دکتر محمود مسائلی (مهجور) :
من هرگز در نوشتههایم به نگاه و مواضع دیگران نپرداختهام و اساسا حرمت قلم را بعنوان وظیفهای انسانی در تولید نوشتارهایی علمی نگاه داشتهام. اما برای اولین بار تصمیم گرفتم نوشته کوتاهی برای شما بنویسم. درحقیقت، گهگاهی به نوشتههای شما نگاهی سریع میاندازم و مانند بسیاری دیگر از هموطنانم از بیاخلاقی و مواضع غیرانسانی شما خشمگین میشوم. یعنی برایم معلوم نیست چگونه فردی به خود اجازه میدهد از واژهای سخیف و زشت، که در فرهنگ ایرانیان پاک نهاد هیچ جایگاهی ندارد، بر علیه دیگران استفاده کند، و در عین حال بکوشد زشتی افکار و طینت خود را بپوشاند. آیا رنگ رخساره خبر نمیدهد از سر ضمیر؟
دیروز، ۱۶ اکتبر ۲۰۲۴، نوشته شما با عنوان «یک نمونه دیگر از کسب قدرت به هر قیمتی» را که در سایت گویا انتشار یافته بود، دیدم. خوشبختانه دیگر از الفاظ زشت استفاده نکردهاید. اما در پایان نوشته خود باز هم از نیش زدن از روی کین کوتاهی نکردهاید. شما نوشتهاید: «رضا پهلوی هیچ راهی جز حمله نظامی به ایران برای دست یابی به قدرت نمی یابد. رعایت آداب مذهبی دیگر ادیان هم برای کسب قدرت است. همین و بس». این نویسنده مستقل از هر جریان سیاسی درخواست میکنم سند ادعای خود را بدور از نیش و کنایهها و الفاظ زشت، انتشار دهید. ایا ممکن است بگویید در کجا ایشان خواهان حمله نظامی به ایران شدهاند؟ آیا ممکن است سند این ادعا را ارائه کنید. ممنون میشوم.
«کاش»
کاش می شــد در نهان شــورخدایی داشتیم از حصـــارنفس خـــود مـیل رهــایـی داشتیـم
خرقه مان آلـوده با رنگ و به تزویرو ریـا کاش چون دریادلان صـدق وصــفایـی داشتیم
انـگ بـدنامـی زدن برسیــنه های ایـن و آن کاش زیـــن بــی مایگی قصــد جدایـی داشتیم
کاش جــای گفتن اســـرار پیــــدا و نهــــان با مـــروت همـــدلی مهــرو صــفایـی داشتیم
جای پچ پچ درپی نامـوس وعرض مردمان با صــــلابت غــرش وبانـــگ رســایی داشتیم
کاش گـــاه نقـــــــد و تکفــیرنـگاه دیــگران جای تـردیـــدی، ســـوالی و چـــرایی داشتیم
درخفا ماندن چو رهـزن در کمین مردمان بهــردرد خســـته گان مشـگل گشـایی داشتیم
کاش جای کاسـه لیسان، نوکـران وچاکران جـوهـــــر مـردانـــــه حــــــق آشنایـی داشتیم
کاش جای مدح دونـان بهردیـــناری ســیاه درطریــق حـــق پرســـتان جای پایـــی داشتیم
لاف آزادی زدن چون روبهان مــرده خوار کاش چون شیران به گاه خون صدایی داشتیم
کاش جــای لانــه تاریک وســـرد مــردگان چـون ســرافرازان به ســر پر همـایی داشتیم
کاش جای حرص وبغض و کیـنه اهریمنی مــهرخوبـان را بـه دل جـــام شــفایـی داشتیم
جای پاشــیدن به زخـم بی نوایان از نمک کـاش بـرانـــــدوه بیـــــماران دوایــــی داشتیم
کاش دروقت تـوانـایــی، بـه گــــاه عافیـت ســــایه بانـی بــرســــردرمانـــده هایی داشتیم
یا یتیمان را درآغــوش و اسـیران را رها دست هـــمراهـــی بــرای بینـــوایـــی داشتیم
کاش جای مسـجد و دیرو کلیـــسا وکنشت درمقــــــام عاشــــــقی در گــــــدایـــی داشتیم
یا به آنگاهی که می گویند ازشــــرب مدام ساغــری نوشین شــراب لعل فامــــی داشتیم
کافــــری بودیم و پیمان بسته آب حـــرام بر ســر پیمان خود عـزم و وفـــــــایی داشتیم
کاش چون منصوردردیدار روی عاشـقان درحریــــــم ســربــداران جای پایـــی داشتیم
کاش درطــی طــریــق مکـــتب آزادگــی جوشــش دلــدادگی ســـــــر بقــــــایــی داشتیم
کاش چون سرســــهی قامت فراز واستوار در کنـــــار لاله ها فرخنـــده جایــــــی داشتیم
کاش جای ماندن «مهجور» درمحنت سرا در وصــــال عشق جانان جایگاهـــی داشتیم
َکاش می شـــد٬ کاش می شـــد٬ کاش کاش برفـــراز کــــــوی آزادی مقــــــــامی داشتیم
َ