انقلابِ، رو به پايان !

آريوبرزن داريوش :

جامعه شناسان براين باورند که،هر جنبش اجتماعی که به فرایندهای عمده و یا يک دگرگونی اجتماعی مثبت منجرشود بگونه ای « انقلاب » ناميده خواهد شد. اين گونه رخدادها بطورمعمول هميشه همراه و توام با تغییراتی بنيادی دربافت و ساختار اجتماعی و نيزدرنوع حکومت داری در جامعه يک کشورانقلاب زده واقع می شود،که قابل شناسائی است. به جهت اهميت و اثرگذاری انقلاب ها درروند تاریخ سياسی واجتماعی جهان ، توجيهاتی برای تبیین  آنهاانجام شده که برخی از آنها خواندنی هستند. بعنوان مثال نگاه کارل مارکس که مبتنی بر دگرگونی از انديشه و تفکراتش ، که از آن تنها به عنوان تحلیلی از نهش (شرایط) دگرگونی های انقلابی يادنشده، بلکه ، ابزاری شده برای پیشبردانجام این گونه تحولات که مورد استفاده ملتها قرارمی گیرد. اندیشه‌های مارکسيستی ، تاامروزو درمقايسه بانظریه‌های مهم فلاسفه دیگرغربی که دیرتردراين زمينه ارائه شده اند البته تأثیر اجرائی چشمگيری بر دگرگونیهای اجتماعی قرن گذشته جهان ( سده بیستم) ، داشته اند. به غيرازکارل مارکس ديگرانی همواره کوشش کردند تا هم انقلابهای قرون گذشته مانند انقلاب آمریکا و فرانسه و هم رويدادهای بين المللی بعدی رابگونه ای تجزيه و تحليل نمايند. مارکس همواره بر (ضرورت انقلاب) بسيار تکیه کرده و باورداشت که:

” انقلاب ناشی از تکامل افکارنیروهای تولیدی جوامع است” و درواقع، برخاسته از ناسازگاری روابط نیروهای مولد با نظام سیاسی و اجتماعی، است.  زيراهنگامی که فرمانروايان دولتی جلوی پيشرفت را متوقف می کنند، بحران شروع به حرکت کرده وآنگاه دوران انقلاب‌های اجتماعی آغاز می‌ شود.

مارکس ، در تشريح چگونگی آن گفته است که، زبردستان نمی‌خواهند مقام اجتماعی خود را از دست بدهند و طبقه زیردست مايل نيست نهش ( شرايط ) موجود را کورکورانه تحمل نمايد.و این فرآيند منجر به برخورددرجامعه و خونين شدن انقلاب‌ها می‌ انجامد. کارل مارکس، “انقلاب را پارامتر ناگزیر پیشرفت وبه گونه ای لوکوموتیو تاریخ نام گذاری کرده است.  با تقديم اين مقدمه و پيش از پرداختن به بيان ماهيت شورشی ويا انقلابی آن چه که دربهمن ماه سال 1357 در ميهن مان حادث و رژيم ديرين شاهنشاهی ايران را فرو ريخت، نبايد از ياد  برد که کنش وانگيزه موثر شروع  همه رويدادهای اجتماعی، ابتدا با ناخشنودی ( نارضايتی) اقشار، رده ها ونخبگان که از آن به عنوان اولين گام ابعاد براندازی برای تغييربزرگ يادشده ، قراردارد.

پتانسيل ( نارضايتی) اگر به مرحله ای از رشد برسد که مردم از چندوچونی گذران سياست نااميد و درآينده دور دست هيچ گونه تحول و نوسازی درپيکره اجتماعی جامعه را برای خود نبينند، به مرحله رويگردانی از تعيين کنندگان خط مشی و حاکميت موجود خواهد رسيد.دراين ميان تداوم بی اعتنائی های رژيم ، ابعاد را بشدت وسعت بخشيده و به مراحل انجام مقاومت منفی، شورش ودرنهايت فروپاشی دولت حاکم می انجاميد. نکاتی که رهبران انقلابی گاه بعنوان ابزارهای فروپاشی بکارمی برند،بيشترعطف به شرايط اجتماعی، متکی برشعارهای عوام فريبانه( پوپوليستی) وبراساس قول برآوردن آرزوهای برآورده نشده توده ها،مانند آنچه خمينی همواره به مردم عامی نويد می داد که: “ما برای اينکه می خواهيم زندگی مادی شما مرفه بشد، آب وبرق را مجانی می کنيم، اتوبوس رامجانی می کنيم ، دلخوش به اين مقدارنباشيد ! اينها حرف میزنند ما عمل می کنيم! “متکی است. آنها با ارائه شعارهای دروغين به فريب ساده لوحان پرداخته واقشارمخالف اجتماعی وگاه مبتلی به گره های روانی درميدانگاه روشنفکری، با انگيزه های متفاوت را به خود جلب نمودند، ودرنهايت آن آشوب و شورش رادرايران به پا داشتند که دودش به چشم همه ايرانيان فرورفته است. سوای آنچه که درباره علائم وقوع انقلابات بيان شده، لازم است شمه ای هم ازدلائل و علل موفقيت ويا شکست اين رويدادهای اثرگذاراجتماعی درجوامع امروز ارائه شود.بنظرمی رسد، دررويداد هر انقلاب بهمان مقدار که رهبران توانسته اند به تحقق شعارهاو وعده های انقلابی صورت عمل ببخشند به همان ميزان برمحبوبيت ومانده گاری فرمان فرمائی خود افزوده اند.اما آنچه درايران و با اعمال حاکميت جمهوری اسلامی واقع شد ، نشان از شکست کامل  سردمداران انقلاب در انجام  وعده های داده شده به مردم دردوران قبل از پيروزی انقلاب حکايت دارد.

با اينکه رژيم دستآوردهای فراوان اقتصادی و غيرقابل مقايسه ای با درآمدهای کسب شده در رژيم گذشته را داشته است.اما شوربختانه فساد، فحشا، دزدی، رشوه خواری و ناکامی دربرآوردن آرزوهای مردم درتمام صحنه های سياسی اجتماعی و به علت ناکارآمدی و نگاه صرفاً ايدئولوژيک سردمداران کشورکه بسهولت درتمام سطوح به رويت قابل ديدن است.

علل شکست واينک روبه پايان رفتن ( انقلاب اسلامی ) بطوردقيق، نيل به زمانی است که فرمان فرمايان رژيم اسلامی درايران بجای انجام تحولات سريع اقتصادی و اجتماعی که همواره مورد خواست مردم انقلابی بوده است، همه امکانات کشور را در راه حصول به اهداف ايدئولوژيک خود يعنی توسعه شيعه گری درمنطقه وتامين اهدافی نموده اند که به خيال واهی و ناشيانه برنامه ريزان آن می خواسته به اصطلاح موجبات تامين استقلال ملی برای کشور شود. اما برعکس نتايج آن وابستگی بيشتر  وفروافتادن به قعرعقب افتاده گی، انحطاط اخلاقی جامعه،آلوده گی به فساد اجتماعی وموارد عديده ديگری از نا هنجاری های اجتماعی و سياسی را بدنبال خود داشته است.

علاوه براين اينها، ناکامی درپيشبرد يک سياست خارجی منطبق با منافع ملی ايران واغلب مهندسی شده درمسيری مخالف، باعث گرديده که اهم منابع مالی کشور بجای هزينه شدن درجهت پيشبرد اهداف ملی وتامين کاستی ها ی کشور ومردم تنها درمسيرقدرت طلبی دشمن آفرين درمنطقه، و اجرای برنامه های ناموفق اقتصادی ، مانند برنامه هسته ای و گسترش سياستهای ايدئولوژيک مغاير با نظم جهائی ،جامعه ای پرتشنج ،نا امن وبی آينده برای ملت ايران فراهم نموده.نتايج هر انقلاب راستين اجتماعی همواره بايد امکان پيدايش راهبردهای نودرجامعه را فراهم ساخته و زيربنای يک دگرگونی اقتصادی ـ اجتماعی  ومتدولوژی تامين اهداف جديد را به مردم درجوامع عرصه کند، تا مردم درحول اين اقدامات بتوانند به طراحی نظريات و ايده های نوين برای تعالی جامعه خود به پردازند. نه آنکه موجباتی پديد آورد که همه امکانات موجود برای ملت بتدريج از دست برود و آنها مجبور شوند به جای پرداختن به انجام تحول و پيشرفت ، بيشتر درگير ودار تلاش و کوشش برای رسيدن به موقعيتی بشوند که  دراثر انقلاب و تداوم آن تاکنون از دست داده اند.

انقلاب اسلامی ايران چه سردمداران آن بخواهند و چه نخواهند رو به پايان خود دارد.

زيرا انقلابی درواقع معکوس مبتنی بر فريب توده ها وناکامی دربرآوردن آرزوهای مردم و  تنها برای تحقق يک ايدئولوژی مطرود بوده که امروز گروه تروريستی دولت اسلامی ( داعش ) سعی دارد جلوه ديگر و چهره ای مشابه از آن رادرخاورميانه به نمايش جهانی بگذارد.وقایع بعد ازهرانقلاب گاه تحت تأثیر همان رویدادهائی است که موجبات انقلاب را بوجود آورده‌است. اغلب بعد از یک دوره انقلابی و دراثر بی کفايتی رهبران انقلابی، کشور به جنگ، فقروبدبختی کشيده شده وپتانسيل وحدت انقلابی به نفاق و از هم گسیختگی تبديل می‌ شود. که درنهايت، رژیم شکست خورده و گروههای مخالف که برای کسب قدرت مبارزه می‌کنند، توان خود را دوباره گردآوری کرده و به روياروئی باانقلابيون می پردازند.

ناکامی درتامين رضايت مردم،درايجاد يک محيط امن اجتماعی و سياسی و درپيشبرد يک سياست موفق و پايدار درعرصه بين المللی هميشه احتمال موفقیت دولت ها در بازسازی اجتماعی را کمتر،  مخالفين خارجی را بيشتر ودشمنان راآماده حمایت جدی از مبارزان برانداز می نمايد .دربيان علل بنيادين رو به پايان رفتن انقلاب اسلامی درايران می توان بيشتر از ، منشاء روستائی داشتن انقلابيون و سردمداران حاکميت ،عدم تحقق اهداف ارائه شده انقلاب ونيز دور بودن خواست های انقلابی از معيارهای مدرن ( نوگرائی) جهان امروزيادکرد که درتضاد کامل با سياست مدرن سازی پهلوی ها دردوران گذشته برای ايران قرار دارد.

سمپاتی وگرايش بازگشت به دوران پادشاهی خاندان پهلوی امروز نزد مردم ايران،علاوه بر پايبندی و عشق به تاريخ و فرهنگ نياکان ورجاوندشان، بيشترحاصل درخواست آنها به داشتن دوباره ارزشهائی است که در دوران گذشته از آنها برخوردار و امروز دراثرتنگ نظری های انقلابی و ايدئولوژيک يک اقليت دگماتيست و متحجر مذهبی شوربختانه ازداشتن بسياری از آنها محروم شده اند. ملت ايران بخاطرپايه های ايستائی که رژيم برای مانده گاری برگزيده،مانند گسترش پنداره ترس، نه آن ترس زبانزد (مصطلح) روان شناسی بلکه رساندن اين پيام به مردم که ما “درهمه جا حاضر وناظراعمال شماهستيم”.  توسعه پارامتربی تفاوتی دربين مخالفان انقلاب و ناراضيان ونيزکاشتن تخم نااميدی، ازهرگونه تغيير ودگرگونی درنهش ( وضعيت ) سياسی اجتماعی موجود دردل مردم ، است که حکومت های به اصطلاح انقلابی درمدت سی و شش سال گذشته لرزان بر آنها ايستاده است. اکثر ملت ايران امروز ازحاکميت دستاربسران درميهن مان گريزانند. اما بعلل گوناگون و عديده يارای روياروئی کلاسيک با زورگويان فاسدکنونی حاکم که با تسلط برکرسی قضا، امور اجرائی ومجلس قانون گذاری کشور، هر امر ناموجهی را بعنوان قانون تصويب وروز به روزعرصه زندگانی را برمردم تنگتر می نمايند ندارند.

کوس رسوائی سیاست های جمهوری اسلامی در تمامی ميدانگاهها زده شده و مدت زيادی است که به صدا درآمده  . اکنون ديگر نیازی به افشاگری های نیروهای مخالف رژيم و رسانه های همگانی بين المللی نیست. سردمداران رژيم با ارائه آمار و ارقام ناخاسته، بخش هائی از این ورشستکی را بیان وعيان می کنند. آمار دزدی ها، چپاول و اختلاس اموال ملی در میان دولت مردان جمهوری اسلامی چنان گسترده است که قادر برگذاشتن سرپوشی برآن نيستند.

خسارات ناشی از بی تدبيری جمهوری اسلامی در نابودسازی محیط زیست آنچنان وسیع است که حالا دیگر کارشناسنان این عرصه در مورد امکان بازگشت به شرایط گذشته تردید دارند. فقر، بیکاری، اعتیاد و آسیب های اجتماعی، همچنان که گفته شد چنان گسترش یافته که مسئولان حتی در رسانه های جمعی هم توان پاسخ گوئی به سئوالات مطرح شده از سوی مردم کوچه و بازار را ندارند.

اما، یکی از مهمترین ميدان گاه تلاش سی و چند سالۀ جمهوری اسلامی، ترويج بمنظور تسلط دیدگاه های تاریک اندیشانه، ارتجاعی  و زن ستیزانۀ  بر زندگی مدنی مردم، بر فرهنگ ملی کشور و بویژه بر بانوان ايرانی بوده است. در این عرصه نیز، به شهادت گزارش مرکز پژوهش های مجلس قانون گذاری رژيم، شکست دستار به سران حاکم، درحد کمال بوده است.  وقتی بر این شکست ها، ناکامی در عرصه فعاليت های هسته ای را نیز بیافزائیم، به صدای پای مردم و از رو بپايان رفتن

« انقلاب »بیشتر و بهتر پی خواهیم برد.

دوشنبه  ۱۲ بهمن ماه ۱٣۹۴ برابر ۱ ماه فوريه ۲۰۱۶ ـ rudaruish@gmail.com