آری، خیر ؟

 

رها اخلاقی :

در سال ۱۳۵۸ که امام خمینی (۳ صلوات غرا بر وی و جد و آباد ایشان باد) که از دهات عراق یعنی سر زمین خون و شهادت و گریه و عزا به پاریس شهر مد و عشق و بورژوازی تشریف آورد و یا تشریف آورده شدند، همه از چپ و راست رقص و شادی می کردیم که « امام» آمد .

در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ با هوشیاری و زرنگی «پیامبر گونه» رای گیری «آری و خیر» خود را علم کرد و تقریبا همگی ما به «نه» این بزرگوار «آری» گفتیم ، حتی آنهایی که رای ندادند ته دلشان آری «امام» بود،( به جز عده کمی)، چرا که اگر نبود و امام را خوب می شناختند و می دانستند چه مارمولک خطرناکی است، یعنی چه دایناسور هولناکی است، حتما از زنده یاد دکترشاپور بختبار(بگوییم نخست وزیر اصلاحات سیستم شاهنشاهی) حتما حمایت می کردند و این آگاهی را در آن فضای باز سیاسی که بوجود آمده بود به ملت « مرگ بر شاه » گو حالی می کردند، از جمله ما جوجه بچه مسلمانهای فلسطین زده را.

چه کسانی که ادعای پیشگام بودن را داشتند، از مسلح تا غیر مسلح چپ مسلمانش تا چپ ماتریالیستش( جناح راستش که الان سوار گرده همه هست)، دو سر طیف یعنی شاه و خمینی را بنا به تحلیل های حتی طبقاتی خود بخوبی می شناختند ؟

در یک فرمول ساده :به قول آنها، شاه نوکر امپریالیسم که منابع و ثروت کشور را یک جا در حلقوم جهانخواران به سرکردگی آمریکا می ریزد، و خمینی( استغفرالله امام) : خورده بورژوای انقلابی که سران چپ ماتریالیسم ما، سوسیالست را برای اولین بار از سرور امام خمینی یعنی«علی ابن ابی طالب» و فرزندش، انقلابی خلقهای خاورمیانه یعنی حسین ابن علی، یاد گرفته بودند. چپ مسلمان که بر سر گور« نواب صفوی» فاتحه مسلحانه می خواند .

ثمره آن به اصطلاح مبارزات و نتیجه آن، که سرنگونی محمد رضا شاه پهلوی کشور بر باد ده بود( به ذخایر ارزی فقط در آن مقطع نگاهی بیندازیم، جدای از پسرفت های صنعتی و غیره) و استقرار حکومت جمهوری دمکراتیک اسلامی( پوزش چپ روی شد)، یعنی جمهوری اسلامی ، تا الان که اردیبهشت ۱۴۰۳ شمسی ، ثمره اش برای ملت ایران چه بوده ؟

*یکی از سران همین چپ های مسلمان آمار داده فقط یک قلم ۱۲۰،۰۰۰ اعدامی زندانی سیاسی، زندانی عادی که باز خود ثمره این حاکمیت است بماند.

*یک قلم دیگر که همین چپ مسلمان آمار داده ۳۰،۰۰۰ زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷ می باشد.

*چندین میلیون، فرض کنیم مثلا ۶،۰۰۰۰۰۰ ایرانی در به در شده در سرتا سر جهان، که البته آن « چپ های نابش » همه آواره کشورهای پدر سوخته مار امپریالیستی گشته و دارند مبارزه را به پیش یعنی به پس می برند. اگر می گویم به «پس» ،چرا که خیلی از همین رهبران چپ از جمله آن یکی با هوش زبلشان که در رفته و دم به تله نمیدهد، بارها در قصه گوئیهایش برای بچه ها در همین پاریس خودمان، مثلا می گفت:‌بچه ها، یک باغ زیبایی بود، کفتارها، روباها، ووو آمدند و همه چیز را خراب کردند، که البته و احتمالا منظورش از کفتار امام خمینی بود، حالا خود پیدا کنید باغ و باغبان را !؟

*تبدیل آستان قدس رضوی به رقابت با تایلند.

*تبدیل یک مشت روضه خوان گدا گشنه و مرده شور به « جاکش و دزد » رسمی و علنی که البته در قبل از حاکمیت، هم شغل شریفشان همین بود، نه سازماندهی شده و صاحب دفتر و دستک رسمی.

*کودکان کارـ کارتن خوابی ـ قبر خوابی ـ پشت بام خوابی ـ اتوبوس خوابی ووووو.

*یک فاکتور گیری بکنیم تا مطلب دراز نشود. در یک کلام،از سلطنت به امامت و رفتن به ۱۴۰۰۰ سال قبل در بیابانهای حجاز .

آیا اگر همین الان،یعنی اردیبهشت ۱۴۰۳ در شرایط  رای گیری بین « آری و نه » آن زمان باشیم، وجدانا به کدام رای می دهیم، به آری یا به نه ، با کدامیک می شود از هزاران اعدامی و کشته( بر اثر تصادف، بیماری و هزاران عامل دیگر که مسبب اصلیش همین جمهوری اسلامی است) که در پیش رو هست و در حال وقوع، جلوگیری کرد ؟

فرض را بر این می گیریم همان سیستم(سلطنتی) محمد رضا شاه پهلوی با همان سازمان امنیت(ساواک) به سرکردگی «ثابتی» ها دوباره بر سر کار بیاید، آیا با آری(جمهوری اسلامی) میشود اصلاحات کرد یا با نه (شاهنشاهی محمد رضا شاه پهلوی) ؟

آیا با جمهوری اسلامی امام خمینی می شود دست به اصلاحات زد(۴۳ سال تجربه را داریم)، یا با رژیم شاهنشاهی محمد رضا شاه پهلوی(تجربه عملی بختیار) ؟

اینکه گفتم فرض را بر این بگیریم که همان «سلطنت محمد رضا شاه پهلوی» بر سر کار بیاید، این فرض «محال» است، چرا که خود آقای رضا پهلوی فرزند محمد رضا شاه پهلوی، با شهامت کامل چه مستقیم و چه غیر مستقیم(گفتاری و نوشتاری) به شیوه سیاست پدر خویش به لحاظ آزادی های سیاسی اساسا مخالفت خویش را اعلام کرده، منتهی به اصطلاح سیاسیون ما بنا به فرهنگ پرخاشگری، انتظار دارند که آقای رضا پهلوی بیاید و به پدر خویش فحش خواهر و مادر سیاسی بدهد ،یا وی را به وزارت اطلاعات خامنه ای به شکل معجزه آسایی وصل کند، یا مثلا از جمله همین فحش های رایج که در سایتها و نشریات این جماعات چپ و راست «اپوزیسیون» به ظاهر ضد هم، اما در عمل جاده صاف کن خامنه ای بیشرف و ضحاک چندین  مار بر دوش هستند نثار کند.

خود نگارنده بارها نوشته یا گفته ام که چرا ما همیشه محکوم بین بد و بدتر باید باشیم، چرا ما نباید حکومتی مثلا مثل فرانسه یا سوئد یا یکی از همین کشورهای آزاد و لائیک که در آنها آزادی را نفس می کشیم داشته باشیم ؟

 که البته این اشتباه خویش را همین جا اصلاح می کنم که هر گز رژیم سلطنتی محمد رضا شاه پهلوی در کنار رژیم جمهوری نکبت اسلامی نه تنها «بد» نبوده و نیست، بلکه اصلا قابل مقایسه نیست .

با رژیمی از نوع محمد رضا شاه پهلوی می شد و می شود به سیستمی دمکراتیک مثل فرانسه و سوئد رسید، اما با رژیم روح الله خمینی هرگز، بلکه به واپس تر از آن خواهیم رسید که رسیده و همچنان رو به پسترفت هستیم(رئیسی رئیس جمهور خامنه ای). و در برابر آن، محمد رضا شاه پهلوی و تن دادن به اصلاحات با معرفی شاپور بختیار.

هر کس که فقط زندانهای جمهوری اسلامی را تجربه کرده باشد، بویژه دهه ۱۳۶۰ را، حتما این صحبت مرا بیشتر درک می کند، فقط جهت روشن شدن مطلب، جمله یعنی تجربه عملی یک زندانی سیاسی زمان محمد رضا شاه پهلوی را که با نگارنده در سال ۱۳۶۰ در زندان  رژیم جمهوری اسلامی بود بیان می کنم تا برای آنهایی که خود را خط کش قضاوت نمی بینند، قضاوت کنند. وی می گفت اگر بخواهم تجربه خویش را از زندانهایزمان شاه بگویم، این است که :

«بریده زندانی سیاسی خمینی، قهرمان زندانی سیاسی زمان شاه بود، و خیلی از  سر موضعان زندانیان سیاسی زمان شاه ،بریده و خائن زندانی سیاسی زمان خمینی بودند.»

باید اضافه کنم که من نه هوادار آقای رضا پهلوی هستم و نه دشمن با ایشان، اما آنچه که تا کنون از عملکرد ایشان مشاهده شده، انسانی دمکرات هست، بویژه که سالهاست از نوجوانی در کشورهای دمکراتیک نفس کشیده ، و می شود گفت شخصیت سیاسی واقعی وی در این فضا شکل گرفته است و از خیلی از رهبران به اصطلاح انقلابی جلوتر است و فهیم تر،که بجز تخریب یکدیگر تا کنون هنر دیگری از خود نشان نداده و فقط «فرهنگ لغتی» از فحش و توهین و اتهام زدن و سد راه همدیگر و دیگران شدن، چیز دیگری خلق نکرده اند .

در پایان این نوشته میخواهم پیام یکی از بانوان جوان میهن را که برایم ارسال کرده بیاورم تا شاهدی بر این گفتار باشد که، همدیگر را و بویژه آقای رضا پهلوی را مورد حمله قرار دادن ،نه تنها به نفع جنبش ملی« زن ـ‌ زندگی ـ آزادی» ملت ایران نیست، بلکه بر عکس، تیز کردن کارد خامنه ای بر گردن ملت ایران، بویژه نسل جوان و آگاه و اشراف به تاریخ میهن خویش است . این بانوی جوان نسل امروز نوشته است که :

{….. اگر همه ما، فقط و فقط به ایران بیاندیشیم و هدفمان پیروزی ملت ایران باشد ،باید از هر فرد و گروه سیاسی که برای جمهوری اسلامی تهدید و خطر جدی محسوب میشود و در جوامع بین المللی اعتباری برای ایران به حساب می آید استقبال کنیم ، چه از آن فرد خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید.

خاندان پهلوی همیشه مورد حمله و ترس جمهوری اسلامی و هوادارانش بوده است ، از این رو همانطور که در طول این ۴۴ سال شاهد آن بودیم که ترس حکومت از روزی را دیدیم که ملت به دنبال اعتبار خود از گذشته باشد و روزی به این نتیجه برسد و متوجه اعتبار و آبروی از دست رفته اش در سطح جهانی شود و حسرت چه بودیم و جه شدیم را بخورد .

پهلوی ستیزی در انقلاب فعلی اشتباهی بزرگ است .

برای ملتی که یکبار با نسخه قبلی پهلوی ستیزی، به اعماق چاه فرو رفته ،دیگر نمیتوان همان نسخه را تحمیل و تبلیغ کرد.

ترس از انتخاب و اعتماد به افراد جدید را به وضوح می شود در مردم دید، زیرا دیگر نمیخواهند ریسک کنند و میخواهند از گذشته هر فرد با ریز جزئیات با خبر باشند…….

بسیار به آینده ایران خوشبین هستیم و امید داریم که با هم و بدون تعصبات و با گفتمان و مطالعه، مسیرهای رو به پیشرفت و موفقیت را خواهیم پیمود.

پاینده ایران } . تمام

اما ،باز تاکید می کنم که :

امروز به تضادها دامن زدن و بویژه«پهلوی ستیزی کردن» ،همان تایید دوباره {‌آری به جمهوری اسلامی} خمینی و خامنه ای و همانا تیز کردن کارد خامنه ای و جلادانش بر گردن تمامی ملت ایران با هر نوع اندیشه ای ، بویژه بر گردن نسل جوان و آگاه به هویت تاریخی ـ ملی خویش است .

بیندیشیم :

آری یا خیر ؟

رها اخلاقی

۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

 برابر با ۳ ماه می ۲۰۲۳