انقلاب فرهنگی چینی در دانشگاه‌های جمهوری اسلامی

نیره انصاری، متخصص حقوق بین الملل خصوصی، نویسنده و پژوهشگر :

«- و بالاخره« مردم سالاری دینی، دیپلماسی در اسلام»

که این گزینه ی آخر به نحو غریبی «سعیدجلیلی» را متبادر ذهن می‌سازد که در دانشگاه امام صادق واحد درسیِ «دیپلماسی پیامبر(!)» را تدریس می کند.

نیاز به یادآوری نیست که دستاوردها و نتیجه دیپلماسی مورد نظر وی را هم با چندین سال شکست در مذاکرات هسته ای در اوج گیری تحریم ها و صدور سه قطعنامه توسط شورای امنیت علیه کشور را درک نموده ایم!

اکنون به نظر می‌رسد که شکست خوردگانِ برجام و انتخابات، قصد دارند از دریچه ی «شورای عالی انقلاب فرهنگی» بازگردند و این بار به جای یک «سعید جلیلی» تمام دانشگاه‌های کشور را به کارخانه ی تولیدِ «سعید جلیلی» بدل کنند!»

بزرگترین وحشتی که انقلاب فرهنگی ایجاد نمود؛ سرکوب خرد کننده ای که صدها هزار تن را به آستانه ی فروپاشی روانی، خودکشی و مرگ کشاند.

«مائو مایل نبود تا گزارش های مربوط به قحطی را بشنود. به نظر او این اخبار را دهقانان ثروتمندی مطرح می‌کردند که نمی خواستند غلاتشان را تحویل دهند.»

برنامه «جهش بزرگ» به اعتبار مائو لطمه زد. او تصمیم گرفت به نظریه پرداز انقلاب بدل شود و «لیوشائوگی» را به ریاست دولت منصوب نمود.

او در سال(1966) در مقاله‌ای تحت عنوان «ستادها را بمباران کنید»؛ پوستر بزرگ شخصیت من» در سطح گسترده ای توزیع شود. …در بسیاری از دانشکده ها و مدارس،گروه های دانشجویی مائوئیست، گاردسرخ،نکوهش استادان و مقامات حزب را آغاز کردند.

از دیگر اهداف مائو از شعله‌ور کردن انقلاب فرهنگی، شکست رقبایش در رهبری بود. و به همین جهت در مقطعی از زمان مردم حتی در فکرشان هم هراس داشتند تا مبادا از خطوط «قرمز» عبور کنند. و« اصلاح اندیشه» که محصول سخنرانیِ «مایکل اوکشات» در سال(1951) و با عنوان «تربیت سیاسی» همان تربیتِ هیتلری و استالینی بود که روشنفکران چینی را هدف قرار داده بود.

«اصلاح اندیشه» تلاشی به منظور نفوذ به ذهن مردم و ساختارِ نظامِ باورهای آن‌ها بود. این برنامه آن‌ها را (روشنفکران) تحت فشارهای فیزیکی و روانی قدرتمندی قرار می‌داد تا باورهایشان را انکار کنند و باورهای «تازه تحمیل شده» را بپذیرند.

برنامه اصلاح اندیشه یِ سال یاد شده یکسال به طول انجامید و عمدتاً دانشگاه‌ها را هدف قرار داد. این برنامه دانشگاهیان را تحت فشار گذاشت تا در برابر دانشجویان و در مطبوعات به گونه‌ای تحقیرآمیز به انتقاد از خود بپردازند.

در حقیقت «انقلاب فرهنگی» حمله ی بی سابقه ای به هرگونه هویت اخلاقی به جز «هویت مجاز» بود.

یک نویسنده درباره تاثیرِ نابود کردن دستنوشته های کتاب گفته بود:« حس چروک خوردن و پژمردگی شخصیت و تبدیل ما به هیچ»!

یکی دیگر از راه‌های پیشگیری از رشد هرگونه حس هویت اخلاقی متفاوت، حذف هرگونه فضای خصوصی بود که ممکن بود چنین امری را میسر سازد.

آنچه برجسته و نظرگیرنده می‌نمود همانا «هویت اخلاقی تازه» با پایبندی کامل به «انقلاب» محدود می‌شد که ارزش‌های دیگر در آن جایگاهی نداشتند!

«یونگ چانگ» در جایی گفت:« مائو با وادار کردن مردم به نفرت از یکدیگر حکومت می کرد. مائو توانسته بود مردم را به سلاح نهایی دیکتاتوری بدل نماید و به همین جهت بود که در دوران حکومت مائو در چین، هیچ معادل واقعی برای ( سازمان K, G, B)وجود نداشت. در‌واقع نیازی به چنین «سازمانِ تودرتو و پیچیدهLabryintiskt»نبود. مائو با کشف و تقویت بدترین خصلت‌های مردم، شوره‌زار اخلاقی و سرزمین نفرت را ایجاد کرده بود.»

آمیزه تفکر گسترده و فقدان قیدوبندهای اخلاقی به مائو امکان می‌داد تا به جای «بازسازی اقتصادی، کشاورزی و… هدف بازسازی کل جنبه‌های زندگی در چین را دنبال کند.

مائو مردم را لوحی بی‌رنگ می‌دانست و از این امر خرسند بود که:« یک برگ کاعذ سفید هیچ لکه‌ای ندارد و بنابراین می‌توان زیباترین کلمات را بر روی آن نوشت و تازه ترین و دلرباترین تصاویر(به زعم خود) را بر آن نقاشی و رسام کرد.

و اکنون در دانشگاه های جمهوری اسلامی

به تازگی اخبار تازه‌ای در خصوص تغییرات گسترده در سرفصل درس‌های دانشگاهی را می شنویم.تغییراتی که عمدتاً متوجه رشته‌های «علوم انسانی» است و گویا در چوکات طرح تحول علوم انسانی، یا همان «بومی سازی» در حال وقوع است.

اخبار این تغییرات و تحولات از سال (1392) در خصوص دروس های رشته علوم سیاسی در مقطع کارشناسی اعلام شد که بر اساس آن دانشجویان باید برای دوره کارشناسی این رشته(136 واحد) را طی نمایند.

درس های پایه/ اصلی عبارتند از:

– قرآن و سیاست

– سیره سیاسی پیامبراعظم(!)

– سیره سیاسی ائمه معصومین(!)

– فلسفه سیاست

– اخلاق و سیاست

– فقه و سیاست

درس‌های تخصصی

– اندیشه سیاسی در ایران و اسلام(1،2،3)

– اندیشه سیاسی در غرب(1،2،3)

– مطالعات تطبیقی انقلاب‌ها…

– حقوق اساسی جمهوری اسلامی

– اصول و مبانی روابط بین الملل(1،2،3)…

– تحولات روابط بین الملل(1،2)

– مسائل بین الملل جهان اسلام و ایران و کشورهای همسایه

حال آنکه اخبار تازه حکایت از تغییر سر فصل های رشته علوم سیاسی از ترم تحصیلی آینده(1396/97) اجرا خواهد شد. فهرست عناوینی که در جریان تحول ارائه شده موجبات نگرانی بسیاری از دانشجویان و استادان علوم سیاسی را فراهم نموده است. شاید یک نگاهی گذرا به برخی از این سرفصل های تازه بتواند گویای تمامی این نگرانی‌ها باشد. از جمله این عناوین عبارتند از:

-قرآن و سیاست

– سیره سیاسی پیامبر اکرم(!)

– جنگ و صلح در اسلام/ ولایت فقیه

– سیره سیاسی ائمه معصومین(!)

– و بالاخره« مردم سالاری دینی، دیپلماسی در اسلام»

که این گزینه ی آخر به نحو غریبی «سعیدجلیلی» را متبادر ذهن می‌سازد که در دانشگاه امام صادق واحد درسیِ «دیپلماسی پیامبر(!)» را تدریس می کند.

نیاز به یادآوری نیست که دستاوردها و نتیجه دیپلماسی مورد نظر وی را هم با چندین سال شکست در مذاکرات هسته ای در اوج گیری تحریم ها و صدور سه قطعنامه توسط شورای امنیت علیه کشور را درک نموده ایم!

اکنون به نظر می‌رسد که شکست خوردگانِ برجام و انتخابات، قصد دارند از دریچه ی «شورای عالی انقلاب فرهنگی» بازگردند و این بار به جای یک «سعید جلیلی» تمام دانشگاه‌های کشور را به کارخانه ی تولیدِ «سعید جلیلی» بدل کنند!

از این بیش چندی پیش، یک فایل صوتی نیز از سخنان« حسن رحیم پور ازغندی» توزیع شد که در آن وی تأکید داشت؛ چهار سالِ آینده وظیفه خود را مقابله با دولت حسن روحانی می داند.

به هر روی به نظر می‌رسد که این تصمیمات اعضای شورای انقلاب فرهنگی، فراتر ازنوعی مقابله  با دولت کنونی باشد!

از منظری دیگر این قبیل برنامه‌ریزی ها بیش از پیش به تیشه زدن به ریشه ی نهادهای علمی  و دانشگاهی کشور شباهت دارد.و ایضاً یادآور خاطره مخرب «انقلاب فرهنگیِ نخست» است که به تعطیلی و پاکسازی گسترده دانشجویان و استادان از دانشگاه‌های کشور منجر گردید.

شایان یادآوری است که هیچ استاد یا دانشجویی منکر ضرورت تطبیق واحدهای علوم انسانی با شرایط خاص  و بومی کشور نیست. اما نخست:

– هرکس یک بار گذرش به دانشگاه افتاده باشد خوب می‌داند که در حال حاضر نیز سرفصل درس‌های دانشگاهی کم بر روی ویژگی‌های بومی، ملی و البته «مذهبی» تمرکز نکرده اند و حتی دانشجویان رشته‌های فنی یا پزشکی نیز نزدیک به (20) واحد درسی از این علوم اسلامی را در چارت درسی خود دارند.

– دوم: چگونه می‌توان به بهانه بومی سازی، اساس آموزش فلسفه و علوم غربی را که اساساً بنیان گذاران و مهد علوم سیاسی و جامعه شناسی هستند، از چارت درسی حذف نمود؟

فراتر از این سرفصل های اخیر اساساً نشانی از حرکت به سوی «علمِ بومی»ندارند، بل، بیشتر به « غیرعلمی» نمودن دانشگاه شباهت دارند تا شاید رؤیای تاریخی پیوند «حوزه و دانشگاه» حداقل به این شیوه محقق گردد!

افزون بر این موارد با نابختیاری یادآور می‌شود که دانشگاه به ویژه رشته‌هایی همچون علوم سیاسی یا جامعه شناسی، پشتوانه‌های بقای ملت ها، کشورها و نظام ها هستند. چنانچه دانشگاه‌های ما نتوانند انواع علوم را به فرزندان این مرزوبوم آموزش دهند و اگر این دانشجویان و استادان کشور نتوانند از درون کشور نقص‌های عملکردیِ نظام را مورد نقد و بررسی قرار دهند، عملاً سکان هدایت کشور به مثابه رانندگی با چشمان بسته خواهد بود.

دانشگاه محل تزریق نظرات سیاسیِ حاکمان به ذهن دانشجویان نیست. این‌گونه عمل‌کردها همانا ماشین‌های شست و شوی مغزی در جامعه های با حکومت (تورانی و توتالیتر) است که فرجام کارشان را در سرانجام شورویِ استالینی، چین مائویی و یا آلمان هیتلری دیده ایم و اکنون جمهوری اسلامی را پیش رو داریم!