
کرامت الله راسخ :
مطالب زیر از کتابی با عنوان روشنفکر و روشنفکری در ایران است که به زودی به زبان فارسی و آلمانی منتشر خواهد شد.. منظور از روشنفکر در اینجا، گروه اجتماعی است که بهتدریج از اوایل قرن نوزدهم تحت تأثیر تغییر ساختار حوزه عمومی و تلاش برای اصلاح نظام حکومتی و سازماندهی قشون در جامعه ایرانی پدیدار شد. حضور این گروه در جماعت ایرانی با واکنش دربار، روحانیت، اشراف و دیگر گروههای سنتی مواجه گردید. واکنش دربار و روحانیت، دو رکن اصلی کارگزاری اجتماعی و سیاسی در ایران قرن نوزدهم، بر سرنوشت این گروه تأثیر گذاشت، زیرا علما و مجتهدین در پی تأسیس سلسله صفویه (1501م) عاملی تعیینکننده در زندگی اجتماعی و سیاسی این سرزمین شدند.
روسیه تزاری و پسازآن شوروی و بریتانیای کبیر از دیگر عوامل تأثیرگذار بر زندگی اجتماعی و سیاسی این گروه در قرن نوزدهم هستند. ایران در عصر استعمار، امپریالیسم و جهانگشایی قدرتهای غربی و روسیه، از اوایل قرن نوزدهم، همزمان با تأسیس سلسله قاجار (1796)، همسایه مستقیم و غیرمستقیم دو امپراتوری روسیه و بریتانیا شد. اولین پیامد همسایگی دو جنگ با روسیه بود. این جنگها به دو عهدنامه گلستان (1813) و ترکمانچای (1828) منجر شد. ایران در پی این معاهدات بخش قابلملاحظهای از خاک خود را از دست داد. این شکست برای ایرانیها گران تمام شد. آنها به دنبال راهحل بودند. راهحل در اصلاح نظام حکومتی و سازماندهی قشون تشخیص داده شد. گروهی در دستگاه دیوانی مسئول امر اصلاحات شدند که ما از آنها با عنوان اصلاحطلبان اولیه (pure intellectual/Reine Intellektuelle) نام میبریم، افرادی مانند قائممقامهای فراهانی پدر و پسر و میرزا تقیخان فراهانی. تلاش این افراد بهجایی نرسید و اصلاحات با شکست مواجه شد، زیرا در کنار سایر عوامل، مناسبات اجتماعی در ایران با تغییرات مطلوب الهام گرفته از جوامع غربی سازگار نبود. بنابراین، اصلاحات نتایج ملموسی نداشت، اما پیامدهایی داشت:
دهم، ظهور شرق زدگی سنتی در قرن نوزدهم، تقویت جنبه سیاسی آن تحت عنوان شرق زدگی سیاسی در اواخر قرن نوزدهم و زایش شرق زدگی روسی از بطن شرق زدگی سیاسی در پی جنگ جهانی دوم و تشکیل دو بلوک قدرت سرمایهداری غربی و سوسیالیسم و کمونیسم شرقی.
اول، پیدایش گروهی اجتماعی به نام اصلاحطلبان اولیه؛
دوم، نقشآفرینی روحانیون بهمثابه گروه اجتماعی مخالف اصلاحات الهام گرفته از روابط اجتماعی در جوامع غربی؛
سوم، جدا شدن بخشی از روحانیت با عنوان روحانیت عمومی در اواخر قرن نوزدهم از صف علما و مجتهدین سنتی؛
چهارم، دودستگی اصلاحطلبان و جدا شدن گروهی با عنوان روشنفکران عمومی در دهههای پایانی قرن نوزدهم از صفوف اصلاحطلبان اولیه؛
پنجم، واکنش سنت در برابر تلاش برای اصلاح و تبدیل سنت منفعل به سنت بازتابی فعال؛
ششم، جنبش تنباکو و نهضت مشروطه، درنتیجه پیدایش ایدئولوژی نهضت مشروطه و جایگزینی آن به جای انقلاب مشروطیت ایرانی؛
هفتم، ظهور نوعی تاریخنگاری به نام تاریخنگاری برساختی در عصر مشروطه ایرانی؛
هشتم، پیدایش اندیشه غرب برساختی در جامعه ایرانی در مقابل غرب واقعی؛
نهم، استفاده از تفاسیر گفتمانی و توجیهات ایدئولوژیک در پی استقرار سلطنت پهلوی و انقلاب کمونیستی در روسیه در دهههای نخست قرن بیستم؛






