اسماعیل وفا یغمایی :
سگی پای صحرا نشینی گزی
به خشمی که زهرش ز دندان چکید
شب از درد بیچاره خوابش نبرد
به خیل اندرش دختری بود خرد
پدر را جفا کرد و تندی نمود
که آخر تو را نیز دندان نبود؟
پس از گریه مرد پراگنده روز
بخندید کای مامک دلفروز
مرا گر چه هم سلطنت بود و بیش
دریغ آمدم کام و دندان خویش
محال است اگر تیغ بر سر خورم
که دندان به پای سگ اندر برم
توان کرد با ناکسان بدرگی
ولیکن نیاید ز مردم سگی
قرنها این حق پاسداری شده بود اما یکروز صبح میراب روستا شاهد پائین آمدن آب روستا از خط طمس شد و بزودی تمام ده با بیل و کلنگ روانه نیشابور شدند. اهالی هردو روستا قرنها پشت اندر پشت با هم زیسته بودند با این همه بر سر آب بیم جنگ و خونریزی میرفت .
من نیز با چوبی برپشت از زمره ارتش گرمه بودم. خوشبختانه معلوم شد کار با تحریک سپاهی دانش آنجا صورت گرفته که گوشمالی داده شد و طمس به حال اول برگشت و بقیه کارها به قانون ودادگاه وشکایت واگذارشد.
تمام اهالی بالغ از مرد و زن شکایت را امضا کردند یا انگشت زدند ولی چند تن از اهل روستا و منجمله پدر من حاضر به امضای شکایت نبودند.هرچه پدر بزرگم اصرار کرد که بدون امضای شما که راه و چاه را میدانید این شکایت نامه کامل نیست پدرم امضا نمی کرد.نهایتا پدر بزرگم شروع به داد و فریاد کرد. او عموی پدرم و پدر مادر و پرورنده پدرم بود زیرا پدر بزرگ پدری من در مقاومت در برابر حمله نیروهای نایب حسین کاشی به دست پسر نایب حسین کاشی وهنگام دفاع از روستا در سن بیست سالگی کشته شده بود. کار که به تشدد کشید پدرم گفت:
اوست آن سایه منحط بیمارشکست خورده که مینویسد و نه بابا
آن سرور و سالار کسانی که در آرزوی ولایت بر ملتی و نیز ضعفها و ناتوانیهای فکری، دستگاه متعفن ولایت فقیه او را جامه نوین رهبری عقیدتی پوشاندند.
نکته اول- بحث اساسا بر سر سرود و ترانه و اینکه نقش من چه بوده یا نبوده نیست. تمام کتاب به سودای کوبیدن و به لجن کشیدن من و استفاده در درون تشکیلات نوشته شده است . زیرا در بیرون تشکیلات نه کسی اینها را میخواند و نه
پینوشه نرودا را کشت!
باتیستا ویکتور خارا را!
فرانکو نرودا را،
رضاشاه فرخی یزدی را
محمد رضاشاه گلسرخی را
خمینی سلطانپور را
من بیش از تمام سرودهای انقلابی آنها برای مجاهدین سرودم و دریغا که اگر خود نمی توانید خون مرا بریزید، دهان متعفن و درنده ایدئولوژی و فرهنگ پلید و کثیف شما و آنچه بر علیه من نشر میدهید،درست مثل جلادان سلاخ خانه خمینی و خامنه ای ولایت فقیه تشنه خون منند است.و چون نمی توانید خون مرا بریزید میکوشید مرا به لجن بکشید ولی اشتباه میکنید.و چه انتظاریست جز این از اندیشه و نگاهی که در جلسه شورا در حضور خود من شاملوی بزرگ را «بدتر از پاسدار» خواندید، و مرضیه را در سال 2006با دهان عاریه ای مردکی پست و پلید اشغال خطاب کردید .
از این همه پستی و دنائت مرا حیرتی نیست حیرت ، میفهمم اما به «مرشداعلی»میگویم:
.
در باره کلمات شریعت توابان، ریزه خواران ولایت فقیه،بدون توهین به بابای عزیز به نویسنده این سطور عرض میکنم:
و به به جماران رفت و به زانوی ادب در برابرش نشست
و ذلیلانه برای رفسنجانی از تبعید نامه رهنمود نوشت
ودر «نوسازی ولایت فقیه» با دستگاه «رهبری عقیدتی» تلاشی قابل ستایش بخرج داد و میدهد نداشته ام بلکه:
هشدار!چنین لقمه ای را قورت ندهید که اگر نه هنگام ورود ممکن است بضرب روغن زیتون پائین برود ولی هنگام خروج اسافل اعضایتان را ناقص خواهد کرد و باعث مشکلات عدیده از جمله ضعف و ناتوانی قوه ماسکه و آبرو ریزی خواهد شد و بر صداهای ناهنجار موجود درجهان خواهد افزود..حقا که بی اخلاقی سیاسی و را بخوبی از منش امثال خمینی و خامنه ای و جلادانی چون سعید امامی و خبره جلادان اوین و قزلحصار آموخته اید و انرا بخوبی ارتقا داده اید .درود بر شما باد!!
عزیز من هیچ حق شخصی برای خود قائل نیستم بل دارم از یک حقیقت دفاع میکنم. من خاکپای تمام شاعران مبارز زنده و مرده اما کل سرودهای آنها ، شاعران مجاهد درون سازمان را در میان سرودهای منسوب به من!! اگر بگذارید گم خواهد شد.چرا زور زیادی میزنید. چیزی که بخصوص در میان نیروهای خودتان هم مشتری نخواهد داشت و به ریشتان خواهند خندید !
اعتراف میکنم اساسا اینها را من نسروده ام!.
اعتراف میکنم تمام اینها را دیگران سروده اند و نه من. میتوانید حتی اسامی شاعران این سرودها را که میدانید بالای هر سرود بنویسید حتی بنویسید خود رهبر آنها را سروده است!.
ولی مطمئن باشید که خود سرودها فارغ از من خواهند گفت:
• جهاد(سرود)آهنگ وتنظيم ازفريدون ناصري ،اجراتوسطگروهكر راديووتلويزيون اجرا درتهران با مديريت محمد سيديكاشاني 1358
• ايران زمين(سرود)آهنگ ازمحمد سيديكاشانيتنظيم ازف ـ شهبازيان، گروهكرراديووتلويزيون، اجرادر تهران بامديريت محمد سيدي كاشاني 1358
تنظيم مجدد از شاپور باستانسير، بااجراي خانم مرضيه
• شهادت(سرود)آهنگ و تنظيمازمحمد شمس ،اجرا با تك خواني شوريده و همكاري گروه كر،تهران ،با مديريتمحمد سيدي كاشاني 1358
• ميليشيا(سرود)آهنگوتنظيم ازمحمد شمس،اجرابا تكخوانيرشيدوطنپرست
• وهمكاري گروه كر،تهران با مديريت محمدسيدي كاشاني 1358
• كوه (سرود)آهنگ وتنظيم از ح ـ يوسف زماني با تك خواني رشيد وطن پرست وهمكاري گروه كر ،تهران ،بامديريتمحمد سيديكاشاني 1358
• بخوان ايهمسفر با من(ترانه)آهنگوتنظيم از محمد شمس، با تك خواني شوريده وهمكاري گروه كر،تهران بامديريتمحمد سيديكاشاني 1358
• فردا روشن است (ترانه)آهنگ و تنظيم از ك ـ روشن روان، با تك خواني شوريده و همكاري گروهكرتالار رودكي،تهران با مديريت محمد سيديكاشاني1358
• مستضعفين(سرود)آهنگ محمد سيديكاشاني ،با تك خواني قره باغي وهمكاريگروه كُر تالار رودكي، تهران،بامديريتمحمد سيديكاشاني 1358
• كارگر(سرود)آهنگ محمدسيديكاشاني، تنظيم فرهاد فخرالديني اجرا توسطگروهكُرتالار رودكي،تهران ، با مديريت محمدسيدي كاشاني 1358
• خروش بهمن(سرود)آهنگ و تنظيم ازك ـ روشنروان ، اجرا توسطگروهكرتالار رودكي تهران ، بامديريت محمد سيدي كاشاني1358
• مجاهد پير(سروددرسوگ روحاني مبارز وآزاديخواه سيد
• عاشورا(ترانهـ سرود)اجراتوسطگروهكُرتالاررودكي ،تهران با مديريت محمد سيديكاشاني 1358
• آزادي(سرود)آهنگ ازكارلاُرف آهنگ ساز بزرگ آلماني بر اساسقطعه آغازين«كارمينا بورانا» بانظارت ف ـ ناصري ، اجراتوسط گروهكُربزرگ تالاررودكي، تهران ، بامديريتمحمد سيديكاشاني 1359
• نبرد (سرود) آهنگ وتنظيم از محمد شمس ،با تك خواني رشيد وطن پرست و همكاري گروه كر ، تهران، با مديريت محمد سيدي كاشاني ، تهران، 1359
• ستاره خونين(ترانه)آهنگوتنظيم محمدكيانينژاد با تكخواني رحيميان ، تهران ، با مديريت محمد سيدي كاشاني 1359 ،تنظيم واجراي دوم
توسطكاميارايزدپناه ، آمريكا ،1362
• زحمتكشان(سرود)آهنگوتنظيم ازكـ روشن روان باهمكاري گروه بزرگكرتالاررودكي، تهران، با مديريتمحمدسيديكاشاني 1360
• ايناست ره رزمم(سرود)براساس آهنگ«هذاهودربي»از سرودهاي فلسطيني ،تنظيموآهنگازنـ مشايخي ، اجرا باهمكاري گروهكُروين«اتريش» ، با مديريت
محمدسيديكاشاني 1360
• توفان(سرود) براساسآهنگ يكيازسرودهايفلسطيني ،تنظيم آهنگ ن ـ مشايخي ، با همكاري گروهكُر وين«اتريش» با مديريت محمد سيديكاشاني1360
• اتحاد خلقها(سرود) با الهام از يكيازشعرهاي شاعرو روزنامهنگار شهيد،كريمپور شيرازي، آهنك از ن ـ مشايخي ،اجرا با همكاري گروه كر وين اتريش»1360 ، تنظيم واجراي دوماز محمد شمس با مديريت محمد سيدي كاشاني پاريس 1368
• فرمان موسي (سرود)آهنگ و تنظيم از ش ـ روحاني، با همكاري گروه كروين« اتريش» با مديريت محمد سيدي كاشاني 1361
• اميد ما (ترانه) با الهام از يكي از شعرهاي منوچهر شيباني ،آهنگ ازمحمد شمس ،اجرا از گروه كاميار به سرپرستي كاميار ايزد پناه آمريكا 1363
• رسيده سحر(ترانه)آهنگ وتنظيم وتكخوانيازكاميارايزدپناه آمريكا1363
• گل توفان(سرود)آهنگ و تنظيم از محمد شمس،با تك خواني خانم افسانه خدا بنده لو و گروه كروين «اتريش» ،با مديريت محمد سيدي كاشاني 1363
• قهرما نان درزنجير(سرود)آهنگو تنظيم از ش ـ روحانياجراتوسط گروهكروين« اتريش»با مديريتمحمدسيدي كاشاني1363
• ســي خــرداد(سرود)آهنگ و تنظيم محمدشمس با همكاري گروه كروين «اتريش» با مديريت محمد سيدي كاشاني 1363
• بــهار مــجاهــدين(ترانه)آهنگوتنظيموتــكخوانيازدكترحميدرضا طاهرزاده 1364 لــندن
• وقت قيام شد(ترانه)آهنگواجراتوسطگروهكامياربه سرپرستي كاميار ايزدپناه پاريس 1364
• مــــرگ بــركــف (ســرود) آهنگ ازسعيداطلس اجراتوسطگروه هنري عارف ، پــاريس1364
• زچهشادي؟(ترانه)آهنگ وتنظيموتكخواني ازدكترحميدرضاطاهرزاده پاريس1365
• آزاديايخجسته آزادي(ترانه) با الهام از يكي از شعرهاي ملك الشعراي بهار ،آهنگ و اجرا ازگروهكامياربه سرپرستيكاميار ايزدپناه آمريكا 1365
• روزي برسد(ترانه)آهنگ و اجراتوسط گروهكاميار به سرپرستي كاميار ايزدپناهآمريكا 1365
• گل مياريد مرا(ترانه)آهنگ و تنظيم و اجرا از دكترحميدرضا طاهرزاده
،آمريكا ، 1365
• تاآخرين گلوله(سرود) آهنگ وتنظيم از محمد شمس اجرا توسط گروه كر، با مديريت محمد سيدي كاشاني پاريس 1365
• صلح(ترانه ـ سرود)آهنگ وتنظيم از محمد شمس با تك خواني سعادت صادقي و همكاري گروه كر ، با مديريت محمد سيدي كاشاني . پاريس 1365
• فرمان مسعود(سرود)آهنگ و تنظيم از محمد شمس ،اجرا توسط گروه كر، بامديريت محمد سيدي كاشاني ، پاريس 1365
• كاروان نوبهار(ترانه ـ سرود)آهنگ و تنظيم از محمد شمس ،با تك خواني دكتر حميد رضا طاهرزاده ، با مديريت محمد سيدي كاشاني ، پاريس 1365
• بهار بزرگ(ترانه ـ سرود)آهنگ وتنظيم از محمد شمساجرا توسط اركستر سمفونيك وين باتكخوانيدكتر حميدرضا طاهرزاده با مديريت محمد سيدي كاشاني ، وين و پاريس 1366
• نامي برپرچم ايران(قطعة سروديبراينمايشنامه«چهبا يد كرد؟»آهنگوتنظيم ازمحمد شمس اجرا توسطگروهكُردرتأترپاريس، با مديريتمحمد سيديكاشاني1366
• تفنگ(سرود)آهنگازسعيداطلس، تنظيم ازمحمدشمس،باتك خوانيمحمدتقدسياجرا توسط اركستر سمفونيكپاريسبا مديريت محمدسيديكاشاني 1366
• نوروزي(ترانه)آهنگ وتنظيم از محمد شمس با تك خواني دكتر حميدرضا طاهرزاده پاريس ، با مديريت محمدسيديكاشاني 1366
• ارتش دلاوران(ترانه)آهنگ و تنظيمو تك خواني ازدكتر حميدرضا طاهرزاده 1367 ، استوديو صداي مجاهد قرارگاه ارتش آزاديخش ملي ايران
• زمـــزمــه بـــهاري(تــرانه)آهنگوتنظيم وتكخــوانيازدكترحـميدرضــا طــاهــرزاده1367 استوديو صــداي مــجاهد قــرارگاه ارتش آزاريبخش ملي ايران
سال نوآمد زره (ترانه)آهنگ وتنظيم وتك خواني ازدكتر حميدرضا طاهرزاده 1367 استوديو صداي مجاهد قرارگاه ارتش آزاديبخش ملي ايران
• ارتش توده ها(سرود)آهنگوتنظيم ازمحمد شمس بااجراي گروه كُروين بامديريت محمد سيدي كاشاني . اتريش1367
• خشم خرداد(ترانه)آهنگو تنظيم وتكخواني از دكتر حميدرضا طاهرزاده .
پاريس 1367
• اي وطن آزاد مي خواهم ترا (ترانه)آهنگ وتنظيم ازمحمد شمس با تكخواني سعادت صادقي آلمان 1367
• ارتش آزادي مياد(ترانه)آهنگ محمد شمس و همايون تجلي با تك خواني خانم مريمصنوبري، اجرا دراستوديو صداي مجاهد قرارگاه ارتشآزاديبخشمليايران 1367
• بچه ها بهار(ترانه)آهنگ وتنظيم ازهمايونتجلي،باتكخوانيخانم مريم صنوبري ، اجرا در استوديوصداي مجاهد قرارگاه ارتش آزاديبخشمليايران1367
• آتشجاويدان(ترانه ـ سرود)آهنگ وتنظيموتكخواني ازدكتر حميدرضاطاهرزاده، اجرادر استوديو صداي مجاهد قرارگاهارتش آزاديبخشمليايران1368
• آمد بهار(ترانه)آهنگوتنظيم دكترحميدرضاطاهرزاده باتكخواني سعادت صادقي، آلمان 1369
• آمد بهار جانها(ترانه)آهنگوتنظيموتك خوانيازدكترحميدرضا طاهرزاده، پاريس 1369
• ايهموطنان(ترانه) براي زلزله زدگان شمال ،آهنگ وتنظيم وتكخواني ازدكترحميدرضا طاهرزاده، اجرادراستوديوصدايمجاهد قرارگاه ارتشآزاديبخش ملي ايران 1369
• پاي مــرديبهره نه(ترانه) بــراي زلــزله زدگان شمال ،آهنگ و تنظيم وتك خوانيدكترحميد رضا طاهرزاده ،اجرادراستوديو صداي مجاهد قرارگاه ارتشآزاديبخش ملي ايران 1369
• شعلهجاويدان(ترانه ـ سرود)آهنگ و تنظيمازمحمد شمسبا تكخوانيمحمد
تقدسي ،پاريس1369
• خنده نشستروي لبا(ترانه)آهنگو تنظيم ازهمايونتجلي باتك خوانيخانم مريم صنوبري،اجرا در استوديو صدايمجاهد قرارگاه ارتش آزاديبخشملي ايران 1369
• آمثلآزادي(ترانه)آهنگو تنظيم از همايون تجلي با تك خواني خانم مريم صنوبرياجرا در استوديو صداي مجاهد قرارگاه ارتش آزاديبخش ملي ايران 1370
• گل افشان(ترانه)آهنگ و تنظيم از همايون تجلي با تك خواني خانم مريم صنوبري ،اجرا در استوديو صداي مجاهد قرارگاه ارتش آزاديبخشملي ايران1370
• بشكف اي صبح روشن(ترانهـ سرود)، سرودي براي زنان ،آهنگو تنظيمازهمايون تجلي با اجراي گروهكُر،اجرادراستوديوصداي مجاهد قرارگاه ارتش آزاديبخشملي ايران1370
• صبح رهاي(سرود مسعود) ،آهنگو تنظيم ازمحمد شمس، اجرا توسط اركسترسمفونيك وين، با تك خواني محمد تقدسي وهمكاري گروه كر، با مديريت محمد سيدي كاشاني ، وين 1370
• هجراني(ترانه)آهنگوتنظيم ازدكترحميدرضاطاهرزاده بااجراي خانم مرضيه ،پاريس 1373
• صبح روشناييها(ترانه)آهنگ ازدكترحميدرضاطاهرزاده،تنظيم محمد شمس ، با اجراي خانم مرضيه در كنسرت قرارگاه ارتش آزاديبخشملي ايران1373 ، اجرا در استوديو پاريس1374
• بارون مي باره(ترانه)آهنگ و تنظيم از محمد شمس بااجراي خانم مرضيه ،لندن 1374
• سرودارتش آزادي(آخرين نبرد)آهنگوتنظيم از محمد شمس ، با اجرايخانم مرضيهپاريس1374
• شمع(ترانه)آهنگ وتنظيم ازدكترحميدرضاطاهرزاده .بااجراي خانم مرضيه،پاريس 1374
• كاوه ميهن «سرود زن» ( سرود)آهنگ و تنظيم ازمحمد شمس با اجرايخانم مرضيه ، لندن1374
• باغگل(ترانه) آهنگوتنظيم ازدكترحميدرضاطاهرزاده ،با اجراي خانم مرضيه ، پاريس1377
• عاشقانهميهني(ترانه) آهنگ وتنظيم ازمحمد شمس ،بااجراي خانم مرضيه
استوديو صداي مجاهد قرارگاه ارتش آزاديبخش ملي ايران 1378
• عاشقان عيدتان مبارك باد ( ترانه)با آهنگ واجراي دكترحميد رضا طاهرزاده 1379
• كبوتر(ترانه)آهنگ واجرا ازمنوچهر سخائي 1379
• سرود ملت ( سرود) براساس يكي از آهنگهاي استاد علي تجويدي ، تنظيم محمد شمس ، اجرا توسط گروه كر ارتش ازاديبخش ملي ايران به سر پرستي كاميار ايزد پناه 1380•
ترانه ماندانا.آهنگ و اجرا توسط دکتر حمید رضا طاهر زاده 1386
اما اگر جدی بودن نگران سرنوشت ملتی بودن و نگران سرنوشت عدالت و آزادی بودن در میهنی است که بازهم توسط رهبری فردی وولایت فقیه نوین میخواهد اداره شود و اگر انقلابی بودن اندیشیدن به سکولاریزم ولائیسیته و رهبری جمعی و.. است من به سهم اندک خود کاملا جدی و انقلابی هستم.
مشکل نویسنده این است که همه مفاهیم را با متراژ دستگاه نوین ولایت میسنجد، با تختخواب پروکرست جناب رهبر که باید درست مثل نمونه ای که در اساطیر یونان وجود دارد منطبق شد یا نفی.
پولیمون پروکرست Polypemonpeocreete غول راهزنی بود که سنجه ی او برای براورد دیگران وزنده نگاهداشتن یا نابودی آنهاتخت وی بود.ا و با خوابانیدن قربانی بر تخت خویش، اگر قربانی بلند تر از تخت بود پای قربانی را میبرید و او را اندازه تخت میکرد و اگر کوتاه بود چندان او را میکشید تا اعضاء او از هم بگسلد. و این چنین افراد مورد نظر خود را انتخاب میکرد.«تزه» که هم اندازه تخت بود با برگردانیدن تخت بر روی غول او را نابود کرد.من هم اندازه تخت عقیدتی نبودم و گریختم ولی خطر اصلی من نیستم و دقیقا تزه هائی هستند که هم اندازه تخت بودند وشدند ولی سرانجام بر ضد پروکرست درست مثل تخت ولایت فقیه خمینی خواهند خواهند شورید.
در همین رابطه یعنی غیر جدی بودن وغیر انقلابی بودن ازنازنین بابا میپرسم که چرا،ومعلوم نیست کدام جانوری و کدام بیخردی و به چه دلیل در سال 1364 مرا در مرکزیت کامل سازمان مجاهدین و محمد سیدی کاشانی، بابا، را درموضع مرکزیت اجرائی یعنی یک مدار پائین تر از من قرار داد !!(کتابچه اش موجودست) و من در مورد این مساله مشکل داشتم و همیشه سیدی کاشانی را در مداری بالاتر از خود میدیدم.
شما در تهمت زدن وسرکوب سالهاست گوی سبقت از ساواک شاه را ربوده اید و خطرناکتر از همه اینست که آنچنان ازخود راضی و متشکرید که خمی بر ابرو نمی آورید و بقول یزدیها پس از چسیدن بر لب باغچه نعنا میخواهید که باغچه نعنا از شما تشکر کند(اقده خوشچسه که دم کرت نعنا مچسه) بروید و شرم کنید.
من بی اعتقاد به خدایان ، پیامبران، امامان،کتابهای اسمانی و تمام مقدسات بی ارزش و پوسیده و متعفن مذاهب مختلف از جمله اسلام هستم..
به عنوان اعتقاد شخصی فلسفی، جهان را دارای هارمونی و جانی در همه چیز اشکار میدانم،این زیر بنای بنیاد اخلاقی من و پناهگاه تنهائی فلسفی من است. در این زمینه وقتی همه چیز از یک سیب تا یک سگ تا یک لبخند را دارای معنائی میدانم نمی توانم بپذیرم که این همه معنا در یک جهان بی معنی شکل گرفته است. این تمام اعتقاد ساده من است.
من هیچ مذهبی را جز بعنوان مقوله ای شخصی باور ندارم.معتقدم که انسان و فقط انسان سرنوشت خود را بر این کره خاکی رقم میزند و با لی پو شاعر کهن چینی همنوایم که میگوید
فرزند جهانم
پاهایم زمین را میچرخاند
و دستها و اندیشه ام آسمان را
و از زاویه سیاسی و اجتماعی بارها گفته ام من یک سوسیالیست معتدل و طرفدار جامعه ای با نظام جمهوری و مردمی هستم.
با این اعتقادات تاکید میکنم با پیروزی فرضی شما من هرگزبه ایران برنخواهم گشت ودر همین غربت خواهم مرد زیرا شما را طی چهلسال گذشت تجربه کردم اما با پیروزی فرضی رضا پهلوی به ایران باز خواهم گشت زیرا او را بسیاردموکرات تر ازشما اسیران قفسها و اندیشه های قرون وسطائی دست ساخت اخوند کرکی و سیلاب گند و عفن ملایان در طول تاریخ ایران میدانم. فکر میکنم همه چیز روشن است و بهترست دیگر نگران نباشید.
مشکلی نیست . این نامه ها جعلی است که توضیح میدهم ولی همین جا اعتراف میکنم از سال هزار و سیصد وشصت و چهار تا هزاروسیصد و هفتاد نامه های فدایت شوم چندی به رهبران نوشته ام. آنها را سروده ام. در محتوا بسا فراتر از این نامه های جعلی انها را ستوده ام و ایکاش انها را منتشر میکردندولی از آنجا که تمام نامه ها باید با فرهنگ ذلت و خواری همراه باشد،یا نامه هائی بوده که انتشار آنها به نفع نبوده به جعل دست زده اند.
تاکیید میکنم تقدیم کتاب «در امتداد نام مریم» و تقدیم کتاب «چهار فصل در طبیعت سوم» به رهبران و شعرها و سرودها و غزلهائی که برای آنها سروده ام بیشتر خاکساری مرا درآن سالها در برابررهبران نشان میدهد تا این نامه ها. اما فرهنگ مورد پسند قائد اعظم چیز دیگریست. بایدفرد در نامه اش خود را به لجن بکشد منجمله تاکمپلکس ناشناس و مبهم وسئوال برانگیز ضد مرد بودن مقام اعظم ارضا شود.
برای اینکه بدانید مرا هراسی از افشای گذشته نیست تقاضا میکنم نامه ای کتبی و امضا شده از من و دیگران را که در زمستان سال شصت و چهار در پایان شبهای اعلام انقلاب درونی از من وشماری دیگردر مورد وفاداری تام و تمام ما به رهبر حتی با داشتن خطای جنسی مکرر او گرفتند منتشر کنند.ما وفاداری تام و تمام خود را با امضای این نامه شرم آور و با اعتماد و عشق مطلق به پاکیزگی رهبر امضا کردیم. من فقط فرازی از نامه را اشاره میکنم . امیدوارم این نامه منتشر شود تامعلوم شود که من در کجا بودم ودر چه حضیضی سر براستان عشق مراد نهاده بودم.
و اما بپردازم به نامه های مخدوش و جعلی
در صفحه چهل و هفت نامه ای درج شده است که براستی مرا گیج کرد.
من ده بار این را خواندم وهر بار به حیرت فرو رفتم که بی شرفی اخلاقی تا کجا؟ آخر بیشرفها چرا نامه های واقعی را منتشر نمی کنید و با جعل خط و امضا کثافاتی را رقم میزنید که ادم را با تمام شناخت قبلی به حیرت فرو میبرید و به این باور قوت میبخشید که مرز انحطاط اخلاقی بی انتهاست.
آیا اکرم حبیب خانی زنده است؟ تداعی هاو گوشه هائی از یک واقعیت قسمت اول…
دفتر غزلها |
نامه من به خواهر سهیلا سراپا جعلی است. بر اساس دفتر غزلهایم که من در زیر برخی غزلها علت سرودن را مینوشتم.من و همسرم در تاریخ پنجشنبه بیستم مرداد سال شصت و هشت ساعت ده شب پش از آنکه رهبر عقیدتی او را «عفریته» و مرا «ملعون» خواند و خواست که ما نسبت به هم این را تکرار
کنیم در مقابل جمعی صد نفره حلقه هایمان را تقدیم کرده و طلاق دادیم.
یاداشت من در دفتر غزلها در شب طلاق جمعی17دی68 |
صادقانه نوشتم زنی که قبلا ده درصد زندگی مرا اشغال کرده بود. یکسال از او در سال شصت وشصت و یک دور بودم و نیز ماهها بودن او در پاریس و بودن خود در عراق رابراحتی تحمل کرده بودم(خرداد شصت وشش تا بهار شصت و هفت) اکنون سودای شب و روز من است.یکی دو هفته بعد من و همسرم را خواست و ما را تا حل مساله و رسیدن به نقطه طلاق کامل و جای دادن عشق مریم و او یعنی عشق به انقلاب،بجای عشق به همسر،به ازدواج هم در آورد.بنابراین بجز جعل این نامه و بی منطق بودن محتوای درونی آن تاریخ نامه با واقعیت زندگی من نمی خواند.
علت بریدن من سیاسی و ایدئولوژیک بود و نه ترس از عملیات و ماهها بعد از عملیات مروارید بود و نه هنگام عملیات.بعد از عملیات مروارید من وهمسرم در خرداد سال 71 از هم جدا شدیم و بعد یک دوره من به عضویت شورای مرکزی مجاهدین در آمدم و در جریان اولین روز نشست سه روزه بریدم و یک هفته بعد روانه خارج شدم. این نامه مخدوش شده مال آذر سال هفتاد ویک است ونه12 فروردین سال هفتاد و یک. جعل کننده نامه درست همان روز عملیات مروارید را روز بریدن من اعلام کرده تا همه چیز چفت و جور باشد.
لینک.عملیات دفاعی مروارید ارتش آزادیبخش ملی ایران
.اگر دقت کنید میبینید این نامه چون اصل آن دستکاری شده نشان میدهد که در دو جا روی خطوط را سفید کرده و زیر آن آنچه را خواسته اند نوشته اند. دیدگاهها نیز دیدگاههای رهبر عقیدتی و پیروانست که هرکه بر میشورد جز پهن نیست!من هرگز چنین چیزی را ننوشته ام.من از گذشته خود چیزی را پنهان نمی کنم و در نقد گذشته شرمگین نیستم و بارها منجمله آخرین بار در شعر مانیفست گفته ام که از گذشته خود بیزارم اما این نامه های عفونت بار جعلی از آن من نیست. اگر بود مینوشتم که از ان من است و به نقد آن میپداختم.
تا نان جلادان آماده شود
ادامه شعرمانیفست را در این لینک ببینید
آخرین شعر من در پایگاه بدیع زادگان در عراق9/اذر/71 |
غزل بعدی در پاریس در بیست اسفند هفتاد و یک بنابر این چرا باید من در تاریخ 12/1/هفتاد چنین نامه ای را به زهرا مریخی بنویسم.
***
. نامه های قبل از سی مهر تمام به روال و سنت سازمان رهبر عقیدتی که همه باید حتما لجن مال شوند و بعد پوزه بر استان رده بسایند جعل شده است.
واقعیت امر را من قبلا نوشته ام پس ازتلاطمات متعدد سرانجامجمعی که من و ابراهیم آل اسحاق هم شاملش بودیم در سی مهر در حضور رهبر عقیدتی و بانو به قران سوگند خوردیم که تا ابد مطیع و منقاد و فرمانبردار باشیمو دوباره عضو شدیم و این عضویت تا چند روز قبل از سفر من به پاریس و جدائی کامل برجا بود.
اولین شعر سروده شده در پاریس |
توجه داشته باشید من در مهر و آبان هفتاد و یک اعلام بریدگی کرده ام و درماه نهم آذر سال هفتاد و یک به فهمیه اروانی شکر خوردن نامه نوشته ام و شگفتا که فقط هجده روز قبل از آن به مسعود رجوی نامه نوشته ام که مسئولیت اخروی ودنیوی اجرای سرود مسعود را برعهده میگیرم.
نامه صفحه هفتاد و پنج جعل و دروغ است. این نه در فرهنگ نوشتاری من جای دارد و نه تاریخ نامه که در آن هنگام من در اوج کشاکشهای روحی بر اثر تاثیرات انقلاب ایدئولوژیک بودم میتواند مرا در این نقطه بدارد که تخت کفشهای رهبر و بانو را ببوسم زهی وقاحت و بیشرمی. انچه من برای انها نوشته ام همان شعرها و سرودهائی است که درپایان جزوه سیدی کاشانی آمده و نیز نامه صفحه آخرصفحه هفتاد و هشت تنها نامه غیر جعلی این مجموعه است
بابای گرامی. آری فارغ از این جعلیات من اقرار میکنم از سازمان مجاهدین بریده ام .اگر میخواهید همین الان با نامه ای دیگر بریدگی خود را مهر میزنم
این یکی از افتخارات زندگی من است. تاسف من از این است که چرا دیر بریده ام. بریدن از جهل و ارتجاع و سرکوب و اجبار، بریدن از رهبرانی مرتجع ،بریدن از کسانی که در برابر پیر شدن بیهوده فرزندان ما در بیابانها خمی به ابرو نمی آورند و خود هر روز نگران افتادن چینی بر صورت شان هستند،بریدن از بیرحمی توجیه شده،بریدن از دشمنان شعر و عشق و فرهنگ، بریدن از علم کشان دین و ائین بیابانگردان وشترچرانان اعصار دور،بریدن از تئوریهای شیعی استفراغ شده توسط ملایان و باز افرینی شده توسط فرصت طلبان، بریدن ازسازمانی که انسان و عشق و اراده انسانی در آن ذره ای بها ندارد، بریدن از سازمانی که راه جامعه خیالی بی طبقه را به سوی نئوکانها کج کرده است، بریدن از سازمانی که با شمارش جنازه ها و جسدهای ما بر ذخیره های خود میافزاید باعث افتخارست.
معنای این بریدن پیوستن به آزادی و عدالت و خرد و عشق است و نه پیوستن به ملایانی که حتی پیروانشان ، کسانی امثال احمدی نژاد خبر سقوط و مرگشان را میدهند و ملتی بزرگ درمقابلشان قد کشیده است.بادا که روزگاری حکایت تمامیت این فاجعه متشکل در داوری همگان قرار گیرد و معلوم شود چه کسی خائن است و چه کس خادم. چه کسی رنج کسید و چه کسی بر تخت جسدهای پاکترین فرزندان ایران بساط زفاف و زد و بند با دیکتاتورها و جلسات مغزخواری بی پایان شبانه را کار سازی کرد.آن روز شروع شده است و اطمینان داشته باش من با تمام ضعفهایم در کنار ملت و میهن خود از ایندم تا ابد ایستاده ام و زخمهای سینه من توسط جلادان حاکم و زخمهای پشت من به تیغ کین این تشکیلات رو به زوال جز مدالهای افتخار من نیست.سالها قبل پذیرفتم و نوشتم روزی یا شبی تنها ، بی نام در گوشه خیابانی در غربت خواهم مرد ولی پستی و پلشتی را نخواهم پذیرفت.
بابای گرامی
همچنین میفهمم تو با همه خصوصیات مثبتت چرا هرگز توان برشوریدن نداشته ای و تسلیم مانده ای.
بنیادهای سازمان مجاهدین از آغاز فقر زده و بیمار بود و تو نیز بیمار همین فقر زدگی هستی ونمی توانی جز از همین بنیاد به همین بنیاد بگریزی.
بابای گرامی من نه به فلسطین رفته و نه ضد مردم اسرائیل و یهودیان بوده ام ولی تو روزگاری در فلسطین و پایگاههای الفتح همپیمان چریکهای فلسطینی بودی وعلیه سیاستهای دولت اشغالگر. اما امروز تو در کجائی؟ فلسطینیان درکجا و «ابوفرفره»و دم و دستگاهش هم پیمان چه کسانی است. شاید میدانی ولی توان جنبیدن و نای فکری لازم را نداری. دلت خوشست که عمر بپایان میرسد و بر سر پل صراط مولا میاید ودست تو مجاهد پیرمرد را میگیرد ومیبرد تا در بهشت جوان شوی و زندگی آغاز کنی. این ته ته ذهن توست و نه هیچ چیز دیگر.
در این سازمان همه مشکل دارند ولی همه به دلیل ناتوانی در اندیشه و فقر شعور فلسفی و ایدئولوژیک که نهایتا در سال 1364ولایت فقیه را در هیئت رهبری عقیدتی به ارمغان آورد:
یا تن داده اند
یابریده و خاموشند و با شرافت فردی عمردر گوشه ای میگذرانند
یابسوی دشمن ایران یعنی حکومت ملایان شتافته اند
و دریغ از مردی یا زنی که از میان برخیزد و کاری بکند
بنیادهای اقتدار رهبر ابد مدت منجمله بر همین فقر و فلاکت و نکبت و ادبار فکری و ضعفهای بنیادی این سازمان استوارست که تو نیز از قربانیان مظلوم آنی.
این سازمان هیچ اینده ای ندارد.
زیرا هیچ بنیاد زنده و پویائی در او موجود نیست.
در جهانی که کل اسلام سیاسی در حال لرزیدن است و بخصوص در ایران
این شاخه فرعی بیمار را سرنوشتی نیست و تنها با قبضه قدرت سیاسی است که میتواند بعنوان پوش دستگاه قدرت درست مثل دولت صفویان چندی بپاید و دیکتاتوری دیگری را ارمغان آورد.
رهبر این را خوب میداند
و بر لبه جدال ومرگ و زندگی بجان میکوشد
و تو و امثال توبازیچه اید عزیز
خدایت حفظ کناد و بدرود رفیق قدیمی من
بدرود
***
خطاهای احتمالی نوشتاری و دستوری و.. را برمن میبخشید و در صورت لزوم تذکر دهید تا اصلاح و تکمیل شودکه این نوشته در شرایط جسمی نه چندان مناسبی قلمی شد
چهارشنبه هشت فروردین 1397
اسماعیل وفا یغمائی
با ناخدا اسماعیل وفا یغمائی
د رسنگباران تمام پاروکشان تو بر دریای خون و اشک
همه باید خائن باشند و تو خادم
و در این چند روزه ی در دوزخ زیستن به وام من است
من پاکم ای پلید
و پاکترین بارانهای جهان
زنده و مرده مرا هزار باره خواهند شست
اگر تو هزار باره
تمام مردابهای درونت را بر من فرو ریزی
و دیریست میدانم و پذیرفته ام
پادافراه پاکزیستن
دریده شدن در زیر دندانهای دریده ترین دیوان جهانست
که در درون تو تنوره میکشند
ومن میروم تا مرگ مرا بی شکست کند
و این سرود
بر هر موج خواهد رقصید
من میروم و این سرود
در هر آذرخش خواهد درخشید
بر نیمرخ پنهان پلید تو
من میروم این سرود
ترانه تمام شکستگانی خواهد شد
که برمیخیزند تا به پاسداشت ناموس آزادی
به خاطره تو تف کنند