
س. ملکوتی :
با اعلام آتشبس موقت، فضای سیاسی ایران در برابر آیندهای مبهم قرار گرفته است. برخی تحلیلگران با لحنی هشدارآمیز از بازگشت حکومت به فاز سرکوب و سلطه درونی سخن میگویند، در حالی که تصور دیگری هم هست که چنین تصاویری را اغراقآمیز و گاه مهندسیشده میداند. این نوشتار، ضمن واکاوی روایتهای رایج، تلاش میکند تا از منظری تحلیلیتر، به واکنش احتمالی حکومت، موقعیت نیروهای اجتماعی، و فرصتهای سیاسی موجود بپردازد.
دو روایت رایج و مبالغههای سیاسی
نخستین برداشت از فردای آتشبس، روایت بازگشت سرکوب است؛ گویی حکومت در غیاب دشمن بیرونی، و شکستی که از جنگ دوازده روزه نصیب ان گشت تمام تمرکز خود را بر مهار درونی خواهد گذاشت. این برداشت، هرچند بر مبنای تاریخ و تجربه قابل تأمل است، اما در بسیاری از موارد نوعی تعمیم شتابزده را میرساند.
دو منبع اصلی این تصویر اغراقآمیز قابل شناساییاند: نخست، رسانهها و مفسرانی که با تحریک از سوی حکومت، همان رجزخوانیهای بسیجیان در دوران جنگ را همچنان ادامه میدهند، تا ترس از حکومت را در ذهن جامعه احیا کنند. دوم، جریاناتی که با ظاهر همدردی با مردم، در واقع قصد دارند هرگونه خواست برای گذار از جمهوری اسلامی را به تعویق بیندازند.
شکست منطقهای و بازتابهای درونی
حکومت جمهوری اسلامی را با شرایطی مواجه ساخته که در آن بسیاری از بازوان اقتدار منطقهای خود را از دست داده و تصویرش در چشم ناظران جهانی، تحقیرآمیزتر از هر زمان دیگریست. چنین وضعیتی، حکومت را درگیر یک بحران حیثیتی و منیتی کرده است؛ بحرانی که ممکن است به بازتولید اقتدار درونی از طریق سرکوب و نمایش قدرت منجر شود.
اما پرسش کلیدی اینجاست: آیا جامعه ایران امروز، پذیرای این تحمیل مجدد خواهد بود؟
دو مسیر پیشرو برای حکومت
حکومت در برابر دو سناریوی عمده قرار دارد:
نخست بازگشت به سرکوب:
تلاش برای بازسازی اقتدار ازدسترفته با اتکا به روشهای کلاسیک یعنی خشونت، ارعاب، اعدام و محدودیتهای مدنی. اما برخلاف گذشته، جامعه امروز ایران با سطحی از آگاهی، سازمانیافتگی و شهامت مواجه است که دیگر بهراحتی مرعوب نخواهد شد. بویژه که شکست اقتدار بیرونی رژیم بدین دریافت توانی بیش از گذشته خود میدهد.
دوم رفتار اصلاح طلبانه کنترلشده:
این مسیر شامل انعطافهای محدود برای خریدن زمان است. اما مشکل ساختاری در تضاد میان منطق حکمرانی جمهوری اسلامی (که بر امتسازی و اطاعت استوار است) و خواستههای جامعه (که حول محور شهروندی، حقوق مدنی و آزادی بیان میگردد) مانع از تداوم چنین اصلاحاتی میشود.
فرسایش اقتدار؛ نه فروپاشی ناگهانی
حکومت برای حفظ خود، نیازمند بازسازی در سه سطح است: قدرت سیاسی، مشروعیت اجتماعی، و توان اقتصادی. در غیاب هر سه، نظام ناگزیر در مسیر فرسایش قرار میگیرد. این فرسایش نه یک سقوط دفعی بلکه زوال تدریجی ساختارهاست. حتی آتشبس در جنگ نیز بیش از آنکه نشانه قدرت باشد، سندی است بر ناتوانی حکومت در پاسخگویی به نیازهای بنیادین جامعه.
همایش سیاسی مردم؛ فرصتی در غیاب جنگ
یکی از مهمترین فرصتهایی که آتشبس در اختیار جامعه میگذارد، بیرون امدن از سایه جنگی که مشارکت مردمی را در خود همراه نداشت تمرکز بر مبارزه سیاسی را افزون میسازد. این بار، امکان سازماندهی، آگاهیرسانی، و گسترش همبستگی اجتماعی وجود دارد. میدانِ نبرد نه در جبههها غیر قابل مشاذکت مردمی ، بلکه در کوچه و خیابان، در شبکههای اجتماعی و تجمعات مدنی شکل میگیرد.
در نهایت، آینده محتمل جمهوری اسلامی یا به سراشیبی محوشدگی خواهد انجامید، یا به شکلی از مقاومت مستأصلانه که تنها هزینه را بر جامعه خواهد افزود. با این حال، آنچه چشمانداز را روشن میسازد، توازن نیروها نیست، بلکه روشنگری، انسجام، و امید مردم برای ساختن جامعهای انسانیتر است.