از هومانیسم تا پیمان نوین

 

ن. واحدی :

پیش از پادشاهی رضاشاه غالباً آنها که قدرت مالی داشتند کودکان خود را به مکتب‌خانه می‌فرستادند تا “ابجد، هوز و حطی” را به زور ترکهﯼ آخوند یاد بگیرند. هدف از این کار خواندن کتاب آسمانی به زبان عربی بود.

اما پس از آمدن رضاشاه مدارس ابتدائی و متوسطه اجباری و رایگان  اعلام گردید. البته رایگان بودن دانشگاه‌های دولتی نیز طی قانونی به تصویب رسید. یادم می‌آید جامعه با چه غروری به دختران و پسران دانش آموز خود نگاه می‌کرد و مهر و محبت می‌ورزید.

شاید شکست ارتش ایران در برابر قوای متفقین در شهریور 20(خ:خورشیدی) عقدهﯼ حقارتی شد که پایه شورش‌ها و آشفتگی‌های نامعقول و دخالت‌های بیجای کشورهای دیگر در امور کشور گشت؛ تا جائی که مردم گُمگشتهﯼ ایران پناه به مار غاشیه آوردند.

اما به واقع این گُمگشتگی هنوز پیآمد شکست و آشفتگی ایران ساسانی در جنگ با تازیان است. پیآمدی که با خود آزار دینی چند صد ساله داشته است.

اما اگر در اروپا آزار کلیسا به انسان گرائی، یعنی عشق به خود،(قرن چهاردهم ترسائی)کشیده شد و سبب عبور از تفکر اونتولوژیک به تجددگردید، در ایرانآزار دینداران عرب در نهایت عشق به میهن را در دل‌ها برانگیخت. این عشق زبان فارسیرا (فردوسی) زنده کرد و با آن “عقل به کنایه” به وجود آورد(قرن یازدهم ترسائی). این گونه عقل گرائی تقریبأ در میان همهﯼ عرفا و شعرای ایران از جمله حافظ دیده می شود :

            این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت              بر در میکده ای با دف و نی ترسائی

گر مسلمانی از  این  است  که        حافظ دارد آه  اگر از پس   امروز   بود   فردائی

در آن زمان عشق به میهن به زودی به مدد زبان فارسی سبب ایجاد “سبک خراسانی” و با آن رنسانس ایران گردید. در حالی که اروپائیان چند قرن پس از ایرانیان به مدد انسان گرائی به رنسانس خود دست یافته‌اند.

این مقایسه نشان می‌دهد عشق به خود(درون نگری) به انسان گرائی و تجدد می‌انجامد. در حالی که عشق به میهن (بیرون نگری) به رنسانس و با آن به پیشرفت علم و آداب ختم می شود(اموری که به سربلندی میهن مدد می‌دهند).

اکنون می‌توان به یک حکمت کلّی رسید :

ادامه مطلب