پژوهش و نگارش : کریم قصیم
اشغال نظامي پراگ
بی تردید «معاهده مونیخ» یک رویداد اساسی و بسیار مؤثر بر صحنه سیاسی اروپای دهه سی قرن بیستم بود. واقعه یی که به لحاط عواقب همه جانبه آن به نقطه عطف و شتابگیری قدرت نازیها و سیطره سریعِ اقتدار شخص هیتلر در شرق آلمان تبدیل شد. صِرف اشغال و سپس الحاق سرزمین زودت به رایش آلمان نتایج شاخصی به نفع رایش آلمان و خط مشی هیتلر در پی داشت.
از همان اوایل اکتبر ۳۸، جنب و جوش و سازماندهی سیاسی ـ ایدئولوژیک، به علاوه فعالیّتهای نظامی ـ اطلاعاتی نازیها در این منطقه از حالت مخفی درآمد و به گسترده ترین صورت آشکارا شتاب گرفت. شبکه های نوساخته نازیستی به سرعت از آن منطقه، و نیز از طریق مرکز وین، به تمام بخشهای کشور چکسلواکی، به ویژه سرزمین اسلواکی، نفوذ و توسعه یافت و جملگی وارد عملیّات شدند. پیامد عمومی این رخنه و اقدام به سرعت بارز گردید: در فاصله ماههای اکتبر۳۸ تا مارچ ۳۹، اوضاع چکسلواکی، به ویژه در بخشهای شرقی کشور به طور فزاینده ناآرام و بی ثبات شد. همین طور در دیگر کشورهای اروپای شرقی تلاطماتی در گرفت. ویروس نازیسم در حال و هوای مساعد اپیسمنت به سرعت پخش می شد. نابودی سپر دفاعی چکسلواکی در برابر خطر یورش نازیها به شرق (همان استحکامات نظامی چک که با قرارداد مونیخ به چنگ هیتلر افتاد)، دفعتاً همه ممالک آن حوزه را به هول و ولا انداخت. بازبینی خط مشی و طرحهای امنیّت ملی این کشورها در دستور روز قرار گرفت و …. رایش آلمان محور جدید توجهات و مراجعات سیاسی شده بود. اقتدار جدید هیتلر جولان می داد.
«مونیخ»، تمام توازنهای سیاسی بعد از جنگ اول را به آشوب و بحران کشاند. میلاد مسیح آن سال در صعود قدرت «آنتی مسیح» زمانه جشن گرفته شد. سال ۱۹۳۹، «سال فریب خودگان»(۱) فرارسید. زمانه دست به دست شدن سرکردگی سیاسی ـ اقتصادی اروپا؛ دورانی که خائنان و فرصت طلبان سیاسی به سرعت تولید مثل می کردند و پااندازان «امپراتور جدید» معرکه می گرفتند.
تبلیغات شدید دستگاه گوبلز در باب مظالم (موهوم) دولت پراگ علیه اهالی اسلواکی، «ستم و کشتار آلمانی تبارها». . . به علاوه دسیسه چینی مستمر نزد همسایگان (مجارستان، لهستان) و فشار جهت اعلام مطالبات مرزی و شقّه کردن و بلعیدن بخشهایی از چکسلواکی، تحریک و تقویت جریان تجزیه طلبی اسلواکی علیه دولت مرکزی و….، اینها ـ در غیاب جامعه ملل و اجرای ضمانت قدرتهای بزرگ دموکراتیک ـ راهکارهای شناخته شده نازیها و وسائل آزمایش شده یی بودند برای از هم پاشاندن «تتمّه چکسلواکی» و تدارک اشغال نظامی آن. پس از «مونیخ»، کلیه دستگاههای حزبی ـ گشتاپویی «صدور انقلاب» نازی، از جمله، شُعَب اطلاعاتی سفارتخانه های آلمان در ممالک پیش گفته، جملگی، در مسیر نقشه های «پیشوا» حرکت می کردند و از بالاترین نقطه دستور داشتند از همه سو هجوم بَرند، موریانه های «پول و کادر و ایدئولوژی» نازی را به جان منطقه اندازند. آماج نخست این هَجمه ها ذِلّه کردن و سرانجام نابودی دولت چک بود . می بایست ساختارهای آسیب پذیر این تنهاترین و بی پناهترین دولت دموکراتیک اروپای شرقی را به بحران و استیصال کشانند… تا در غیاب سیاستمداران ملی و توانایی چون ادوارد بِنش، دولت سست و بی مایه امیل هاخا (۲)را با حمله گاز انبری(حداکثر فشار «قانونی» از پایین و اِرعاب و شانتاژ از بالا) به زانو در آورند و شرایط را جهت مداخله و اشغال نظامی و اعلام فتح سریع فراهم کنند.
کم و کیف «فتح» نظامی پراگ
برکناری دکتر ادوارد بِنش و تحمیل ترک کشور به وی (توسط چهار قدرت معاهده مونیخ)، موجب تزلزل ارکان دولت مرکزی و از هم پاشی روحیه ارتش و دیگر ساختارهای وحدت ملی در چکسلواکی شد. ماهیّت و وضعیت دولت بعدی، کار «پیشوا» و کارگزاران منطقه یی اش را تسهیل کرد. دو هفته پس از «مونیخ»، اولین گروه «استقلال طلبان» اسلواکی به دیدار مارشال گورینگ شتافتند و البته، تشویق و به شبکه ارتباطات فعال نازیها وصل شدند. این رشته سر دراز پیدا کرد طوری که چهار ماه بعد، روز ۱۲ فوریه، بِلا توکا، رهبر حزب ناسیونال اسلواکی، به اتفاق کارمازین، رهبر اقلیّت آلمانی تبار چکسلواکی، حضور هیتلر رسیدند. پیشوای نازیها حرکت جدایی طلبی اسلواکها را مورد تحسین و پشتیبانی قرار داد. توکا از این حمایت چنان به وجد آمد که همان جا خطاب به هیتلر شعار داد:
«زندگی مشترک با چکها دیگر برای اسلواکها مقدور نیست…، من سرنوشت ملتم را در کف با کفایت شما می نهم.»(۳) این گونه رفت و آمدها و قرار و مدارها در محورهای دیگر نیز به اجرا در آمدند، طوری که در فاصله اواخر سال ۳۸ و اوایل ۳۹، درون و بیرون چکسلواکی همه جا طرحهای فرار از مرکز در دستور قرار گرفتند. توطئه های هیتلر برای تجزیه و متلاشی کردن چکسلواکی با سرمایه گذاریهای مکفی، اعزام کادر و سازماندهی به سرعت به بار نشستند: مجارستان و لهستان، هریک با تهدید اشغال، بخشی از سرزمینهای مجاور مرز را تصرّف کردند. همزمان در ایالتهای شرقی کشور ـ روتن و اسلواکی، بدون هیچگونه مراجعه به اهالی و توجیه دموکراتیک، تجزیه طلبان، با کمک پول و کادر و حمایت لجستیکی نازیها، ارگانهای محلی تشکیل دادند و سپس از برنامه ها و دستورات دولت مرکزی تن زدند. سرانجام پرزیدنت هاخا، رئیس جمهور جدید چکسلواکی، در نهم مارچ، با اقدامی مخاطره آمیز ولی قانونی، ارگانهای نافرمان در ایالت روتن و منطقه اسلواکی را غیرقانونی و ساقط اعلام کرد و سیاستمداران وفادار به دولت را منصوب نمود. در پی این اقدام، تنشهایی در محل به وجود آمد. بلافاصله هیتلر تصمیم گرفت از این فرصت برای پیشبرد طرحهای خود استفاده کند. بلادرنگ از طریق اتریش [تحت اشغال] مخفیانه انبوهی سلاح و مهمّات به اسلواکی انتقال داد. گروههای سازمانیافته آلمانی ـ نازی در محل مسلّح شدند و در شهر پرسبورگ ساختمانهای دولت محلی (اسلواکی) را به اشغال خود درآوردند، همزمان به اغتشاشات خیابانی دامن زده شد…
تیسو خدمت هیتلر
روز ۱۳ مارچ، جوزف تیسو (۴)، از سران سیاسی اسلواک و جزء«وزیران» تجزیه طلب ساقط شده توسط حکم پرزیدنت هاخا، از جانب کارگزاران هیتلر دعوتنامه فوری جهت «مشورت» عاجل در وین دریافت نمود! تیسو خبر این دعوت را به همفکران خود داد و راهی آن شهر شد. امّا، به محض ورود به وین مأموران هیتلر او را سوار هواپیما کردند و چند ساعت بعد در برلین به حضور «پیشوا» شرفیاب شد!
هیتلر در این ملاقات ضمن اظهاراتی آمرانه و طولانی، آمیخته به سرزنش و ارعاب، «تکلیف» تیسو را مشخص کرد:
«آیا اسلواکی می خواهد حیات مستقل داشته باشد یا نه… او (فورر) وزیر تیسو را احضار کرده که این مسأله روشن شود… فرصت زیادی باقی نیست، تکلیف مسأله باید خیلی زود روشن شود، نه ظرف چند روز بلکه ظرف چند ساعت آینده باید تکلیف روشن شود…
اگر اسلواکی می خواهد مستقل شود، او (فورر) حاضر است این کوششها را حمایت، بلکه ضمانت کند… اما اگر اسلواکی تعلّل نشان دهد، او دیگر سرنوشت آن را به دست حوادث خواهد سپرد و مسئولیتی نسبت به آن چه پیش می آید نخواهد داشت…[در این جا ریبن تروپ وارد شد و خبری را خواند حاکی از تحرکات قوای مجارستان در مرزهای اسلواکی! بحث تمام و تیسو مرخّص شد].»(۵)
در اتاق مجاور، ریبن تروپ و شماری از کارگزاران نازی به روش مألوف، راه و چاه را به وی فهماندند. تیسو از همان جا با همدستانش در پرسبورگ تماس گرفت. برای روز بعد ساعت ده صبح جلسه پارلمان اسلواکی فراخوانده شد. نشست «استقلال» به صورت زیر آغاز و پایان یافت:
«جلوِ نمایندگان پارلمان، تیسو پشت تریبون رفت و بیانیه اعلام استقلال اسلواکی را قرائت نمود. این متن قبلاً توسط ریبن تروپ تهیه و ترجمه اسلواکی اش به او داده شده بود که آن جا بخواند.»(۶)
هر بار نماینده یی می خواست سؤالی، بحثی یا مخالفت کند، کارمازین، رهبر اقلیّت آلمانی تبار و مأمور ویژه نازیها که در محل حاضر و به دستور ناظر جریان امور شده بود، وارد می شد و هشدار می داد که :
«تکلیف مسأله باید زود روشن شود و گر نه خطر اشغال شهر توسط قوای نظامی هیتلر وجود دارد»! و … بدین ترتیب حوالی ساعت ۱۲ ظهر روز ۱۴ مارچ ۱۹۳۹، استقلال تحمیلی اسلواکی، به ناچار، مورد «پذیرش» نمایندگان واقع شد!
امیل هاخا وهمکارانش درحضورهیتلر و گورینگ و دیگر سران ارتش نازی
با اعلام استقلال اسلواکی پروسه متلاشی شدن کشور چکسلواکی شتاب گرفت. در همان روز بحرانی،بنا به دعوت عاجل هیتلر، هیأتی به ریاست پرزیدنت هاخا جهت گفت و گو با صدراعظم آلمان با قطار عازم برلین شد. در ایستگاه برلین پرزیدنت هاخا و همراهانش با تشریفات رسمی و احترامات فائقه مورد استقبال قرار گرفتند. سپس آنها را برای استراحت به هتل آدلون، محل پذیرایی سران دولتهای خارجی، بردند. ساعتی بعد که پرزیدنت هاخا و همراهش به کاخ صدراعظمی رفتند، در آن جا هم ریبن تروپ با احترامات ویژه و سلام نظامی یک واحد نگهبانی کاخ صدراعظم از آنها استقبال کرد. سپس در سالن میهمانان عالی مرتبه مورد پذیرایی قرار گرفتند. ولی نه از هیتلر خبری شد و نه کسی راجع به موضوع صحبت به آنها اطلاع و یادداشتی داد. ساعتهای طولانی انتظار به درازا کشید. شب هنگام هاخا، پیرمرد مریض حال و ضعیف البُنیه، به شدّت خسته شده بود ولی انتظار دیدار فورر ادامه یافت. سرانجام حوالی یک بعد از نیمه شب، از میان راهروهای بی انتهای کاخ به اتاق کار صدراعظم هدایت شدند. هیتلر و گورینگ و ژنرال غول پیکر کایتل در آن جا منتظرشان بودند.(۷) هاخا سعی کرد با ادای احترام بیش از حدّ نسبت به هیتلر و معرفی خود به عنوان کسی که پیشتر اهل سیاست نبوده و به مثابه قاضی هیچ همکاری نزدیکی نیز با ادوارد بنش (دشمن سیاسی و مورد تنفر هیتلر) نداشته است، فضا را تلطیف کند. نسبت به وقایع اخیر اسلواکی نیز هیچ شکایتی پیش نکشید، فقط، ملتمسانه، از «پیشوا» خواهش نمود برای مردم چک «حق حیات ملی» قائل شود…
سپس هیتلر رشته سخن را به دست گرفت. به روال معمول خودش، با یک نطق طولانی و سرزنش آمیز در باره تاریخچه مذاکرات بی نتیجه آلمان با دولت بنش، هاخا را زیر ضرب برد، به پرزیدنت ماساریک، رهبر تاریخی مردم چک و نیز به اداوارد بنش حمله کرد و سرانجام تصمیم خود را همچون پتکی بر سر آن پیرمرد خسته و هراسان فرود آورد:
15 مارس 1939،ورود قوای مهاجم نازی به شهربی دفاع پراگ
«یکشنبه گذشته، ۱۲ مارچ، او (فورر) تصمیم خودش را گرفته… دیگر اعتمادی به دولت چک ندارد، لذا سر ساعت ۶ صبح [یعنی چند ساعت بعد] ارتش آلمان از هر سو وارد سرزمین چک می شود و نیروی هوایی آلمان فرودگاههای چک را اشغال خواهد کرد. حال دو امکان وجود دارد. نخست این که ورود نیروهای نظامی آلمان منجر به درگیری و نبرد خواهد شد. در این صورت کمر هر مقاومتی با تمام نیرو شکسته و خُرد می شود. امکان دیگر این است که ورود نیروهای آلمان با مشکل بزرگی مواجه نمی شود، آن وقت کار برای فورر آسان شده و می تواند در ساماندهی زندگی جدید چکها نوعی حق حیات و خودمختاری و آزادی ملی برای آنها در نظرگیرد… این است دلیل دعوت هاخا به آن جا. او (فورر) مایل بوده آخرین خدمتش را هم به ملت چک عرضه کند… شاید دیدارهاخا بتواند از بدترین امکان جلوگیری نماید… سرساعت ۶ صبح قوای نظامی حمله خواهد کرد. به حساب هر گردان چکی، یک لشکر آلمانی وارد صحنه می شود. اکنون مایل است به پرزیدنت هاخا توصیه کند همراه شوالکووسکی [وزیرخارجه دولت چک که آن جا بود] جهت مشورت خلوت کنند… تصمیم او (فورر) غیر قابل بازگشت است. همه می دانند معنای تصمیم فورر چیست.» (۸)
در پی این سخنان آمرانه و تهدیدآمیز هیتلر، هاخا و وزیرخارجه اش به اتاق دیگری هدایت شدند وگفت و گو با گورینگ و ریبن تروپ ادامه یافت. درحین صحبت، گورینگ تهدید نمود فردا شهر پراگ را بمباران می کند. هاخا، که به شدّت خسته شده بود، با شنیدن این حرف از پای درآمد و غش کرد. ولی میزبان خُبره پیشاپیش فکر این مشکل را کرده بود. دکتر مورل، پزشک شخصی هیتلر، در محل حاضر شد و با یک آمپول پیرمرد را به حال آورد. «گفت و شنود» ادامه یافت. ساعتی بعد از همان اتاق خط تلفن پرزیدنت هاخا به پراگ وصل شد و از دولت قول گرفت در مقابل ارتش مهاجم آلمان هیچ گونه مقاومتی صورت نگیرد. حوالی ساعت ۴ صبح هاخا و همراهش را مجدداً به اتاق کار هیتلر بردند. در این فاصله متنی جهت امضا تهیه شده بود:
«پیشوا، برحسب درخواست پرزیدنت هاخا، ایشان را به حضور پذیرفت. پرزیدنت سرنوشت ملت و کشور چک را با اعتماد کامل در کف با کفایت پیشوا قرار داد…»(۹)
پیرمرد مریض و خسته متن را نخوانده امضا گذاشت و مرخّص شد.
هیتلر کسب امضای هاخا زیر تسلیم نامه را پیروزی سیاسی بزرگی برای خود شمرد. سر از پا نمی شناخت، آن روز ۱۵ مارچ ۱۹۳۹ را بزرگترین روز زندگی اش دانست و در حضور منشیهایش با شور و هیجان فریاد برآورد:
«من به عنوان بزرگترین آلمانی در تاریخ ثبت خواهم شد.» (۱۰)
ساعت ۶ صبح ۱۵مارچ ۱۹۳۹، نیروهای نظامی آلمان از چند محور به خاک چک هجوم بردند. چند ساعت بعد قوای موتوریزه رژیم نازی، بدون مقاومتی قابل توجه، امّا در فضایی سرد و غمزده، جلوِ چشمان ناباور و معترض عابران، شهر پراگ، پایتخت تاریخی ملت چک، را اشغال کردند. بلافاصله گشتاپو همه جا کنترل امور را به دست گرفت و فرمانروای پراگ شد.
هیتلر با سلام نظامی وارد بورگ تاریخی پراگ می شود
غروب همان روز هیتلر به اتّفاق ژنرال کایتل، ریبن تروپ و هیملر (رئیس گشتاپو) وارد پراگ شدند. روز بعد هیتلر بر فراز تپه مشرف بر شهر، با سلام نظامی و فاتحانه به بورگ معروف و تاریخی پراگ قدم گذاشت.
همان جا بیانیه یی صادر و مصوّبه یی را امضاء نمود. بیانیه از «تعلق تاریخی و قانونی»سرزمینهای بوهم و مِرن به رایش آلمان دم می زد. مصوّبه، استاتوی بعد از اشغال آنها را اعلام می کرد:
منطقه های تحت قيمومت (Protektorat) رایش آلمان.
هیتلر مقام فرمانداری این سرزمینها را به دو نفر ضد چکی معروف، یعنی کونراد هنلاین و کارل ـ هانس فرانک، رهبران حزب آلمانیهای زودت، سپرد. با این کار، به قول الن بالاک، مورّخ برجسته آمریکایی، از ملت چک و رهبرانش انتقام کاملی گرفت.
همان روز، در پی تبادل تلگرام هیتلر با جوزف تیسو، دست نشانده اش در اسلواکی، ارتش آلمان به عنوان «ضامن استقلال اسلواکی» وارد آن سرزمین شد. روز بعد هیتلر به وین بازگشت و آن جا متنی به امضای طرفین رسید راجع به «حمایت رایش از جمهوری اسلواکی». این متن استعماری حاوی یک تبصره سرّی بود که اختیار تأسیس پایگاه نظامی و بهره برداری اقتصادی را انحصاراً به دولت رایش آلمان می سپرد. بدین ترتیب، هیتلر ظرف ۴ روز طومار کشور چکسلواکی را در هم پیچید. اسلواکی را مستعمره آلمان و سرزمینهای چک، با میلیونها نفر مردمان اسلاو تبار ساکن آن جا را اشغال و تحت قیمومیّت خود اعلام کرد.
بازگشت به مطلب 45
منابع و توضیحات
۱- عنوان بخش هفتم کتاب Appeasement نوشته Carroll Quigley (۱۹۱۰-۱۹۷۷)، مورّخ نامدار آمریکایی و پروفسور ـ استاد مدرسه مسائل سیاست خارجی در دانشگاه جورج تاون واشینگتن تا پایان عمر.
معروفترین شاگرد وی بیل کلینتون، رئیس جمهور اسبق آمریکا بود. کتاب فوق خود فصلی است از کتاب عظیم کارول کیِویگلی به نام «تراژدی و امید».
۲- امیل هاخا (Emil Hacha ـ ۱۸۷۲-۱۹۴۵)، حقوقدان و سیاستمدار چکی، در سالهای ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۸ رئیس دادگاه عالی اداری کشور چکسلواکی. درپی کناره گیری تحمیلی اداورد بِنِش، از جانب کنگره ملی کشور به ریاست جمهوری برگزیده شد. هاخا، در پی اعلام جدایی تحمیلی اسلواکی، به طور اضطراری به برلین دعوت شد. شب هنگام ۱۴ مارچ ۱۹۳۸ در برلین حضور هیتلر و گورینگ رسید و… طی یک نشست فرساینده و طولانی تا صبح روز بعد، تحت فشار شدید و ارعاب و تهدید بمباران پراگ، سرانجام تسلیم شد و با اشغال کشور توسط نیروهای آلمان موافقت نمود. پس از اشغال سرزمینهای چک و شهر پراگ توسط نازیها، امیل هاخا ـ مریض و از کارافتاده ـ با موافقت هیتلر، کماکان «رئیس جمهور» سمبولیک سرزمینهای تحت قیمومیت آلمان باقی ماند. در سال ۱۹۴۵، پس از آزادی پراگ توسط ارتش سرخ، دستگیر شد و چندی بعد در بیمارستان زندان درگذشت.
3-الن بالاك, هيتلر, ص 483, متن آلماني
۴- جوزف تیسو (Jozef Tiso ـ ۱۸۸۷-۱۹۴۷)، کشیش کاتولیک و سیاستمدار اهل اسلواکی، وزیر بهداشت و ورزش چکسلواکی (۱۹۲۷-۱۹۲۹)، نخست وزیر دولت خود مختار اسلواکی در فدراسیون چک ـ اسلواکی (۱۹۳۸-۱۹۳۹)، رئیس جمهور و دیکتاتور دست نشانده هیتلر در اسلواکی (۱۹۳۹-۱۹۴۵). پس از جنگ جهانی دوم، تیسو توسط قوای آمریکایی در بایرن آلمان دستگیر و به دولت جدید چکسلواکی تحویل داده شد. در براتیسلاوا در یک دادگاه خلق به عنوان جنایتکار جنگی به مرگ محکوم و در ۱۸ آوریل ۴۵ اعدام شد.
۵- اسناد دادگاه نورنبرگ (N.B. )، سند شماره ۲۸۰۲-PS، نقل از الن بالاک، «هیتلر»، ص۴۸۵.
۶- الن بالاک، «هیتلر» ، ص ۴۸۵…..
۷- داستان این ملاقات مهیب، به نوعی تکرار همان «میهمانی» مخوفی بود که هیتلر سال قبل جهت ارعاب و تحلیل بردن توان جسمی و شکستن اراده صدراعظم اتریش (به منظور کسب امضای وی زیر خواسته های هیتلر) در مقرّ کوهستانی خود در برشتسگادن ترتیب داده بود. شرح تفصیلی این دیدار از جمله در کتاب آلمانی زیر:
، Hitler, eine Biographie، Joachim Fest، S. ۸۷۰-۸۷۴،
۸- N.B.۲۷۹۸-PS اسناد دادگاه نورنبرگ.
۹- N.B. TC-۴۹
۱۰- A.Zoller،Hitler privat. Droste-Verlag،۱۹۴۹، S.۸۴.