اصول و پرنسیپ هایِ ما ایرانی هستند نه اسلامی

مژگان پورمحسن :

دوستی از من پرسید « تو که همیشه خداپرست و مؤمن بوده ای، تو که اهل گناه و معصیت نیستی، تو چرا اجرت را در آن دنیا میسوزانی؟ »
با تشکر ازاین سؤال، به ایشان عرض کردم چون این سؤال و پاسخِ  آن می تواند برای دیگران هم مفید باشد پاسخ را در نوشتهٔ کوتاهِ بعدی می نویسم.
تا آخوندها جای سنتی خویش را حفظ کرده و در حوزه ها متمرکز بودند و قدرت سیاسی، دیپلماتیک، نظامی، اقتصادی، قضايی، علمی، فرهنگی، اجتماعی ووو را در ایران بدست نگرفته بودند، معدود افرادی  مثل من
بدنبال کشف خداوند بوده و « کنجکاویِ قرآنی و اسلامی » به اندازه ای داشتند که بقول معروف بخواهند
قرآن را بفهمند و درک کنند. جالب بود که هر آدمی هم که سرش را در قرآن میکرد چون بدنبال « راه حل » میگشت و در قرآن نبود، این کتاب و اسلام را به رأیِ خود تفسیر می کرد. یکی از قرآن مبارزات ضد استعماری در می آورد! دیگری مبارزات ضد استثماری ! آن دیگری جنگ چریک شهری! آخوند مرتجع هم
مبارزهٔ ضد کمونیستی! زنانی ازقرآن رهايی زن از نظامِ مَردسالاررا کشف می کردند!  خلاصه این اللهِ بیچارهٔ یک گوسفند چرانِ عرب درچهارده قرن پیش می بایست به واقعیّات جهانِ چهارده قرن بعد جواب دهد و این آغازانحرافی بود که ایران و ایرانی را برباد داد. در این جهنمی که ساختیم همگی آنهايی که زنده و شاهد و قادر بودند حداقل به اندازهٔ یک نفر مسئول بوده و هستند. آنهايی که خاکِ پاکِ ایران، این سرزمین ایزدی را با جنایات و وحشی گری، عقده گشايی و سادیسمشان تبدیل به گورستان نسلها و شوره زار فصلها کردند مسئولیت چند برابر دارند. مسلمان مؤمن و مؤمنه مسئولیتش بسیار بیشتر از لات و لُمپنی است که «کارش » ایجاد مزاحمت برای دختران مدرسه ای بود و در شب عاشورا پیراهن سیاه می پوشید و برای امام حسین اشک میریخت و ظهرعاشورا سَرو نیم تنه اش را با قمه و زنجیر غرق خون میکرد که چرا در رکاب سرور شهیدان نبوده!
قرآن برای ما ایرانیان می بایست همیشه در طاقچه می ماند و بهنگام سفر روی سَر مسافر گرفته میشد و در عید نوروز مادر بزرگ یا پدربزرگ در لابلایش اسکناسِ دوتومانی نو میگذاشتند و به بچه ها و نوه ها دَشتِ لای قرآن می دادند که بَرِکت داشت و همه با جدیّتِ تمام به این برکت اعتقاد داشتند. در ماه رمضان، آنهايی که  اهل روزه گرفتن بودند و مؤمن به این دین بودند شاید چند صفحه ترجمهٔ فارسی قرآن یا کتاب دعا را می خواندند.
در روز عقد یک زوج عاشق هم جمعاً پنج دقیقه یک آخوند خودی و آشنا به فامیل را می آوردند که خطبهٔ عروس و داماد را بخواند و شنیده بودم در مراسم فوت در مسجد نیز یک آخوند واعظ را دعوت می کردند که بالای مِنبَر رفته و وعظ کند. یادم هست با آخوندی که به عروسی های فامیل ما می آمد با علاقه و احترام برخورد می کردند و از وُعاظی هم که در فوت ها می آمدند با احترام و تقدیرصحبت می نمودند.
بنظر من اگر دین و الله و قرآن و پیامبر و امامان شیعی و آخوند در زندگی مردم ما در همین حدود مانده بودند حد اقل چند صد سال یا چند هزار سال دیگر ماندگاری داشتند امّا پس از حکومتِ مطلقهٔ آخوندیِ این چهل سالِ
اخیر، فکر میکنم دیگر نه از قرآن و اسلام اثری مانَد و نه از آخوند و حوزه و دکان هایشان.
اگر دروغها، جنایات و ظلم و ستم هايی را که ظرف این چهل سال آخوندها به ضرب الله و قرآن و پیامبر و امامان و احادیث و امام زادگان و در یک کلام دینِ اسلام سَرِ مَردُمِ ما آوردند را  میشد روی صفحه ای ثبت و پهن کرد من فکر می کنم مساحتش به گستردگی مساحتِ اکثریّت قاره ها با هم میشد.
زیبايی اسلامِ ایرانی از اسلام نبود بلکه از عمق تمدّن و فرهنگ اصیلِ ایرانیِ ما بود.
خداوند ما ایرانیان که اللهِ اِسلام نیست. خداوند ما عاشق همهٔ مخلوقاتش است و چون این عشق در تمام موجوداتِ جاندار وجود دارد، به هیچ کدام از این موجودات نمی شود آزار و رنجی رساند یا موجبات ناراحتی و ترس و وحشتشان را فراهم کرد.
انسان و خدا عاشق و معشوقند و البته خدا عاشق مطلق و باوفاست و ما انسانها عاشقانِ بسیارنسبی  که گاه فراموش می کنیم از این عشق آمده ایم و « او» با ماست و ما را هرگز تَرک نمی کُنَد و تنها نمی گذارد.
در پاسخ آن دوست عزیز عرض می کنم من همچنان به خدایم که تعریفش مختصراً آمد و مختصاتش با الله محمد هیچ شباهتی ندارد، محکم و استوار معتقد و مؤمن هستم.  در پهنهٔ چنین اعتقادی سعی می کنم تا حدّی که توان
دارم به اصولم عمل کنم بدون اینکه انجام آنرا به کسی حتی توصیه کنم. چرا؟ زیرا به پرداختِ بهای سنگین برای عمل به آنها ازیکسو و صرف میزان انرژی برای دَرک و فهم شخصی آنها از سویِ دیگرآگاهم. نه شخص بخصوصی پیامبر آن است که ظرف چندین و چند هزاره تاریخ ساکنان فلات ایران تا تشکیل سرزمین و کشور و امپراطوری و تا به امروز، این ایزد و پروردگار در اذهان و قلبها چرخ خورده و بَرآمده و فرورفته تا با قلب و روح من درطول عمری که هیچ نمی دانستم و نمی دانم چقدر باشد عجین شده.
امّا گناه و معصیت. بر اساس قرآن من بدترین و بزرگترین گناه را انجام داده و می دهم و آن را الله خودش بزبان مبارکش فرموده: « آنها که به الله ایمان نمی آورند و برایش شریک می گیرند در قعر جهنم میسوزند.»
خوب، من که اصلاً الله را باور ندارم و لابُد الله خیال می کند که من خدایم را شریک او می دانم!!
الله که اعتماد به نفس کم ندارد: فقط اواز ازل بوده و تا به ابد خواهد بود. از آنزمان که هیچ نبود ( هستی وجود نداشت؟) تا آنزمان که هیچ نخواهد بود ( هستی وجود نخواهد داشت؟).
امّا الله می گوید به ما دو بلیط داده و بهتر بگويیم زورچپان کرده هر چند اصلاً نه خواستارش بوده ایم نه خریده ایم و هزار بار هم آنرا پس فرستاده باشیم. بلیط اوّل زندگی این دنیاست که بالاخره با مرگمان کلکش کنده میشود. خیر قربان، الله بلیط دوّم را حُقنه کرده که اینبار دیگر مرگ هم نداریم که بالاخره کلکمان کنده شود و پودر شویم. خیر اللهِ  محمد، خودش وجود و موجود غریبی است و مسلماً به ذهن مضطربی رسیده که در سفرهایش از ذهنیّاتِ فراعنهٔ مصر با خبرگشته و داستانِ خدایِ آدم و ابراهیم ووو موسی وعیسی را شنیده و به سیمِ آخرِ آرزویِ همهٔ آنها زده: ما  جاویدانیم و همیشه خواهیم بود.
خدای من چون عاشق مخلوقاتش است نه لوس است ونه سادیسم دارد که بابت چهل ـ پنجاه سال یا هشتاد ـ نود سال عمرِیک  فلک زده ای او را تا بینهایت آزار دهد نه دسته گُل نثارش نماید. این نوع نگاه متعلق به روحِ بسیار پریشانیست که دستاوردهایش نیز از آخوند و طالبان و داعش و وهابی و شیعه و سنّی آن در مقابل چشمانِ همهٔ جهانیان بخصوص در هر روزهٔ زندگی ما ایرانیان قرار دارند.
 انقدر از مرگ نترسیم. همه می میرند.تمدنهای قدیمی در این زمینه آرامش بخش ترند تا اسلام.
ادامه دارد
جاوید ایران
۱۳ سپتامبر۲۰۱۷