديه با اصل «بخشش از كيسه ضعفاء» مخالفتي نداشت، اما نسبت به گشودن باب «رأي اهالي آلماني تبار» هشدار داد:
«تعيين تكليف اين مسأله توسط رأي اهالي آلماني تبار وسيله و سلاحي است كه دولت آلمان مي تواند به دستاويز آن تمام اروپاي ميانه رادرحالت تنش والتهاب نگهدارد…»(3)
هيأت فرانسوي حاضر بود راجع به بخشهايي از منطقه زودت (با جمعيت آلماني بالاي 50 درصد با آلمان به مذاكره نشينند, منتهي اصرار داشت دولت انگلستان ضمانت حفظ بقيه كشور چكسلواكي را عهده دار شود. ولي سياست چمبرلين سمت و سوي ديگري داشت:
«سياست چمبرلين اين بود كه دست آلمان [هيتلري] را در اروپاي شرقي باز گذارد.»(4)
هرآينه چمبرلين اصل ضمانت براي «چكسلواكي، منهاي زودت» را مي پذيرفت, آن وقت جلو مطالبات بعدي و نفوذ و دست اندازي (گيرم مسالمت آميز) هيتلر سد مي شد و ريسك درگيري نظامي افزايش مي يافت. با وجود اين, چمبرلين در آن نشست سياست خود را صريح اعلام نمي كرد. هاليفاكس هم منظور اصلي را در لفافه لزوم «رايزني با دولت اعليحضرت» مي پيچيد:
«دادن نوعي ضمانت به دولت چك در صورتي امكان دارد كه آن دولت حاضر باشد در مسائل مربوط به جنگ يا صلح مشورت و رايزني با دولت اعليحضرت را بپذيرد و هرآينه از اين قول طَفره رود دولت فخيمه از عمل به تعهّد خود معاف بشود.»(5)
شگفتا كه اين بحث ابتدا بي نتيجه به بن بست افتاد. چند ساعتي جهت گفت و شنود داخلي هيأتها تنفس دادند و صحبتها به صورت پروتكل نشده ادامه يافت, سپس نشست رسمي تا نيمه شب 18 سپتامبر ادامه پيدا كرد. دست آخر مباحثه در جهت خط مشي چمبرلين ـ و البته مطامع فورر ـ فيصله يافت و قطعنامه مشتركي تنظيم شد!
فشار حداكثر بر دولت بنش
قطعنامه مشترك دو قدرت حاوي «پيشنهادات دوستانه یي» براي دولت پراگ بود. روز بعد شماري از رسانه هاي فرانسوي جزئيات آن را انتشار دادند و حوالي ظهر شوراي وزيران فرانسه پاي آن متن امضاگذاشت. قطعنامه مشترك انگلستان و فرانسه رأس ساعت 2 بعد از ظهر 19 سپتامبر رسماً به دولت چكسلواكي داده شد. چكيده اش در زير مي بينيد:
«ما هر دو بر اين اعتقاديم كه در پي رويدادهاي اخير باقي ماندن سرزمين آلماني نشين زودت در چكسلواكي ديگر بدون به خطر انداختن صلح اروپا امكانپذير نيست… مصالح ملي چكسلواكي حكم مي كند كه منطقه زودت به رايش آلمان واگذار شود. اين كار يا از طريق جداكردن و سپردن مستقيم به آلمان صورت مي گيرد يا به واسطه نظرخواهي از اهالي… هرآينه مقدمتاٌ يك تعهّدنامه بين المللي تماميّت بقيه چكسلواكي را ضمانت نمايد, دولت اعليحضرت پادشاهي بريتانيا نيز حاضر است تماميت چكسلواكي بعدي را ضمانت كند. اين اسناد جاي تعهّدنامه ها و قراردادهاي پيشين را مي گيرند…» (6)
قرباني كردن تماميت ارضي يك كشور دموكراتيك, زيرپاگذاشتن اصول و موازين جامعه ملل, نقض آشكار پيمانهاي بين المللي, به علاوه پذيرفتن رسوايي اخلاقي و سياسي بي سابقه براي دو دولت و ملت بزرگ اروپايي و عواقب وخيم غيرقابل سنجش بعدي؛ همه اين بذل و بخششهاي چمبرلين صرفاً در مقابل قول هيتلر كه در «مسأله زودت» به خشونت و جنگ متوسّل نشود!
روز بعد, چمبرلين حتي حاضر نشد در جلسه كابينه انگلستان شركت كند. وزرا, سرشكسته و ناخشنود از اين متن, زير فشار سياسي نخست وزير و در اضطرار وقت و اغتشاش نظر, اين «پيشنهادات دوستانه» را امضاكرده بودند. امّا, به نوشته مورّخان, باز هم هيچ يك از حضرات وزرای كابينه باور نداشته اند كه توسط چنين «بسته تشويقي» نيز بتوان هيتلر را مهار كرد و مانع سياست تجاوزكارانه اش شد. منتهي, چمبرلين اعتقاد و اصرار داشت اين مهم شدني است و لذا براي تغذيه «تمساح گرسنه» طعمه بعد را علامت گذاشته بود.(7)
روز سه شنبه 20 سپتامبر, دولت چكسلواكي پس از بحث دروني روي اين قطعنامه به نمايندگان «قدرتها» اطلاع داد كه قادر نيست بدون مشورت با پارلمان كشور به اين درخواستها پاسخ دهد و اضافه كرده بود كه درصورت قبول مفاد مذكور, توازن فعلي نيروهاي سياسي در كشور فرو مي پاشد, در حالي كه مشكل اقليتها كماكان باقي مي ماند و صلح و ثبات چكسلواكي نيز اساساً از بين مي رود. امّا دو دولت امضاكننده «پيشنهادات دوستانه» حتي يك شب هم به دولت هوجا (جهت فراخواندن پارلمان كشور) فرصت ندادند, برعكس بلافاصله فشار سياسي را شدّت بخشيدند و به طور ضرب الاجل جواب خواستند: حوالي 2 نيمه شب مستر نيوتن و موسيو لاكروآ، سفراي دو قدرت در پراگ، با يك اخطار شديد غيرعلني «خدمت» هوجا رسيدند:
«1ـ آن چه توسط انگلستان و فرانسه پيشنهاد شده, تنها امكان و وسيله پرهيز از جنگ و جلوگيري از مداخله نظامي [آلمان نازي] در چكسلواكي است؛ 2 ـ هرآينه پاسخ جمهوري چكسلواكي منفي باشد, مسئوليت وقوع جنگ بر عهده اش خواهد بود؛ 3 ـ چنين وضعي همبستگي فرانسه – انگلستان را از بين مي برد, زيرا انگلستان حاضر به جنگ نخواهد بود؛ 4- در صورت بروز جنگ در چنان شرايطي, آن گاه فرانسه هم وارد جنگ نخواهد شد, يعني به وظائف ناشي از قراردادهاي خودش عمل نخواهد كرد.» (8)
آن شب سرنوشت, دولت چكسلواكي تا صبح بيدار و زير فشار فوق العاده سياسي در باره آينده خود و كشور (و اصول و موازين جامعه ملل) بحث و بررسي كرد. سرانجام ساعت 6.30 صبح, منشي مخصوص نخست وزير به مستر نيوتن اطلاع داد كه دولت چكسلواكي, با درد و رنج تمام, به «پيشنهادات دوستانه» انگلستان و فرانسه تن مي دهد! تنها تدبير سياسي كه در آن تنهايي محض به نظرشان رسيده بود اين كه ساعتي بعد دولت هوجا سقوط كرد و جاي وي را ژنرال يان سيكاري Jan Sycary گرفت. خط چمبرلين پيش رفت و مأموريتي كه در ديدار برشتسگادن عهده دار شده بود , يعني كسب موافقت فرانسه و تمكين چكسلواكي به واگذاري زودت ـ تمام و كمال به اجرا درآمد. حالا نوبت هيتلر بود.
تحقير چمبرلين در بادگدسبرگ
صبح پنجشنبه 22 سپتامبر, به رغم خوش بيني مفرطي كه از جانب دولت انگليس پخش مي شد, فضاي سياسي اروپا نامعلوم و ملتهب بود. اخبار و شايعاتي كه از مرز آلمان و چكسلواكي مي رسيدند، بسيار نگران كننده و حاكي از تشديد بحران بودند. چه اتفاقي مي افتاد؟
چمبرلين, طبق قرار قبلي با هيتلر, به اتفاق هيأت خود به سوي آلمان پرواز كرد. اين بار سفر كوتاهتر بود. در فرودگاه شهر «باد گدسبرگ» (Bad Godesberg)، در نزديكی شهر كلن، به زمين نشستند. محل اقامت آنها در هتل پترزبورگ, ساحل راست رودخانه راين و مقرّ هيتلر و ملاقات سران در هتل درسدن, سمت چپ راين, تعيين شده بود. چمبرلين مي بايست به آن طرف رودخانه برود و به حضور «پيشوا» رسد.
مهمترين ديدار در همان روز ورود صورت گرفت. چمبرلين كه موافقت دولتهاي چكسلواكي, فرانسه و انگلستان را در جيب داشت, با دست پر و رضايت خاطر و روحيه یي عالي از رودخانه راين گذشت و به محل كنفرانس رسيد. در آستانه ورودي هتل درسدن دست هيتلر را به گرمي فشرد و لبخند زنان به اتفاق فورر وارد سالن كنفرانس شد. پس از تعارفات معمول, چمبرلين گزارش فشرده یي از تلاشهاي يك هفته گذشته داد و مفاد قطعنامه مشترك دو دولت را براي هيتلر تشريح نمود و با خوشحالي اضافه كرد كه آماده است يك طرح اجرایي جهت تحويل منطقه هاي آلماني نشين زودت به آلمان ارائه دهد, همچنين كميسيوني جهت اقدامات عملي تشكيل دهد و برنامه یي براي جا به جايي اهالي در منطقه هايي كه جمعيت مختلط دارند، تنظيم كند. علاوه بر اين, پيمانهاي موجود شوروي و فرانسه با چكسلواكي ملغا مي شوند تا جاي هيچگونه نگراني براي آلمان باقي نماند. استاتوي سياسي باقيمانده چكسلواكي نيز همانند يك كشور بي طرف خواهد بود و استقلالش توسط يك مقاوله نامه بين المللي، كه انگلستان هم بدان مي پيوندد، تضمين خواهد شد. اين گزارش نشان مي داد كه خواسته هاي هيتلر در «برشتسگادن» كاملاً اجابت يافته و يك طرح عملي جهت اجراي مفاد مربوطه نيز در دست تهيه بود.. چمبرلين, مانند يك مباشر موفق, با لبخند پيروزي سخن خود را به پايان برد. مكث كوتاهي پيش آمد و آن گاه هيتلر از او پرسيد آيا مفاد مذكور به اطلاع چكسلواكي هم رسيده اند و مورد قبول آن دولت هستند؟ چمبرلين سرفرازانه پاسخ داد بله، البته. هيچ كس كف نزد. از جانب آلمانيها خوشحالي ابرازنشد. سكوت, سكوت و… سپس هيتلر پس از تشكّر, در آرامش كامل چنين گفت:
«مستر چمبرلين, خيلي متأسفم, امّا در پي وقايع خونيني كه روزهاي اخير پيش آمده اند, اين راه حلّ ديگر فايده یي ندارد و شدني نيست!»(9)……..
اين جمله فورر, بر چمبرلين و همراهانش مثل يك شوك رواني اثر گذاشت. هيأت انگليسي مات و مبهوت بي حركت مانده بود و … هيتلر قول و قرار هفته پيش را زيرپا گذاشته و حالا ساز ديگري مي نواخت: « بنا به وظيفه خاطر نشان مي كند كه ديگران هم خواسته هايي دارند؛ اقليتهاي مجاري و لهستاني نيز مطالباتي پيش مي كشند كه مورد توجه او (هيتلر) مي باشد و تا زماني كه اين خواسته ها محقّق نشده باشند امر صلح نيز هيچ تضميني پيدا نخواهد كرد».
چمبرلين, نخست وزير بزرگترين امپراتوري جهان, كه براي اجابت خواسته هاي هيتلر يك هفته تمام تلاش بي وقفه كرده, با مايه گذاري از كل اقتدار مقام و سابقه خود موافقت كابينه خويش و دولت فرانسه و تمكين دردناك دولت چكسلواكي را به دست آورده, با يك طرح دقيق اجرايي مطابق ميل پيشوا به حضورش رسيده بود, البته انتظار چنين حرفهايي را نداشت. از اين تحقير آشكار سياسي و انكار علني قول و قرار قبلي توسط هيتلر برانگيخته و آشفته حال بود. ولي, ناگزير تمام
نيروي خود را جمع كرد و با صدايي شكسته به سخن آمد:
«امّا, پيشوا گفته بودند كه مسأله زودت عاجليّت دارد. لذا من به اين امر پرداخته ام» ولي هيتلر امانش نداد, با صداي بلند و لحني عصبي و پرخاشجو از «كشتار و درد و رنج آلمانيها و خيانت چكها» سخن گفت و سپس با فريادي تهديدآميز خواسته جديد خود را، كه بيشتر يك ضرب الاجل بود، مانند پتكي بر طرف كوبيد:
«اگر قرار است جلوي جنگ گرفته شود, كل اين مسأله بايد ظرف هفته آينده حل و فصل شود و تا اول اكتبر چكها بايد اين مناطق را [كه روي نقشه یي علامتگذاري كرده بود] فوراً تخليه كنند و بگذارند قواي مسلّح آلمان در اين نقاط مستقر شوند. بعداً مي توان به منظور تعيين خطوط مرزي به همه پرسي مراجعه كرد. اكنون, مهمترين شرط اين است كه نيروهاي آلماني فوراً در منطقه زودت مستقر شوند»(10).
در همين موقع پيكي كاغذ به دست وارد سالن شد و به صداي بلند اخبار جديد درگيري و «كشته شدن آلمانيها» را براي حضّار خواند. با اين صحنه چيني موضع «پيشوا»ي نازيها شديدترشد و لحنش تندتر. در ادامه, مشاجره یي طولاني ميان چمبرلين و هيتلر پيش آمد و سرانجام ديدار مهم آنها بدون نتيجه پايان يافت(11).
«طبلهاي جنگ»
هيتلر شامّه سياسي فوق العاده یی داشت, فهميده بود وقتي چمبرلين ظرف يك هفته آن خواسته هاي غيرمنتظره او را به كرسي نشانده, پس با جرزدن و تكرار تهديد جنگ و افزايش سطح مطالبات ضرري نخواهد ديد كه بر عكس, درصورت توفيق ظرف مدت كوتاهي دستاورهاي بزرگتري خواهد داشت:
- قدرت فائقه اش را به جهان غرب و نيز به شوروي نشان مي دهد؛
- انتقام سختي از شخص پرزيدنت بنش مي گيرد (هيتلر شكست سياسي ماه مه گذشته را كينه توزانه در خاطر داشت)؛
- ضربه كاري به هيبت و قدرت سياسي دو قدرت بزرگ زمان مي زند؛
- و نهايتاً, او كه عملاً خود را به هيچ قول و قراري محدود و متعّهد نمي دانست, براي صلح يا حمله نظامي تنها صاحب اختيار باقي مي ماند…
بنابراين در مكاتبه و سپس ديدار روز بعد نيز همين خط مشي بيرحمانه تهديد و باج خواهي بيشتر را با قاطعيت ادامه داد. درعين حال درب را كاملاً به روي چمبرلين نبست. «ميانجيگري» وي را منتفي نكرد ولي با پرخاشجويي روي دو شرط اصلي اش (كه روي هم براي دولت بنش نوعي كاپيتولاسيون به حساب مي آمد) محكم ايستاد:
- صرب الاجل زماني, يعني فيصله يافتن تحويل منطقه زودت به آلمان تا اول اكتبر؛
- عقب نشيني چكها بدون انتقال يا تخريب سلاحها، مهمّات, تأسيسات, جاده ها و… و اشغال نظامي فوري منطقه زودت توسط قواي آلماني.
چمبرلين به مصوّبات سه دولت, به خصوص كابينه خودش متعّهد بود, نمي توانست با اين «ديكته فاتحانه» هيتلر بلافاصله موافقت كند. البته, براي حفظ رابطه و ادامه مذاكره, به اين شرط گذاريهاي هيتلر جواب رد هم نداد. به رغم ناراحتي شديد پذيرفت كه صورت رسمي «مطالبات آلمان» به علاوه نقشه تازه و مطلوب هيتلر را جهت اطلاع كابينه ها و تحويل به دولت چكسلواكي همراه ببرد. ولي شكست غيرمنتظره سياسي را چه مي كرد؟ سياست اپيسمنت و ابتكار عمل چمبرلين ضربه شديدي خورده, خط تهديد و باج خواهي هيتلر رويش سوار شده بود. ديدار سران علني بود و خبر اين رعد و برق سياسي, در دم به جهان مخابره شد. خبر كه روي آنتن رفت, بار ديگر شبح جنگ اروپا را فرا گرفت.
اين وضعيت عواقب خاص خود را داشت. افكار عمومي انگلستان و فرانسه جنگ طلب نبود، ولي كُرنش به سياست تهديد و باجگيري را برنمي تابيد و از رفتار هيتلر سخت برانگيخته شد. در اين اثنا، دولت چك از «قدرتها» تقاضا داشت بسيج عمومي اعلام كنند. هاليفاكس ناگزير تلفني فشار فزاينده افكار عمومي انگلستان, همچنين درخواست دولت بنش را به نخست وزير خبر داد و گفت كه فرانسه موافق فرمان بسيج و در صدد اقدام است. هندرسن تلاش كرد جلوي اين كار را بگيرد, ولي نتوانست. ساعت 4 بعد از ظهر روز 23 سپتامبر وزارت خارجه انگلستان توصيه فرانسه را پذيرفت و به دولت چك چراغ سبز داد. چكها فوراً جهت دفاع از كشور فرمان بسيج عمومي دادند. پخش اخبار تحرّكات نظامي جديد آلمانها در مرز چكسلواكي تيرگي فضاي سياسي را افزايش داد. هاليفاكس كه در غياب نخست وزير خود را با خطر بروز جنگ رو به رو مي ديد, تلگرامي به نماينده انگلستان در ژنو (جامعه ملل) فرستاد و از مستر باتلر خواست نظر آقاي ليتوينوو, وزير خارجه شوروي را، كه در ژنو به سرمي برد، بپرسد. وضعيت چنان بود كه وزير خارجه دولت (اپيسمنت با هيتلر) ناچار به نقشه ديگري فكر مي كرد. ليتوينوو از تقاضاي ديدار و گفت و گو استقبال نمود و يك بار ديگر موضع رسمي دولت خود را به شرح زير توضيح داد:
«درصورت وقوع حمله (آلمان) به چكسلواكي, پيمان چكسلواكي ـ شوروي فعّال مي شود. او(ليتوينوو) مدتهاست به آغاز گفت و گوهاي سه جانبه با انگستان و فرانسه اميد بسته و مايل است انجام چنين صحبتهاي سه جانبه را همراه با روماني و هر دولت ديگري را، كه قابل اطمينان باشد، پيشنهاد دهد. از اين طريق مي توانيم به آلمان نشان دهيم كه پاي حرفمان ايستاده ايم و موضعمان جدّي است» (12).
بنابراين, سياست ايستادگي جمعي قدرتها در مقابل مطامع تجاوزكارانه هيتلر آشكارا امكانپذير و عملاً نيز در دسترس بود, ولي چمبرلين كجا و خط ائتلاف بزرگ و مقاومت كجا. در اين بزنگاه, جنبه منفي مسأله «نقش شخصيت در تاريخ », يعني فقدان رهبري ذيصلاح, به سياست جاري تبديل شده بود. نخست وزير امپراتوري انگلستان, به رغم سرشكستگي سياسي در «بادگدسبرگ», حاضرنشد از طرح و مشي سياسي خود دست شويد. روز 24 سپتامبر در وضع بدي به لندن بازگشت(13).
شب روز بعد , هيتلر نطق تندي عليه دولت چكسلواكي ايراد نمود. فشرده تفسير چرچيل از اين سخنراني و رويدادهاي همزمان را در زير مي بينيد:
«شبانگاه 25 سپتامبر هيتلر نطقي در برلين ايراد كرد. حرفهاي توخاليِ تفاهم آميزي به انگلستان و فرانسه تحويل داد ولي در همين حال پرزيدنت بنش و چكها را با زباني بسيار خشن زير حمله گرفت. قاطعانه گفت چكها بايد سرزمين زودت را بگذارند و بروند و تازه, وقتي دست از آن منطقه برداشتند, براي او (هيتلر) فرقي نمي كند چه بلایي سر بقيه چكسلواكي خواهد آمد. بعد [بار ديگر] اضافه كرد: “اين آخرين سرزميني است كه من در اروپا مدّعي اش هستم”
…. به نظرمي آمد طبهاي جنگ به صدا درآمده اند و قواي طرفين در پشت خطوط حمله صف آرایي كرده اند. چكها يك و نيم ميليون نفر را مسلّح در قويترين خطوط استحكامات اروپا جمع كرده و اين نيرو با كمك صنايع تسليحاتي زبده و عالي مجهّز شده بودند. ارتش فرانسه بخشاً به زير سلاح فراخوانده شده و وزراي فرانسوي، با وجود بي ميلي، شرافتمندانه آماده بودند پاي تعهّدات خود نسبت به چكسلواكي بايستند… در انگلستان [به دستور داف كوپر]، فرماندهي كل ناوگانهاي بريتانيا، فرمان بسيج و آمادگي جنگي صادرشد.»(14)
بازگشت به قسمت چهل و یکم
منابع و توضیحات
1- چيانو, وزير خارجه ايتالياي فاشيست, در كتاب خاطراتش مي نويسد: «فورر فردا نمايندگان مجارستان و لهستان را به حضور مي پذيرد. من هم سعي مي كنم نمايندگان اين دو كشور در رم را ببينم. امروز آنها را گير نياوردم, قرارشد فردا به ديدن من آيند. به آنها خواهم گفت كه بايد فعّال شوند و دست دراز كنند توي سفره [بحران چكسلواكي]. لزومي ندارد كه فقط آلمان از اين خوان گسترده بهره مند شود». (چيانو, يادداشتهاي روزانه, 1937-38, 19 سپتامبر1938, به زبان آلماني).
همين طور در يادداشت 20 سپتامبر همين كتاب مي نويسد: «ويلاني و وينياوا (نمايندگان مجار و لهستان در رم) از مطالبي كه به آنها مي گويم خيلي اظهار رضايت مي كنند. اين انژكسيون براي آنها لازم بود…»
2ـ نامه هندرسن به هاليفاكس, 17 سپتامبر38, British Documents 3Vol.
در همين زمان چيانو در دفتر خاطراتش مي نويسد: اخباري كه از لندن و ديدار چمبرلين ـ دالاديه مي رسند حاكي از عقب نشيني جدّي آنهاست. تنها خبري كه جنبه منفي دارد نطق هوجا است كه مي گويد پراگ با مراجعه به رأي موافقت ندارد و آماده است در صورت وقوع حمله نظامي آلمان دست به مقاومت زند. امّا, وقتي كه لندن و پاريس از پشت آنها كنار روند تا كي مي توانند ايستادگي كنند؟», همان كتاب چيانو, يادداشت 18 سپتامبر.
3- British Documents 3Vol.
يادداشتهاي مربوط به گفتگوي فرانسه ـ انگلستان, 18 سپتامبر.
4 – مارتين ژيلبر ـ ريچارد گات، استمالتگران(Appeasers ), ص 115.
5 – همان جا.
6 – همان جا, ص 116.
7- چرچيل در همين اياّم بود كه سياست اپيسمنت چمبرلين را همچون «تغذيه تمساح گرسنه »یي دانست كه دولت انگلستان با انداختن ديگران به حلقوم «تمساح» نوبت قرباني شدن خويش را به عقب مي اندازد.
8- آن زمان متن اين اخطارنامه صريح انتشار رسمي نيافت و دولتهاي فوق حاضر نشدند اين و آن متن افشا شده را تأييد كنند. ولي 20 سال بعد كه اين متن در شمار ديگر اسناد تاريخي در پراگ انتشار يافت, صحّت متن فوق تأييد گرديد.
New Documents on the History of Munich,Nr.42
در مرور تاريخ اين وقايع تكان دهنده آدم از خودش مي پرسد آيا پيشكاران و مأموران هيتلري رويّه یي متفاوت از اين نوع اخطارهاي استعماري داشتند يا اين كه اپيسمنت چمبرلني در واقع چيز ديگري جز همين باركشي براي غول بيابان نبود؟
9 – كليه مطالب كنفرانس بادگسبرگ به نقل از British Documents,V0l.3, و مطابقت با كتاب دكتر پاول اشنيت, مترجم هيتلر, ص 401: «سياهي لشکر در صحنه ديپلوماتيك» : Dr.Paul Schmidt, Statist auf diplomatischer Buehne, 1923-45
10 – همان جا.
11 – اين جا به لحاظ تاريخي پرسشي بحث انگيز در ميان بوده است كه مي بايد آن را براي خواننده توضيح داد. اين پرسش هم آن زمان ذهن چمبرلين و هيأت انگليسي را مشغول كرده بود و هم بعدها مورد تحقيق و تفسير مورّخان قرارگرفت:
«چرا هيتلر به امتيازات فوق العاده یي كه چمبرلين در بادگودسبرگ به وي عرضه نمود دست رد زد و پيشنهادهاي خودش در برشتسگادن را كه نقد و حاضر شده بودند منتفي شمرد و رد كرد؟»
اكثريت مورّخان بعدي بر اين اعتقادند كه هيتلر ـ كه حرص تصرّف بيشتر و جهانگشايي داشته ـ اساساٌ خواهان جنگ بوده و با محاسبات زماني در استراتژي كلّي خودش در آن زمان به راه حل حمله برق آساي نظامي و نابودي سريع چكسلواكي تمايل داشته است. وانگهي جدّاٌ انتظار نداشته كه نخست وزير بزرگترين امپراتوري وقت غرب حاضرشود در جهت حصول مطامع وقت او (هيتلر) آن طور تلاش كند و پيشنهاد برشتسگادن را به آن سرعت به كرسي نشاند. درجه وادادگي سياسي استمالتگران و در رأس آنها چمبرلين و آمادگي آنها در جهت فشار بر چكسلواكي و مباشرت در تحقّق خواسته هاي آلمان نازي موجب غافلگيري هيتلر مي شود. وقتي در ديدار گدسبرگ متوجه مي شود «درِ ديگ باز است» با وقاحت تمام, توسط تهديدِ به جنگ, مارپيچ توقّعات تجاوزكارانه اش را بالاترمي برد.
گروه ديگري از مورّخان, تغيير موضع هيتلر را ناشي از مواضع لهستانيها و مجارها نسبت به هفته پيش مي دادند و محاسبه هيتلر روي جلب همراهي آنها در كار قرباني كردن چكسلواكي و صف بندي احتمالي در مقابل شوروي را دليل تندشدن موضع هيتلر مي دانند.
شخصاً بر اين عقيده ام كه هيتلر به رغم گرايش اصلي اش به جنگ, پيوسته در مذاكره با استمالتگران, با وقوف بر پاشنه آشيل آنها, توسط «تهديد جنگ» با كارتهاي متعدّد بازي مي كرده و رسيدن به هدف به هر وسيله رويّه اش بوده است. هيتلر در دوران معروف به اپيسمنت, توان تعويض سريع تاكتيك داشته و براي حُصول هر هدفي, با احتساب خط مشي چمبرلين و پرهيز وي از ايستادگي و قاطعيّت, قبل از توسّل به هر اقدام واقعي نظامي پيوسته حداكثر استفاده را از كاربست سياست تهديد و باجگيري مي برده است.
12- British Documents,V0l.3,Nr.1071
تلگرام باتلر به هاليفاكس, 24سپتامبر38.
13- چيانو, وزير خارجه ايتالياي فاشيست, در يادداشت مورّخ 24 سپتامبر كتاب خاطراتش مي نويسد:
«صبح اول وقت دو خبر دقيق دريافت مي كنم: بسيج عمومي در پراگ و مفاد يادداشت هيتلر با ذكر خواسته هاي دقيق قبلي اش كه به چمبرلين داده است (و قرار بوده سرّي بمانند). اول اكتبر روز تحويل منطقه زودت به آلمان و 25 نوامبر روز برگزاري همه پرسي در منطقه هاي مختلط. از فرانسه و انگستان هم خبر فرمان بسيج نظامي مي رسند».
14- چرچيل, «جنگ جهاني دوم», ص 157, به زبان آلماني.