فیروز نجومی :
اینکه بگوئیم شرایط زندگی بسرعت بسوی تاریکی و تندگدستی به پیش میراند، یک پیشگویی پیامبرانه نیست، بلکه بیان یک واقعیت تاریخی است ناظر بر “پسروی،” از بدو تاسیس حکومت اسلامی تا زمان حال. بدشواری میتوان یکدوره چند ساله را در این چهل سال برگزید که لزوما بهتر از دوران ما قبل خود بوده باشد. صرفنظر از معیاری که برای اندازه گیری این پسروی برگزیده شود و چه خطوط قرمزی را ترسیم کنیم، و یاچه نرخ و درصدی را بکار کیریم، نرخ و درصد گرانی و بیکاری، تخریب محیط زیست و پیشرفت خشکزاری، توسعه فساد و فحشا و زوال اخلاقی، همه بازتابنده فرآیندی ست بسوی، پس روی، بسوی افول و سفوط. منحنی ارزش ریال و یا پول ملی، یعنی پولی که بازتابنده ارزش کار یک ملت است، نسبت به ارزش دلار شاید بتواند اندازه گیری چهل سال پسروی را قابل تصور نماید. ارزش ریال نسبت بدلار چهل سال است که در حال نزول بوده است و هنوز هم هست. دلار هفت تومنی در 1357 بنا بر روایات غیر رسمی در هفته های اخیر از مرزهشت هزار تومن هم گذشته است و این روند، بنا بر تخمین کارشناسان، در آینده نیز ادامه خواهد یافت. حکومت اسلامی نیز همان روندی را طی کرده است و میکند که پول ملی ما طی کرده است.
چه چیز ما را باین روزگار دوزخی کشانده است؟ فرد را باید مسئول دانست و یا جمع را؟ آیا این شاه بود که با تدبیر و اندیشه خود بجای آنکه ما را به در وازه های “تمدن بزرگ” برساند، در قعر تاریکی و سیاهی فرو کشاند و یا مردمی که از آزادی و نوگرایی گریزان و شیفته دین و “خرقه” پوشان بودند؟
مارکس، فیلسوف و انقلابی قرن ۱۹ بر آن اعتقاد است که: «بشر سازنده تاریخ خود می باشد، اما آن را بدلخواه و تحت شرایطی که خود برگزیده اند، بوجود نمیآورند. مردم تاریخ را در مواجهه با شرایطی که داده شده است و از گذشته انتقال یافته است، میسازند. سنت نسل مردگان همچون کابوسی وحشتناک بر مغز زندگان سنگینی میکند (برمر ۱٨،۱٨۶۹ ).»
کیش اسلام نیز، کابوس وحشتناکی است که از مردگان به زندگان انتقال یافته و بر آگاهی و شعور ایرانی قرنها است که سنگینی کرده است. حکومت ولایت فقیه بر اساس این کابوس تکان دهنده بنا گردیده است. یعنی که ما ایرانیان تاریخ خود را در حالی ساخته ایم که در بند اسارت “دین،” اسلام و مظهر آن “روحانیت بوده ایم، یعنی که با دیدگاهایی کوتاه و اذهانی تاریک و بسته، باستقبال حکومت اسلامی برهبری امام امامان، امام خمینی شتافتیم. تردید نباید داشت که مردم ما سازنده تاریخ خود هستند. انقلاب ۵۷ را باید تجلی قدرت مردگان بر زندگان دانست. ما شیفته و شوریده به استقبال رهبری شتافتیم که از دوران بدوی، دوران بادیه نشینی، دورانی که در تاریخ اعراب به دوران “جاهلیت،” به دوران ساحری و کاهن ی معروف است، آمده بود .او از دوران بعثت و رسالت، از موزه ی تاریخ، سر بر کشیده بود. یعنی که تحت رهبری امام خمینی، بجای آنکه به پیش رویم وبه قله آزادی و انسانیت صعود نمائیم، به گذشته، بدوران رسالت بازگشتیم و امیدوار بودیم که با پرستش آنچه در زمان سخت و منجمد گردیده است میتوانیم به سعادت و نیک بختی برسیم هم در این جهان و هم در سرای آخرت. بگذریم که آخوند خداوند خامنه ای در اخیرترین خطبه خوانی خود بمناسبت مرگ امام در پانردهم خرداد یکبار دیگر بر طبل تو خالی پیشرفت در همه عرصه ها بویژه تکنولوژی هسته ای و صنعت موشک سازی، کوبید.
با فروپاشی نظام شاهی، مردم ایران نظامی را خلق نکردند که از اندیشه و یا ارزشهایی بیگانه برخاسته باشد بلکه به نظامی تن دادند که بر اساس باور ها و اعتقادتی معماری میشد که بدان باور داشتند. همگان حلالها و حرامهای شریعت اسلامی را از طفولیت آموخته اند. آزاری و یا پاداشی در رفتار و یا عدم رفتار به آنها، ندیده بودند. بنابراین، رفتاری مثل نوشیدن می، مثل مستی و شیدایی، یا بی حجابی و اختلاط با جنس مخالف، وقتی به رفتاری “غیر قانونی ” تبدیل میشود، بیانگر یک تحول و دگرگونی عمیقی ست که هر ذهنی از اهمیت آن نمیتواند آگاه باشد و به پی آمدهای آن واکنش دهد. مثل این ماند که شریعتی که در نهان ما خفته بود ناگهان از درون به بیرون جهد و ما را دستبند زند و باسارت گیرد. به بیان دیگر، شریعت اسلامی، ارث نیاکان ما، زمینه ظهوراستبدادی گردید بسی بسیار مخوفتر از استبداد شاهی، استبداد دین وقدرت که مظهر آن ولی فقیه ست.
از اینروی، وقتیکه تمامی فعالیت های شبانه، تفریحات و سرگرمی، می خواری و می فروشی، میخانه و میکده را “حرام” نموده و جرمی سنگین قابل مجازات و تنبیه شناختند، دم فرو بستیم. در حالیکه انقلابیون سرگرم بازی سیاسی و وحدت تاکتیکی با آیت الله ها و حجت الاسلام ها، بودند. اگرچه زنان بر علیه حجاب اجباری بپا خواستند اما چون از حمایت مرده پرستان برخوردار نبودند کار بجایی نبرد و زنان به حجاب اجباری تن در دادند. رفتاری همچون می گساری، نوازندگی و رقصیدن، شادی و پایکوبی، جشن و سرور، نرد عشق و عاشقی، شنیدن موزیک و دیدن ویدیو، یک شبه از “گناه” در برابر خداوند به “جرم” در حکومت اسلامی تبدیل شدند. یعنی که شریعت، قانون شد. برای یافتن مجرم و مجازات متهم بر سر هر چهار راهی، گشت های تفتیشی و ارشادی گماردند تا وظایف شرعی خود را بجا آورند. دهان ها را می بوئیدند، بد حجاب ان، هنجار شکنان، می گساران و عشاق را دستگیر نموده تا قاضی شرع حکم شریعت و حد و مجازات آنان را تعیین کند. اتومبیل ها را مورد تفتیش قرار میدادند تا موز یکی و یا خوردنی و نوشیدنی حرام بدست آوردند. در تمام عرصه های زندگی، شریعت نفوذ خود را از درون به بیرون گستر اند. هیچ هنری نمانده است که از نفوذ و سلطه شریعت مصون ماند. از هنرهای تجسمی، نقاشی و مجسمه سازی، تا تولید موسیقی و تاتر و سینما، از نویسندگی و شعر گویی گرفته تا انتشار مجله و روزنامه نگاری و نیز راد یو و تلویزیون، تابع نظم و انضباط شریعت گردیدند. یعنی هیچ قانون و مقرارتی نمیتواند یکشبه خود را بر جمع و جامعه تحمیل کند مگر زمینه آن وجود داشته باشد. شریعت اسلامی، همان “سنت مردگانی ست که همچون کالوسی وحشتناک بر مغز زندگان سنگینی میکند. آری، مردم ما سازنده تاریخ اند، آنها این نظام را ساخته اند، بهمین دلیل ویران کننده آنهم هستند.
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/