اگر دستم رسد بر چرخ گردون

chamanara

سهراب چمن آرا :

اگر دستم رسد بر چرخ گردون    از او پرسم که این چون است و آن چون

ولی اگر در بهشتِ روانِ خیالم  دستم به شادروان شجاع الدین شفا برسد، از او میپرسم: چه شد تاریخ سرزمینمان را دو هزار و پانصد ساله کردید؟ آیا این بخاطر ابرمرد تاریخ جهان، کورش کبیر بود؟

شهر سوخته، سکاها، کاسپی ها، ایلامیان، مادها، زیگرات ها و و و همه اینها چه شد؟

میدانیم، کورش کبیر در قلۀ کوه افتخارات ایران زمین به تمام دنیا تعلق دارد.

میدانیم، کورش کسی است که پدران آمریکا برای نوشتن قانون اساسی، روش کشورداری او را بکار بردند و این شاهنشاه ایرانی در تورات اولین پادشاه غیر اسطوره ای و پیغمبر یهود در کتاب عزرا نام او همراه فرمانش در تاریخ جهان ثبت شده است.

ولی اگر کورش در قلۀ کوه افتخارات ایران قرار دارد، نباید فراموش کرد صدها ایرانی دیگر در مقاطع بحرانی و غم انگیز تاریخمان در این سرزمین درخشیده اند.

یعقوب لیث صفاری، بابک خرم دین، امیرکبیر وحتی عباس میزا و و و همه در ذهن ایراندوستان برای همیشه نقش بسته و درخشیده اند.

این چنین است در تاریخ ادبیات ایران. اگر فردوسی در قله ادبیات ایران قرار دارد، قبل از او رودکی و دقیقی و بعد از او حافظ و سعدی و مولانا و نظامی و صدها شاعر و ادیب دیگر بعد از ظهور اسلام و مسلماً دیگرانی هم که آثارشان نابود شده از زمان کورش بوده اند.

و این چنین است در پهنه علم و نجوم. اگر رازی و بیرونی و خیام و ابوعلی سینا و دیگر دانشمندان بعد از ایشان از افتخارات ایران بوده اند، کجا هستند دانشمندان ایرانی که در دوران هزارساله رقابت امپراطوری ایران با دو امپراطوری یونانی و رمی میزیسته اند؟

باید گفته میشد که در تاریخ ایران کورش تنها نیست.

ولی در تاریخ چندین هزار ساله سرزمینی که ایران مینامیم، یکبار شرایطی بوجود آمد تا دو قوم آریائی پارس و ماد باهم متحد شده و یک حکومت جهانی برپا کردند.

این دو قوم ایرانی، هردو دست پروردۀ آموزه های زرتشت، دینی که حتی قبل از ورود آریائیان در این سرزمین آئین آن پراکنده بوده، برای ایجاد دولتی تابع سه فرمان پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک پرچم رستاخیز را به دست کوروش کبیر دادند.

اگر تورات نبود تاریخ تمدن باستان ایران را فقط میشد از زبان دشمنان و رقبای تمدن ایران در یونان و رم شنید و در آنجا جستجو کرد.

چون تاریخ و آنچه را که درباره هزار سال امپراطوری ایران در مقابل دو امپراطوری یونان و رم نوشته شده بود، بیابانگردان عرب نابود کرده بودند. مگر آنچه که بر سنگ ها نوشته شده بود و آنچه که در زیر خاک مدفون تاکه از دویست سال پیش تا کنون توسط مستشرقین و محققان ایرانی از زیر خاک و خاکستر بیرون آورده شدند.

جالب است مورخین یونانی که ایرانیان را همسنگ و یا خود بربرها میدانستند از کورش کبیر به نیکی یاد کرده اند.

آنچه درباره تاریخ تمدن در این سرزمین که از حوزه فرهنگی ایران باقی مانده، باید گفت و نوشت را همه گفته و نوشته اند. خواندن و آموختن از آموزگار تاریخ لازم است و آنها که تاریخ را نخوانده اند محکوم به عمل اشتباه خودشان هستند.

هرکه نیاموخت از گذشت روزگار      هرگز نیاموزد از هیچ آموزگار

امروز آنچه مهم باید باشد نه گذشته پر افتخار این سرزمین است، بلکه مصیبتی است که گریبانگیر مملکت ایران در این سی و هفت سال شده.

سزاوار نیست اگر یک یا چند ایرانی را ملامت کرد که چه شد، شاه فقید گفت، “کوروش بخواب که ما بیداریم” و این چنین ایران در ظلمت و تاریکی بخواب رفت؟

و درست نیست از گذشته های با شکوه و کورش در خماری و خواب و مستی با این همه افتخارات به خواب رفت تا که در تاریکی این ظلم و نکبتی را که سی و هفت سال است گرفتارمان کرده از یاد ببریم.

باید بیدار بشویم و بفهمیم گذشته ها گذشته و باید از تاریخ آموخت و فکری برای آینده کرد.

تونس و سنگاپور و نروژ و آمریکا و بسیاری از ملتهای خوشبخت نه کورش داشتند و نه فردوسی. ولی آنها از تاریخ آموخته اند که باید بیدار شوند و به فکر آینده باشند.

آشو زرتشت، اولین آموزگار ایرانیان میفرماید:

من برای نبرد با تاریکیِ اهریمن شمشیر نمیکشم. چراغِ روشنگری می افروزم.

آیا اگر کوروشی یا رستمی یا نادری و یا امیرکبیری یا سردار سپهی ظهور کند چه میتواند بکند؟

آیا کورش شمشیر میکشد یا چراغ می افروزد؟

کورش میداند که شمشیر فایده ای ندارد. جنگ و بحران این رژیم ظالم را تقویت میکند. بهمین دلیل سی و هفت سال است این رژیم با ایجاد بحران و جنگ حکومتش را نگه داشته و در آینده با تولید دشمن به حیاتش ادامه خواهد داد.

آنقدر درباره کورش نوشته و گفته شده که هرچه بگوئیم تکرار مکررات است. داستان کورش در تورات، کتاب عزرا هست. اصل لوحه او در موزه بریتانیا هست. نوشته های پدران آمریکا و تدوین کنندگان قانون اساسی آمریکا در موزه اسمیت سونین برای تماشای عموم گذاشته شده. لذا دیگر نیازی به بازگوئی تاریخ نیست.

مردم بریتانیا خود را صاحب قدیمی ترین قانون اساسی جهان میدانند. سال گذشته هفتصدمین سالگرد مگناکارتا را جشن گرفتند که یک توافق یک صفحه ای بین شاه و مالکان بزرگ برای پرداخت مالیات بود.

در حالیکه لوحه کورش بمراتب پیشرفته تر از مگناکارتا، قانون اساسی ایران در دوهزار پانصد سال پیش بوده است.

اگر بجای نامگذاری “جشن دوهزار و پانصد سال شاهنشاهی ایران”، مثل انگلیسها، دو هزار و پانصدمین سالگرد قانون اساسیِ فراموش شده ایران نامگذاری شده بود، میشد حدس زد چرا تاریخ ده هزار ساله ایران زمین تبدیل به دوهزار و پانصد سال شد.

چند روز پیش، 20 دیماه سالروز قتل امیرکبیر در سال 1230 بود. ابرمرد تاریخ ایران، مسلمان و وامدار آموزه های زرتشت و بی شک ادامه دهنده راه کورش کبیر. ابرمردی که چراغ روشنگری را در ایران در تاریخ معاصر افروخت تا که پنجاه سال بعد از او انقلاب مشروطه به وقوع پیوست. و ملت ایران صاحب قانون اساسی شد.

چراغی که زرتشت میگفت می افروزد بالاخره، هرچند کم نور، ولی صد و ده سال پیش روشن شد.

این چراغ با اصلاحات تا مجلس پنجم روشن و روشتنر میشد. رشد فرهنگی و صنعتی و اقتصادی بی نظیر ایران در این دوران با رهبری سردار سپه و نخست وزیری او ایران را دگرگون کرد. ولی این پیشرفت ها در ظلمت فراموشی قانون اساسی و جنگ  همه چیز متوقف میشود.

بهرحال بار دیگر شاه جوان، چراغ روشنگر قانون اساسی را از شهریور 1320 تا مرداد 1332 روشن نگه میدارد تا که در بهمن 1357 ایران در ظلمت مطلق رژیم آخوندی بخواب میرود و بجای قانون اساسی کتاب شرعیات میشود قانون مملکت.

قانون اساسی راه نجات ایران در روشنائی تاریخ است که بنیانگذار آن کورش کبیر بوده.

مقام کورش به خاطر کشورگشائی او نیست. بلکه بخاطر معرفی و اجرای قانون در شاهنشاهی آن موقع ایران بوده.

این خلاصه تاریخ، ما را به دوران ظلمت رژیِم آخوندی میرساند که راه نجات از آن جنگ و خشونت نیست. بلکه تغییر قانون اساسی است.

پیش شرط داشتن قانون اساسی بازنگری در دین و بازگشت به هویت اصلی ایرانی است.

با انقلاب اینترنتی کار چهل سال را میتوان در چهار سال انجام داد

اگر فردا سران این رژیم و آل آخوند مثل پائیز 57 که آل پهلوی ایران را ترک کردند، اقدام مشابهی بکنند، نبودن قانون جایگزین شرعیات، ایران را در وضعیتی قرار خواهد داد که معلوم نیست کدام نیروی خارجی بتواند دیکتاتوری دیگری را بر ملت تحمیل کند.

ولی پنج ملیون ایرانی برون مرز که از آزادی بیان محروم نیستند، لااقل میتوانند بعنوان سایه ملت درون مرز که از آزادی بیان محروم هستند، بین خودشان در مورد قانون اساسی به توافق برسند و آنرا شعار ملت بکنند.

باید شعار “استقلال، آزادی، قانون اساسی” مثل اوائل انقلاب 57 شعار مردم شود و بعد از پیروزی، بهیج وجه نیروهای دور از ملت ایران، مجلس خبرگان خودشان را درست نکنند. بلکه فوراً مجلس موسسان ایرانی تشکیل شده و قانون اساسی تصویب شود.

سهراب چمن آرا

دیماه 1394 – ژانویه 2016