سند تاریخی در بسیاری موارد حالت ذرّهبین شرلوک هولمز ندارد که ما را بیطرفانه به واقعیت ماجرا رهنمون شود زیرا کمتر باور داریم ناظر بی هیچ پیشداوری و منافعی به ماجرا مینگرد. تاریخ به نوعی شرح روزگار معاصر است. تقریباً روی هر موضوعی هرچند مشمول مرور زمان دست بگذاریم به منافع آدمهایی حیّ و حاضر مربوط میشود که کنایه به حساب میآورند و به خود میگیرند.
گزارشی اطلاعاتی که از بایگانی دولتی خارجی بیرون میآید شامل چند جمله از آیتالله خمینی است، و جماعتی به فکر میافتند که چرا نقل کردهاند، چه منظوری داشتهاند و چه نتیجهای گرفتهاند یا میخواستهاند بگیرند؟
پیام منتسب به ایشان برای جان کندی (رئیس جمهور آمریکا از ۱۳۳۹ تا ۴۲) نه نخستین و آخرین پیامی بود که از سوی ناراضیان ایران به واشنگتن رفت و نه در آنچه از پیام بیرون آمده نکتهای عجیب و ناهمخوان با روح زمان دیده میشود.
برادران کندی و سران حزب دمکرات آمریکا از شاه ناخشنود بودند. دولت آن کشور طی یک دهه ارقامی قابل توجه به ایران کمک مالی داده بود و وقتی میپرسید پولها چه شد، شاه میگفت غرب برای ایستادگی در برابر شوروی به او و ارتشش نیاز دارد. از جان کندی نقل است که گفت این پلیبوی یا در ایران اصلاحات میکند یا پی کارش میرود.
آن نکات و دانستهها به ایران میرسید، عمدتاً از منابع دیپلماتیک و نشریات اروپا. مثلاً در محافل سیاسی ایران میدانستند لیندون جانسون، جانشین کندی، شاه را که برای دیدنش به واشنگتن رفته بود دستبهسر کرد و گفت تا صورتحساب دهساله نیاورد پول بی پول، و شاه در پاریس حتی نتوانست برای دیدن ژنرال دوگل وقت بگیرد (در بازگشت به ایران گفت در دنیا خریدار و خواهان بسیار است، و وارد بدهبستان با شوروی برای گرفتن ذوب آهن و خودروهای نظامی در برابر صادرات گاز شد).
در نگاه به مراسلات منتسب به آیتالله روحالله خمینی چند نکتهٔ مهم نادیده میماند. اول، دولت آمریکا از قرن بیستم فصلالخطاب و داور نهایی تحولات ایران بوده و هست و به احتمال زیاد خواهد بود (نگاه کنید به ”ده سال در آشوب و اغما“).
نه رضا شاه حتی اگر میخواست قادر بود فرمان دهد املاک فئودالها میان رعایا تقسیم شود، نه محمد مصدق و نه محمدرضا شاه. تنها و تنها فرمان رئیس جمهور آمریکا میتوانست زمینداران بزرگ را متقاعد کند دادن تفنگ و فشنگ به عملهاکره تا به کوه بزنند دیگر فایدهای ندارد.
برخی بدگمانیهای فکاهی و فولکلوریک در این باره که غرض از اصلاحات ارضی وابستهکردن ایران به لوبیای چشمبلبلی عمو سام است در اصل موضوع بیتأثیر بود: رئیس جمهور آمریکا ناخدای واقعی کشتی سیاست ایران است و دارای صلاحیت و شعور رهبری این کشور. در استندهای گردان دکههای روزنامهفروشی که سازمان کتابهای جیبی وارد بازار نشر ایران کرد ترجمهٔ “سیمای شجاعان” (۱۹۵۵) و “استراتژی صلح” (۱۹۶۱) نوشتهٔ جان. اف. کندی هم کنار آثار همینگوی و اشتاینبک و جان استوارت میل دیده میشد. از نقاشی رنگی چهرهٔ نویسندهٔ جوان روی جلد آنها امید و خوشبینی میتراوید.
پیشتر، الهیار صالح و شاپور بختیار و چند شخصیت دیگر جبههٔ ملی به آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا پیام داده بودند که با دکترین کمونیسمستیزی او موافقند ــــ اعلام موضعی برای زدودن شائبهٔ همدستی پنهانی، اگر نه همفکری، با چپ که از زمان مصدق بر تصویر جبههٔ ملی سنگینی میکرد.
آمریکا در تعیین نخستوزیر ایران سهمی ۵۱ درصدی داشت. مظفر بقائی سالها برای دستیابی به آن مقام دستوپا زد اما آمریکا جدیاش نگرفت. در مقابل، داریوش همایون بهرغم نگاه تحقیرآمیز شاه ظاهراً اطمینان داشت وقتش که برسد رئیس دولت خواهد شد.
پیام آیتالله خمینی به جان کندی نه یگانه بود و نه بیرون از زمینهٔ فکری جامعهٔ ایران. اکبر رفسنجانی در خاطراتش مینویسد آیتالله به او پول داد تا رادیو بخرد و گوش کند در خارجه (منطقاً و لابد در بیبیسی و صدای آلمان و رادیو مسکو و “صدای ملی” که از باکو به فارسی برنامه پخش میکرد) دربارهٔ تحولات سیاسی ایران چه میگویند.
پانزده سال بعد موقعیتی مشابه پدید آمد. شعار انتخاباتی جیمی کارتر، نامزد حزب دموکرات برای ریاست جمهوری، این بود که متحدان ایالات متحده باید اشخاصی پایبند حقوق بشر و دارای مقبولیت در میان مردم خویش باشند و پذیرفتنی نیست اقلیتی کوچک جماعتی بزرگ را غارت و سرکوبی کند و سپس برای فرونشاندن آنچه طغیان کمونیستی خوانده میشود آمریکا سرباز بفرستد.
آن حرفها شاه ایران را هم هراسان کرد و هراسش از نظرها دور نماند. مخاطب نامههای سرگشادهٔ مشهور به ”زیراکسی“ دربارهٔ آزادیهای مدنی همان اندازه شخص شاه بود که دولت آمریکا: مستر پرزیدنت، لطفاً این شخص را مهار کنید و به او بفهمانید باید به خواست مردم و صندوق رأی احترام بگذارد.
نیم قرن پس از روزگار کندی، امروز هم تنها رئیس جمهور آمریکا قادر است برنامهٔ اتمی جمهوری اسلامی را متوقف کند. نشریات ارزشی ایران وقتی ادعا میکنند رقیبان داخلی به آمریکا پیام دادهاند حکومت اسلامی را تحریم کنید و در منگنه بگذارید، در واقع فکر رایج قدیمی را بر زبان میآورند: برای مقابله با تعدیات حکومت خودی، اول توکل به خدا، بعد استمداد از دولت آمریکا.
هم آن روز، هم زمان فتحعلی شاه و هم امروز، معامله با قدرت خارجی، و حتی شکستخوردن از آن، معقولتر از سازش با رقیبان داخلی بود و هست. ممکن است خوش عاقبتتر هم باشد. فدائیان اسلام اگر چوب لای چرخ دولت مصدق نگذاشته بودند معلوم نبود ربع قرن بعد به قدرت برسند و همه کاره شوند.
آیتالله بروجردی موافق چغلیکردن علیه شاه نبود اما اتحاد مؤمنان مسلمان و مسیحی علیه مارکسیستهای بیخدا را تجویز میکرد. با این حساب، پنجاه درصد نامهٔ آیتالله خمینی میتوانست مورد تأیید او هم باشد. پس از همهٔ این حرفها، نامه به جان کندی را هم مانند طومار فلسفی به میرخلیل غرباشیف و مانند تمام مراسلات مردان خدا طی تاریخ میتوان صرفاً ابلاغ حقیقت و ارشاد الهی فرض کرد. وقتی کار برای خدا باشد عذر و دلیل و توجیه دیگری لازم نیست.
دویدن پیشاپیش وقایع سرگیجهآوردومین نکتهٔ مهمی که نادیده میماند شتاب وقایع است. مهر ۵۷ انتظار میرفت شاه به مقدمات انتخابات آزاد تن دهد؛ ماه بعد شکست را پذیرفت و حرف از رفتن زد. حیرت مهدی بازرگان، که همواره آرزو داشت برای نمایندگی مجلس شورای ملی مبارزه کند، در برابر گرفتن حکم نخستوزیری از دست اهل منبر همان اندازه بود که ناباوری روزنامهنگاران وقتی در آذر ۵۷ دیدند بازی شروع نشده تمام شد، و غافلگیری سازمانهای زیرزمینی پیشتاز وقتی دیدند گروههای مسلح جدیدی وسط معرکه میپرند و تمرین ترور و دهشتافکنی میکنند.
اینکه آیتالله خمینی اعلام کند فروش آزادانهٔ نفت ادامه خواهد یافت و چنانچه دولت آمریکا تغییر را بپذیرد دلیلی برای دشمنی وجود ندارد در چهارچوب بدیل قدرت و جانشینی بود. از هرکس دیگری در چنان موقعیتی جز این انتظار نمیرفت.
و هراس از ارتش منحصر و محدود به ایشان نبود. در بازگشت از پاریس، به قم رفت و دور از تیررس، ماهها منتظر وقایعی ماند که تقریباً همه گمان میکردند شبح آن در افق تهران دیده میشود. در این بدگمانی اتفاق نظر عمومی وجود داشت: بازشدن در ِ اسلحهخانهها بخشی از طرحی بود که قسمت اصلیاش زیر لحاف است. محمود طالقانی، محمد مفتح و بسیاری دیگر علناً میگفتند به وجود چنین برنامهای اعتقاد دارند.
نکتهٔ سوم: بریتانیا نام یک دولت است و پایتختش چهارسوق سیاست و تجارت و بسیاری چیزهای دیگر، اما اینگیلیس مفهومی است نیمهفلسفی و انتزاعی، دیو، شیطان، مظهر هر چیز بد از جمله سرکشی ِ ناراضیان سیاسی در داخل. به همین سیاق، میتوان گفت آمریکا (با آی باکلاه) یک کشور است که میتوان با آن بدهبستان کرد؛ اِمریکا (به کسر الف) نامی است عام برای هرکس و هرچه نامطلوب باشد. یافتن مصادیق و تفکیک آمریکا از اِمریکا بستگی به اوضاع و احوال دارد.
رژیم سابق در برابر این اتهام عربها که زیرجلی به اسرائیل نفت میفروشد میگفت دستبهدست شدن محمولهٔ نفت خارگ ربطی به دولت ایران ندارد. جمهوری اسلامی همین استدلال را تا آنجا ادامه میدهد که بگوید عقلاً و شرعاً موظف نیست تحقیق کند جنگافزاری که میخرد کجا ساخته شده. اما پیشتر، اول مهر ۵۷ آیتالله خمینی در اعلامیهای از پاریس سازمانهای چپ، جز یکی، را ساختهٔ آمریکا نامید. بر این قرار، پرسشی پیش میآمد: ردیابی نام شرکت اسرائیلی سازندهٔ سلاح، که روی آن حک شده، دشوارتر از یافتن منشأ فرضی یا واقعی سازمان سیاسی ایرانی است؟
ناسازگاری اظهارنظری مربوط به یک زمان و موقعیت خاص با شرایط بعدی، به اسناد منتشرشده در آمریکا محدود نمیشود. سال ۱۳۲۳ آیتالله خمینی نخستین و تنها متن مکتوب زندگی خویش “کشفالاسرار” را منتشر کرد، حاوی اظهار اطاعت از مقام سلطنت و مخالفت با اهل تسنن. آن رساله جهانبینی قرن نوزدهم اصحاب دیانت را منعکس میکرد و هیچ گاه تجدید چاپ نشد.
متنهای مهم دیگری حتی یک بار هم منتشر نشدهاند. پس از افشای کاغذهای محرمانهٔ سفارت آمریکا در تهران، فضا پر از حدسوگمانهایی شد در این باره که نمیخواهند شرح گفتگوهای آبان تا بهمن ۵۷ بهشتی و موسوی اردبیلی با مقامهای آمریکایی را منتشر کنند. ”شهید مظلوم“ سخنگوی پانزدهخردادیها بود اما تندروترین آنها نبود (علی امینی در یادداشتهای بهمن ۵۷ مینویسد بهشتی به او گفت آقای خمینی بهتر است تا تدارک مقدمات به ایران برنگردد). درهرحال، تعهدش جان کلام حرفی بود که آیتالله در پاریس میزد: چپ اگر توطئه کند (یعنی در اسرع وقت) سرکوبی خواهد شد، حکومت ما به شوروی گرایش نخواهد یافت، روابط حسنه با آمریکا و فروش نفت به بازار آزاد ادامه خواهد یافت.
اینکه گزارشهای سفارت آمریکا از حرفهای بهشتی را منتشر نکنند آن اندازه عجیب نیست که دو اظهارنظر سخت متناقض: ۱) کمونیستها فکر بچهمسلمانها را خراب کردند؛ ۲) سران نهضت اسلامی تأثیرناپذیرند.
بچهمسلمانها از بهشتی و حسن آیت خط میگرفتند و آیتالله خمینی جدیدترین پیشروی را، در هر جهتی، تأیید و تحکیم میکرد بیآنکه وارد جزئیات شود یا تکرار کند که پیشتر چه گفت. وقتی حسینعلی منتظری پیشنهاد کرد با توجه به کمک کارتر در برانداختن شاه، در ماجرای گروگانها به او کمک کنند، نوکش را چید. استدلالش لابد این بود چیزی از کارتر نخواسته است که حالا به او مدیون باشد؛ آنها که چیزی خواسته بودند حذف شدند.
اعلامیهها پشتبند و پیرو و تأیید وقایع بود، نه برعکس. آیتالله حرفش را عوض نمیکرد. قدرتهای خیابانی به هر طرفی میرفتند و هرچه میکردند ایشان همچنان پیشتاز بود و بیشتر میطلبید.
(در توصیف چنان موقعیتی میگفتند ”روشنفکرها از مردم عقبترند.“ یعنی تا بیایی بر سر ادارهای و وزارتخانهای و موضوعی مذاکره کنی، جماعت ریختهاند مکان مورد بحث را غارت کردهاند و موضوع را به آتش کشیدهاند و خلاص.)
تازهترین نمونه را میبینیم. گزارش مقامهای آمریکایی با روایت رسمی در ایران همخوانی ندارد. پس ظاهراً راهی نمیماند جز سکوت، انکار اصالت گزارشها یا حتی حمله به کسانی که آرشیو زیر و رو میکنند. و گزارشهای سایر دستگاههای اطلاعاتی غرب همچنان در بایگانی اسرار است.
کسی نمیداند فردا از آنها چه بیرون خواهد آمد، اما از بایگانیهای دولت ایران چیزی بیرون نخواهد آمد. قیلوقال دربارهٔ ۲۸ مرداد هم بر پایهٔ کاغذهایی است که در آمریکا علنی میشود.
ویلیام سالیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران به سبب دلخوری شدید از اربابان کاخ سفید و بیزاری از آشفتگی دَم و دستگاه دولتش از بگومگو پرهیز داشت و در سه دههٔ آخر زندگی نادیده گرفته شد. شرحی که در خاطراتش از حضور حاج ماشاءالله و ابراهیم یزدی و بهشتی در سفارت آمریکا پس از نخستین حمله به آن در ۲۴ بهمن ۵۷ به دست میدهد روشنگر است. صبح همان روز به نمایندگی از سوی ایالات متحده دولت بازرگان را به رسمیت شناخته بود اما خبر شناسایی هیچ گاه از رسانههای ایران پخش نشد (نگاه کنید به ”یانکی و حاجآقا“). شگفتا که انگار وقایع اتفاق نیفتاده هم بخشی است از تاریخ وقایع.
اسکار وایلد گفت ” ’حقیقت خالص و ساده‘ ندرتاً خالص است و هیچ گاه ساده نیست.“ امام راحل با تأکید وصیت کرد انتساب هر حرفی به ایشان باید بر پایهٔ دستخط یا نوار صوتیـتصویری رادیوتلویزیون ایران باشد. اما بین اصول اعلامشده، دستخطهای منتسب به ایشان در ماههای سراشیب ارتحال، روایت رسمی داخلی، نتایج واقعی و پیامدها، و نیز راپورت جواسیس ناهمخوانیها پدید آمده است. به تخیل چندانی نیاز نیست تا حدس بزنیم پنجاه سال دیگر ممکن است یکیدو دوجین روایت پیچدرپیچ و گیجکننده از کل واقعه و هر بخش آن وجود داشته باشد.