سیاست مماشات با فاشیسم- 47 – پیدائی و پویش دهه سی قرن بیستم-

 

پژوهش و نگارش : کریم قصیم 

توفان علیه اپیسمنت

     جامعه جهانی، به خصوص مردم انگلستان از خبر اشغال نظامی سرزمینهای چک و به خصوص شهر تاریخی پراگ، همچنین اعلام تجزیه و سُلطه نازیها بر سرنوشت اسلواکی، عمیقاً تکان خوردند. شش ماه پیش، چمبرلین معاهده مونیخ و بیانیه «صلح برای زمانه ما» را اوج افتخار سیاست دولت خود اعلام نموده بود، و اکنون اینها جز کارتهای سوخته و شرم آوری نبودند… احساس عمیق فریب خوردگی و سرشکستگی در جامعه و افکار عمومی و پارلمان انگلستان موج می زد. دولت و سیاست خارجی چمبرلین رسوای خاص و عام، ناگهان با توفان خشم و اعتراض عمومی رو به رو شد. پارلمان کشور به مخالفت و بازخواست دولت برخاست.

 

مردم لندن از نشریه دیواری کسب خبر می کنند …

کابینه و شخص چمبرلین نیز از سرعت اقدامات تجاوزکارانه هیتلر جاخوردند. گرچه از ماه ژانویه به این سو سیل گزارش سرویسهای غربی به جانب لندن سرازیر شده بود، ولی هیچ انتظار حمله به چکسلواکی و اشغال نظامی پراگ نمی رفت. مدّعی شهر دانسینگ شدن، منطقه مِمِل را طلب کردن… حتی امکان حمله به هلند و بلکژیک… سرویسهای انگلیسی ـ فرانسوی آکسیونهای احتمالی هیتلر را بیشتر در این جهتها پیشگویی کرده بودند. اواخر ژانویه، لرد هالیفاکس در پاسخ به پرسش پرزیدنت روزولت (راجع به آکسیونهای بعدی هیتلر) چکیده همان گزارشها را ذکر کرده بود. غافل از آن که با «معاهده مونیخ» و بخشش استحکامات نظامی چک به هیتلر، کلیّه طرحهای پیشین وی برای حمله به چکسلواکی و دیگر اهداف شرق اروپا تسهیل شدند و جلو افتادند. با تصرّف رایگان آن استحکامات فوق العاده، نه تنها قوّه و روحیه دفاعی کشور و مردم چکسلواکی از هم پاشید، بلکه به این وسیله شاهراه هجوم نظامی هیتلر به دیگر سرزمینهای شرق اروپا نیز گشایش یافت. طنز تاریخ  ـ ای بسا انگشت اشاره یی به سیاستهای پشت پرده ـ بود که همین واگذاری منطقه زودت به هیتلر تحت عنوان «حفظ صلح»، سکوی پرش فورر به شرق اروپا (و … نزدیک شدن به شوروی)، و در نهایت جاده صاف کن جنگ بزرگ شد. پس از آن دیگر شیّادی «رهایی و بازگرداندن مردمان آلمانی تبار به رایش» نیز به کلّی رنگ باخت. به رغم ادامه تبلیغات گوبلزی، دستاویز «ستم بر آلمانیها»، دیگر نمی توانست مطرح باشد. هیتلر برای اولین بار به سرزمینی تجاوز کرده بود که میلیونها مردم ساکن آن جا اسلاو تبار و مخالف شناخته شده نازیها بودند. در سرزمینهای چک حتی از آن ستون پنجم توطئه چینی (مانند سال پیش در اتریش) هم خبری نبود. برعکس، اگر چمبرلین و دالادیه در ماجرای مونیخ دست به یکی نکرده، همدستی فاشیسم ایتالیا و تمهیدهای خود هیتلر نمی بودند، ملت و دولت و ارتش چکسلواکی، با استحکامات مرزی و فوق العاده مجهّز ۶ ماه پیش کشور آماده بودند در مقابل هرگونه تجاوز «پیشوا» به مقاومت ملی و مسلّحانه روی آورند. حالا، به رغم معاهده مونیخ، غفلتاً هیتلر همه امضاها و معاهده و قول و قرار را زیر پا گذاشته بود. به آن صورت رسوا، ظرف سه چهار روز کشور و مردم چکسلواکی را تجزیه کرده، دولت و رئیس جمهور ساده دل و ناتوان چک را با توطئه و فشار و شانتاژ به تسلیم کشانده و بلافاصله ـ حتی بدون اطلاع موسولینی ـ با اشغال نظامی، آن کشور را منحل و استقلال سیاسی اهالی میلیونی اسلاو تبار چک را نابود و استاتوی تحت الحمایگی و قیمومیّت آنها را رسماً اعلام کرده بود! این ضربه و شوک هیتلری بر انگلستان زمانی وارد شد که چند روز پیشتر، یعنی در تاریخ ۱۰ مارچ، شخص نخست وزیر چمبرلین به گروهی از روزنامه نگاران گفته بود:

   «شواهد حاکی از آنند که خطر جنگ و اقدامات نظامی رو به کاهش هستند و در مناسبات با آلمان دورانی از صلح و همرأیی در پیش است»! (۱)

 

تضاهرات مردم انگلستان درپشتیبانی ازچکسلواکی

   همان روزِ نخست ِ خروش افکار عمومی انگلستان (۱۵ مارچ)، وقتی در جلسه مجلس عوام نوبت به بحث «آکسیون هیتلر» رسید، نخست وزیر چمبرلین در پاسخ این پرسش که چرا دولت بلافاصله واکنش نشان نداده، به این مستمسک سُخره برانگیز توسل جُست که اعلام جدایی و استقلال اسلواکها در روز قبل و به هم خوردن وضعیّت «قانونی» مرزها مانع از فعّال شدن ضمانت انگلستان برای حفظ مرزهای چکسلواکی بوده است! امّا این واکنش سست و سهل انگارانه، حتی به عنوان عذر تقصیر هم نتوانست پاسخگوی پرخاشهای توده مردم معترض و پرسشهای بی پایان پارلمانترها(از همه احزاب و جناحها) باشد. استمالتگران ابتدا متوجه ابعاد توفان علیه خود نبودند. کوششهای مذبوحانه سایمون و هالیفاکس هم فایده یی نداشت. اشغال پراگ و مظلومیّت آشکار ملت چک، ناگهان موجب انفجار اجتماعی علیه هیتلر و سیاست مماشات با متجاوز شد. ظلم نمادین و غافلگیرانه بر میلیونها شهروند چک دفعتاٌ رسوایی سیاست اپیسمنت را به دنبال داشت. نام و آوازه و کفایت چمبرلین در پارلمان زیر سؤال قرار گرفت. وی ابتدا تلاش کرد آکسیون هیتلر را، همچون موارد قبلی، به عنوان یک عمل انجام شده (fait accompli) توجیه کند، که پیش آمده و کاریش نمی توان کرد. امّا عمق نارضایتی بیش از اینها بود که بتوان از زیر بار مسئولیت شانه خالی نمود. در بین طبقه سیاسی هم معمولاً کسی به مشارکت در قبول خطا و بار شکست تمایل ندارد! پس هم شماتت عمومی و هم نکوهش پارلمانی با شدّت تمام شخص نخست وزیر را نشانه رفت:

 

ورشکستگان و بازندگان سیاست اپیسمنت

    «چمبرلین طوری زیر شلیک مستقیم مجلس عوام و حزب محافظه کار خود قرار گرفت که مقام و موقعیّتش به مثابه نخست وزیر به صورت جدّی به خطر افتاد. شب هنگامِ ۱۵ مارچ ۳۹، وقتی به منظور بررسی وضعیّت با هالیفاکس به گفت و گو نشستند، وزیر خارجه با زبان تندی چمبرلین را تحت فشار قرار داد که باید علیه هیتلر اتّخاذ موضع کند و این کار را دو روز بعد در حوزه انتخاباتی و محل بومی اش، در شهر بیرمینگهام انجام دهد.» (۲)

 

        پایان سیاست اپیسمنت؟

      عده یی از مورّخان و تحلیلگران آن دوره تاریخی تا امروز، بر این عقیده اند که اشغال پراگ و در پی آن واکنشهای منفی و مخالفت شدید جامعه انگلستان با سیاست اپیسمنت و فشار پارلمان موجب تغییر موضع نخست وزیر و پایان مشی مماشات با دیکتاتوریها شد. نقطه عطف را در نطق ۱۷ مارچ چمبرلین، معروف به «نطق بیرمنگهام» دیده اند:

    «اگر هیتلر به این فکر رسیده بود که قرارداد مونیخ می بایست ملغا شود، در این صورت به عنوان یکی از امضاکنندگان آن معاهده حق من بوده مورد مشاوره و نظرخواهی قرار گیرم، همان طور که این امر در متن قرارداد پیش بینی شده است… به جای این کار او خودش رأساً رشته امور را به دست گرفته و سرخود عمل کرده است… آیا این آخرین حمله به یک کشور کوچک می باشد یا حمله بعدی را شاهد خواهیم بود؟ آیا در حقیقت این رویداد گامی در جهت کسب سلطه قهرآمیز بر جهان بوده؟ اگر چنین است، پس هیتلر می باید این را بداند که ملت ما تا سرحدّ توانش هر آن چه در قدرت دارد به کار می گیرد و در مقابل این هَل من مبارز طلبی سینه سپر می کند…» (۳)

     نگارنده موافق رأی و برآورد اساتید و پژوهشگرانی است که این سخنرانی و ایستار را نقطه اختتام سیاست اپیسمنت چمبرلین ارزیابی نکرده اند. شماری اقدامات نمایشی و تغییر راهکار اجرایی اپیسمنت آری، ولی الغای این سیاست در آن تاریخ خیر. شاهد مثال این که، وزارت خارجه انگلستان سفیر هندرسن (از موافقان سینه چاک استمالت هیتلر) را از برلین به لندن احضار نمود، ولی پست وی را به دیگری نسپرد و او پس از مدت کوتاهی سر کار خود برگشت. دیگر این که، در آن تاریخ روابط بانکی و اقتصادی بریتانیا با آلمان نازی قطع نشد، بلکه صرفاً برخی موارد علنی و چشمگیر این برنامه، مانند سفرِ از پیش اعلام شده وزیر تجارت بریتانیا به برلین، لغو گردید. اساس سیاست اپیسمنت اقتصادی به جای خود باقی ماند و بعد از مدتی که آبها از آسیاب افتاد، رفت و آمدهای بانکی و تجاری ـ البته از آن به بعد با مراعات اصول پنهانکاری ـ مجدداً از سر گرفته شد:
   «از تاریخ ۱۷ مارچ به بعد سیاست امتیازبخشی (به آلمان) می بایست سرّی بماند، چرا که افکار عمومی انگلستان دیگر حاضر نبود کمترین اقدامی را که به استمالت هیتلر شباهت داشت پذیرا شود.» (۴)

    اما دولت چمبرلین حتی بعد از آن تاریخ هم، نه با پرداخت ذخیره «طلای چک» ـ که در بانکی در لندن جای داشت ـ به دولت نازی مخالفت کرد و نه، فراتر از یک یادداشت اعتراض به اشغال نظامی سرزمینهای چک، اقدام سیاسی خاصی علیه متجاوز صورت داد.

 بعد از «اشغال پراگ»، افکار عمومی جامعه انگلستان، و تا حدودی پارلمان این کشور، خواهان اتّخاذ سیاستی قاطع علیه تجاوزکاری آلمان نازی و شخص هیتلر بودند. ولی نِویل چمبرلین، با تیم خصوصی خود در کابینه (هورس ویلسون، جان سایمون و…)، فراسوی کابینه و پارلمان، کماکان خط خود را پیش می برد و با هرگونه سیاست امنیّت جمعی اروپایی، و هر نوع طرح مهار و محاصره آلمان نازی مخالفت می کرد. بلافاصله بعد از نطق ۱۷ مارچ چمبرلین در بیرمنگهام، دولت شوروی پیشنهاد جدیدی پیش کشید:
   «روسیه شوروی پیشنهاد برگزاری کنفرانس ۶ گانه، با شرکت بریتانیای کبیر، اتّحاد شوروی، فرانسه، لهستان، رومانی و ترکیه را داد. یعنی کشورهایی که به عنوان هدف احتمالی مقاصد شوم هیتلر مطرح بودند.»(۵)

      چمبرلین این طرح را رد کرد، در حالی که چنین کنفرانسی در آن زمان می توانست سریعاً به یک قرارداد دفاعی مشترک برسد و به احتمال زیاد مانع ادامه تجاوزات هیتلری و شروع جنگ جهانی گردد. حتی صِرف شروع مذاکرات ۶ گانه می توانست جوّی به وجود آورد که جلوِ وقوع تجاوزات بعدی در اروپا را بگیرد. چمبرلین با کنفرانس مخالفت کرد و دیکتاتورهای فاشیستی نیز به کار خود ادامه دادند:

  – ۲۳ مارچ ۳۹: کمتر از یک هفته بعد از ردّ پیشنهاد شوروی، دولت لیتوانی در مقابل تهدید هیتلر زانو زد و سرزمین مِمِل ر ا تحویل وی داد.
   – ۷ آوریل ۳۹: موسولینی با تمام قوا به آلبانی هجوم آورد و ظرف یک روز این کشور را اشغال و به امپراتوری ایتالیا ملحق کرد.

بازگشت به بخش پیشین 

منابع و توضیحات

۱۱- نگاه کنید به Appeasers نوشته مارتین ژیلبر/ ریچارد گوت، بخش ۱۲، ص۱۶۴.
   بعد از «مونیخ» اپیسمنت اقتصادی دولت چمبرلین و سیتی لندن با آلمان شکوفا شده بود. در همه محورها امتیازات تازه تجاری و مالی به آلمان و انواع روابط بانکی چشمگیر و… حالا، در نیمه مارچ ۳۹، قرار بود هیأت عالی رتبه یی به ریاست الیور استنلی، وزیر تجارت انگلستان، جهت گفتگوهای سطح بالا و امضای قراردادها و… به برلین سفر کند. امّا. با خشم و خروشی که جامعه و افکار عمومی و به تَبَع آن پارلمان انگلستان را تکان داد، امکان این سفر و ادامه علنی اپیسمنت اقتصادی باقی نبود. با ملاحظه تاریخ انتخابات داخلی آینده (اواخر سال)، سیاست اپیسمنت چمبرلین در مخمصه بی سابقه یی گرفتار آمد. به نظر می رسید با یک ضربه غافلگیرانه هیتلر تمام امیدهای او به خطر افتاده بود. همان روز اشغال پراگ، هالیفاکس به دیرکسن، سفیر آلمان در لندن اطلاع داد که در حال حاضر انجام سفر هیأت وزیر استنلی به برلین غیرممکن است…

۱۲- مونتگمري هايد, چمبرلين, ص 198  .

۱۳- همان کتاب، ص ۱۹۹.

۱۴- Carrol Quingley، Appeasement، S.۸۸.

۱۵- مونتگمري هايد, ….ص ۱۹۹ ،

 

————————————————————————————— 

 

متن آلمانی «معاهده مونیخ» و ضمائم, که در زمان هیتلر به عنوان سند سرّی رایش طبقه بندی شده بود:

Geheime Reichssache!(سند سرّی رایش)München, den ۲۹. September ۱۹۳۸
Abkommen zwischen Deutschland, dem vereinigten Königreich, Frankreich und Italien, getroffen in München am ۲۹. September ۱۹۳۸.

Deutschland, das Vereinigte Königreich, Frankreich und Italien sind unter Berücksichtigung des Abkommens, das hinsichtlich der Abtretung des sudetendeutschen Gebiets bereits grundsätzlich erzielt wurde, über folgende Bedingungen und Modalitäten dieser Abtretung und über die danach zu ergreifenden Maßnahmen übereingekommen und erklären sich durch dieses Abkommen einzeln verantwortlich für die zur Sicherung seiner Erfüllung notwendigen Schritte.

۱) Die Räumung beginnt am ۱. Oktober ۱۹۳۸.

۲) Das Vereinigte Königreich, Frankreich und Italien vereinbaren, daß die Räumung des Gebiets bis zum ۱۰. Oktober ۱۹۳۸ vollzogen wird, und zwar ohne Zerstörung irgendwelcher bestehender Einrichtungen, und daß die tschecho-slowakische Regierung die Verantwortung dafür trägt, daß die Räumung ohne Beschädigung der bezeichneten Einrichtungen durchgeführt wird.

۳) Die Modalitäten der Räumung werden im Einzelnen durch einen internationalen Ausschuß festgelegt, der sich aus Vertretern Deutschlands, des Vereinigten Königreichs, Frankreichs, Italiens und der Tschecho-Slowakei zusammensetzt.

۴) Die etappenweise Besetzung des vorwiegend deutschen Gebietes durch deutsche Truppen beginnt am ۱. Oktober. Die vier auf der anliegenden Karte bezeichneten Gebietsabschnitte werden in folgender Reihenfolge durch deutsche Truppen besetzt:
Der mit I bezeichnete Gebietsabschnuitt [Böhmerwald] am ۱. und ۲. Oktober ۱۹۳۸, der mit II bezeichnete Gebietsabschnitt [Nordböhmen von Tetschen bis nördlich Gablonz] am ۲. und ۳. Oktober ۱۹۳۸, der mit III bezeichnete Gebietsabschnitt [Egerland und westliches Erzgebirge] am ۳., ۴. und ۵. Oktober ۱۹۳۸, der mit IV bezeichnete Gebietsabschnitt [Nordmähren nordöstlich von Mährisch Schönberg bis Jägerndorf] am ۶. und ۷. Oktober ۱۹۳۸.
Das restliche Gebiet vorwiegend deutschen Charakters wird unverzüglich von dem oben erwähnten internationalen Ausschuß festgestellt und bis zum ۱۰. Oktober ۱۹۳۸ durch deutsche Truppen besetzt werden.

۵) Der in §۳ erwähnte internationaler Ausschuß wird die Gebiete bestimmen, in denen eine Volksabstimmung stattfinden soll. Diese Gebiete werden bis zum Abschluß der Volksabstimmung durch internationale Formationen besetzt werden. Der gleiche Ausschuß wird die Modalitäten festlegen, unter denen die Volksabstimmung durchgeführt werden soll, wobei die Modalitäten der Saar-Abstimmung als Grundlage zu betrachten sind. Der Ausschuß wird ebenfalls den Tag festsetzen, an dem die Volksabstimmung stattfindet; dieser Tag darf jedoch nicht später als Ende November ۱۹۳۸ liegen.

۶) Die endgültige Festlegung der Grenzen wird durch den internationalen Ausschuß vorgenommen werden. Dieser Ausschuß ist berechtigt, den vier Mächten Deutschland, dem Vereinigten Königreich, Frankreich und Italien in bestimmten Ausnahmefällen geringfügige Abweichungen von der streng ethnographischen Bestimmung der ohne Volksabstimmung zu übertragenden Zonen zu empfehlen.

۷) Es wird ein Optionsrecht für den Übertritt in die abgetretenen Gebiete und für den Austritt aus ihnen vorgesehen. Die Option muß innerhalb von sechs Monaten vom Zeitpunkt des Abschlusses dieses Abkommens an ausgeübt werden. Ein deutsch-tschecho-slowakischer Ausschuß wird die Einzelheiten der Option bestimmen, Verfahren zur Erleichterung des Austausches der Bevölkerung erwägen und grundsätzliche Fragen klären, die sich aus dem Austausch ergeben.

۸) Die tschecho-slowakische Regierung wird innerhalb einer Frist von vier Wochen vom Tage des Abschlusses dieses Abkommens an alle Sudetendeutschen aus ihren militärischen und polizeilichen Verbänden entlassen, die diese Entlassung wünschen. Innerhalb derselben Frist wird die tschecho-slowakische Regierung sudetendeutsche Gefangene entlassen, die wegen politischer Delikte Freiheitsstrafen verbüßen.

Adolf Hitler
Neville Chamberlain
Mussolini
Ed. Daladier

 
Zusatz zu dem Abkommen

München, den ۲۹. September ۱۹۳۸
Seiner Majestät Regierung im Vereinigten Königreich und die französische Regierung haben sich vorstehendem Abkommen angeschlossen auf der Grundlage, daß sie zu dem Angebot stehen, welches in Paragraph ۶ der englisch-französischen Vorschläge vom ۱۹. September ۱۹۳۸ enthalten ist, betreffend eine internationale Garantie der neuen Grenzen des tschecho-slowakischen Staates gegen einen unprovozierten Angriff.
Sobald die Frage der polnischen und ungarischen Minderheiten in der Tschecho-Slowakei geregelt ist, werden Deutschland und Italien ihrerseits der Tschecho-Slowakei eine Garantie geben.

Adolf Hitler
Neville Chamberlain
Mussolini
Ed. Daladier

Zusätzliche Erklärung

München, den ۲۹. September ۱۹۳۸
Die Regierungschefs der vier Mächte erklären, daß das Problem der polnischen und ungarischen Minderheiten in der Tschecho-Slowakei, sofern es nicht innerhalb von drei Monaten durch eine Vereinbarung unter den betreffenden Regierungen geregelt wird, den Gegenstand einer weiteren Zusammenkunft der hier anwesenden Regierungschefs der vier Mächte bilden wird.

Adolf Hitler ,Neville Chamberlain,  ,Mussolini, ,Ed. Daladier ,

Zusätzliche Erklärung

München, den ۲۹. September ۱۹۳۸
Die vier anwesenden Regierungschefs sind sich darüber einig, daß der in dem heutigen Abkommen vorgesehene Ausschuß sich aus dem Staatssekretär des Auswärtigen Amts, den in Berlin beglaubigten Botschaftern Englands, Frankreichs und Italiens und einem von der tschecho-slowakischen Regierung zu ernennenden Mitglied zusammensetzt.

Adolf Hitler, ,Neville Chamberlain,, ,Mussolini, ,Ed. Daladier

 ,
Zusätzliche Erklärung

München, den ۲۹. September ۱۹۳۸Alle Fragen, die sich aus der Gebietsübergabe ergeben, gelten als zur Zuständigkeit des internationalen Ausschusses gehörig.

Adolf Hitler ,Neville Chamberlain ,Mussolini ,Ed. Daladier

Der internationale Ausschuß, der am ۳۰. September ۱۹۳۸ seine erste Sitzung abhielt, wählte Staatssekretär Freiherr Ernst von Weizsäcker) zum Vorsitzenden und bildete drei Unterkommissionen, und zwar für militärische Fragen, für wirtschaftliche und finanzielle Fragen und für die Organisation der Volksabstimmung und die Festlegung der Grenze

——————————-