![](http://mihantv.com/wp-content/uploads/2020/08/image.png)
احمد قابل :
در مورخه 9/5/99 در برنامه 60 دقیقه BBC بحثی در باره علل وقوع انقلاب و سقوط نظام پهلوی به میان آمد، از جمله یکی از مباحثی که شرکت کنندگان مطرح کردند، فرم نظام سیاسی است، که هر چهار شرکت کننده پیرو نظری که وزیر مشاور امور زنان در دولت پیش از انقلاب مطرح کرد، به این نظر رسیدند که فرم نظام سیاسی – که آیا سلطنتی باشد یا جمهوری – در محتوایی که دموکراسی است تأثیری ندارد. برای هر فردی که کمترین دانشی در خصوص جامعه شناسی سیر تحولات تاریخ ایران داشته باشد، چنین اظهارنظرهایی نميتواند اسباب تأسف بسیار نباشد. از طرح مباحث سطحی در باره علل سقوط رژیم محمد رضا شاه پهلوی که درگذریم، هر چهار شرکت کننده معتقد بودند، برای استقرار دموکراسی شکل یا فرم نظام اهمیت ندارد. از میان چهار شرکت کننده انتظار داشتم آقای ایرج اتابکی، که از دانش بهتری برخوردار است، و اغلب با دقت هم اظهارنظر ميکند، پاسخ علميتر و دقیقتری ارائه دهد. اما متاسفانه ایشان هم مثل هر سه شرکت کننده دیگر معتقد بودند، در استقرار دموکراسی شکل اهمیت ندارد. طرفداران سلطنت با هدف آلترنانیوسازی رضا پهلوی، با یک ترفند خیلی ماهرانهای ابتدا سعی ميکنند، تا توجه و حساسیت جامعه سیاسی را از فرم نظام سیاسی منحرف کنند. آنها با مثال زدن نمونههایی مثل سوئد، دانمارک، نروژ و انگلستان، مدعی هستند که بهترین دموکراسیها در کشورهایی است که فرم نظام سیاسی آنها سلطنتی است. از این نظر، جامعه و کنشگران سیاسی نباید زیاد به فرم نظام سیاسی اصالت بدهند، باید به محتوای نظام سیاسی، یعنی دموکراسی و آزادی اصالت بدهند. من فکر ميکنم اگر جامعه سیاسی به همین باور برسد که فرم نظام سیاسی اهمیت ندارد، در گام بعدی در دامی ميافتند که رهبری رضاپهلوی را به رسمیت بشناسند. اگر این چهار شرکت کننده اندکی مطالعه در سیر تحولات سرزمینی کشور ایران داشتند، و دستکم دو یا سه اثر مهم و نظریههای مهمی که در باب علل از توسعه بازماندگی و دیرپایی جریان استبداد را در کشور از مطالعه ميگذراندند، به این نظر نميرسیدند که فرم نظام سیاسی اهمیت ندارد. طرفداران نظام سلطنت از نظام مشروطه سلطنتی یاد میکنند. آنها بدون اطلاع از وضعیت سرزمینی و تاریخی ایران، آن را با بعضی از کشورهای پیشرفته که دارای سلطنت مشروطه و دموکراتیک هستند، مقایسه میکنند. وضعیت سرزمینی ایران از ایام باستان تا امروز به دلیل شرایط سرزمینی از جمله مسائلی چون:
* مسئله کمبود آب (نظریه آن لمتون)
* شیوه تولید آسیایی (نظریه مارکس و کاتوزیان)
* تداوم آئین سلطانی و پاتریمونالیستی (نظریه ماکس وبر)
* مسئله استبداد شرقی (نظریه کارل ویتفوگل)
* مسئله وسعت جغرافیایی (نظریه منتسکیو)
* مسئله ناامنیها از درون و بیرون مرزها (نظریه راهبرد سرزمینی دکتر پیران)
* فقدان مناسبات دمکراتیک در روابط منطقهای
* مسئله فرّهایزدی که بخشی از عناصر سفت و سخت فرهنگ و آئین ایرانیان است
* بسط ایده فرّهایزدی در اسلام شیعی
* اقتضائات تمرکز قدرت در کانونهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی (تحقیق از اینجانب)
موجب شدهاند تا همواره نظامهای سیاسی یکی پس از دیگری با استقرار یک نظام سلطانی، استبداد متمرکز را در درون خود بازتولید کنند. مسئله امنیت و تهدید سرزمینی از درون و برون مرزها، و مسئله پراکندگی جغرافیایی و پراکندگی اقوام به گونهای است تمام رژیمهای ایرانی را به رژیمهای امنیتی تبدیل ميکند.
از دوران باستان تا کنون، همه رژیمهای ایرانی در محتوا رژیم امنیتی بودهاند. مرحوم محمد رضاشاه پهلوی در مصاحبه با اوریانا فالانچی ميگوید، امنیت از نان شب هم برای ما واجب تر است. رئیس قوه قضاوئیه نیز در اولین صحبتهای خود ميگوید، مسئله امنیت از عدالت برای ما مهمتر است. مجموعه عوامل سرزمینی، ایده فرهایزدی، نوع آموزشها و تربیت اجتماعی و تاریخی در آئین سلطانی و پدرسالاری، خودکامگی و خودخواهیهای اپوزسیون که اغلب به ظاهر شعار آزادی و دموکراسی ميدهند، اما ماهیت تربیتی و رفتاری آنان انعکاسی از روابط اربابی و قیممآبی است، در مجموع این عوامل موجب ميشوند تا حتی زمانی که رژیم جمهوری برقرار میشود، محتوای آن به نفع نظام مطلقه و نظام امنیتی به تصرف در میآید. از این نظر خیلی عجیب است و تکرار یک تراژدی مضحک است، که مردم ایران دوباره با دستان خود به نظام سلطنتی بازگردند، تنها به این امید که این بار شاهزاده از راه رسیده به یُمن الطاف اربابانه و ملوکانه خود، دستِ تمرکز و سلطه همه جانبه خود را بر مقدرات سرزمینی بردارند. به این امید که شاهزاده نه تنها قلباً و فکراً به جامعه مدنی و حقوق شهروندی ایرانیان تمایل پیدا میکنند، بلکه با دستان و اندیشه جادویی خود بر اقتضائات سرزمینیِ “بازتولید استبداد متمرکز” چیره میشوند. اما از این حقیقت غفلت میکنند که، هم مردم ایران و هم شرایط سرزمینی، مایلند تا شاه عادل را به “شاه قادر” بدل کنند. وقتی شاه قدرت یافت دیگر خدا را هم بنده نیست.
بنابراین چنین نیست و چنین نخواهد شد که بگوئیم شکل اهمیت ندارد. همینکه شما فردی را به عنوان شاه و نظامی را به عنوان نظام سلطنتی بر کشور مسلط کردید، مجموعه عوامل از جمله نظام چاپلوسی و دستبوسی در میان کسانی که گرد نظام سلطنتی حلقه ميزنند، خیلی زود چنان باد خودکامگی را در غبغبه شاه ميدمند که اثری از نظام سلطنه مشروطه و دموکراسی بجا نميگذارد. از این نظر، مقایسه ایران و کشورهای اسکاندیناوی و دموکراتیک در فرم نظام سلطنتی، که از هر لحاظ دارای شرایط سرزمینی و فرهنگی متفاوتی بوده و هستند، اگر با هدف فریبکاری نباشد، جز نادانی و بیاطلاعی کامل از سیر تحولات تاریخی این سرزمینها نیست. خاصه آنکه ميدانیم، کسی که قرار است مثلا نمایندگی این سلطنت را بر عهده بگیرد، شاهزاده در راه ماندهای است که بیش از چهار دهه از زندگی خود، حتی یک روز به کار تولیدی اشتغال نداشته و ازاین هتل مجلّل به آن هتل مجلّل در نقاط مختلف جهان در سیر و گذار بوده و شب تا صبح در رؤیای بازگشت به شکوه یزدانی آباء و اجدادی بسر میبرد. واقعا باید به حال چنین مملکتی گریست که تصور میکنند شاهزاده جدید از 2500 سال گذشته پدران خود درس گرفته و بدون لحاظ شرایط و اقتضائات سرزمینی و فرهنگ مطلقپرور و تملق در سر ایرانیان، فرّ و شکوه تقدیمی را با دستان مبارک خویش به سینه تاریخ خواهد کوفت. اگر چنین است، چرا از این همه اخلاص و اخلاق پیامبرانه، ارزنی در زندگی او گزارش نشده است؟