انگ تجزیه طلبی, و قبح دیالوگ در فرهنگ ایرانی

سازمان ملل متحد حق تعیین سرنوشت را به عنوان یک اصل بنیادین در منشور خود و قوانین بین‌المللی پذیرفته است. این اصل شامل دو جنبه اصلی است: جنبه بیرونی (استقلال) و جنبه درونی (مشارکت در حکومت)

منشور ملل متحد: حق تعیین سرنوشت در بند ۲ ماده ۱ منشور ملل متحد ذکر شده است.

این حق در میثاق‌های حقوق بشر سال ۱۹۶۶ سازمان ملل نیز گنجانده شده است.

قطعنامه‌های شورای امنیت: شورای امنیت در قطعنامه‌هایی مانند ۱۵۱۴ و ۱۸۰۳ به این حق اشاره کرده است.

قطعنامه‌های مجمع عمومی: این حق در بسیاری از قطعنامه‌های مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز مورد حمایت قرار گرفته است.

در سال ۱۹۴۵ که سازمان ملل تشکیل شد, فقط ۵۱ کشور رسمیت داشتند. از آن زمان تا به امروز این رقم حدود چهار برابر شده است. اگر جدایی یا استقلال (بقول شما تجزیه طلبی) جرم و منفور بود, چرا سازمان ملل تجزیه (استقلال) قریب به ۱۵۰ کشور  دیگر را به رسمیت شناخت؟ و این رقم علیرغم مخالفت استعمارگران رو به افزونی است. وانگهی بسیاری از این کشورهای مستعمره مثل سنگاپور و مالزی و استرالیا و نیوزیلند و تیمور شرقی و غیره توسط استعمارگران آباد شده بودند. بر عکس مثلا بلوچستان سهم آنها تنها سرکوب و اعدام و زندان و فقر و تبعیض و تحقیر بوده است. هفته پیش در زادگاه بنده (چابهار) مامورین گجر (غیربومی) منازل و کلبه های مردم بومی بلوچ را با بولدوزر تخریب کردند. همین امروز منازل مردم بلوچ در شهر و زادگاه خودشان یعنی زاهدان تخریب شدند. این ظلم و ستم و مصیبت برای دهها تکرار شده است و لذا برای بلوچها که عایدی جز اعدام و فقر و تحقیر و تبعیض و تصرف زمین های آنها توسط اجنبی و غیربومی نداشته اند, “ایرانی” بودن ابدا مایه افتخار نیست؟ سهم بلوچها از ایران چه بوده است؟ همین مولفه در مورد دیگران (مثلا کردستان) نیز صدق می کند

بلوچستان از نظر جمعیت بلوچ در رده ۵۹ در بین حدود ۲۰۰ کشور جهان قرار می گیرد. و ار نظر مساحت  با مساحتی حدود ۷۰۰ هزار کیلومتر مربع (تجزیه شده بین سه کشور) در رده ۳۹ سازمان ملل بعد از زامبیا با مساحت ۷۵۲ هزار کیلومترمربع قرار می گیرد. زبان بلوچی نیز در بین هزاران زبان زنده دنیا در بین صد زبان اول قرار دارد. قدمت مستند بلوچستان به هزاران سال پیش برمی گردد و در شاهنامه از جنگ های فراوان بین شاه ایران و شاه مکُران زمین (بلوچستان) بارها یاد شده است.

چرا کشورهایی مانند نوآرو (Nauru) با جمعیت ۱۰ هزار نفر, تووآلو (Tuvalu) با جمعیت ۱۱ هزار نفر و پلاؤ (Palau) با جمعیت ۱۸ هزار نفر و سان مارینو (San Marino) با ۳۴ هزار نفر و قریب به ۱۴۰ کشور دیگر دنیا بدون هویت تاریخی و با قدمت تاریخی ـ سیاسی و مساحت و جمعیتی بسیار کمتر از بلوچستان, حق حاکمیت و حق عضویت در سازمان ملل را دارند, اما اگر یک بلوچ و یا کُرد همین حق ذاتی و قانونی را برای ملت خود طلب کند, بعنوان خیانتکار و تجزیه طلب سرکوب خواهد شد؟ چرا؟ چرا کشورهای مصنوعی جدیدالتاسیس مثل پاکستان, امارات, بحرین, عراق, سوریه, لبنان, و فلسطین و غیره حق “ملت” بودن و “استقلال” را دارند؛ اما برای دهها میلیون بلوچ و کُرد  تابو (حرام) و خیانت و جرم است؟ چرا؟ و حتی رسانه های ظاهرا آزاد اجازه نشر آزادانه چنین دیالوگ های را نمی دهند و آن را سانسور می کنند. اگر مثل بریتانیا و فرانسه نباشیم که اجازه رفراندوم استقلال به اسکاتلند و جزیره کورسیکا دادند, و می گوئید ایران با اروپا فرق دارد. لااقل مثل سودان و اندونزی باشید که اجازه رفراندوم و جدایی به سودان جنوبی و تیمور شرقی دادند. آیا ما از نظر فرهنگی از عراق عقب مانده تریم که نه تنها به اقلیم کردستان خودمختاری کامل داده است, بلکه رئیس جمهور عراق باید یک کرد باشد تا کردها عراق را ملک مشاع خود بدانند. از این نوع مثالها در دنیای (حتی جهان سوم) فراوان است, و این فقط بخشی از ایرانیان هستند که خود را “تافته جدا بافته ای از دیگران” می دانند و دیالوگ را خیانت و توطئه بیگانه می دانند.

آیا برای یک اسیر و زندانی که رهایی و آزادی خود را طلب می کند, چنین درخواستی جرم و خیانت است؟ آیا درخواست رهایی ۱۵۰ ملت در طی ۸۰ سال گذشته جرم و خیانت بوده است؟  مخصوصا اگر این زندانی قربانی شکنجه و تحقیر و گرسنگی و تشنگی و اعدام باشد. نگارنده بیش از چهار سال و نیم پیش در برنامه ای مستند بنام ” در قمار تاریخ ما بلوچها چرا و چگونه بلوچستان را باختیم” با این موضوع پرداختم (لینک ۱) و بیش از یک سال پیش نیز در مطلبی بنام “این وطن هرگز برای ما وطن نبوده است” به جزئیات آن پرداختم (لینک ۲). نتیجه گیری و خلاصه کلام نگارنده نیز همین است: “این وطن هرگز برای ما وطن نبوده است”. و زبان ها را بخاطر طرح یک دیالوگ نباید بُرید.