اصولگرایی انتقادی احمدی نژاد متاخر

احمدی نژاد

مروری بر سخنان و مواضع احمدی‌نژاد و یارانش، نشان می دهد که آن ها این خصوصیات را از جریان اصلی اصولگرایی حفظ کرده اند: خود را انقلابی‌ تر از بقیه دانستن، مرزبندی با اصلاح‌طلبان ، مخالفت با اختلاف طبقاتی و نقض عدالت اجتماعی، و نهایتاً سیاست خارجی تهاجمی، ضدآمریکایی و ضد صهیونیستی

“در ایران هرکسی از قطار قدرت پیاده شده است، به منتقد وضع موجود تبدیل می شود.” این عبارت معروف در مورد احمدی‌نژاد و یاران او امروز بیش از هر زمان دیگری صادق است. در این نوشتار، با تکیه بر سخنان و مواضع احمدی نژاد و یاران نزدیکش خصوصاً در روزهای قبل و بعد بست نشینی در حرم عبدالعظیم، استدلال خواهد شد که مکتب سیاسی احمدی‌نژاد متاخر و یارانش را می توان نوعی اصولگرایی انتقادی محسوب کرد.

مروری بر سخنان و مواضع احمدی‌نژاد و یاران غارش، که در ادامه می آید، نشان می دهد که آن ها این خصوصیات را از جریان اصلی اصولگرایی حفظ کرده اند: خود را انقلابی‌ تر از بقیه دانستن، مرزبندی با اصلاح‌طلبان (گرچه این مرزبندی همیشه به یک میزان مورد تاکید این گروه نیست)، مخالفت (حداقل در ظاهر) با اختلاف طبقاتی و نقض عدالت اجتماعی، و نهایتاً سیاست خارجی تهاجمی، ضدآمریکایی و ضد صهیونیستی. ولی نوعی سویه انتقادی هم در احمدی نژاد متاخر برجسته شده است که قبلاً وجود نداشت و باعث می شود بتوان او را، در عین احتیاط، اصولگرای انتقادی خطاب کرد: نقدِ بی طرفی دستگاه قضائی ایران خصوصا در دوران زعامت صادق لاریجانی، تاکید بر اجرای قانون اساسی و نیز آزادی و عدالت به عنوان دو ارزش بنیادین انقلاب اسلامی، و تاکید بر نوعی مهدویت‌گرایی ایرانگرا که در آن ملیت و ایرانیت عناصری اصلی هستند. بر این اساس می توان ادعا کرد عبارت “جریان انحرافی” که روزگاری از سوی اصولگرایان جریان اصلی در توصیف احمدی نژاد و یارانش بکار می رفت بی ربط نیست: این جریان همچنان از جهات مهمی خود را در داخل اصولگرایی تعریف می کند، ولی در عین حال از اصولگرایی استاندارد منحرف نیز شده است و مشابهت‌هایی، ولو سطحی، با برخی مواضع انتقادی اصلاح طلبانه نیز پیدا کرده است.

عالم سیاست عالم نیت‌خوانی نیست و در نتیجه این نوشتار هم، جز در حد اشاراتی مختصر، در پی توضیح علل روانشناختی این تغییر یا سنجش اصیل بودن یا نبودن آن، که تشخیص آن نه تنها در مورد گروه احمدی نژاد که در مورد بسیاری سیاسیون یا حتی مردم عادی هم دشوار است، نیست. یعنی ظاهر سخنان احمدی نژادیها در مواضع اخیرشان ملاک قرار گرفته است.

کوشش برای حفظ خویش در چهارچوب نظام

در همین ابتدای نوشتار بد نیست که به این سئوال رایج پاسخ دهیم اگر احمدی‌نژاد اندک تحولی پیدا کرده است چطور است هنوز نظام جمهوری اسلامی او را تحمل می کند؟ واقعیت آنست که اولا نظام کاملاً هم احمدی نژادیهای متاخر را تحمل نمی کند، چنانکه از رد صلاحیت خود او و بقایی، و پیشتر مشائی، در انتخاباتهای ریاست جمهوری دو دوره گذشته به خوبی آشکار است؛ و ثانیا جریان احمدی نژاد متاخر می کوشد در عین نشان دادن (یا در نظر ناباوران تظاهر به) انتقادی بودن خود، از چهارچوب نظام هم خارج نشود. این گروه مانند همه کنشگران برخواسته از سازوکار درونی نظام جمهوری اسلامی می دانند خروج کامل از سیستم بسیار پرهزینه و گران است.

برای توضیح این امر می توان به بست نشینی اخیر در حرم عبدالعظیم حسنی اشاره کرد. این بست نشینی، که گویا به تاسی از سنت بست‌نشینی علما برای تظلم خواهی در ایران قرن سیزدهم هجری انجام شد، در اعتراض به برگزاری سومین جلسه دادگاه حمید بقایی به اتهام سو استفاده مالی و احضاریه اسفندیار مشائی صورت گرفت. در بیانیه شروع بست‌نشینی در روز چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶ از سوی سه بست نشین اصلی نزدیک به احمدی‌نژاد یعنی حمید بقایی، علی اکبر جوانفکر و حبیب الله جزء خراسانی آمده است: “بر خلاف نظر رهبری انقلاب ، تحت فشار قرار دادن و محدود کردن ما و اعمال تصمیمات از قبل گرفته شده تحت عنوان رسیدگی قضایی آشکار است. برای شکایت از اقدامات خلاف قانون مقامات قضایی، مرجعی جز خودشان وجود ندارد و مع الاسف شکایات ما در این مسیر نیز مورد رسیدگی قرار نگرفته است…بنابراین ما ضمن ابراز همدردی با همه کسانی که در این دستگاه مورد ظلم قرار گرفته اند، راهی جز التجاء و پناه بردن به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و استمداد از آنان و فرزندانشان برای رهایی از این ظلم آشکار در برابر خود نمی یابیم. به همین دلیل از امروز(چهارشنبه بیست و چهارم آبانماه ۱۳۹۶) به سنت آشنای بست نشینی ، به آستان مقدس حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) پناه می بریم.”

ولی بر خلاف انتظار اولیه بست پس از چهار روز در روز یکشنبه ۲۸ آبان پایان یافت. احمدی نژادیها وقتی احساس کردند که ادامه بست می تواند منجر به رودرویی مستقیم آن ها و نظام شود و هزینه را برای این گروه بالا ببرد، به بست نشینی خاتمه دادند. بنابرگزارشی که در “دولت بهار”، سایت رسمی این گروه، آمده در چهارمین شب بست تولیت حرم با ارسال نامه ای نسبت به احتمال وقوع برخوردهای فیزیکی از سوی برخی افراد هشدار داد و نهایتاً یک گروه از افراد لباس شخصی احمدی‌نژادیها را مورد ضرب و شتم قرار دادند که نهایتاً منجر به خاتمه بست شد. در بیانیه خاتمه بست از سوی بقایی و جوانفکر و خراسانی آمده است از آنجا که «نگران هتک حیثیت مردم و زایران حرم مطهر آن حضرت از سوی عناصر جاهل، هتاک و برخوردار از یک حاشیه امن و مصون از هرگونه پیگرد هستیم، تصمیم بر آن گرفتیم تا فراهم شدن شرایط مقتضی، بست نشینی در این مکان شریف را به طور موقت متوقف نماییم.»

تحلیل این واقعه و حوادث مشابه در چند سال اخیر نشان می دهد جریان احمدی نژاد نمی خواهد هزینه مقابله خود با نظام را از حدی بالاتر ببرد و مایل است حتی الامکان در چهارچوب سیستم باقی بماند.

خواستِ اجرای قانون اساسی

تاکید بر اجرای (به تعبیر مشهور رهبر محصور جنبش سبز میرحسین موسوی) “بی تنازل قانون اساسی” از ویژگیهای احمدی نژادیهای جدید است که در بخش مهمی از دوران ریاست جمهوری گذشته احمدی نژاد (شاید به استثنای یکی دو سال آخر) سابقه نداشت. ظاهر امر نشان می دهد که احمدی نژاد و اطرافیانش به تدریج متوجه یکی از فلسفه‌های وجودیِ قانونِ مبتنی بر حراست از آزادیهای شهروندان در دوران جدید شده اند؛ یعنی فهمیده اند که اگر از آزادی دیگران دفاع نکنند، به احتمال زیاد زمانی فرابرسد که آزادی خودشان هم به خطر بیفتد. به عنوان نمونه در این زمینه بنگرید به فیلم سخنان صریح احمدی نژاد در جمع بست نشینان حرم عبدالعظیم حسنی در سایت دولت بهار، و همین طور اطلاعیه او در واکنش به بست نشینی در همان سایت که در آنها بر اجرای اصول ۱۴۰ و ۱۶۵ قانون اساسی تاکید شده است. به بیان دیگر، احمدی نژاد و تیم او خواستار آن هستند که دادگاههایشان به صورت علنی برگزار شود تا در برابر مشاهده مردم به اتهامات وارده شده به خود پاسخ دهند.

می دانیم اصل ۱۴۰ قانون اساسی می گوید: “رسیدگی به اتهام رئیس جمهور و معاونان او و وزیران در مورد جرائم عادی با اطلاع مجلس شورای اسلامی در دادگاه‌های عمومی دادگستری انجام می‌شود.” اصل ۱۶۵ نیز حق علنی بودن دادگاه را به عموم شهروندان، البته به تشخیص قانون، گسترش می دهد و می نویسد:”محاکمات، علنی انجام می‌شود و حضور افراد بلامانع است مگر آن که به تشخیص دادگاه، علنی بودن آن منافی عفت عمومی یانظم عمومی باشد یا در دعاوی خصوصی طرفین دعوا تقاضا کنند که محاکمه علنی نباشد.” جالب آنکه احمدی نژادیها تازه رسیده اند به مطالبه ای که رهبران و فعالین جنبش سبز مدتها بود بر آن تاکید داشتند.

خود را انقلابی‌تر از بقیه شمردن

احمدی نژاد تاکید دارد که انقلابی است و این مخالفان او هستند که از قطار انقلاب پیاده شده اند. سخنان مشائی در واکنش به احضارش به دستگاه قضائی نیز، نوشته شده به تاریخ یکشنبه ۲۸ آبان، از این جهت شایسته توجه است. مشائی استدلال می کند که امروز انقلاب اسلامی از اهداف اصلی خویش قدری منحرف شده است: “حرکت پرشور ملت ایران …به دلایل مختلفی که مهمترین آن ها به پیشگامان و مسئولان نهضت و کشور مربوط است، با گذشت زمان، با کندی و سستی مواجه شده و از تب و تاب افتاده و یا حداقل از سرعتش کاسته است.”

ماحصل فاصله‌گیری از روحیه انقلابی در نظر او “شکل گیری روحیه ی محافظه کاری” یا مصلحت اندیشی و “دفاع از وضعیت جاری” به قیمت توجیه مشکلات و مفاسد موجود یا ندیدن و انکار آنهاست. نتیجه آن شده است که مفاسد و مشکلات امروز در “اعماق سیستم حکومتی” ایران نهادینه شده است. مشائی و احمدی‌نژاد آنچه را “شکل‌گیری اشرافیت سیاسی” و “اشرافیت اقتصادی” بعد از انقلاب می دانند، نماد مهم انحراف انقلاب معرفی می کنند البته بدون آنکه به نقش گروه خویش در شکل‌گیری چنان اشرافیتهایی در سالهای گذشته اشاره کنند یا رفتارهای گذشته خود را نقد کنند.

احمدی نژادیها همچنین مخالفان خود را، من جمله در میان اصولگرایان را، خادم منافع اسرائیل و صهیونیسم معرفی می کنند. در اطلاعیه جوانفکر و بقایی و خراسانی در روز آغاز بست نشینی، که قبلا به بخش دیگری از آن اشاره شد، آمده است: “از سال ۱۳۹۰ که آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی برای پیشبرد سیاست های استکباری و سلطه طلبانه خود در منطقه و از جمله در ایران تصمیم به زدن دولت خدمتگزار دکتر احمدی نژاد گرفتند، متاسفانه برخی عناصر کوته بین و خودخواه نیز در نقشه دشمن عمل کردند و با استفاده از تریبونها و رسانه های گوناگون سیل اتهامات و افترائات را علیه فرزندان پاک ملت به راه انداختند. شماری از فرزندان ملت در دولت دهم، به بهانه های واهی و ساختگی، تحت شدیدترین فشارهای قضایی قرار گرفتند که با صدور احکام ظالمانه، آنها را محبوس و از چرخه خدمت رسانی به مردم خارج کردند.»

اشاره بقایی و جوانفکر و خراسانی به وقایعی است که در پی قهر یازده روزه احمدی نژاد در سال ۱۳۹۰ صورت گرفت و موجب زاویه پیداکردن بدنه رسمی اصولگرایان با احمدی نژادیها شد. آن خانه نشینی یازده روزه در اعتراض به ابقای حیدر مصلحی در وزارت اطلاعات با حکم حکومتی رهبر ایران صورت گرفت که عملاً خواست احمدی نژاد برای عزل مصلحی را باطل کرد.

احمدی نژآدحق نشر عکسISNA
Image captionجریان احمدی نژاد مذهبی و باورمند به مهدویت است. نظریه پرداز الهیاتی این جریان اسفندیار رحیم مشائی است که (حداقل در ظاهر) بر تفسیری انسانگرا و ایرانگرا از مهدویت تاکید دارد. در نظر او مهدویت آغاز دوران جدید برای بشریت خواهد بود و باید از همین امروز به پیشواز یا انتظار ظهور رفت و برایش مقدمه فراهم کرد

مهدویت‌گرایی از نوع مشائی

جریان احمدی نژاد مذهبی و باورمند به مهدویت است. نظریه پرداز الهیاتی این جریان اسفندیار رحیم مشائی است که (حداقل در ظاهر) بر تفسیری انسانگرا و ایرانگرا از مهدویت تاکید دارد. در نظر او مهدویت آغاز دوران جدید برای بشریت خواهد بود و باید از همین امروز به پیشواز یا انتظار ظهور رفت و برایش مقدمه فراهم کرد. جالب آنکه در اسلام مهدویت گرای مشائی و احمدی نژاد به نظر روحانیت و فقیهان طبقه ای متفاوت با بقیه مردم نیستند، بلکه در ردیف ایشانند، و همین به عنوان نمونه سبب ناراحتی دستگاه روحانیت از احمدی‌نژادیهاست. مشائی به عنوان نمونه در واکنش به احضار اخیرش به دستگاه قضائی رندانه می نویسد:

“عدو شود سبب خیر، گر خدا خواهد …این حقیر، ۲۱ آبان ماه ۱۳۹۶ [روز احضار که ظاهراً روز تولد مشائی هم بوده است] را روز تولد دوباره خود می داند و رجای واثق دارد که در ظل عنایات خدای بزرگ، توجهات حضرت بهار(عج) و حمایت های ملت حماسه ساز، آگاه و هوشمند، همه ی توان خود را تا آخرین لحظه ی حیات، بر سر پیمان الهی با ملت و تحقق آرمان های بلند انقلاب شکوهمند اسلامی اش گذارد و تحت هیچ شرایطی از پیگیری حقوق یکایک مردان و زنان این سرزمین پاک، الهی، اهورایی، اسلامی و نورانی فرو گذاری نکند.”

کلماتی چون “امام عصر”، “تولد”، “میهن”، “اهورایی” در آثار احمدی نژادیها موج می زند.

مشاییحق نشر عکسFARS
Image captionهم جریان احمدی نژاد و هم جریان اعتدالیون، یعنی کارگزاران دولت حسن روحانی، یکدیگر را رقیب هم می دانند و همین مانع جدی گفتگو یا نزدیکی ایشان به یکدیگر در آینده است

مرزبندی با اصلاح طلبان

نهایت آنکه یکی از ویژگیهای اصولگرایی غیرارتدکس یا به تعبیری انتقادی احمدی نژاد و یارانش مرزبندی کماکان آن ها با اصلاح طلبان است و از این جهت در ادامه اصولگرایی سنتی تعریف می شود. یه عنوان مثال بد نیست به پاسخ علی اکبر جوانفکر به توئیت اخیر محمود صادقی نماینده اصلاح طلب و صریح الهجه مجلس دهم اشاره کرد. صادقی در توئیت خود با اشاره به بست نشینی یاران احمدی نژاد گفته بود: “کسانی که خودشان از عمله اکره ظلم بودند و مثل طاعون به جان زیر ساختها و منابع انسانی، اقتصادی و مدیریتی کشور افتادند حال که دستشان از قدرت کوتاه شده به بست نشینی و رجز خوانی افتاده اند.” این سخن صادقی، که خالی از حقیقت نیست، برای جوانفکر و گروه احمدی‌نژاد گران آمد، طوری که او در کانال تلگرامی اش در پاسخ به صادقی نوشت: “شما خودتان ثمره ظلم بزرگی هستید که در هفت سال گذشته بر کشور روا داشته شده است و در سایه آن تنها گزینه نجات بخش ایران یعنی دکتر احمدی نژاد را از ورود به عرصه خدمت حذف کردند تا آقای روحانی و دولت ناکارامد او، ایران عزیز و ملت بزرگ ما را از اوج عزت و عظمت به وضع تاسف بار و غم انگیز امروز بکشاند.”

هم جریان احمدی نژاد و هم جریان اعتدالیون، یعنی کارگزاران دولت حسن روحانی، یکدیگر را رقیب هم می دانند و همین مانع جدی گفتگو یا نزدیکی ایشان به یکدیگر در آینده است. هر دو گروه با دیگری را ریشه مشکلات کنونی کشور دانستن می کوشند شانه از مصائب پیش آمده در دوران خود خالی کنند، گرچه واقعیت آنست که کارنامه گروه احمدی‌نژاد در طول هشت سال نقاط قابل دفاع کمتری دارد.

ولی اینکه آیا امکان نزدیکی میان جریان نواصولگرایی احمدی نژاد و جریان اصلاح طلبی به صورت یک کل متکثر، که اعتدالی‌گری حسن روحانی فقط بخشی از آن است، برای همیشه منتفی است پرسشی است که پاسخ بدان تا حد زیادی بستگی به صداقت احمدی نژادیها در مواضع و تغییرات خویش و نیز شرایط آینده سیاسی ایران، خصوصاً پس از آیت الله خامنه ای، دارد.

هرچه هست، نه منتسب دانستن تمام مشکلات کنونی به دولت احمدی‌نژاد در سیاست داخلی و خارجی واقعی است (در شرایطی که می دانیم در ایران رئیس جمهور قدرت سیاسی محدودی دارد)، و نه نادیده گرفتن نقش بسیار مخرب سیاستها یا گفتمانی احمدی‌نژادی، خصوصا در زمینه هسته ای، که زمانی به تحریمهای بسیار برای اقتصاد ایران دامن زد و همچنین دست نظامیان را برای افزایش حضورشان در سیاست و اقتصاد ایران باز گذاشت.

البته باید اضافه کرد گرچه رابطه ایران و غرب در دوران روحانی دچار بهبود نسبی نسبت به دوران احمدی‌نژاد شد، سیاست منطقه ای تهاجمی ایران، با تمام مصائبش، من جمله در سوریه در هر دو دوره تقریبا ثابت مانده است.

منبع بی بی سی