اسکندر فیروز نخستین رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ایران درگذشت.

بهمن سقایی :

او از زمره مدیران شایسته و کارا در ساختار بورکراتیک دولتهای مدرن ایران بشمار می آید که همچون دایه ای مهربان برای محیط زیست ایران زیست و باعشق به این زیست بوم مرد. این نقد را دو سه سالی پیش منتشر کرده بودم و حالا شاید برای آنانی که حفظ زیست بوم ایران بیش از هرچیز دیگری برایشان ارزشمند است خواندنی باشد و البته بی فایده برای آنانی که همچون جغجعه های بچه ها فقط صدایی از خود در می آورند….

****

امروزه روز افکار عمومی جهان با مقولاتی همچون: “محیط زیست”، “حفظ حیات وحش” و “زمین و آب و هوای پاک برای همه” آشناست؛ اما در دهه شصت میلادی، این مقولات در میان لایه هایی از اقشار متوسط شهرهای دمکراتیک به تازه گی آغاز به جوانه زدن و رشد کرده بود.
پدیداری مقولاتی همچون: “اکوفمینیسم” و طرح گفتمان:”حیات محوری” بجای “انسان محوری” و “حذف ولایتمداری انسان” میوه جنبش های دمکراتیک دهه شصت میلادی در شماری از شهرهای دمکراتیک جهان بود. جنبش هایی که فراسو نگرانه تر از رویدادهای سیاسی، نگرش “انسان محورانه” را نادرست ارزیابی کرده خواهان تجدید نظر و جایگزینی آن با نگرش “حیات محورانه”ای بود که براساس آن همه موجودات زنده از حقوقی مساوی برخوردار بودند.

توجه به محیط زیست و ضرورت حفظ چرخه حیات وحش، از مطالبات اساسی جنبش های فراگیر در این شهرها شده و دولتهای مرکزی را وادار به توجه به حفظ محیط زیست، مقابله با آلودگی آب و هوایی و لزوم حفظ چرخه حیات وحش و حقوق حیوانات کردند.
در چنین زمانه ای تنها شمار اندکی از کشورهای غربی با تاسیس سازمان های محیط زیستی به تدوین قوانینی برای جلوگیری از آلودگی بی رویه آب و هوا و خاک، حفظ تالاب ها و مناطق حیات وحش اقدام کرده و به مطالبات جوانان شورشی تاحدودی پاسخ گفتند.

نکته شگفت انگیز اینکه، در ایران، به یاری و همت یک روشنفکر دلسوز محیط زیست نزدیک به حکومت، نخستین سازمان حفاظت محیط زیست خاورمیانه و دومین سازمان حفاظت محیط زیست آسیا، تاسیس می شود تا کنوانسیون رامسر برای حفاظت از تالابهای جهان را به ثبت سازمان ملل متحد برساند، تا مناطق حفاظت شده حیات وحش تعیین شوند، تا نخستین گروه محیط بانان (هرچند اندک) نه تنها در ایران بلکه در آسیا پایه ریزی شود، تا مانع از گسترش آلاینده های شیمیایی ناشی از توسعه صنعتی بویژه پالایشگاه ها در مناطق حیات وحش شود تا پارک ملی پردیسان تهران را به یاری شهبانو فرح پهلوی از چنگال زمین خواران و برج سازان نجات دهد، تا منطقه گسترده ای از جنگل های دشت ارژن استان فارس را برای احیای نسل شیر ایران اختصاص داده و شماری از اجداد شیر ایرانی را که یک مهاراجه هندی در سده نوزدهم به هند برده بود به ایران آورده و آرزوی بزرگ احیای شیر ایرانی را برآورده کند تا به دولتمردان شوروی سابق بر لزوم تاسیس سازمان حفاظت محیط زیست برای حفظ زیبایی های طبیعی تحت حاکمیت این کشور تاکید کرده و خواهان گشایش مرزهای شمال شرقی ایران با روسیه برای رفت و آمد آزادانه حیوانات حیات وحش شود و تا آنجا نام ایران را در زمینه حفاظت از محیط زیست در جهان پیش براند که این کشور مطرح ترین نامزد کسب مقام ریاست اداره حفاظت از محیط زیست سازمان ملل شود. تا خاطیان آلودگی سپیدرود گیلان را به دست عدالت سپرد.

و همین عدالتخواهی اش بود که پس از انقلاب نه تنها مایه ارجگزاری و سپاس از او نشد بلکه مدرکی شد علیه او برای تحمل هفت سال زندان در اوین و مصادره اموالش. چرا؟
……………………
چون آن مدیر خاطی ای که آبهای رودخانه سپیدرود را آلوده کرده و با شکایت سازمان حفاظت محیط زیست به زندان افتاده بود، کسی نبود جز یک مهندس انقلابی مسلمان مخالف به نام “محمدجواد تندگویان” دانش آموخته دانشکده نقت آبادان که به دلیل فعالیتهای سیاسی از شرکت نفت اخراج شده و مسئولیت بخش تولید شرکت پارس توشیبای رشت را برعهده گرفته بود همان مهندس تندگویانی که کوتاه زمانی پس از انتصابش به وزارت نفت در دوران جنگ عراق، در جاده آبادان اسیر شده و توسط رژیم صدام حسین به قتل رسید.

اینها همه مقدمه ای بود بر این که بگویم کتاب خاطرات اسکندر فیروز، نخستین رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ایران را خواندم. فرای اشک و افسوس، فراهم آورنده بستری برای بازنگری به گذشته را برای من رقم زده است. وقتی به دوران کودکی یعنی سالهای ۵۰ خورشیدی باز می گردم که همه تابستان را در سیاه چادری در یورت پایین های چهارمحال بختیاری بسر می بردم و دانسته بودم ممنوعیت کندن بوته های “گون” و شکار “پازن” یا کبک و بواسطه عموهایم شنیده بودم مراتع ملی شده و باید از آنها حراست کرد، با خواندن این کتاب آموختم همه این دستاوردها را مدیون اسکندر فیروز نوه فرمانفرماییان بزرگ و از شخصیتهای مورد وثوق شاه ایران هستیم که حتا جوانان تظاهرکننده حامی محیط زیست و حیات وحش اروپا برایش احترام قائل بودند زیرا تنها نماینده مقام دولتی جهان بود که در آن زمان به میان تظاهرکنندگان رفته و به حرف آنان گوش داده و با خواسته ها و مطالبات آنان همدلی کرده بود.

به نظرم به یمن شخصیتهای برجسته ای همچون اسکندر فیروز، حکومت شاه یکی از درخشان ترین کارنامه های محیط زیستی یک دولت در جهان را از خود بجای گذاشته است. من نه سلطنت طلب ام نه رسالتی در این زمینه دارم. اگر بضاعتی دارم تلاشی اندک برای فهم جهان خودم است. و به نظرم حکومتی که چنین فردی شایسته، شخصیتی مثل اسکندر فیروز را پروبال می دهد تا محیط زیست ایران را سروسامان دهد، مفهوم مدرنی از “زمین های بایر” بدست دهد و بگوید “زمین بایر” اصطلاحی غلط و ویرانگر برای “طبیعت بکر” است و باید در آن تجدید نظر کرد. شخصیتی که به سرمایه لایزال طبیعت و حیات وحش ایران می اندیشد، ستودنی ست. اوست که به نظرم برنامه نیمه کاره مانده “فروغ السلطنه” یا “جیران” همسر محبوب ناصرالدین شاه و نخستین حامی محیط زیست و حیات وحش ایران را ادامه داد. فروغ السلطنه ای که به دلیل عشق بی همتایش به حیات وحش، نخستین پارک ملی حیات وحش ایران را در دوران ناصرالدین شاه درشمال تهران پایه ریزی کرد (کتاب قبله عالم نوشته دکتر عباس امانت را بخوانید تا در حدودی با این زن آشنا شوید – مطالب بیشتر در این زمینه را ازخاطرات دوستعلی خان معیر الممالک داماد ناصرالدین شاه بخوانید)

خواندن کتاب خاطرات مهجور اسکندر فیروز، نخستین رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ایران بازنمایی تلاش بی وقفه روشنفکر واقعی و دلسوز ایرانی برای حفظ زیبایی های این فلات است.
حالا بیشتر ما با مقولاتی همچون:”فلسفه محیط زیست” و “حیات وحش” آشنا هستیم آن موقع نبودیم.

آن موقع که اسکندر فیروز تالابهای ایران را به ثبت جهانی رساند، منطقه حفاظت شده پارک ملی خجیر شمال تهران میراث فروغ السلطنه را پاس داشت و برای جلوگیری از ساخت پالایشگاه نفت در نکا در برابر محمدرضا شاه پهلوی به زانوافتاده و وصیت نامه رضاشاه به فرزند تاجدارش را یادآوری کرد که گفته بود مازندران، باغ ایران را از هرگونه آسیب محفوظ دارد. آن زمان که تلاش برای نجات ببر هیرکانی (مازندرانی) را که ویلیام شکسپیر در نمایشنامه مکبث آن را نماد شجاعت دانسته بود را آغاز کرد و بر آن شد تا شیر ایرانی را بار دیگر به طبیعت ایران برگرداند.

به باورم شخصیتهایی مثل اسکندر فیروز همانقدر شایسته احترام و بزرگداشت هستندکه شخصیت هایی مثل امیرکبیر یا صادق هدایت و فروغ فرخزاد.