با مهربانی‌های “چمخاله”

reza maghsadi

رضا مقصدی :

در روزهای تشنه‌ی مرداد
در من، جوانی‌های لبریزم تماشایی‌ست.

چشمانِ عاشق پیشه‌ام چشمِ تو را می‌جُست.
دستانِ من از مهر ِ تابستان، نشان‌ها داشت
پاهای من، جا پای نرم ِ تازه را می‌جُست.

وقتی که خورشید از کمرگاهت گذر می‌کرد.
دریا، گلویش را برای خواندنِ نام ِ تو! تر می‌کرد-
من بودم وُ سرمستی ِ یک ساحل ِ یکدست
من بودم وُ دنیای مست ِ مست.

وقتی نگاه‌های تو، هِی می‌رفت وُ برمی‌گشت
وقتی که شرم ِ نابه‌هنگامت
در چشم‌هایم بی‌اثر می‌گشت-

من بودم وُ شادابی ِ لبریز ِ هر ساله
با مهربانی‌های “چمخاله”.

۷ مردادماه ۹۵