آشنایی با تئوری های روابط بین الملل(1)؛ واقع گرایی کلاسیک

 

ابوالفضل پازوکی :

  در مقاله پیشین، ” در کماکان بر همان پاشنه می چرخد؛ تراژدی سیاست در خاورمیانه”، به اهمیت آشنایی و درک علمی از مناسبات روابط بین الملل اشاره شد. متاسفانه، علم روابط بین الملل در  ایران هنوز جای حقیقی خود را پیدا نکرده است تا جایی که تعداد دانشگاههایی که دپارتمان روابط بین الملل دارند به زور از تعداد انگشتان دست تجاوز می کند. این خود نشان از عمق فاجعه است؛ چرا که این علم پس از جنگ جهانی دوم به عنوان یکی از مترقی ترین و مهمترین رشته های علمی تازه پدید آمده جایگاه غیر قابل انکاری در علوم انسانی و اجتماعی برای خود کسب کرده است. اما ،متاسفانه، در کشور ما، ایران،علم روابط بین الملل خلاصه به دیپلماسی و رابطه با این دولت یا آن دولت شده است که این خود گواه درک و دریافتی سطحی از این رشته است. جای تعجب نیست که حتی فعالین  و نخبگان سیاسی هم کمیتشان در این رشته بلنگد.  صاحب این قلم، به جد بر این باور است که آشنایی هرچه بیشتربا این رشته جوان یکی از واجبات مسلم برای نخبگان و فعالین سیاسی امروزه ایران است؛چراکه براستی سرنوشت سیاسی ایران با سیاست بین الملل پیوند تنگاتنگ و غیر قابل اغماضی دارد. بهمین روی، تصمیم بر آن شد تا در سلسله مقالاتی مکاتب و تئوری های اصلی و پیشرو  در علم روابط بین الملل را یک به یک مورد مداقه و واکاوی قرار دهیم. در این مقاله، مکتب واقع گرایی کلاسیک به عنوان قدیمی ترین مکتب در تئوری های روابط بین الملل به طور اجمالی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

رئالیسم کلاسیک؛ از توسیدید تا توماس هابز

    مکتب واقع گرایی(Realism) به عنوان کهن ترین و یکی از مهمترین نظریه ها در روابط بین الملل جایگاه غیر قابل انکاری در بین مکاتب فکری روابط بین الملل دارد. توسیدید، صاحب اثر “جنگ های پلوپونزی”، نیکولا ماکیاولی ، نویسنده کتاب “شهریار” و توماس هابز فیلسوف شهیر انگلیسی که در بحبحوبه جنگ های داخلی انگلستان در اواسط قرن ۱۷ اثر معروف خود “لوایتان” را نوشت همگی از پیروان این مکتب فکری به شمار می آیند. ایده مرکزی و اصلی در واقع گرایی کلاسیک دولت و منافع آن است. بر طبق اصول این مکتب، دولت(state) به عنوان مهمترین بازیگر در عرصه  بین المللی که آنارشی(anarchy) مهمترین خصیصه آنست فقط یک دغدغه دارد؛ تلاش برای بقا(survival) . واقع گرایان کلاسیک معتقدند که این امر، بقا در جهان آنارکیک، قابل تحقق نیست مگر با انباشت روزافزون قدرت(power).  واقع گراییان کلاسیک، برای توجیه این نوع نگاه، به طبیعت و سرشت بشر متوسل می شوند. بشر موجودیست که به شدت خودخواه و خویش محورست که برای ارضای نیازها و خواست هایش حاضرست دست به هر اقرامی بزند و در این راه از تقابل با دیگران هم هیچ ابایی ندارد. این نوع بینش خودخواهانه(egoism)  نسبت به طبیعت انسان ایضا به دولت نیز سرایت داده می شود؛ چرا که دولت را همان انسان ها به وجود می آورند و آنرا سازماندهی واداره می کنند.

 از دیگر آموزه های مهم در واقع گرایی کلاسیک که می توان به آن اشاره کرد  مفهوم ” موازنه قدرت”-balance of power است.  هرگاه دولتی از نظر اقتصادی و یا نظامی آنچنان قدرتمند شود که دیگردولت ها توان رویارویی و مهار آنرا نداشته باشند به ناچار مجبور به تبعیت از خواست ها و منافع آن دولت خواهند شد(تبیعت سیاسی). به همین روی، دولت ها باید به شدت نسبت به امیال و اهداف دیگر دولت ها مشکوک باشند و هر آنچه را که در اختیار دارن  به کار ببرند تا دولت های رقیب نتوانند قدرت او را مورد چالش قرار دهند. در این صورت، دولت باید نسبت به هرگونه معاهده یا قراردادی که منجر به هم ریختن موازنه قدرت و افزایش قدرت دولت دیگرمی شود به شدت حساس و شکاک باشند. به طور مثال،اگر در نتیجه قرارداد اقتصادی بین دو دولت آمریکا و چین، طرف چینی سود و مزایای بیشتر نسبت به شریک آمریکایش ببرد(relative gain)،طبق نظر واقع گرایی کلاسیک، دولت آمریکا نباید وارد این پیمان نامه شود چرا که دولت چین می تواند این سود مضاعف را برای افزایش قدرت نظامی و سیاسی اش خرج کند و جایگاه امریکا را متزلزل کند.

از دیگر مفاهیم مورد اشاره و تاکید این مکتب که در بالا به اختصار به آن اشاره شد، ” آنارشی” است.مراد از آنارشی در روابط بین الملل اینست که هیچ مرجع و مرکزی که توانایی تحمیل خواست ها و دستوراتش بر همه دولت ها را داشته باشد وجود ندارد.بر خلاف محیط درونی که دولت ها  توانایی تحمیل اراده شان بر شهروندشان را دارن چنین چیزی در روابط بین دولت ها مصداق ندارد و آنچه که بر روابط بین دولت ها حاکم است آنارشی است. شاید این پرسش مطرح شود که نقش سازمان های بین المللی(international organization) همچون سازمان ملل چیست. طبق منطق مکتب واقع گرایی، حتی سازمانی همچون سازمان ملل هم توانایی تحمیل اراده و منویات خود بر همه دولت های جهان را ندارد؛ چراکه این سازمان اساسا متشکل از دولت های عضو است و یک سازمان بین الدولتی(intergovernmental organization) به حساب می آید که تمامی بودجه آنرا همان دولت های عضو پرداخت می کنند.بنابراین ،این نوع سازمان ها بیشتر جنبه مشورتی و نمادین دارند تا نقش اجرایی و کیفری.

در نتیجه،  نظریه واقع گرایی کلاسیک با دیدی عینی(objective) نظری شکاکانه و تا حدود بسیار  زیادی منفی نسبت به ماهیت روابط بین الملل دارد. توماس هابز در اثر مشهور خود “لوایتان” انسان را گرگ انسان می داند  که ترجمه این سخن در سطح روابط بین الملل می شود: دولت گرگ دولت است. در این شرایط، هر دولتی باید  به تنهایی به فکر بقا و منافع خویش باشد و از هرگونه اعتماد به دیگر دولت ها جدا خودداری کند.

Abolfazlpazouki_22@yahoo.com