![](http://mihantv.com/wp-content/uploads/2017/05/Nooriala9.jpg)
اسماعيل نوری علا :
بخشی از سخنرانی در نشست هفتگی مهستان جنبش سکولار دموکراسی ايران
«جنبش سکولار دموکراسی ايران» و «مهستان» اش نه حزب اند و نه يک جبههء سياسی، اما يک راه روشن فکری و گفتمانی معينی را تعقيب می کند که دارای دو هدف اصلی است:
– یکی کوشش برای حصول اطمينان از اين که، بعد از حکومت اسلامی فعلی، سکولار دموکراسی بتوانند يک قانون اساسی و يک حکومت سکولار دموکرات را تقديم ملت يکپارچهء ايران کند و در ظل اين قانون اساسی همهء نحله های فکری سياسی بتوانند فعاليت کنند و برای ساختن ايران برنامه های خود را ارئه دهند تا مردم هر برنامه را که برای زندگی خود بهتر ديدند آن را در انتخابات های منصفانه و آزاد برگزينند و به نمايندگان آن برنامه مهلت دهند که برای مدتی معين و محدود مملکت را بگردانند و اگر موفق بودند دوباره انتخاب شوند و اگر نبودند جای خود را به تشکيلات ديگری که مردم انتخاب می کنند بدهند. يعنی نگرانی اصلی سکولار دموکرات های گرد آمده در مهستان، فردای ايران است که دربارهء آن توضيحات بیشتری را عرض خواهم کرد.
– اما هدف ديگر جنبش و مهستان عبارت است از همواره کردن راه برای ايجاد يا پيدايش يک آلترناتيو سکولار دموکرات است که اين موضوع بيشتر به بحث امشب من مربوط می شود و در مورد آن هم توضيحاتی را عرض خواهم کرد.
اين دو هدف با توجه به وضعيت کشور ما انتخاب شده اند؛ وضعيتی که حکومت اوباش بی سواد و بی اطلاع و تعصب زده و خرافاتی کنونی آن را بمدت چهل سال بر کشور ما تحميل کرده اند و موجب شده اند که ايران ما در پائین تمام حداول شاخص يک «زندگی مرفه و آزاد و باز» قرار گيرد و هنوز هم با ماجراجوئی و سرکوب دست از سر ملت ما بر نمی دارند.
اکنون ديگر بر همهء دنيا آشکار شده است که اکثريت ملت ايران حکومت فعلی را نمی خواهند و انقلابی را که چهل سال پیش به دست همسن های من انجام شد موجب اين نکبت دائمی می دانند و، هر چند وقت يک بار، با رستاخيزی سرشار از ايثار و فداکاری، برای برانداختن اش به ميدان می آيند و با خسارات جانی و مالی فراوان به خانه ها برگشته و منتظر فرصتی ديگر می شوند.
يعنی اين «رستاخيز ميهنی:، که می تواند حاصل بهم پیوستگی همهء طبقات و اقشار جامعه باشد، به دو دليل عمده همه گير نمی شود و هر بار شکست می خورد. اين دو دليل را می توان در:
- فقدان رهبری مورد توافق هواخواهان سکولار دموکراسی (که ما آن را آلترناتيو سکولار دموکرات می خوانیم) و
- نگرانی از اينکه با فروپاشی حکومت نارکارآمد و مضحک فعلی وضع بدتر شود، جستجو کرد.
حال، اگر خوب دقت کنيد، می بينيد که اهداف دوگانهء مهستان بر اساس همين دو دليل انتخاب شده و آماج شان يافتن راه حل هائی برای خروج از بن بست است. يعنی ما در جستجوی راه های يافتن يک رهبری سکولار دموکرات و منسجم و معتمد مردم هستيم که بتواند تضمين کند که آيندهء پس از حکومت اسلامی، هرج و مرج و جنگ داخلی و تجزيه کشور نيست و اطمينان دهد که برای آيندهء ايران برنامه هائی مشخص برای توانمند کردن نيروی کار جوان کشور دارد و فضای کشور را سرشار از آزادی و رفاه می خواهد، و نگذارد که کشوری با ثروت های بی شمار طبيعی اش و نيروی کار هوشمند و توانايش به فلاکت و گدائی بيافتد.
اما اين چنين رهبری اميدوار کننده ای را از کجا پيدا کنيم؟ بحث امروز من مختصراً پاسخی را برای اين پرسش مطرح می کند. در مورد چگونگی يافتن رهبری مورد نظر ما سه راه بيشتر وجود ندارد.
راه اول
راه اول بر اساس اين فرض ساخته می شود که خط مقدم جبههء مبارزه با حکومت مسلط بر کشورمان در داخل کشور است و در نتيجه رهبری مورد نظر هم بايد از دل مبارزات فعالان داخل کشور زاده شود. در اين مورد عده ای ای معتقدند که اين رهبری هم اکنون در داخل کشور وجود دارد و، حتی پس از بی آبرو شدن اصلاح طلب هائی همچون خاتمی و دار و دسته اش، از يکسو از آقای مهندس ميرحسين موسوی و همسرش و نيز آقای کروبی ياد می کنند و، از سوی ديگر، معتقدند که شخصيت هائی مثل خانم ستوده يا آقای نوری زاد و، يا آن 14 نفری که با صدور اعلاميه ای خواستار استعفای خامنه ای شده اند، رهبر هستند. اگر اين نظرها را بپذيريم در واقع بايد خيال مان جمع باشد که در داخل کشور و در زندان های آن ده ها رهبر سياسی وجود دارند که اگر فرصتی پیش آيد ظهور خواهند کرد و مبارزات را به ثمر مطلوب خواهند رساند. در نتيجه اين مورد از «صورت مسئله فعلی» ما کنار گذاشته می شود و هر وقت اش رسيد نتايج آن را خواهيم ديد. فعلاً که خبری نيست.
راه دوم
اما همين که می بينيم حکومت سرکوبگر مسلط بر کشورمان از يکسو اين به اصطلاح رهبران را در زندان نگاه می دارد و، از سوی ديگر، اجازهء شکل گرفتن تشکيلاتی را که در خدمت اين رهبران باشد نمی دهد موجب می شود که عدهء ديگری بر اين عقيده باشند که آلترناتيو، و در نتيجه تشکيلات رهبری، بايد در خارج کشور شکل بگيرد. در اين اردوگاه، که سکولار دموکرات ها در آن نقش عمده را دارند، تلاشی دائمی برای ايجاد يک جنين تشکلی ادامه دارد اما هيچ کدام آنها نيز راه بجائی نبرده اند. توجه کنيد که تأکيد من بر اردوگاه سکولار دموکرات ها است و کاری به کوشش های ديگری که در جمع کمونيست ها و مجاهدين و اسلاميست های ديگر و سلطنت طلبان (نه پادشاهی خواهان پارلمانی) صورت می گيرد ندارم.
البته ما در گذشته نيز شاهد اقدام های تشکيلاتی چندی بوده ايم. مثلاً می توان به اقدام شاهزاده رضا پهلوی برای تشکيل «شورای ملی ايران» اشاره کرد که، با توجه به اهميت شخصيت شاهزاده، اميدهای بسياری را برانگيخت اما در نهايت کار اين شورا به چنان بن بستی برخورد که خود شاهزاده از رياست و عضويت آن استعفا داد. از آن پس نيز شاهزاده از همکاری با هر نوع تشکيلاتی که بتواند بصورت آلترناتيو سکولار دموکرات درآيد خودداری کرده است. متآسفانه هنوز هم علل شکست اين اقدام برای عموم تشريح نشده است.
همچنين، در همين سالی که گذشت، ما با دو تلاش قابل توجه مواجه بوده ايم که راه بچائی نبرده اند.
تلاش اول به تشکيل «جبهۀ جمهوری دوم» مربوط می شود که دو «سازمان ايران لیبرال» (که خود را از بقايای تشکيلات زنده ياد بختيار می داند) و «حزب ايران آباد» کليد آن را زدند اما در سال گذشته پيوندشان از هم گسسته شد. آقای دکتر رامين کامران، که گويا مسئول اول «سازمان ايران لیبرال» است، اخيراً در مقاله که در سايت سازمان شان منتشر شده شرح جالبی از اهداف اين جبهه را ارائه داده و نوشته است:
«هدف جبهۀ جمهوری دوم برقرار کردن نظام جمهوری دمکراتیک و لائیک در ایران بود. جبهه، با این کار، در حقیقت به همان راهی رفت که انقلاب مشروطیت در ایران گشود و مصدق و بختیار رهروان شاخص آن هستند. تأکید بر لائیسیته، که اقتضای موقعیت امروزی ماست، وجه مشخصۀ گفتار جبهه بود. کار عمدۀ دیگری که جبهه انجام داد، طرح جمهوری خواهی به عنوان گزینه ای جدی بود، با فراتر بردن اش از استفاده ای که معمولاً گروه های چپ از آن می کنند و به طرح جمهوری خلقی و… تقلیل اش می دهند و البته جدا کردن اش از هر نوع پروژۀ مذهبی. موضعگیری جدی در مقابل بازگشت سلطنت، مکمل و لازمهُ این گفتار بود. ابراز مخالفت با دخالت خارجی در تعیین سرنوشت ایران هم که به طور صریح انجام شد و تمامی نامزدان این دخالت، از آمریکا و اسرائیل گرفته تا کشور های ریز و درشت منطقه را شامل گشت، یکی دیگر از شاخصه های گفتار جبهه بود که دائم بر آن تأکید گشت. مقابله با گروه های قلابی که به طور ادواری، با پول و تبلیغات مشکوک سر هم میشود و به مردم عرضه می گردد، مکمل این دو خط عمل بود، چون همه می دانند که پشتیبانی خارجی متوجه است به بازگشت سلطنت و از طریق این گروه ها انجام می گردد. هیچکدام اینها از شلاق انتقاد جبهه در امان نماندند. عرضۀ گفتاری لائیک که رابطۀ سیاست و دین را در ایران آینده روشن سازد، مهمترین وجه مشخصۀ جبهه بود که با بیشترین پذیرایی نیز مواجه گشت. گسترش هر چه بیشتر عبارت لائیسیته در بین نیروهای سیاسی و نیز رویکرد مثبت مذهبیان گشاده فکر نسبت بدان، نشانۀ بارز اقبال همه جانبه به این گفتار بود».
همانطور که ملاحظه می کنيد، طلوع جبهه ای با اين اهداف دلگرم کننده، برای همهء سکولار دموکرات ها هيجان آور بود اما آقای دکتر کامران در ابتدای مطلب شان چنين نوشته اند: «دفتر عمر جبهۀ جمهوری دوم، که در بیست و هشتم مرداد 1397 گشوده شده بود، پس از حدود پانزده ماه، در پنجم آذر 1398 بسته شد. حزب ایران آباد به طور کاملاً غیر مترقبه اعلام کرد که نیروهایش را از ساختار جبهه بیرون می برد، شراکت اش را در برنامه های مشترک پایان می بخشد و برنامۀ تلویزیونی “به سوی جمهوری دوم” را، که از تلویزیون دیدگاه پخش می شد، قطع می کند».
ارزيابی ايشان هم از اين ناکامی چنين است: «…می توان از خود پرسید که ضربه دیدن جبهه چه پیامدی در این زمینه ها دارد و اصلاً تأثیرش بر مبارزه چه خواهد بود؟ در یک کلام باید گفت که این تأثیر منفی است و جز این هم نمی توانست باشد. به نظر من، جبهه توانست ظرف پانزده ماه فعالیت خود، با عرضۀ عقاید و بخصوص موضعگیری هایش، جای خود را در بین گروه های اپوزیسیون باز کند و هویت سیاسی خویش را به روشنی مشخص و بیان نماید. اما وقفه در کارش به همۀ اینها لطمه زد».
مورد دوم هم به حزبی بر می گردد که من خود از اعضاء مؤسس آن هستم. نگاهی به گزارش آقای منوچهر يزديان، دبير کل اين حزب، می تواند ما را با اين مشکل اساسی اپوزيسيون در خارج کشور آشناتر کند. ايشان در گزارش خود به کنگره سالانهء حزب، در مورد اقدام مشترک حزب شان با حزب مشروطه ايران در راستای ايجاد يک جبههء سکولار دموکرات می نويسند:
«برای ما دو راه در چشم انداز قرار داشت؛ یکی تشکیل ائتلافی از دو حزب و دیگری تلاش برای گرد آوردن گروه های دیگر. ما و حزب مشروطه در عمل راه دوم را برگزیدیم. در این راه از “جنبش رنسانس ایرانی”، “جنش ما هستیم”، “مهستان جنبش سکولار دموکراسی ایران”، “انجمن سکولار دموکرات های هانوفر” و، در ادامه، از “شبکهء فرشگرد” خواستیم که با ما برای ایجاد یک همکاری مشترک اقدام کنند. اما این تلاش در ادامهء خود موفقیت آمیز نبود. در واقع آنچه قرار بود از آن جبهه واحدی از سکولار دموکرات ها بیرون آید وزن کافی برای اعلام موجودیت را پيدا نکرد. افزون بر این: اختلافات و سوء تفاهماتی بین حزب ما و حزب مشروطه، کناره گیری “جنبش ما هستیم” به بهانه ای واهی، جذب نمایندهء “انجمن سکولار دموکرات های هانوفر” به “جنبش ما هستیم”، اعلام نمایندگان “فرشگرد” مبنی بر اینکه “فرشگرد” یک شبکه است و نه یک سازمان، و اینکه “رنسانس ایرانی” – به این دلیل که آنها “رسما” گروهی فرهنگی هستند نه سیاسی و عملاً فعالیتی در اين جمع نداشتند – وقایع و موانع دیگری بودند بر سر راه تشکیل یک همکاری مشترک».
البته در سال گذشته يک نهاد مدعی سکولار دموکرات بودن هم با نام «شورای مديريت گذار» اعلام موجوديت کرده است که هنوز وجود دارد اما تا کنون اقدام روشنی در مورد رسیدن به مقام آلترناتيو حکومت اسلامی از آن ديده نشده است. در عين حال، دبيرکل حزب سکولار دموکرات ايران در اين مورد نيز تعريضی قابل توجه دارد که آن را هم می خوانم. ايشان در گزارش خود نوشته است: «در اواسط تابستان 2019 تشکیل “شورای مدیریت گذار” به ریاست آقای حسن شریعتمداری اتفاق افتاد. در این رابطه شورای مرکزی حزب ما تصمیم گرفت که از طريق حضور آقای دکتر نوری علا در نشست های این شورا بعنوان تنها جریان سیاسیای که داعیهء سکولار دموکرات بودن دارد و خود را آلترناتیو حکومت اسلامی می داند، از این شورا پشتیبانی کند. در عین حال حزب ما بر این استدلال تکیه داشت که حضور در “شورای مدیریت گذار” راه درست تأثیر گذاری در آن است. شوربختانه حزب مشروطه ایران در این راه با ما همراه نشد و کنفرانس لندن آن حزب (٢٥ سپتامبر ٢٠١٩) عملاً به سکوئی برای تبلیغات علیه شورای مدیریت گذار تبدیل شد».
و بگذاريد تنها نکتهء مثبت مندرج در اين گزارش را هم برايتان بخوانم تا مطلبی را فرو گذار نکرده باشم: «در پایان شایسته یادآوری است که پس از مدتی رابطه سرد بین حزب ما و حزب مشروطه ایران ديگر باره برقرار شد و، پس از نشست های توجیهی، شفاف سازی های لازم و کنار زدن کج فهمی ها، بار دیگر ارتباط منظم بین دو حزب برقرار گردیده است».
راه سوم
سومين راه نيز با اين مضمون کرراً مورد توجه قرار گرفته است که: «آلترناتيو سکولار دموکرات بايد رهبران داخل و خارج را در کنار هم قرار دهد تا آنها با کمک يکديگر چنان نهادی را بوجود آورند که از يکسو برای براندازی حکومت اسلامی مسلط بر ايران می کوشد و از سوی ديگر راه را برای جلوگيری از هرج و مرج و آنارشيسم و جنگ داخلی و تجزيه ايران می بندد».
در واقع بحث امروز من هم به همين راه سوم مربوط می شود که راهی عاقلانه تر و کارآمدتر از آن دو راه ديگر است اما موانع تحقق اش آنقدر متعدد اند که کوششی در اين مورد هنوز صورت نگرفته است.
البته همهء سازمان های سیاسی مدعی آنند که با داخل کشور ارتباط و پايگاه دارند و کرراً از فعالان سیاسی خارج کشور می شنويم که «بچه های ايران عقيده دارند که…»؛ ولی معلوم نيست اين «بچه های ايران» که نظرشان را به اطلاع فعالان خارج کشور می رسانند جز پسر عمو ودختر دائی اين فعالان چه کسانی هستند و در کدام از سطح رهبری فعالند.
سرکوب مشدد حکومت هم از يکسو باعث شده که ارتباط رهبران داخل و خارح به حداقل برسد و از سوی ديگر آنها که علناً با خارج کشوری ها تماس می گيرند مورد اين سوء ظن قرار گيرند که چگونه می توانند زير نگاه خونريز حکومت اينگونه آزادانه در مورد ارتباط با خارج عمل کنند؟
با توجه به اين مشکلات است که من امروز می خواهم ايجاد يک واسطهء بين داخل و خارج را پیشنهاد کنم. اين پیشنهاد بر اين اساس مطرح می شود که فعالان سیاسی داخل کشور که معتقدند بايد با فعالان خارج کشور تماس داشته باشند اما نمی خواهند اين همکاری را علناً و به نام خودشان انجام دهند قطعاً در خارج دوستان يا افراد خويشاوند معتمدی دارند. آنها می توانند يکی از معتمدين خود را که در خارج ساکن است بعنوان نمايندهء خود انتخاب کرده و پيام هاشان را از طريق آنها به فعالان خارج کشور برسانند.
بنظر من، برای انجام اين کار وجود يک نهاد واسط مورد نياز است که:
- از همکاری حداقل سه تن از شخصيت ای خارج کشور بوجود آيد
- آنها کوشش کنند که نمايندگان داخل کشوری ها و فعالان خارج کشور بتوانند در زير سقف اين نهاد با هم تماس بگيرند
- بدين منظور شرح وظايف نهاد برآمده از همکاری آنها بر اساس تشريح چگونگی ارتباط داخل کشوری ها از طريق نمايندگان معتمدشان تهيه شود.
- خودشان، جدا از سليقه ها و پيوند های تشکيلاتی احتمالی شان، دخالت مستقيمی در چگونگی تماس ها نداشته باشند و بيشتر وسيله ای برای انتقال پيام ها باشند.
- و کوشش کنند که تا آشنائی های حاصله را بسوی ساختن يک آلترناتيو محکم و کارا هدايت کنند.
من و همکارانم در مهستان جنبش سکولار دموکراسی ايران از همهء ايرانيان سکولار دموکرات و علاقمند به ايجاد آلترناتيوی متشکل از فعالان داخل و خارج توقع داريم که ما را در مورد شکل دادن و سامان يابی چنين واحد ارتباطی سرنوشت سازی راهمانی کنند تا بر اسا همفکری و همدلی هامان بتوانيم گره کار گشوده و تشگکيلات جامع و گسترده از سکولار دموکرات های دو سوی مرزهای کشورمان پديد آوريم.
باری، از حوصله و شکيبائی شما در شنيدن سخنانم تشکر می کنم و منتظر دريافت راهنمائی های شما چه در نشست امروز و چه در روزهای آينده هستم.
دنور – يکشنبه 15 دی 1398 – 5 ژانويه 2020