روزهای خوبِ مسلمانیِ ما

مژگان پورمحسن :

اسلام سیاسی جهنمی است که قرآن تعریف می کند، اسلام سنتی برزخ است اما مسلمانی خانوادگیمان
می توانست اخلاقی و دوست داشتنی باشد و آنهاييکه نماز می خواندند و اگر می توانستند روزه هم می گرفتند،
هیچ وقت بدنبال آخوند نبودند، هیچ مرجع تقلیدی نداشتند، هرگز روضه و تعزیه و سینه زنی نمی رفتند، مطلقأ به آخوندها و مراجع  دهشاهی نمی دادند، هرگز پای این موجودات را بزندگی خود باز نمی کردند ولی اگر قم میرفتند و فرصت بود زیارت حضرت معصومه می رفتند و اگرمشهد می رفتند زیارت امام رضا هم واجب بود.
والسلام. بقیه اش مشروب نخوردن، سیگار نکشیدن، دروغ نگفتن، حق دیگری یا مردم را نخوردن، اهل پُز و
بزرگنمايی و لوس گری نبودن، به فامیل و همسايه و مردم کمک کردن، دنبال جمع آوری مال و منال نبودن ، حد و حدود ادب را رعایت کردن و احترام گذاشتن به کوچک و بزرگ و زن و مرد و آشنا و غریبه و با دین و بی دین و هزاران اخلاقیات سالم و عالی را اجزاء مسلمانی می دانستند. من از خدای یگانه و مهربانشان می خواهم که روح بزرگشان را در همان جايی  که آنها می خواستند بفرستد. آن زمان مسلمانی چیز عجیب و غریبی نبود و شبیه این را در فرانسه میان برخی خانواده های مسیحی فرانسوی دیده بودم.
این مسلمانها مرد و زنشان آنچنان حجاب در وجودشان قوی بود که با مایو هم که به استخر یا به دریا میرفتند هیچ چیزی از دین و ایمانشان کم نمیشد یا زیرسؤال نمی رفت بلکه درزیبايی غروب آفتاب دردریای خزر عظمت خالق یکتایشان را می دیدند. پیک نیک و مسافرت و گردش و کنسرت و رستوران شیک هم میرفتند ومیهمانی می دادند و می رفتند، ورزش و مطالعه و یادگیری های جدید هم داشتند و کار و شغل و خانواده و مسئولیت های مربوطه و وظایف بسیارِ فامیلی و دوستی هم داشتند. دور هم جمع شدن عزیز ترین لحظات زندگیشان بود. آنها زندگی می کردند وبقول خودشان « هر چیز در جای خود» بود.  انتقاد من به آنها این بود که دراحترام و اعتماد به برخی افراد اشتباه هم می کردند و ضربه می خوردند. آنها بر عکس بسیاری از نسل من که اصلأ نمی دانستیم آخوند کیست و چکارمی کند و بسیاری اصلأ آخوند ندیده بودیم، بزرگترها، پدر و مادرها، پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها مطلقأ با قدرت گیری آخوندها، آمدن خمینی به ایران و انقلاب ارتجاعی موافق نبودند و بما هشدار می دادند که فریب اینها را نخوریم که به « قعرتاریخ » برمیگردیم و ما چه در ایران چه مثل من در خارج کشور نمی دانستیم « قعر تاریخ » چیست تا خمینی بقدرت رسید و سقوط به قعرتاریخ با سرعتی غریب شروع شد.
تنها سیاستمدار ایرانی که در آن موقع کاملأ فهمید و موضع ملی گرفت و ما جوانان آن دوره باز هم اکثرأ نفهمیدیم شاپور بختیار بود. روحش شاد. حکومت دیانت سرش برید. بختیار می دانست این جانیان سرهمه را همچون اجداد بیابانگرد سامی شان می بُرند و زنانمان را در کوچه وخیابانها می فروشند و دختربچه ها وپسر بچه های نورچشممان را به بردگی جنسی می گیرند.
این حکومت عالِمان و زاهدان، آیت ها و نشانه ها، شاهکارهای خلقت « الله » بود.

حال، سی و هشت سال پس از به قدرت مطلق رسیدن آیت های « الله » و حجت های « اسلام »، وطن ما کماکان
تحت استعمار « عربی » است ورو به نابودی کامل است. پس بر ما واجب است همچون اجداد ایرانی مان که شورش کردند، همه مان تا آن جا که می توانیم بر علیه این وطن بر باد دهان و ایرانی سوزان شورش کنیم. در عصر ارتباطات پیروزی ایران و ایرانیان حتمیست.

جاوید ایران
هفتم اوت ۲۰۱۷