نیره انصاری، حقوق دان، نویسنده، پژوهشگر و کوشنده حقوق بشر
«…روسیه تاکنون نشان داده است که اهداف و سیاستهایش بیشترین همسویی را با منافع ایران و سوریه دارد و نسبت به تغییر موازنه در صحنه ی میدانیِ سوریه حساس است!
بدین اعتبار دولت ترامپ امیدوار است تا نظر مثبت کرملین را به منظور مداخله ی نظامیِ محدود، علیه محور مقاومت جلب نماید. برجستگی این گزینه برای آمریکا با توجه به ناتوانی محور غربی – عربی در مهار قدرت گیری ایران در سوریه، افزایش یافته است.»
جنگ نیانتی عبارت است از موقعیت رسمی و قانونی خصومت مسلحانه بین کشورها که توسط قانون بینالمللی جنگ اداره می شود.
قانون « برخوردهای مسلحانه» مانند قواعد 1899 و 1907 هاگ و قراردادهای چهارگانه ژینو، سال (1949). از آنجا که حالت جنگ عبارت است از وضعیت قانونی روابط بین دو یا چند کشور، معمولاً وقوع آن با اعمال خشونت آمیز و مسلحانه توأم است که این اعمال خشونت آمیز گاهی پیش از اعلان جنگ و گاهی پس از آن صورت می گیرد.
اما جنگ، بدون روی دادن خشونت مسلحانه نیز میتواند وجود داشته باشد زیرا جنگ یک وضعیت حقوقی است و نه چون خشونت مسلحانه!
این اصطلاح که در قانون جنگ به نحوی شایع استعمال میشود نه تنها جنگهای بینالمللی، بل جنگهای غیر بینالمللی ( داخلی) را نیز شامل می شود.
جنگ واسطه ای یا جنگ نیابتی؛ وضعیتی است که در آن قدرتهای درگیر به جای اینکه به طور مستقیم وارد جنگ با یکدیگر شوند با حمایت های مالی، تسلیحاتی و تبلیغاتی از کشورها یا گروههای مسلح دیگری که با قدرت مقابل یا متحدین آن در جنگند، کوشش در تضعیف آن قدرت یا فشار بر آن می نمایند.
در بسیاری موارد به دلیل توان بالای نظامی قدرتهای اصلی، درگیری نظامی مستقیم آنها با یکدیگر میتواند هزینههای سیاسی، اقتصادی و انسانی گسترده ای را برای هر دو سوی متخاصم در پی داشته باشد و از این رو می کوشند که بدون وارد شدن به جنگِ «تمام عیار» از طریق حمایت از گروهها و دولت های ثالث به طرف مقابل ضربه زده و زیان وارد نمایند.
در مواردی دیگر ممکن است دو قدرت اصلی به جنگ مستقیم با یکدیگر مشغول شده باشند، اما همزمان در مناطق دیگری با حمایت از گروهها و کشورهای ثالث به جنگ نیابتی با قدرت مقابل نیز بپردازند.
جنگ نیابتیِ « خالص» وجود ندارد؛ زیرا گروههایی که با یک کشور خاص در جنگ هستند، غالباً در پی منافع و هدفهای ویژه خود هستند که ممکن است با منافع و هدفهای کشور حامی آنها یکی نباشد.
معمولاً بیشترین کاربرد جنگهای واسطه ای در دوران جنگ سرد است؛ زیرا به این وسیله میتوان بدون درگیری مستقیم با قدرت مقابل و ورود در یک جنگ بزرگ و بسیار پُر هزینه، به فشار بر قدرت مقابل ادامه داد.
جنگ سرد
جنگهای نیابتی در طول جنگ سرد امری معمول بود. زیرا دو ابرقدرت (آمریکا و شوروی) به دلیل ترس از بروز جنگِ هسته ای تمایلی به درگیری مستقیم با یکدیگر را نداشتند.
جنگ داخلی/Civil War
جنگ مسلحانه ی عمومی بین نهادهای غیر دولتی حریف یا بین دولت و گروه مخالف مسلح که تمام این خشونت ها در داخل خاک یک کشور صورت می گیرد.
در این خصوص جنگ داخلی اسپانیا از نمونههای مشهوری است که میتوان در آن الگوهای جنگ نیابتی را مشاهده نمود. این جنگ بین سوسیالیست ها و آنارشیست های هوادار جمهوری دوم اسپانیا از یک سو و از دیگر فراز ناسیونالیست ها و سلطنت طلبان به رهبری «فرانسیسکو فرانکو» آغاز شد.
و یا جنگ داخلی سوریه را نیز میتوان یک جنگ نیابتی قلمداد نمود که در آن قدرتهای جهانی و منطقه ای نظیر روسیه و ایران با حمایت از دولت سوریه از یکسو و عربستان، قطر، ترکیه، امریکا، انگلستان و فرانسه با حمایت از گروههای مختلف شورشی از دیگر سو کوشش در تضعیف غیرمستقیم دولت های رقیب یا حفظ و افزایش دامنه نفوذ خود در این کشور دارند.
براین اساس اصطلاح «جنگ نیابتی» چندی است که در بحران های سوریه، یمن، عراق و… در خاورمیانه مصطلح شده است، وضعیتی که در آنها قدرتهای اصلی به دلیل هزینههای بالای درگیری و عدم تمایل به منظور شرکت مستقیم در آن، از طریق متحدین منطقه ای و داخلی کوچکتر خود به درگیری پرداخته و منافع خود را پیگیری می نمایند. [ این امر را در مناظره های انتخاباتی ریاست جمهوریِ اسلامی شاهد بودیم…،]
اکنون پرسش عمده در سیاست بین الملل این است که رئیس جمهور آمریکا (دونالد ترامپ) در قبال وعدههای انتخاباتی اش تا چه میزان وفادار است؟ و اگر پاسخ مثبت باشد چگونه میتواند نسبت به هریک از این وعدهها جامه عمل بپوشاند؟
وعدههای او در خصوص محدود سازی قدرت ایران در منطقه در کنار انتقادات شدیدش از سیاستهای دولت اوباما در برابر تهران از جمله برجستهترین موضع گیری های انتخاباتی وی به حساب میآمد که البته کمتر تحلیلی وجود دارد که نشانگر عدم وفاداری ترامپ به این رویکرد اعلامی در سیاست خارجی اش باشد.
یکی از گزینه های مورد بحث، بکارگیری تاکتیک جنگ نیابتی علیه منافع جمهوری اسلامی در منطقه غرب آسیا و به ویژه سوریه است. به این معنا که آمریکا مستقیماً نیروهای مورد پشتیبانی ایران در منطقه را هدف قرار می دهد. گزینه ای که با مداخله نظامی اخیر آمریکا در خاک سوریه، تقویت شده است.
جنگ نیابتی علیه ایران، بیش از این در نیمه دوم دهه گذشته مورد توجه کاخ سفید قرار داشته است. به عنوان نمونه: تحلیلها غالباً در جریان جنگ (33) روزه لبنان در (2006 میلادی)، از جنگ نیابتی میان رژیم اسرائیل و جمهوری اسلامی در ایران خبر میداد که حزب الله لبنان به نیابت از جمهوری اسلامی[ایران] در این جنگ حضور داشته است. برخی جنگ یمن و سوریه را نیز جنگ نیابتیِ عربستان علیه [ایران] ارزیانی کردهاند که بمانند جنگ لبنان با حمایت آمریکا از دشمنان ایران همراه اند.
جنگ نیابتی در غرب آسیا
اگر یک یا چند کشور در یک منازعه ی نظامی بدون آنکه به طور رسمی در آن شرکت کنند منافع خود را از طریق پشتیبانی سیاسی و نظامی از طرفهای درگیر پیگیری کنند، با یک جنگ نیابتی مواجه ایم.
این نوع از جنگ برای قدرتهای حامی یا حتی طرفهای درگیر در جنگ این امکان را فراهم میآورد تا با هزینه ای کمتر اهداف خود را دنبال نمایند.
بر اساس آنچه پیش گفته، اصطلاح جنگ نیابتی بیش از هر زمان دیگر در دوران جنگ سرد مورد استفاده تحلیلگران واقع میشده است. در آن دوران موقعیت نظام و هزینههای بیشترِ درگیری نظامی میان دو ابر قدرت آنان را به سمت و سوی استفاده از روشهای نازلتر به منظور ضربه زدن به یکدیگر هدایت می کرد.
در چارچوب و چوکات جنگهای نیابتیِ دوران دو قطبی مانند جنگهای کره و ویتنام، آمریکا و شوروی تلاش کردند تا درگیریها در مناطق پیرامونی، محدود به همان مناطق باقیمانده و گسترش نیابد. در حقیقت برجستهترین عامل اتخاذ چنین راهبردی، همانا اجتناب از یک جنگ هسته ای بوده است.
اما در پساجنگ سرد، این نوع از جنگ، مانند دیگر ویژگیهای قدرتهای بزرگ در سیاست بین الملل صورت عمومیتری به خود گرفته است. بدین سیاق پس از انتخابات دوباره «جرم دوبلیو بوش در 2004 میلادی» محافظه کاران فرصت نیافتند تا با روشهای خود برنامه سوم به خاورمیانه بزرگ را دنبال نمایند. این طرح، مواردی همچون تضعیف یا حذف اسلام گرایی و فیصله دادن به مساله فلسطین در غرب آسیا را در دستور کار داشت.
رویکرد آمریکا در آن دوران این امکان را به رژیم اسرائیل داد تا در ژوئیه ی (2006) به منظور تغییر موازنه قوا در منطقه، علیه ایران دست به اقدام نظامی زند، اما بالا بودن هزینه جنگ مستقیم با ایران موجب شد تا مهمترین متحد منطقه ای ایران، یعنی حزب الله لبنان، هدف حمله قرار کیرد. بدین ترتیب پس از جنگ سرد و در چارچوب «طرح خاورمیانه بزرگ» نخستین جنگ نیابتی در غرب آسیا، با هدف تضعیف جمهوری اسلامی آغاز شد و (33) روز به طول انجامید.
جنگ سوریه، دومین جنگ بزرگ در منطقه است که از ابتدا با عنوان یک جنگ نیابتی علیه ایران تحلیل شده است.
بحران سوریه و رویکردهای کاخ سفید به منظور مداخله
مناقشه قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای در سوریه مهمترین و پیچیدهترین جنگ نیابتی در هزاره تازه محسوب می گردد. ابعاد گسترده بحران سوریه درواقع به دلیل مداخله نیابتی قدرتهای منطقه و فرامنطقه ای تا این اندازه وسعت یافته است. تا آنجا که برخی تحلیل ها، تا (8) جنگ نیابتی را میان گروهها و دولت های درگیر در این بحران شناسایی کرده اند. در یک تصویر ساده از ابتدای بحران سوریه در (2011) دو جبهه بینالمللی متشکل از قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای شکل گرفته است. جبهه ی غرب، اتحاد عرب و ترکیه که هریک با اهداف گوناگون، به منظور سرنگونی دولت سوریه تلاش کردند
البته انسجام اتحادیه های عرب اکنون از میان رفته و اعضای آن مواضع متفاوتی نسبت به سوریه دارند. در سویی دیگر جمهوری اسلامی در کنار روسیه و با تکیه بر منافع راهبردی خود تنها قدرت منطقه ای است که تاکنون از دولت بشاراسد در عمل حمایت کرده است.
ارتش سوریه، حزب الله لبنان و نیروهای دفاع ملی، مهمترین طرفهایی اند که با پشتیبانی مستقیم رژیم اسلامی در ایران، در این بحران ایفای نقش می کنند. در قالب این حمایت ها از نیروهای نظامی و داوطلبان ایرانی نیز طی چند سال گذشته به سوریه اعزام شده اند.
پایان سخن
نظر به آنچه پیش گفته مجموعهای از عوامل وجود دارند که تاکنون مانع از ورود مستقیم آمریکا به صحنه میدانی سوریه شدهاند که بسیاری از آنها همچنان قابل اغماض نیستند. اما برخی از این موانع مانند رویکرد محتاطانه دولت اوباما در قبال سوریه از جمله عوامل برجستهای بودهاند که اکنون وجود ندارند.
از آنسوی روشهای جایگزین تاکنون روند قدرت گیریِ ایران را متوقف نکرده است. افزون بر این موضع روسیه در اتخاذ این روشها نقش محوری ایفا نموده است. موضع روسیه تا آنجا حائز اهمیت است که ارزیابی واکنش این کشور به احتمال شکلگیری یک جنگ نیابتی تازه علیه ایران، یک هدف محوری در حمله آمریکا به حساب می آید؛ حمله ای که در خصوص آن پیش از این روس ها و تنها از کانال نظامی و نه سیاسی اطلاع داده بودند.
روسیه تاکنون نشان داده است که اهداف و سیاستهایش بیشترین همسویی را با منافع ایران و سوریه دارد و نسبت به تغییر موازنه در صحنه ی میدانیِ سوریه حساس است!
بدین اعتبار دولت ترامپ امیدوار است تا نظر مثبت کرملین را به منظور مداخله ی نظامیِ محدود، علیه محور مقاومت جلب نماید. برجستگی این گزینه برای آمریکا با توجه به ناتوانی محور غربی – عربی در مهار قدرت گیری ایران در سوریه، افزایش یافته است.
اتخاذ چنین سیاستی میتواند به فعال شدن محور مقاومت علیه منافع آمریکا در منطقه منتج گردد و ابعاد بحران سوریه با شتابی قابل توجه توسعه یابد. حتی در شرایطی که جنگ نیابتیِ آمریکا و ایران محدود به سوریه بماند، این سیاست روند مبارزه با داعش و دیگر گروههای تروریستی را مختل نموده و به طولانیتر شدن بحران خواهد انجامید.
منابع:
– Max Fisher. How the Iranian – Saudi Proxy. Struggle Tore Apart the Mildde East” The New York Times.( Nov, 19,2016,…) https:// www.nytimes.com/ 2016,11,2016
– Andrew Mumforde”, Prpxy Warfare and the Future of conflict, The RUS Journal, Volume 158, Issue (2013)
– مرتضی شیرودی، طرح خاورمیانه بزرگ، غرب و کشورهای مسلمان، ( زمینه ها، چیستی و پیامدها) مجله اندیشه تقریب، شماره (3)
– محمدصادق کوشکی و محبوبه کریمی، پارادوکس های سیاست خارجی آمریکا در بحران سوریه؛« پژوهشنامه روابط بین الملل، دوره (7)، شماره (26)، 1393، صص93 و 94