پژوهش و نگارش : دکتر کریم قصیم :
هيتلر شتاب مي گيرد
پس از »مونیخ» هیتلر بیشتر احساس برتری و چیرگی می کرد ولی از همنشینی با چمبرلین, امضای مشترک و پذیرش برخی محدودیتها ناراحت و دُژم بود. «قرارداد مونیخ» نوعی راه خروج فاتحانه از بن بست غیرمترقّبه اواخر سپتامبر برایش گشود, ولی «پیشوا» موفقیّت اپیسمنت را بر نمی تافت وباطرح اولیّه وانتظاراتش(حمله وفتح نظامی کل چکسلواکی) همخوانی نداشت. او از ابتدا در صدد نابودی آن کشور و اشغال نظامی پراگ بود. هم در طرحهای نظامی گوناگون سالهای ۳۷ و ۳۸ این نقشه را داشت و هم بعدها مُقِر آمد:
«از همان نخستین لحظه برایم روشن بودکه تنهادریافت منطقه زودت کفایت نمی کرد ونمی توانست مرا راضی کند.»(۱)
لذا, پس از «مونیخ», در سیاست داخلی و خارجی خود تغییراتی صورت داد که جملگی ـ مستقیم و غیرمستقیم ـ بر سرنوشت سیاست مماشات و منادی اول آن (چمبرلین) تأثیر بخشیدند. هیتلر رویکرد تبلیغاتی و کمّ و کیف تعامل با اپیسمنت و صاحبان آن را تنزّل مرتبه داد. در سخنرانیهای پی در پی برخوردش به سیاست, دولت و شخص چمبرلین («سیاستمدار چتر به دست») بیش از پیش تند و حتی تحقیر آمیز شد. جای جای نسبت به موضعگیری آنها در باره رویدادهای داخل آلمان و مناطق تحت نفوذش به شدّت واکنش نشان می داد. حتّی بحث و سؤال رسانه یی در مطبوعات انگلستان در مورد اروپای شرقی ـ به عنوان «مداخله در حوزه نفوذ آلمان» ـ مورد حمله قرار می گرفت. همزمان سیاست حضور و نقش آفرینی هیتلر در آن منطقه شدّت یافت.
هیتلر با اعزام کارگزاران سیاسی و اقتصادی خود به ممالک اروپای شرقی و بالکان, و به ویژه حمایت از اقلیّتهای آلمانی زبان, احزاب نازی و گروههای دوستدار آلمان در آن منطقه (در مجارستان، رومانی، بلغارستان، یوگسلاوی و…) حضور قدرتمند خود و دامنه نفوذ آلمان نازی در اروپای شرقی را به نمایش گذاشت. مداخله آلمان نازی در رخدادهای جاری آن کشورها به سرعت آرایش قوا و دینامیسمهای تازه یی در اروپای شرقی به وجود آورد. «معاهده مونیخ» نفوذ انگلستان در شرق اروپا را به محاق برد . وادادگی بزرگ غرب و سیاست چمبرلین در مقابل فاشیسم هیتلری طبعاً پیامدهای خاص خود را داشت. بعد از اشغال و الحاق اتریش به رایش آلمان (مارچ ۳۸) و واگذاری رایگان منطقه زودت به هیتلر (سپتامبر۳۸), دولتهای یادشده گرایش زمانه را گرفتند, سازگاری و تعامل با «پیشوا», ( یا دستِ کم نزدیکی به موسولینی…) باب روز شده بود.
جزء تغییراتی که هیتلر پس از «مونیخ» در رویکرد و راهکارهایش داد , تندکردن لحن گفتار و حتی تهدید در سخنرانیهایش نسبت به غرب بود. او, بر خلاف انتظار استمالتگران, باز هم حق خود را می خواست:
«آلمان نازی در گرفتن حق خود هرگز خواهش و التماس نخواهد کرد. ما به این رویّه نیازمند نیستیم. وقتی جهان خود را می بندد و حاضر نیست پای میز مذاکره حق ما را بدهد, آن وقت نباید تعجب کند که ما حق خود را از راه دیگری تحصیل خواهیم کرد!»(۲)
از دید هیتلر این «حق» همانا قبول و امضای هژمونی آلمان در اروپا بود؛ همان سخن که پیشتر هم گفته بود: قاره اروپا مال ما, و دریاهای جهان مال انگلستان!
برای تحقّق چنین طرحی مناسبات با موسولینی را بیش از پیش تقویت کرد. وزیر خارجه اش را به منظور اصرار بر پیوند و پیمان نظامی با ایتالیا و ژاپن به سفر فرستاد. ریبن تروپ در رم به حضور دوچه رسید و ضمن ابلاغ ارادت هیتلر, از قول پیشوایش به نکات مهمی اشاره نمود:
«پیشوا بر این اعتقاد است که ظرف چند سال آینده وقوع جنگ با دموکراسیهای غرب اجتناب ناپذیر خواهد بود… بحران چک نشان داد که ما چه قدر قدرتمند هستیم! امتیاز ابتکار عمل دست ماست و بر صحنه و موقعیّت اشراف و تسلّط داریم. وضعیّت نظامی ما عالی است و هیچکس نمی تواند ما را مورد حمله قرار دهد. از سپتامبر (۱۹۳۹) می توانیم با خیال راحت جنگ با دموکراسیهای بزرگ را پذیرا شویم.»(۳) هیتلر در داخل نیز کلّ برنامه های نظامی و تسلیحاتی رابا تمام قوا شتاب بخشید.به سرعت مجموعه ارکان اقتصادی و بانکی کشور را به زیر فرمان خود درآورد و منتقدان و مخالفان دولتی این خط مشی را قاطعانه کنار زد. در سیاست تبلیغاتی داخلی به گوبِلز رهنمود داد توده ها را بیش از پیش در ضدیّت بادشمن مفروض(اهالی یهودی آلمان و اروپا), با افسون برتری نژادی آلمان، مسحور و برای پذیرش جنگ و تصرف سرزمین «نژاد های پست» آماده کند.
لندن , پس از «مونیخ»
بعد از ظهر روز سی ام سپتامبر ۱۹۳۸, هنگامی که هواپیمای چمبرلین در فرودگاه هِستون به زمین نشست, همه سران سیاسی و حزبی و نمایندگان رسانه ها, به علاوه جمعیّت زیادی انتظار می کشیدند. ابراز احساسات و استقبالی بی سابقه از کسی که همه روزنامه ها و مطبوعات اپیسمنت نام و تصویرش را درآن روز به مثابه «فاتح صلح» در صفحه اول چاپ کرده بودند. رادیو «بی بی سی» نیز به تمام زبانها یکسره از او و پیروزیش حرف می زد. در فرودگاه, چمبرلین بالای پله های هواپیما آن بیانیه و امضای مشترک با هیتلر را از جیب درآورد و پیروزمندانه(!) تکان داد.
چمبرلین درفرودگاه هستن قرارداد صلح با هیتلر را با افتخار نشان مردم می دهد
کف زدن شدید و هورای بلند جمعیّت… هنوز پای نخست وزیر به زمین نرسیده به وی خبر دادند که اعلیحضرت پادشاه پیام فرستاده: «فوراً بیایید به کاخ, تا بتوانم تبریکات صمیمانه ام را به مناسبت موفقیّت شما در دیدار مونیخ شخصاً ابراز کنم»(۴). در مسیر حرکت به سوی قصر مردمان زیادی دو طرف خیابان اجتماع کرده برای او و همسرش دست تکان می دادند. در کاخ باگینگهام چمبرلین و همسرش به اتّفاق پادشاه و ملکه در بالکن ظاهر شدند و به ابراز احساسات جمعیّت حاضر پاسخ گفتند. همان شب در محل نخست وزیری همین برنامه و نشاندادن «سندصلح» به جمع کثیر هوراکش از پنجره بالایی ساختمان تکرار شد. شور و شعف عمومی جماعت بالا گرفت و سرود “For he is a jolly good fellow” را به افتخار نخست وزیر سر دادند! روزها و هفته های بعد نیز آکسیونهای توده یی تحسین و تبریک؛ از ارسال دهها هزار نامه تشکّر و تقدیر و… تا برگزاری مجالس حزبی , ضیافتهای بانکی و غیره به افتخار پیروزی نخست وزیر چمبرلین ادامه یافت. در این بین «اپیسمنت اقتصادی» و سفرهای بانکی با آلمان نازی نیز بالا گرفته بود.
در نخستین جلسه کابینه بعد از مونیخ, به غیر از وزیر دریاداری (داف کوپر) که در مخالفت با سیاست اپیسمنت و عقد قرارداد مونیخ از منصب خود استعفا داد, دیگران به نتایج حاصله رأی مثبت دادند. متعاقباً در نشست پارلمان اکثر بحثها به سود خط چمبرلین پیش رفت. تنها سی نفر از نمایندگان حزب محافظه کار ـ گروه چرچیل به علاوه ایدن و آمری و کرانبور ـ موافق نبودند. چمبرلین طی سخنرانی طولانی اش در پارلمان از «معاهده مونیخ» به عنوان «گام نخست در مسیر یک سیستم صلح» یاد کرد. اشاره یی هم به لزوم خریدن وقت به منظور تقویت قوای دفاعی انگلستان نمود. امّا بحث «ضعف نظامی», به ویژه در بخش هوایی و دفاع ضدهوایی, از سالها پیش توسط چرچیل و همفکرانش مطرح و مرتّب هشدارها داده شده بود. ولیکن چمبرلین, با انتخاب و تأکید بیش از پیش بر سیاست استمالت دیکتاتورها, نه به تقویت امور دفاعی مملکت توجه جدّی نشان داده بود و نه سیاست مهار فاشیسم ( از طریق سیستم ائتلافات پیشنهادی چرچیل) را در دستور داشت. در نشست پارلمان (۵ اکتبر) وقتی نوبت سخن به چرچیل رسید, وی چکیده وقایع اتفاقیه طی سه هفته گذشته و آن سه ملاقات نخست وزیر با هیتلر را چنین خلاصه کرد:
«در برشتسگادن با تهدید اسلحه یک پوند استرلینگ خواسته شد. پس از پرداخت وجه در بادگودسبرگ همان جا با تهدید اسلحه دو پوند استرلینگ مطالبه شد… با چانه زنی در مونیخ دیکتاتور “کوتاه آمد” و به یک و نیم پوند رضایت داد, با این شرط که بقیه مبلغ را به صورت خوش رفتاری و امتیازات بعدی دریافت کند … در واقع ما با یک وضعیت شوم و خطرناک رو به رو هستیم»(۵).
آن روی سکّه , در چلسلواکی
هیتلراز قوای نظامی اش درزودت سان می بیند
آن روی سکّه صلح چمبرلینی در چکسلواکی به نمایش درآمد: روز اول اکتبر (۱۹۳۸), همان طور که هیتلر در ضرب الاجل بادگوتسبرگ دیکته کرده و عیناً در «معاهده مونیخ» نیز جا انداخته بود, نیروهای مسلح آلمان وارد منطقه زودت چکسلواکی شدند. نازیها به ملاحظات و محدویتهایی مکتوب در قرارداد مونیخ اعتنا نکردند. به هرجا پای گذاشتند بلافاصله زمام قدرت را رأساً به دست گرفتند. چکسلواکی با امضای چهار قدرت «مونیخ», به لحاظ سیاست بین المللی, تضمین استقلال و تمامیّت ارضی خود را از دست داده, سرزمین زودت و اهالی مظلوم آن منطقه درواقع «وجه المصالحه» میان فاشیسم و استمالتگران غرب شده بود. بنابراین قوای تا دندان مسلح هیتلر به محض ورود و پیشروی, تا پایان دهمین روز مقرّر آن سرزمین را همچون یک منطقه متصرّفه به اشغال نظامی درآوردند و بلافاصله در مراکز قدرت اجرایی مستقر شدند. امضاکنندگان معاهده متفقاً, با اعمال فشارهای گوناگون , دکتر ادوارد بنش, رئیس جمهور منتخب چکسلواکی، را مجبور به استعفا و ترک کشور کردند. در ظرف ده روز چکسلواکی مهمترین استحکامات نظامی خود را به نفع آلمان نازی از دست داد. ترسیم خطوط جدید مرزی نیز ـ برخلاف انتظار افکار عمومی ـ نه برپایه تقسیم بندیهای قومی ـ نژادی بلکه بر اساس ملاحظات نظامی و استراتژیک صورت گرفت. نه توسط یک کمیسیون بین المللی که در معاهده مونیخ پیش بینی شده بود , بلکه دوم نوامبر, طی مراسمی در شهر وین, با حضور چیانو و ریبن تروپ, توسط کارشناسان نظامی آنها. نتیجه این شد که ۲۵۰ هزار نفر آلمانی الاصل کماکان در خاک چکسلواکی و۸۰۰ هزار نفر چکی نیز ناگزیر در سرزمینهای واگذار شده, تحت حاکمیّت هیتلر باقی ماندند.(۶)
در این فاصله ترس و تشویش فزاینده دامن هزاران نفر زن و مرد آزادیخواهی را گرفت که از پنج سال پیش به این سو (از زمان روی کارآمدن هیتلر) از آلمان نازی به چکسلواکی پناه آورده بودند.
منطقه زودت یه زنگ نارنجی
به رغم پادرمیانی و مراجعات مکرر شخصیّتهای نامدار کشور و کلیسا, دولت چمبرلین حاضر نشد مأمن تازه یی برای جمعیّت کثیر پناهندگان سیاسی بی پناه شده ترتیب دهد. درست همانند وضعیت بحرانی و وخیمی که شش ماه پیش در اتریش, به ویژه در شهر وینِ اشغال شده پیش آمده بود. در منطقه زودت و کلّ کشور چکسلواکی نیز, ظرف یک هفته, هزاران هزار نفر حفاظ پناهندگی سیاسی را از دست دادند. یا فراری و آواره شدند یا به دیر یا زود گرفتار گشتاپوی نازی. آن «همه پرسی» که در قرارداد مونیخ پیش بینی شده بود (همه پرسی از ساکنان منطقه زودت که آیا مایلند شهروند کشور چکسلواکی باقی بمانند یا جزء رایش آلمان شوند؟) هرگز صورت نیافت. با وساطت اپیسمنت چمبرلین, هیتلر منطقه زودت و استحکامات نظامی فوق العاده آن جا را به طوررایگان در سینی نقره یی به چنگ آورد, در مقابل، نه تنها صلح و آرامش به چکسلواکی باز نگشت؛ نه تنها برای حفظ تمامیّت ارضی باقی مانده چکسلواکی ضمانتی داده نشد؛ بلکه آن کشور کوچک بی پناه و زخمی به سرعت در معرض اغتشاشات مرزی و مطالبات ظالمانه دولتهای مجاور قرار گرفت (مجارستان و لهستان خواستار واگذاری این و آن منطقه مرزی شدند. جریانهای خاصی در اسلواکی خواستار حقوق بیشتری از دولت مرکزی شدند(!). ظرف چند ماه حرکتهای جدایی طلبانه به طور بی سابقه یی اوج گرفتند. مأموران هیتلری همه جا در ناآرامیها و دسیسه های آشکار و پنهان علیه دولت مرکزی دست داشتند. این همان طرحی بود که سال پیش در پروژه اشغال اتریش پیاده کرده بودند. پول و ایده و مدیر اجرایی از آلمان نازی می آمد.
در ماههای پس از «مونیخ», مجارستان و لهستان , با تحریک مداوم و حمایت آشکار هیتلر , دولت مرکزی چکسلواکی را زیر فشار شدید گذاشتند, تا آن جا پیش رفتند که جهت تصرّف سرزمینهای مجاور مرزضرب الاجل تعیین کردند و «پراگ» را به اشغال نظامی تهدید نمودند. امّا مردانی که پس از ادوارد بِنش دولت چکسلواکی را تشکیل دادند، اهل مقاومت ملی و حفظ کشور نبودند. انگلستان هم که به لحاظ اسناد امضاشده ضامن حفظ چکسلواکی بود, لام از کام باز نکرد. وانگهی, با از دست رفتن استحکامات نظامی واقع در سرزمین زودت, عقب نشینی و هزیمت ارتش چکسلواکی (جهت اجرای مفاد «معاهده مونیخ»), عملاً بافت دفاعی و روحیه عمومی برای مقاومت فروپاشیده بود. کل کشور در مقابل تهدیدات متعدّد خارجی دفاع قابل ملاحظه یی نداشت. بعد از هیولای نازی, کرکسهای مجاری و لهستانی نیز به سادگی تکّه یی از کشور چکسلواکی را پاره کردند و بلعیدند.
منطقه اسلواکی نیز, در امواج متلاطم تجزیه طلبی و تحریکات گروههای آلمانی مسلّح شده … دست و پا می زد. فقط سرزمینهایی تحت اقتدار دولت مرکزی باقی مانده بودند که به طور عمده منطقه مسکونی مردمان چک به شمار می رفتند؛ مناطق بومن و مِرِن, « تتمّه چک». این عنوانی بود که از همان روز بعد از معاهده مونیخ در بخشنامه های سرّی و فرمانهای نظامی هیتلر به کار می رفت!
هیتلر شتاب می گیرد
به محض جمع شدن کنفرانس مونیخ, هیتلر اول فرمان ورود نظامی و اشغال منطقه زودت را صادر کرد (اشغال ظرف ده روز) و سپس ـ با تصرّف رایگان این سرزمین و تسهیل روند اجرایی طرحهای نظامی اش ـ برنامه های تسلیحاتی و آمادگیهای سیاسی مربوطه را شتاب بخشید. ژنرال گورینگ را مأمور اجراییات کرد. دو هفته بعد از امضاهای هیتلر پای معاهده مونیخ و بیانیه مطلوب چمبرلین (همان «صلح برای زمانه ما»), در حالی که لندن هنوز به جشن و سرور «صلح» سرگرم بود , در برلین یک نشست غیرعلنی سران نظامی به ریاست مارشال گورینگ فراخوانده شد. موضوع اصلی نشست عبارت بود از «سرعت بخشیدن به ارتقای تسلیحاتی رایش». در پی تصمیمات این جلسه و تدارکات لازمه, در تاریخ ۱۸ نوامبر شورای دفاع رایش (مهمترین ارگان رسمی نظامی ـ دفاعی آلمان نازی) به منظور تشریح مواضع رهبری و سمت دهی اقدامات جاری, همه سران کشور را به نشست بزرگی دعوت نمود. ریاست این اجلاس را نیز ژنرال گورینگ به عهده داشت. در این نشست طولانی تمام وزرا, سرفرماندهان قوای مسلّح و رؤسای ستاد بخشهای سه گانه ورماخت حضور داشتند. مارشال گورینگ در یک نطق سه ساعته خواسته ها و خط مشی رهبری را برای حضّار شرح داد و تصریح نمود که «پیشوا» می خواهد کل منابع کشور به صورت متمرکز در جهت شتاب گرفتن طرحهای تسلیحاتی به کار گرفته شوند، طوری که روند مزبور به سه برابر سرعت موجود ارتقا پیدا کند. به نظر او (گورینگ)، همه شعب اقتصادی , شاخه های مالی و ساختارهای تولیدی کشور, به رغم هر فشار ممکن و تنگناهای متصّور, می باید در خدمت اجرای این هدف قرار گیرند. از بین حضّار شماری از اقتصاددانها و در رأس آنها دکترشاخت (اقتصاددان معروف آلمان و رئیس بانک رایش) با این خط مشی مخالف و نگران عواقب اقتصادی آن برای معیشت عمومی بودند. سه روز بعد, در ۲۱ اکتبر, شخص هیتلر خطاب به مرکز سرفرماندهی قوای مسلّح کشور بخشنامه یی سرّی صادر کرد که توسط افسر رابط مستقیماً به دست آنها رسید. در این بخشنامه هیتلر به سرفرماندهی نیروهای مسلّح آلمان دستور داد نیروهایشان باید در هر لحظه جهت اجرای وظایف سه گانه زیر آمادگی داشته باشند:
«۱- تأمین امنیت مرزهای رایش و حفاظت در مقابل حملات هوایی غافلگیرانه؛ ۲- نابودی تتمّه چک؛ ۳- تصرّف سرزمین مِمل»(۷).
سیاست چمبرلین در طول این ماهها ـ ضمن تقویت استمالت اقتصادی و مالی آلمان ـ ارائه پیشنهادهای سیاسی به منظور کنترل طرحهای نظامی و انجماد سطح تسلیحاتی بود. سخت به ادامه و تکرار مسیر «مونیخ» تمایل داشت. امّا هیتلر دیگر آشکارا خود را در موضعی برتر می دانست و بدون پرده پوشی به چیرگی خود توجه می داد و بیشتر می خواست, حتی با زبانی تند و گزنده :
« اگر انگلستان خواهان یک قرارداد اساسی با آلمان می باشد, شرط تحقق آن خیلی ساده است: باید دست آلمان را در اروپا کاملاً باز گذارد و دیگر مانند یک مرغ عصبی و پر سر و صدا پس از هر اتفاقی در سرزمینهای شرق رودخانه راین بی خود قیل و قال راه نیندازد, چرا که این سرزمینها اکنون دیگر متعلق به حوزه نفوذ و ژئوپلیتیک آلمان است»(۸).
اشاره هیتلر از جمله به اخبار و اعتراضهای رسانه یی در انگلستان و… نسبت به جنایتها و سرکوبی سراسری, طیّ پوگرم شب نهم نوامبر ۱۹۳۸ بر اهالی یهودی است. این جنایت از پیش سازمانیافته رژیم نازی به نام «کریستال ناخت» در تاریخ شهرت یافته است. افکار عمومی در ممالک دموکراتیک به شدّت از اخبار این پوگرم برآشفته شد و رسانه ها معترض به دستگاههای سرکوب و جویای حال و سرنوشت دستگیرشدگان بودند. هیتلر از این واکنشها در غرب عصبانی بود و آن را «مداخله در امور داخلی آلمان» می شمرد. و امّا در باره دسیسه های سیاسی هیتلر برای متلاشی کردن چکسلواکی, دولت انگلستان هیچ واکنش مهمی از خود نشان نداد. برعکس, حتی شخص چمبرلین به دفعات چکسلواکی را «غیر قابل دفاع» خواند.
در باره گرایش سیاسی هیتلر در پاییز ۱۹۳۸, الن بالاک می نویسد:
«پس از مونیخ , هیتلر بیش از گذشته مصمّم بود پای امضای قراردادهایی که مطلوب سیاست چمبرلین بود، نرود… هیتلر دیگر صلح و مسالمتی را می خواست که با زانو زدن انگلستان پیش پای او همراه باشد؛ می خواست انگلستان از منافع قبلی خود در قاره اروپا دست بکشد… »(۹).
در همان زمان که هیتلر گرایشهای سیاسی چمبرلین را پس می زد, در صحنه داخلی آلمان, همه ساختارهای اصلی درونی نظام ـ اعمّ از نظامی و ارکان اقتصادی و مالی و… ـ کماکان مخالفان خط مشی خود را شناسایی و حذف می کرد. در سطور بالا اشاره کردیم به مواضع انتقادی دکتر شاخت و همکاران بانکی وی در سراسر کشور نسبت به مواضع گورینگ که در واقعِ امر بازگوی خط هیتلر بودند. دکتر شاخت که هنوز رئیس بانک مرکزی آلمان بود, مخالفت با نظرات و طرحهای گورینگ را ادامه داد. وی ابتدا با کلیه مدیران بانکی کشور تماس گرفت. همه آنها تحلیل و نتیجه گیریهای وی را تأیید می نمودند. مشورتها نوشته شدند و چند هفته بعد شاخت دلائل کارشناسی مخالفت خود و دیگر اساتید بانکی آلمان با تمرکز کلیه امکانات اقتصادی و مالی صرفاً برای «سه برابر کردن سرعت» پروژه های تسلیحاتی و آمادگیهای جنگی را جمع بندی نمود. دکترشاخت این جسارت را داشت که تحلیل انتقادی خود نسبت به خط مشی گورینگ و عواقب آن برای معیشت عمومی مردم را به صورت مکتوب برای هیتلر فرستاد. مدتی جواب نیامد. سرانجام روز هفتم ژانویه ۳۹ هیتلر شاخت را احضار نمود. پس از سلام و علیک, بدون کوچکترین بحثی راجع به آن متن و دلائل کارشناسی مطروحه, هیتلر با یک جمله عذر دکتر شاخت را خواست و او را از کلیه امور بانکی و اقتصادی کشور کنار گذاشت:
«شما اصلاً با شکل و شمایل و ارزشهای نازیستی جور درنمی آیید»(۱۰).
بلافاصله به جای دکتر شاخت کسی را گذاشتند که حرف گورینگ را گوش کند (یک کارمند حزبی به نام فونک). علاوه بر شاخت, همه مدیران امضاکننده متن اعتراضی را , به جز دو نفر که سر به راه شدند, سریعاً اخراج کردند. همزمان , به طور سرّی و فرمایشی, یک قانون جدید بانکی به تصویب رساندند. قانون قبلی ـ اداره بانکهای کشور توسط مدیران متخصص امور بانک در اشتراک مساعی با بانک مرکزی کشور ـ اِبطال و الغا و توسط «قانون جدید» جایگزین شد. طبق این «قانون», کل نظام بانکی کشور مستقیماً تحت فرمان هیتلر قرار گرفت. به این ترتیب, بعد از معاهده مونیخ , طبق خواست و فرمان هیتلر همه چیز در خدمت رشد شتابان تسلیحات و طرحهای نظامی ـ سیاسی مورد نظر پیشوا واقع شد! آیا چنین رویکرد و خط مشی می توانست در خدمت «صلح برای زمانه ما» باشد؟ آیا سازمانهای اطلاعاتی بریتانیا و کلیّه شاخکهای مربوطه سفارت انگلستان در آلمان ـ و به طریق اولی شخص نخست وزیر بریتانیا ـ از این فرآیند نظامی بی خبر بودند؟
اپیسمنت با موسولینی
چمبرلین از همان ابتدای نخست وزیری اش فکر دوستی با موسولینی و «مهار فورر توسط دوچه» را در سر داشت. بعد از مونیخ در مباحث کابینه، برگزاری «موفقیت آمیز» کنفرانس مونیخ را مصداق صحّت این خط خود می شمرد. موسولینی, البته برحسب منافع خاص خودش, در تدارک سریع و پیشبرد کنفرانس مونیخ نقش سازنده یی ایفا کرده بود. امّا چمبرلین تصوّر می کرد از طریق نشست و برخاست بیشتر با او و بخشیدن امتیازهای مورد نظرش, می توان کماکان قول پادرمیانی از موسولینی گرفت و هیتلر را ترمز کرد. به محض شروع کار در سال نو (۱۹۳۹), مقدمات یک سفر رسمی به ایتالیا را فراهم نمود. بعد از ظهر روز یازدهم ژانویه, چمبرلین به همراه هالیفاکس و … وارد رم شدند. موسولینی و چیانو در ایستگاه قطار استقبال گرمی از آنها به عمل آوردند. چند روزی که سران انگلیس در ایتالیا به سر بردند, میهمان ضیافتهای متعددی بودند, همراه دوچه در اپرای شهر حضور یافتند و از دیگر مراکز هنری ـ فرهنگی رم دیدن نمودند. ولی در کار سیاست و استحکام روابط فی مابین اتفاق خاصی نیفتاد. طرفین مواضع خودشان را محترمانه برای همدیگر شرح دادند. موسولینی خواستار به رسمیت شناختن دولت فرانکو در اسپانیا شد و چمبرلین خواهان کمک برای حفظ صلح . با یک خداحافظی گرم میهمانی رم پایان یافت.
(چمبرلین با موسولینی دراپرای شهر رم – ژانویه 1939)
چیانو طی یادداشتی برای ریبن تروپ (وزیر خارجه آلمان) این سفر را «بیهوده و بی مصرف» نامید و در یادداشتهای روزانه اش جملاتی تحقیرآمیز از دوچه نسبت به سران انگلیس نقل نمود. ولی جناب چمبرلین, همان روز بعد از بازگشت از رم جمع بندی حیرت انگیزی در باره درجه اهمیّت این سفر , رویکرد موسولینی و نتایج حاصله دیدار برای ثبت در تاریخ اپیسمنت به جای گذاشت:
«مایلم بگویم که من به همه اهدافی که امیدوار بودم در آن جا دست یابم, به طور کامل نائل شدم و حتی بیشتر . معتقدم که این سفر شانس صلح را به طور قاطعی افزایش داده است. در باره تأثیر اولیه موسولینی روی خودمان باید بگویم رفتار او نسبت به ما بسیار صمیمانه و با ملاحظه بود. او طنز قوی و خوشایندی دارد… بسیار با شور و هیجان است. در قول و وعدهایش تأکید می کند می خواهد قراردادی را که با ما بسته به عمل درآورد, خواهان صلح است و حاضر است تمام نفوذش را به کار بندد تا صلح حفظ شود.»(۱۱)
امّا در زمین واقعی سیاسی, سفر چمبرلین به رم برای سیاستهای موسولینی سودآور بود. روز ۲۷ فوریه, دولت انگلستان حکومت فرانکو , ژنرال فالانژ و کودتاگر, دشمن دموکراسی و کُشنده جمهوری آزاد اسپانیا را به طور کامل به رسمیّت شناخت:
«به عقیده من، ما می باید بتوانیم روابط عالی با فرانکو برقرار کنیم. به نظر می رسد که او نسبت به ما رویکرد مناسب خوبی دارد.»(۱۲)
در بازبینی و بررسی چنان رویکردها و اعمالی است که یکی از زندگینامه نویسان نِویل چمبرلین معنای آن سفر و این نوع مواضع را در یک جمله خلاصه می کند:
«همه این شواهد به این معناست که اوائل ماه مارچ ۳۹ چمبرلین کماکان کلیّه امیدهایش برای حفظ صلح اروپا را روی سیاست اپیسمنت سرمایه گذاری کرده بود.»(۱۳)
بازگشت به بخش چهل و چهارم
منابع و توضیحات
۱- سخنرانی ۲۳ نوامبر۳۹ برای سرفرماندهان ورماخت ـنگاه کنید به مجموعه سخنرانیها و اطلاعیه های هیتلر, جلد دوم, ۱۹۳۹-۱۹۴۰, ص ۱۴۲۲.
Max Domarus, Hitler, Reden und Proklamationen, Band II,
۲- همان مجموعه , سخنرانی ۸ نوامبر۳۸, …
۳- آلن بالاک, هیتلر, ص ۴۷۸,
۴- مونتگومري هايد, چمبرلين…, ص۱۸۴
۵- الن بالاک, هیتلر, ص ۴۷۲.
پس از «مونیخ» پارلمان بریتانیا و افکار عمومی بیش از پیش به لزوم قویتر شدن کشور در بخشهای هوایی و غیره حساسیّت نشان داد. چرچیل در بحثهای آن دوره مجلس عوام با آمار و ارقام دقیق استدلال می کرد که «تجهیزات نیروی هوایی سلطنتی فقیرانه است. بی خود نیست که مارشال گورینگ جرأت می کند و ژست می گیرد “در هوا ارباب من هستم”». سر انجام , زیر فشار مداوم افکار عمومی و پارلمان, چمبرلین پذیرفت و پروژه های سنگین تسلیحاتی در انگلستان بودجه و سرعت اجرایی یافتند. نگاه کنید به کتاب مونتگمری هاید, صفحات۱۸۷-۱۹۱.
۶- آمار و ارقام به نقل از کتاب آلن بالاک, «هیتلر», صفحه ۴۷۱.
ترسیم خطوط مرزی جدید (در منطقه زودت) بر مبنای محاسبات نظامی و استراتژیک به روشنی نشان می داد که ملاحظات نژادی چراغ راهنمای هیتلر نبودند, وسیله تبلیغاتی داغ برای فریب توده های آلمانی بودند. راهکاری آزمایش شده برای تولید ستون پنجم در ممالک دیگر اروپایی, به ویژه در کشورهای مجاور مرز جهت نفوذ و فتنه انگیزی ایدئولوژیک ـ سیاسی برای دسیسه چینی و در نهایت ابزاری مناسب جهت ایجاد اغتشاشات اجتماعی و بحرانهای سیاسی در مسیر اعمال فشار بر حکومتهای ناموافق, و درصورت لزوم وسیله یی کارآمد در جهت مداخله نظامی نازیسم و فاشیسم به شمار می رفتند.
۷- Max Domarus, Hitler, Reden u. Proklamationen ۱۹۳۵-۱۹۳۸,S.۹۶۰
سرزمین ِممِل (Memelland) در شمال شرقی پروس واقع بود, پیش از جنگ جهانی اول جزء کشور پروس, در زمان سخنرانی هیتلر جزء لیتوانی و در ۲۳ مارچ ۱۹۳۹, یک هفته پس از اشغال نظامی پراگ, به هیتلر داده شد.
۸- آلن بالاک …. ص ۴۷۶ .
۹- – آلن بالاک…. ص ۴۷۶.
۱۰- کتاب خاطرات حاجالمار شاخت به نام «تسویه حساب با هیتلر»,
Schacht Hajalmar,Abrechnung mit Hitler,Rowolt, Hamburg ۱۹۴۸,S.۲۰
۱۱- ،12 و ۱۳ – نگاه کنید به کتاب مونتگمری هاید, صفحات ۱۹۵-۱۹۷,