مژگان پورمحسن
در ایرانِ زمان شاه بغیر از افراد سیاسی در عموم مردم فکر و بحث ودیدگاهی بنام « حقوق مخالفین» یا
« حقوق دگر اندیشان» وجود نداشت. مخالفتها یا فرقهای مطروحه یا تفاوتهای دو نسل پدران و مادرانمان با نسل ما بود یا مخالفتهای آخوندها با مظاهر مدرنیته یا تکنولوژی.
در واقع بحث حقوق حقهٔ مخالفینِ سیاسی که در غرب بحث کهنه شده ایست، در شرق اصلاً جايی ندارد و هر مخالفتی از سوی حاکميت ها با محروميت از حقوق فردی و اجتماعی و حتی دستگیری و اعدام پاسخ داده میشود. دیکتاتوری و تماميت خواهی در شرق معمولاً با ادعاهای مذهبی درمی آمیزد تا هر مخالفتی و اعتراضی را مخالفت با خدا و قدرت لایزال جلوه داده و از بین بردن مخالفین را در ذهن مردم مشروع و حق و طبیعی جلوه دهد و زمان ثابت کرده که چنین ترفندی جواب دارد و مردم بمرور به آن عادت کرده و در مقابل حق کشی از خود حساسيت و عکس العمل نشان نمی دهند.
جمهوری اسلامی ایران نیز از همین ترفند استفاده کرده و قریب چهل سال است که در قدرت مانده است. از انگلیسیها یاد گرفته اند که « اختلاف بینداز و حکومت کن». اولین اختلاف کليهٔ مذهبيون اسلامی بر اساس کتاب مرجعشان ـ قرآن ـ اختلاف مرد و زن است که « الله چنین خواسته و مرد را بر زن برتری داده و زن را ضعیف خلق کرده تا تعادل برقرار گردد و نظم زندگی و جهان پایدار بماند».
فکر نکنید چنین مزخرفاتی تنها در ایران یا میان مسلمانان جهان رواج دارد بلکه زن ستیزی و زن حریصی در جوامع غربی هم بیش از پیش و در میان مردان غیر مسلمان و حتی ضد مسلمان و جوان در گروههای اینترنتی و در بحثها، بلوگها، سایتها و کامنتها ( نظرات) دیده میشود. برای مبارزین حقوق زنان همچون خود من سؤال اساسی که پیش می آيد اینست که اینهمه زن ستیزی از کدام اخلاق برخی مردان ناشی میشود یا بزبان دیگر چرا اینهمه نسبت به زن مرز تنفر و علاقه باریک است؟ پاسخ واقعی آنرا چون مرد نیستم، مغز مردانه و بیولوژی مردانه ندارم نمی توانم بگویم، بنابراین پاسخ تجربی و تحلیلی است: تحقیر زن به مرد احساس قدرت و بزرگی
می دهد و حتی اگر این مرد در جامعه اش و در سلسله مراتب آن « هیچ » محسوب شود در برابر زن و بخصوص زنان زندگیش « برتر» است و « خدا یا شاه یا حاکم » است و بدین دلیل نباید زن را با خود برابر ببیند زیرا مردها میتوانند برابر باشند اما مرد و زن هرگز. حال سؤال پیش می آيد وقتی مرد و زن برابر محسوب نشوند مسلماً از حقوق برابر هم بهره مند نمی شوند و در اینجاست که مرد خدايی ، مرد شاهی ومرد سالاری شکل گرفته و زن « هیچ » شده و حقوق وی نیز هیچ میشوند.
من با مطالعهٔ قرآن ظرف دهه ها به این نتیجه رسیدم که اسلام را می توان در دستهٔ مردخدايی گذاشت زیرا در این کتاب مخاطب مرد است و زن خلقتش بخاطر آسایش و ادامهٔ نسل مرد بوده است و مرد می فهمد، مرد تصمیم می گیرد و مرد عمل می کند، مرد زندگی می کند، می جنگد و شهید میشود و آن دنیا زیباترین دختران باکره به او تعلق می گیرند و در این دنیا زن یک اندام جنسی و یک اندام تناسلی برای مرد و در اختیار اوست و اگر به این بردگی جنسی و جسمی و انسانی با طیب خاطر و رضایت کامل گردن گذارد و زبان هرگز جز برای قدردانی از شوی باز نکند آن دنیا وعدهٔ زندگی بدون آشپزی و ظرفشويی و زمین سابیدن و بدون شوهر و بچه به او داده شده. پس ما لابد باید فریاد بکشیم « زنده باد اسلام » که لا اقل بعد از مرگ ما را از شر مرد رها میکند!
مردشاهی من به آن روابطی می گویم که مرد همچون شاه و زن همچون « سوژه» یا بفارسی قدیم رعيت محسوب میشود. البته در شاه نشین های مدرن دیگر مردم « رعیت» محسوب نمیشوند بلکه نخست وزیر و وزیر وو هم می توانند بشوند ولی بالاخره دولتها با رأی مردم عوض میشوند ولی شاه خیر، ثابت است و مقامی موروثی و تشریفاتی است که همیشه در بالاترین نقطه قرار دارد. اما در کشورهای دیکتاتوری تصمیم گیرندهٔ نهايی شاه است و اوست که تعیین می کند جامعه به کدام سو برود، خواه با خشونت همیشگی یا موقتی، خواه بسوی ارتجاع یا بسوی پیشرفت.
مرد سالاری اما در اکثر خانواده ها در سراسر جهان فارغ از نژاد و زبان و فرهنگ و سطح علمی، شغلی، اجتماعی بسیار رایج است و بجز با مبارزات دائمی زنان و مردان آگاه و آموزش مستمر آن به کودکان و تغییر سیستم اقتصادی ـ اجتماعی ـ فرهنگی درجهان عقب نشینی نخواهد کرد. برخی همجنس گرايی رایج در غرب را ناشی از فمینیزم و « ایجاد تنفر درزنان جوان از مردان » میدانند و وقتی می گوييم در جوامع اسلامی و سنتی که فمینیزم را نمی شناسند چرا همجنسگرايی زیاد شده می مانند چه بگویند و وقتی می گوييم علتش ممنوعیت ارتباط دختران و پسران است و جدا سازی جامعه حیرت می کنند زیرا آن دسته که هموسکسوالیته را در طبیعتِ فرد می دانند در مقابل هموسکسوالیتهٔ انتخابی یا اجباری یا از سر ناچاری قرار می گیرند که ادعای ذاتی بودن را رد می کند. و چه بگويیم از تجاوز به کودکان دختر و پسر توسط روحانیون در همهٔ مذاهب و سکت ها در سراسر جهان و چه بگويیم از پسران کوچکی که در افغانستان و بسیاری جوامع مشابه، مردان لباس دخترانه تن پسرک می کنند که مثل دختر برایشان برقصد و بعد او را بنوبت یا جمعاً مورد تجاوز قرار
می دهند یا کودکانی که در سراسر جهان در خانواده هایشان توسط پدر، برادر، دايی، عمو و یا عضو دیگری از خانواده مورد تجاوز و خشونت جسمی وجنسی واقع میشوند و این جنایت که قربانیانش مجبور به سکوت هستند در تحقیقات بسیاری کشورها نظیر فرانسه و آمریکا و انگلستان در تمام سطوح اجتماعی وجود دارد و هیچ قشری از این بدبختی یا مرض حفظ نیست.
اگر درک و شعور و وجدان مردان به جايی برسد که بواقع درک کنند تجاوز به کودکان ـ دختر و پسر ـ زندگی و درک و لذت جنسی آنها را برای همیشه مختل و نابود می کند و حرکت آنها ارتکاب جنایت علیه بشریت است
و همه این حرکت را محکوم و عامل آن را از جامعه طرد می کنند و قانون با جدیت او را محکوم می کند، فکر می کنم شاید مردان مقداری به چنین حرکاتی بیشتر فکر کنند و یا لا اقل امیدوارم چنین بشود.
اگر عقل و درایت انسانها رشد چشمگیری نموده و درک کنند که واقعيت این است که تمام داستانهای خلقت انسان
افسانه های گذشته هستند و پیشرفت علم تا اینجا ثابت کرده اجداد ژنتیک ما شبیه بسیاری از موجودات کرهٔ زمین است و احتمالاً ما نیز شکل تکامل یافتهٔ موجودات دیگری هستیم و در هر صورت، زن و مرد مثل بقيهٔ
پستانداران، زوج نر و ماده هستند و هیچیک بر دیگری برتری ندارد بلکه بدن آنها با هم بلحاظ جنسی و فرزند داری جفت هستند. زوج زن و مرد می تواند با هم سالم، شاد، همدل و خوشحال باشد در صورتیکه اخلاقیات مشترکی داشته باشد.
اگر درک و شعور مردان آنچنان پیشرفت نماید که وجدانشان تماس جنسی وتجاوز به حیوانات، کودکان و
نو جوانان و زنان را برایشان غیرقابل قبول نماید آنوقت می توانیم بگويیم اخلاق و انسانیت قدم بلند بالايی برداشته است.
اگر درک و شعور زنان آنقدر رشد یابد که عمیقاً بفهمند نه از مردان کمترند نه بیشتر، نه زن کنیز و برده و جنس قابل خرید و فروش است نه چون دختر زاده شده باید همچون پرنسس در فیلم های هالیوودی زندگی کند.
وجدانش به حدی پیشرفت کند که هر نوع استفادهٔ ابزاری از خویش را ممنوع و غیرقابل عمل نماید آنوقت مسلماً نه به آخوند و شیخ و خاخام و کشیش اجازهٔ اظهارنظر در مورد رفتار و لباسش را خواهد داد نه بنا به دستور رئیس اداره یا همکار یا عکاس و فیلمبردار برهنه خواهد شد و تعرض و تجاوز را تحمل خواهد کرد. با چنین درک و شعوریست که زن تن فروشی را نخواهد پذیرفت و نگاه جنسی، جسمی و انسانی بخود را تغییر کیفی خواهد داد نه برای اینکه عیب و گناه است بلکه بدین خاطر که درک می کند که آنقدر توانمند است و فکرو امکان درآمدسازی دارد که به بدترین استثمار تن نمی دهد.
مرد و زن باید درک کنند که بدلیل توانمندیهای مغزی گسترده، انسان بندهٔ حتی نیازهای طبیعی و اوليه نظیر آب خوردن و غذا خوردن و خوابیدن هم نیست تا چه رسد به نیاز جنسی. به بیان دیگر درست در نقطهٔ مقابل ادیان سامی و اکثر ادیان و آئينها مرد و زن دو بردهٔ عضو جنسی شان نیستند زیرا انسان قادر است به همهٔ اعضای بدن خویش دیسیپلین ذهنی و عملی دهد.
اگر تضادی که منفعت طلبان گوناگون بین زن و مرد پدید آورده اند با عقل و خرد و شعور و وجدان فعال به اتحاد تبدیل شود، آنموقع برسمیت شناختن حقوق کودکان، بیماران، معلولان، طبیعت و حیوانات با اقبال بیشتری مواجه میشود و وقتی انسان فهمید که حیات در تعادل همهٔ عوامل تشکیل دهندهٔ آن امکان پذیر است آنوقت این عقل سالم از وجود مخالف خود از جمله مخالف سیاسی خویش کمال استقبال را می کند زیرا انسان بهیچ وجه با
تکرار حرفهای خویش یا نظرات خویش رشد نکرده و نمی کند زیرا این تنها فکر و عقیدهٔ مخالف است که زاويهٔ دید انسانی دیگری را مقابل چشمان ما قرار می دهد تا باز هم مغزمان را بکار بیندازیم و همچون آخوندها و تمامی جانوران مشابه « مادهٔ خاکستری» خشک نشود.
جاوید ایران
۱۴ دسامبر