از میان مشاهداتم

 

س.ملکوتی :

شبکه‌های اجتماعی در دهه‌های اخیر به بستری تازه برای شهرت‌آفرینی تبدیل شده‌اند . بستری که سریع‌ترین و آسان‌ترین مسیر را برای تبدیل شدن به  فردی مشهور و دیده شده توسط میلیونها انسان و  یا به روایت این روزها سلبریتی شدن فراهم کرده است. این فرایند نه‌تنها با جلب توجه عمومی همراه است، بلکه به‌طور مستقیم با درآمدزایی و کسب معاش نیز پیوند خورده است. شهرتهای کسب شده از این مسیر اما می‌توانند به همان سرعت بدست آمده  فروبپاشند. این ناپایداری اما بیشتر از هر عامل دیگر  ریشه در سطحی بودن محتوی پیامها دارند.  زیرا مضامین ارائه شده بر پایه ارزش پایدار بنا نمیشوند،  بلکه معطوف بر جذابیت لحظه‌ای و زودگذر اند.
یکی از ویژگی‌های بارز این پدیده، رواج سطحی‌نگری است. کاربران برای جذب هرچه بیشتر دنبال‌کننده، ناگزیرند پیام‌های خود را کوتاه، ساده و بدون پیچیدگی و گاها آلوده به جعل و لودگی و تحقیر عرضه کنند. هرچه محتوا نیاز کمتری به تأمل و کارکرد اندیشیدن داشته باشد، شانس موفقیت ان بیشتر است. در این میان، پوپولیسم در طرح رفتار و سخن در پایین‌ترین سطوح خود به کار گرفته می‌شود تا پیام به سریع‌ترین شکل ممکن به مخاطب منتقل گردد. شاید مخاطره آمیز ترین از میان این تولیدات فاقد ارزش ورود تولیدکنندگان اینگونه هجویات  به عرصه های سیاست و فرهنگ باشد . هر چند میشود  این روزها شاهد  دخل و تصرف ها  در همه عرصه ها  بود . بطور مثال کلیپ های هویت پردازانه با طرح نگرش‌های سطحی تاریخی و بیشتر جعل تاریخی با اهداف تحقیر قومی و فرهنگی و یا خود سالاری  . تولیدات تحلیل واره اما شعار گونه در نکوهش و مذمت و گاه تمسخر نیروی مخالف و طرح اتهامات بی بنیاد ، بریده های این و آن گفتار که از متن اصلی پیام جدا ساخته شده و معنای متفاوتی را از یک عزم اندیشه گوینده اصلی برای ارائه تصویر متفاوت از او را به نمایش می‌گذارند ، روشی که اتفاقا در گسترانیدن شایعات سیاسی و جعل سازی بسیار تاثیر گذار شده اند ،که میتوانند این نمونه از تولیدات  ابزار گونه ای باشند در  تفکیک قوای انسانی ، و در پی وجودی خود دستگاه های اطلاعاتی حکومتی را همراه داشته باشند . و البته  ده ها مورد دیگر که میتوان به عنوان ابزارسازی برای سلبرت سازی های عرصه سیاست و فرهنگ  رسانه های اجتماعی زیر نظر گرفت . 
 
برای دوری گزینی از همسان سازی همه تلاش‌ها و تولیدات با یکدیگر و اجتناب نمودن از کلی نگری و دچار نشدن به بی انصافی در داوری ،  باید به کارهای ارزشمند، خلاقانه و پیام‌های سازنده‌ای  هم که اجرا و دیده می‌شوند اشاره نمود، که مجریان آن‌ها توانسته‌اند مخاطبین خود را به شیوه‌ای مؤثر و مثبت جذب نموده و تولید محتوا کنند و بدین طریق محبوبیتی گام به گام و پایدار کسب کنند . 
جدا از همه مباحث ما امروز شاهد تغییر مفاهیمی چون لودگی و تمسخر به مفهوم نقد و طنز هستیم و چون جایگاه درست هر یک را نمی‌شناسیم عملا مرتکب اشتباه در تحلیل میشویم . کاربری از میان کاربران رسانه های اجتماعی برای کسب شهرت و معاش بیشتر اینبار لودگی و هجو گویی را بدون داشتن فهم از طنازی طنز موضوعی چون شاهنامه را برگزید . 
هر چند هیچ شناختی از آن اثر نداشت اما شناخت کافی از روانشناسی جامعه داشت که با واکنشها رسیدن به اهداف او را برایش میسر سازند . با یک کلیپ میلیونها بیننده را جذب خود نمود . در دنیای سطحی نگر و پوپولیستی این سلبرت ها هیچ چیز به اندازه دیده شدن مهم نمیباشد . آنچه برایشان مهم است اعدادیست از صد به هزار و از هزار به میلیونها را در کوتاهترین زمان ممکن طی میکنند . اما تاسفبارترین موضوع در این ماجرای بی اهمیت و فاقد پرداخت برافراشته شدن انواع علم و کتل فرهنگی بود که از هر سو به احتراز در آمدند . یعنی براستی سنگی را که دیوانه ای به چاه افکنده بود همه عاقلان را به نادانی یافتن آن دچار ساخت ! ایا در این روزگار بیدرکجایی و بیدرماندگاری جز  درافتادن در چاه نادانی این و آن فرد و حادثه راه دیگری نمانده است که بخواهیم بستر سخن و اندیشه و توان خود را بر آن بگسترانیم ؟