برآمدن و برافتادن حکومت دینی خلفای عثمانی

 

احد قربانی دهناری :

جستارگشائی

پس از درگذشت پیامبر اسلام، مسلمانان بر سر جانشینی او دچار اختلاف شدید شدند. موضوع بحث نه تنها درباره شخص جانشین، بلکه درباره عنوان، مشروعیت، و منبع قدرت او بود – آیا باید او را خلیفه یا امیرالمؤمنین خواند؟ این اختلافات پایه‌های نخستین منازعات سیاسی و مذهبی در تاریخ اسلام را شکل دادند.

پس از قتل عثمان، خلیفه سوم، علی بن ابی‌طالب به خلافت رسید، اما با جنگ‌های داخلی مواجه شد که تا زمان کشته شدنش ادامه یافت. این تحولات، ساختار نوپای خلافت را به سمت بحران بردند.

با به قدرت رسیدن معاویه، خلافت به نظامی موروثی بدل شد. امویان عنوان خلیفه را به خود اختصاص دادند، اما این امر مانع از بروز جنبش‌های مقاومتی نشد؛ جنبش‌هایی که دلایل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مذهبی داشتند.

عباسیان با سرنگونی امویان به قدرت رسیدند و مدتی قدرت را تثبیت کردند. اما رفته‌رفته خلافت آنان به مقامی نمادین بدل شد و قدرت واقعی به دست حاکمان محلی مانند آل بویه، آل اخشید و حمدانیان افتاد. هم‌زمان، خلافت فاطمی در افریقا و مصر نیز چالشی جدی برای عباسیان بود.

در سال ۱۲۵۸ میلادی (۶۵۶ هجری قمری)، مغولان به بغداد حمله کرده و آخرین خلیفه عباسی را کشتند. خلافت به طور رسمی پایان یافت و سال‌ها هیچ خلافت فعالی وجود نداشت.

سلطان بَیبَرس، پادشاه مملوک مصر، با آوردن خویشاوندان خلفای عباسی به قاهره، خلافت را به‌صورت نمادین احیا کرد. این اقدام بیشتر برای مشروعیت‌بخشی به حکومت مملوک‌ها انجام شد، چرا که آنان نمی‌توانستند شخصاً ادعای خلافت کنند، چون از خاندان قریش نبودند.

در دوران بیش از ۲۰۰ ساله حکومت مملوک‌ها، خلیفه نقشی نمادین و مذهبی داشت و در عمل قدرت اجرایی نداشت. این دوره تأکیدی بود بر جدا شدن تدریجی نهاد خلافت از قدرت واقعی حکومت‌داری.

عثمانی‌ها

حکومت عثمانی، که بیش از شش قرن از قرن چهاردهم تا اوایل قرن بیستم دوام آورد، یکی از مهم‌ترین نمونه‌های تاریخی از پیوند دین و دولت در جهان اسلام به شمار می‌رود. این امپراتوری، برخاسته از قبایل ترک آناتولی، در سال ۱۴۵۳ میلادی با فتح قسطنطنیه (استانبول) امپراتوری بیزانس را پایان داد و با عنوان « دَوْلَتِ عَلِیّهٔ عُثمَانِیّه» به قدرتی بزرگ در شرق و غرب تبدیل شد.

عثمان، بنیان‌گذار امارت عثمانی، با شعارهای «جهاد اسلامی» و «مرزبانی در برابر مسیحیان» مشروعیت خود را نزد دیگر امارت‌های اسلامی تثبیت کرد. این روحیه تهاجمی، بعدها نیز در ساختار امپراتوری باقی ماند. توجه به تهاجم نظامی تحت عنوان جهاد بیش از تدابیر دفاعی، یکی از مشخصه‌های سیاسی حکومت عثمانی بود.

در سال ۱۵۱۷، با فتح شام و مصر و پایان دادن به حکومت مملوک‌ها، سلیم اول وارد قاهره شد. با این رویداد، نقش نمادین خلافت عباسی که تا آن زمان در اختیار متوکل سوم بود، پایان یافت. با این حال، سلیم اول عنوان خلیفه را برای خود برنگزید؛ زیرا شرط قریشی بودن خلفا را نادیده نمی‌گرفت. جانشینان او نیز اغلب از عنوان «سلطان» استفاده می‌کردند، ولی در مواقعی که لازم می‌دیدند، به‌ویژه برای دعوت به جهاد، از لقب «خلیفه» بهره می‌بردند.

نظام سلطنت عثمانی موروثی بود، اما انتقال قدرت اغلب با قتل رقبا همراه می‌شد. مشهورترین نمونه، قتل ۱۹ برادر توسط محمد سوم در سال ۱۵۹۵ میلادی بود، با هدف جلوگیری از جنگ داخلی و رقابت‌های خونین.

با وجود چالش‌هایی از درون جهان اسلام، از جمله جنگ‌های طولانی با صفویان، عثمانی‌ها موفق شدند قرن‌ها قدرت اول اسلامی باقی بمانند و در اروپا نیز نفوذ چشم‌گیری پیدا کنند.

زوال قدرت و شکاف با غرب

از قرن هجدهم، ضعف درونی امپراتوری عثمانی در برابر رشد اروپا، که از نتایج روشنگری و انقلاب‌های علمی بهره‌مند شده بود، آشکار شد. یکی از نمودهای این عقب‌ماندگی، تأخیر در پذیرش صنعت چاپ بود. با وجود آغاز چاپ در اروپا در قرن پانزدهم، نخستین چاپخانه مسلمانان عثمانی در سال ۱۷۲۹ تأسیس شد و تنها ۱۴ سال دوام آورد.

قرن نوزدهم دوران بحران‌های عثمانی بود: شکست‌های نظامی، شورش‌های داخلی مانند قیام صرب‌ها و یونانی‌ها، و از دست دادن مناطق مسلمان‌نشین مانند مصر، تونس و الجزایر به دست قدرت‌های غربی. بریتانیا و فرانسه که گاه در برابر روسیه از عثمانی حمایت می‌کردند، خود از عوامل استعماری تضعیف این امپراتوری بودند.

در همین دوران، برنامه‌هایی در اپراتوری عثمانی برای اصلاحات تحت عنوان «تنظیمات» آغاز شد، اما این اقدامات اداری و حقوقی نیز نتوانستند بحران‌ها را مهار کنند. در سال ۱۸۷۵، دولت عثمانی ناتوانی خود در پرداخت بدهی‌های خارجی را اعلام کرد.

عبدالحمید دوم و آخرین تلاش‌ها

عبدالحمید دوم در سال ۱۸۷۶ با تصویب قانون اساسی و تشکیل پارلمان، دوره‌ای لیبرال را آغاز کرد. اما تنها یک سال بعد، به‌دلیل شکست در جنگ با روسیه و انتقادات مجلس، پارلمان را منحل و قانون اساسی را تعلیق کرد. حکومت او به‌عنوان «استبداد عثمانی» شناخته شد، ولی در عین حال اصلاحاتی در آموزش و زیرساخت انجام گرفت و گفتمانی اسلامی با محوریت خلافت برای مقابله با غرب ترویج شد.

در این دوره، فشار بر اقلیت‌ها، به‌ویژه ارامنه، افزایش یافت و سرکوب‌ها به خشونت‌های گسترده منجر شد. همین امر موجب شد مطبوعات غربی لقب «سلطان سرخ» را به عبدالحمید دهند. همچنین دوره او با گسترش دستگاه‌های اطلاعاتی و حکومت پلیسی شناخته می‌شود. با این‌که او توانست روند فروپاشی امپراتوری را کند کند، اما از فروپاشی کامل آن جلوگیری نکرد.

تجربه‌ای تاریخی درهم‌تنیدگی دین، دولت و جامعه

امپراتوری عثمانی، به‌مثابه یکی از پیچیده‌ترین ساختارهای تاریخی، نمونه‌ای گویا از آمیزش دین و دولت در چارچوبی اقتدارگرا است که تأثیرات عمیقی بر زندگی مردم عادی، ساختار سیاسی و روابط میان اقوام و ادیان گذاشت. بررسی زندگی روزمره و ساختارهای اجتماعی-سیاسی این امپراتوری، نشانگر چالش‌های درونی چنین ترکیبی‌ است و ضرورت جدایی دین و دولت را برجسته می‌سازد.

زندگی روزمره مردم عادی

زندگی مردم در عثمانی بسته به موقعیت جغرافیایی، طبقاتی و دینی، متنوع اما با الگوهایی مشترک بود. اغلب مردم در روستاها کشاورز بودند و در شهرها، فعالیت‌هایی همچون تجارت و صنایع دستی رایج بود. بازارها و کاروانسراها مرکز فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی به شمار می‌آمدند.

اسلام، به‌عنوان دین رسمی، نقش کلیدی در تعیین آداب روزمره، سبک زندگی، آموزش، و مناسبات اجتماعی داشت. آموزش بیشتر در مدارس دینی (مدرسه‌ها) و مساجد انجام می‌شد و بر قرآن، فقه و زبان عربی متمرکز بود. در کنار مسلمانان، اقلیت‌های دینی همچون مسیحیان و یهودیان نیز در چارچوب نظام «ملت» زندگی می‌کردند؛ ساختاری که به آن‌ها اجازه می‌داد طبق قوانین مذهبی خود عمل کنند، اما در ازای آن مالیات‌های ویژه‌ای (جزیه) می‌پرداختند و در امور سیاسی و نظامی مشارکتی نداشتند.

جشن‌های مذهبی مانند عید فطر و عید قربان، همچنین آیین‌های محلی و قومی، بخشی از زندگی جمعی مردم بود. نظام درمانی، ابتدایی و متکی به حکیمان سنتی و دارالشفاهایی بود که از سوی دولت یا خیّرین اداره می‌شد.

ساختار دینی، اجتماعی و سیاسی

در امپراتوری عثمانی، دین و دولت دو بازوی مکمل قدرت سیاسی بودند. سلطان هم خلیفه مسلمانان بود و هم فرمانروای مطلق. علما و فقهای اسلامی نه‌تنها اداره امور مذهبی را در دست داشتند، بلکه سیستم قضایی را نیز کنترل می‌کردند و عملاً مرجع قدرت دینی، حقوقی و آموزشی محسوب می‌شدند. نفوذ آنان به حدی بود که می‌توانستند برنامه‌های اصلاحی سلاطین را به تعویق بیندازند؛ مانند مخالفت با اصلاحات نظامی سلیم سوم که تنها با تدبیر جانشینش، محمود دوم، و کسب رضایت اولیه‌ی علما ممکن شد.

حذف یگان‌های ینی‌چری[1] در ۱۸۲۶ نقطه‌ی عطفی در روند مدرن‌سازی امپراتوری بود. این یگان، که زمانی از ستون‌های اصلی قدرت نظامی، سرکوب و تجاوز محسوب می‌شد، به مانعی در برابر اصلاحات تبدیل شده بود. پس از انحلال آن، عثمانی گام‌هایی هرچند کند و متزلزل به‌سوی اصلاحات اداری و نظامی برداشت، اما کمبود نیروی آموزش‌دیده، به‌کار نگرفتن صنعت چاپ، ضعف زبان علمی ترکی عثمانی و ترجمه‌نشدن منابع مدرن، روند این اصلاحات را کند ساخت.

چندقومیتی و تضادهای درونی

امپراتوری عثمانی ترکیبی از اقوام و ادیان مختلف بود؛ یونانیان، ارمنیان، یهودیان، کردها و اعراب هرکدام فرهنگ، ساختار دینی، زبانی و آموزشی خاص خود را داشتند. این ساختار ظاهراً تحمل‌محور، در واقع به حفظ وفاداری‌های قومی و مذهبی دامن می‌زد و از همبستگی ملی جلوگیری می‌کرد.

در سده‌ی نوزدهم، گسترش اندیشه‌های ناسیونالیستی و پیدایش «ناسیونالیسم ترکی» در میان نخبگان ترک، موجب شکاف‌های عمیق درون‌امپراتوری شد. گروه‌هایی مانند اعراب، ارمنیان و کردها، تحت تأثیر ناسیونالیسم‌های قومی و دینی، خواهان خودمختاری شدند. این روند نهایتاً در جنگ جهانی اول، با حمایت قدرت‌های خارجی از اقلیت‌ها، منجر به تضعیف و سپس فروپاشی امپراتوری شد.

سقوط نظام خلافت

سقوط عثمانی در جنگ جهانی اول و سپس تأسیس جمهوری ترکیه توسط مصطفی کمال آتاترک، پایانی بر پیوند تاریخی دین و دولت در این سرزمین بود. با انحلال خلافت، مدارس دینی و دادگاه‌های شرعی بسته شدند. برای نخستین‌بار در تاریخ این منطقه، کوششی جدی برای سکولاریزه‌کردن ساختار سیاسی و اجتماعی صورت گرفت.

تجربه‌ی عثمانی گواهی است تاریخی بر ناکارآمدی ساختارهای سیاسی که در آن دین و دولت به شکل غیرقابل تفکیکی در هم تنیده‌اند. این نظام، که ابتدا به‌واسطه‌ی مشروعیت مذهبی پایدار بود، در نهایت با ظهور جریان‌های مدرن و ناسیونالیستی، در برابر خواست تغییر و اصلاح ناتوان ماند و فروپاشید. راه جدایی دین از دولت، نه ستیز با باورهای دینی، بلکه تضمینی برای برابری، آزادی، و توسعه‌ی سیاسی در جامعه‌ای چندقومیتی و چنددینی است.

قوانین شرعی و عرفی عثمانی

در حقوق جزای شرعی عثمانی، جرایم به دو دسته ساده و اعتیادی تقسیم می‌شدند. جرایم ساده آن‌هایی بودند که یک بار مرتکب می‌شدند و جرایم اعتیادی به جرایمی گفته می‌شد که تکرار شده بودند. این سیستم، علاوه بر این، تقسیمات دیگری چون “جرایم عادی” و “جرایم سیاسی”، نیز داشت. جرایم سیاسی، مانند بغی (عصیان بر علیه دولت)، به صورت مجازات‌های خاص و متفاوت از سایر جرایم تلقی می‌شدند.

تقسیم بندی مجازات‌ها

مجازات‌ها در حقوق عثمانی به چهار نوع تقسیم می‌شدند:

کیفرهای اصلی: این‌ها مجازات‌هایی بودند که به طور مستقیم برای جرایم خاص تعیین شده بودند، مانند قصاص برای قتل و قطع دست برای سرقت.

کیفرهای جایگزین: این مجازات‌ها به جای کیفرهای اصلی به مجرمان داده می‌شدند، مانند دیه یا جزای تعزیری به جای قصاص.

کیفرهای تبعی: این‌ها مجازات‌هایی بودند که به تبع کیفرهای اصلی اعمال می‌شدند، مثل محرومیت از حقوق برای قاتل.

کیفرهای تکمیلی: این مجازات‌ها به تصمیم قاضی در خصوص جنبه‌های مختلف جرم اعمال می‌شدند، مانند بستن دست بریده‌شده‌ی سارق به گردن.

مجازات حدود

حدود در حقوق عثمانی شامل مجازات‌هایی می‌شد که بدون تغییر در تمامی دولت‌های ترک پذیرفته شده بودند. این مجازات‌ها بر اساس فقه حنفی تنظیم شده بودند و شامل جرایمی چون زنا، قذف، سرقت، شرب خمر، قطع طریق، ارتداد و بغی می‌شد.

جرم زنا

زنا در حقوق عثمانی به روابط نامشروع میان مرد و زن گفته می‌شد. مجازات این جرم بسته به وضعیت مرتکب متفاوت بود:

  • برای افراد مجرد: ۱۰۰ ضربه تازیانه و یک سال حبس
  • برای افراد متأهل: سنگسار (رجم)

اثبات جرم زنا نیاز به شهادت چهار مرد عادل داشت و یا در صورت چهار بار اقرار متهم، جرم اثبات می‌شد.

قَذف

قذف به اتهام زنا به زنان محصنه یا انکار نسب گفته می‌شود. مجازات قذف شامل ۸۰ ضربه تازیانه و عدم پذیرش شهادت متهم بود.

جرم سرقت

سرقت به دو نوع تقسیم می‌شد: سرقت بزرگ و سرقت کوچک. برای اثبات جرم سرقت، نیاز به شهادت دو شاهد یا اقرار سارق بود. مجازات این جرم شامل قطع ید یا بازگرداندن مال مسروقه می‌شد.

بغی (عصیان علیه دولت)

بَغْیْ  به عنوان یک جرم سیاسی در حقوق عثمانی شناخته می‌شد. هدف آن مخالفت با دولت حاکم و براندازی آن بود. مجازات این جرم شامل مجازات‌های حدی و تعزیری بود و اگر افراد در مقابل دولت اقدامی نمی‌کردند، تنها مجازات تعزیری شامل آن‌ها می‌شد.

ارتداد

ارتداد ترک دین اسلام به دین دیگری بود و مجازات آن اعدام برای مردان و حبس ابد برای زنان بود. افراد مرتد در اموال خود نیز اهلیت تصرف نداشتند.

شرب خمر

شرب خمر به نوشیدن مشروبات الکلی گفته می‌شد و مجازات آن طبق فقه حنفی مشخص بود. تا ده سال آخر دوره عثمانی، مجازات این جرم شامل تعزیرات شد.

جنایت‌ها

جنایات در حقوق عثمانی شامل جنایات علیه جان انسان و جنایات علیه اعضای بدن بودند. مجازات‌ها برای این جرایم، به جز در مواردی چون قتل عمد، بر اساس قضاوت قاضی در نظر گرفته می‌شد.

تعزیرات و مجازات‌ها

تعزیرات به مجازات‌هایی گفته می‌شد که برای جرایمی اعمال می‌شدند که در قرآن یا سنت مشخص نشده بودند. این مجازات‌ها بسته به نوع جرم و میزان آسیب آن به جامعه، توسط قاضی تعیین می‌شدند. در حقوق عثمانی، جرایم تعزیری به دو نوع تقسیم می‌شدند:

جرایم ممنوعه که مشمول حدود یا قصاص نباشند: مانند خوردن حرام یا اعمال کاذب.

جرایم مرتبط با نظم عمومی یا منافع عمومی: مانند تخلف از قوانین دولتی.

اصلاحات در امپراتوری عثمانی

روند اصلاحات در امپراتوری عثمانی، که با عنوان تنظیمات شناخته می‌شود، پاسخی تاریخی به بحران‌های داخلی و فشارهای خارجی بود که امپراتوری از اوایل قرن نوزدهم با آن مواجه شد. این اصلاحات، که تا پایان همان قرن ادامه یافتند، بر مبنای تجربه شکست‌ها و ناتوانی ساختاری امپراتوری در اداره سرزمین‌هایش شکل گرفتند.

چهار دوره‌ی تاریخی امپراتوری عثمانی

برای درک بهتر زمینه‌ی اصلاحات، تاریخ امپراتوری عثمانی به چهار دوره‌ی کلی تقسیم می‌شود: الف) دوران تکوین و استقرار (۱۲۸۰-۱۴۵۳) دوره‌ای که امپراتوری شکل گرفت؛ ب) دوران طلایی (۱۴۵۳-۱۵۶۶) دوران اوج فتوحات و قدرت سیاسی و نظامی عثمانی بود؛ پ) دوران رکود و توقف (۱۵۶۶-۱۷۱۸) دوره‌ای که با کاهش فتوحات، ناتوانی در دفاع و شورش‌های داخلی همراه شد؛ ت) دوران اصلاحات و زوال (۱۷۱۸-۱۹۲۳) دوران تلاش برای احیای امپراتوری از طریق اصلاحات بود.

اصلاحات تنظیمات به‌ویژه در دوره‌ی چهارم رخ داد؛ زمانی که امپراتوری با بحران کارآمدی، ضعف نهادهای سیاسی و ناکارآمدی نظامی مواجه بود. ساختار امپراتوری که بر مبنای تهاجم بنا شده بود، در برابر ضرورت دفاع و حفظ مرزها، ناکارآمدی نشان داد. فقدان نهادهای دفاعی و ظهور سلاطینی با توانایی‌های شخصیتی ضعیف‌تر از نسل‌های پیشین، از جمله دلایل زوال تدریجی بود.

اصلاحات محمود دوم (۱۸۰۸-۱۸۳۹) – نخستین اصلاحات اساسی با محمود دوم آغاز شد. او ارتش قدیمی “ینی‌چری” را منحل کرد و ارتشی مدرن به سبک اروپایی به‌نام عساکر منصوره محمدیه تشکیل داد. تمرکز بر تمرکزگرایی سیاسی و کاهش نفوذ نخبگان محلی نیز از دیگر اقدامات او بود.

فرمان گلخانه (۱۸۳۹) – با سلطنت عبدالمجید اول، اصلاحات وارد مرحله‌ای رسمی و منسجم شدند. فرمان گلخانه نقطه‌عطفی در تاریخ عثمانی بود که هدف آن تأمین امنیت جان، مال و حیثیت تمام اتباع بدون تبعیض دینی یا قومی بود. این فرمان، اصول برابری و عدالت را به رسمیت شناخت.

دوره تنظیمات (۱۸۳۹-۱۸۷۶) – اصلاحات این دوره شامل اقداماتی است که تلاش داشتند تا بنیان‌های ساختار مدرن حکومتی را در عثمانی بنا نهند، از آن میان:

  • ایجاد وزارتخانه‌ها
  • تدوین قوانین مدنی و کیفری برگرفته از مدل‌های اروپایی
  • تأسیس مدارس و دانشگاه‌ها
  • اصلاحات اداری، نظامی و آموزشی

فرمان اصلاحات ۱۸۵۶ – در پی شکست عثمانی در جنگ کریمه، این فرمان با هدف تعمیق و گسترش اصلاحات پیشین صادر شد. در آن، بر آزادی دینی و برابری کامل مسلمانان و غیرمسلمانان تأکید شد. این اقدام گامی دیگر در جهت جدایی نسبی ساختار حکومت از معیارهای مذهبی رسمی بود.

قانون اساسی ۱۸۷۶ – نتیجه مهم تنظیمات، تدوین اولین قانون اساسی عثمانی بود که مجلس نمایندگان را تأسیس کرد و برخی آزادی‌های مدنی را تضمین نمود. با این حال، این دوران کوتاه بود و با تعلیق قانون اساسی توسط عبدالحمید دوم به پایان رسید.

دوره عبدالحمید دوم (۱۸۷۶-۱۹۰۹) – عبدالحمید دوم کوشید روند اصلاحات را متوقف و نظام استبدادی را احیا کند. با وجود این، فشارهای داخلی و بین‌المللی او را به پذیرش برخی اصلاحات محدود واداشت. سرانجام، انقلاب مشروطه ۱۹۰۸ به رهبری جوانان ترک باعث احیای قانون اساسی شد.

اصلاحات در امپراتوری عثمانی، اگرچه نتوانستند مانع از فروپاشی نهایی شوند، اما زیرساخت‌های مهمی برای تحول در ساختار حکومتی، اداری و اجتماعی فراهم کردند. این اصلاحات، تجربه‌ای تاریخی برای کشورهای مسلمان بود که نشان داد تنها با تفکیک نهاد دین از دولت و با پذیرش اصول شهروندی برابر، می‌توان به مدرن‌سازی و همزیستی مسالمت‌آمیز درون‌دینی و بین‌دینی دست یافت.

جنبش جوانان ترک و پایان امپراتوری

در آغاز قرن بیستم، جنبش «اتحاد و ترقی» که متشکل از افسران، دانشجویان و روشنفکران ترکیه‌ای با آرمان‌های ملی‌گرایانه بود، دست به قیام زد و در سال ۱۹۰۸ عبدالحمید را وادار کرد بخشی از قدرت خود را واگذار کند. اما اختلاف‌های داخلی، فشارهای خارجی، و ناتوانی ساختاری دولت عثمانی، زمینه را برای فروپاشی نهایی آن در پایان جنگ جهانی اول فراهم کرد.

امپراتوری عثمانی، با وجود شکوه اولیه، در تعامل با تحولات فکری و صنعتی غرب دچار ضعف شد. پیوند نهاد دین و دولت در آن ساختار، از عوامل مؤثر در ناتوانی آن برای اجرای اصلاحات بنیادین بود. تجربه عثمانی گواهی تاریخی بر این نکته است که تفکیک نهاد دین از دولت، نه تهدیدی برای ایمان، بلکه تضمینی برای پویایی جامعه و نجات از استبداد است.

در پی امضای پیمان لوزان در ژوئیه ۱۹۲۳، ترکیه نوین با مرزهای مشخص شکل گرفت. در اکتبر همان سال، جمهوری اعلام شد و مصطفی کمال (آتاتورک) به ریاست جمهوری رسید. با این حال، مقام خلافت هنوز به شکل نمادین حفظ شده بود و عبدالمجید دوم، آخرین خلیفه عثمانی، بدون قدرت واقعی در کاخ خود در استانبول زندگی می‌کرد.

در دسامبر ۱۹۲۳، رهبران مسلمان هند طی نامه‌ای از دولت ترکیه خواستند مقام خلافت را حفظ کند. این نامه فرصتی برای آتاتورک و هوادارانش شد تا آن را دخالت در امور داخلی تلقی کرده و زمینه حذف کامل خلافت را فراهم آورند. آتاتورک در سخنرانی اول مارس ۱۹۲۴ در مجلس اعلام کرد: «با پایان استفاده از آن به‌عنوان ابزار سیاسی، اسلام جایگاه والاتری خواهد یافت.»

سه روز بعد، مجلس ترکیه با پیشنهاد حذف وزارت اوقاف، ایجاد نظام آموزشی یکپارچه و انحلال خلافت موافقت کرد. در ۴ مارس ۱۹۲۴، عبدالمجید دوم از کشور تبعید شد.

گرچه آتاتورک پیش‌تر گفته بود خلافت به‌عنوان نماد مذهبی باقی خواهد ماند، اما تصمیم به انحلال آن، برخاسته از باورهای شخصی و گرایش‌های روشنفکری او بود. او خلافت را عامل ضعف سیاسی ترکیه می‌دانست و هدفش تقویت جایگاه ملی‌گرایان و مدرن‌سازی ساختار سیاسی بود.

مقاومت‌ها و تلاش برای احیای خلافت

برخی رهبران مسلمان مانند ملک فؤاد در مصر و شریف حسین در حجاز تلاش کردند مقام خلافت را احیا کنند، اما موفقیتی به‌دست نیاوردند. خلافت در عمل، بیش از آن‌که نهادی اعتقادی باشد، ابزاری برای مشروعیت‌بخشی سیاسی پادشاهان مسلمان بود. تجربه ترکیه نشان داد این مشروعیت‌سازی، به‌ویژه در بستر دولت مدرن، ناکارآمد شده بود.

آتاتورک و جنبش ملی‌گرایی ترک

پس از شکست عثمانی در جنگ جهانی اول و اشغال استانبول، ملی‌گرایان ترک با رهبری مصطفی کمال جنبشی را آغاز کردند که به دنبال حفظ سرزمین‌های ترک‌نشین بود. آتاتورک، که پیش‌تر در جنگ چناق‌قلعه خوش درخشیده بود، فرمان تسلیم ارتش را از دولت مرکزی نپذیرفت و با تشکیل حکومت موازی در آنکارا، پایه‌های جمهوری نوین را بنا نهاد.

در حالی که دولت عثمانی پیمان سور را پذیرفت – پیمانی که تجزیه گسترده سرزمین‌های عثمانی را رقم می‌زد – آتاتورک و هم‌رزمانش آن را رد کردند و با پیروزی در برابر ارتش‌های اشغالگر، موقعیت خود را تثبیت کردند. آنکارا، پایتخت جنبش، به مرکز تصمیم‌گیری ملی‌گرایان تبدیل شد.

پایان سلطنت

با تقویت جایگاه سیاسی آتاتورک، مجلس ملی ترکیه در ۱ نوامبر ۱۹۲۲ رای به انحلال سلطنت عثمانی داد، ولی تصمیم گرفت خلافت را به شکل نمادین حفظ کند و عبدالمجید دوم را به عنوان خلیفه انتخاب کرد. اما حتی در این قالب نیز آتاتورک بر ظاهر مدرن خلیفه تأکید داشت و دستور داد وی از لباس سنتی پرهیز کرده و لباس اروپایی بپوشد.

با خروج سلطان محمد ششم از کشور و قدرت‌گیری مجلس ملی در آنکارا، زمینه برای انحلال نهایی خلافت در سال ۱۹۲۴ فراهم شد.

گذار به سکولاریسم

آتاتورک با حذف سلطنت، انحلال خلافت، و ایجاد نظام آموزشی و قضایی مدرن، اساس تفکیک دین از حکومت را در ترکیه پی‌ریزی کرد. به باور او، تنها با پایان دادن به دخالت نهادهای دینی در سیاست، ترکیه می‌توانست به کشوری آزاد، مقتدر و برابر برای همه شهروندان تبدیل شود. تجربه ترکیه، نمونه‌ای تاریخی از تلاش برای نهادینه‌سازی سکولاریسم در دنیای اسلام بود.

حافظه تاریخی ایلغار عثمانی در اروپا

امپراطوری عثمانی قانون اسلامی «النَصر بالرُعب»، به‌معنای پیروزی از راه ترس، را تمام و کمال به‌کار گرفت و در دوران خلافت به نسل‌کشی ارمنی‌ها که منجر به قتل یک و نیم میلیون ارمنی شد، سرکوب خشن یونانی‌ها و آشوری‌ها دست زد. این امپراتوری از قرن چهاردهم تا بیستم میلادی، در روند توسعه‌طلبی نظامی خود با لشکرکشی‌ها، کشتارها، و نظام‌سازی اجباری خشن نمود یافت.

آنچه در حافظه تاریخی سرزمین‌هایی که تحت حکومت عثمانی، به‌جای مانده است، شبیه ایلغار مسلمانان عرب، مغول‌ها و تارتارها در خاطره تاریخی ما ایرانیان است. بازتاب مقاومت اروپا علیه عثمانی در هنر و ادبیات، تنها ثبت یک نبرد نظامی یا مذهبی نبود، بلکه بخشی از گفتمان فرهنگی هویت‌سازی اروپا در برابر «دیگری شرقی» بود. این تصویرسازی‌ها هم در خدمت بسیج عمومی علیه تهدیدات واقعی بودند و هم بخشی از فرآیند شکل‌گیری «اروپای مدرن» در تضاد با «شرق اسلامی».

بررسی روند تاریخی جدایی دین و دولت در جهان، بدون درک تجربه‌های تلخ حکومت‌های دینی و دینی‌نمای اقتدارگرا، ناقص خواهد بود. یکی از بارزترین نمونه‌های این تجربه، حکومت امپراتوری عثمانی بر بخش‌های وسیعی از اروپا، شمال آفریقا و غرب آسیاست. عثمانی‌ها که به نام خلافت اسلامی حکومت می‌کردند، نظامی دینی–سلطنتی برقرار کرده بودند که از یک‌سو مبتنی بر فقه اسلامی و از سوی دیگر تکیه‌گاهش شمشیر بود. خاطره‌ی این حکومت در حافظه جمعی ملت‌های بسیاری به‌ویژه در بالکان و اروپای مرکزی و اعراب، همچنان زنده و اثرگذار است.

مقاومت و مبارزه مردم اروپا علیه حکومت مذهبی امپراتوری عثمانی، به‌ویژه در دوران اوج گسترش آن (قرون پانزدهم تا هفدهم)، بازتاب‌های گسترده‌ای در ادبیات، هنر، موسیقی و حتی فلسفه سیاسی اروپا داشت. این بازتاب‌ها معمولاً آمیخته با تصویرسازی‌های فرهنگی، سیاسی و مذهبی بودند که عثمانی‌ها را به عنوان «دیگری»[2] و تهدیدی علیه «تمدن مسیحی» معرفی می‌کردند. واژه‌هایی چون ترور ترک[3]، تهدید عثمانی[4] و مصیبت اروپا[5] بارها تکرار شده‌اند (Zürcher, 2004).

در ادامه به برخی از نمودهای مهم آن می‌پردازم:

در ادبیات حماسی و تاریخی، در شعر و نثر، مبارزه با عثمانی‌ها اغلب در قالب روایت‌های قهرمانانه بازنمایی می‌شد. به‌عنوان مثال، حماسه محاصره سیگت[6] اثر میکلوش زرینی[7] »، شاعر مجار قرن هفدهم که مقاومت مردم مجارستان را در برابر ترک‌ها ستایش می‌کند، متشکل از ۱۵ ترانه است که در آن یاد و خاطره جدش نیکولا زرینسکی را که قهرمانانه از سیگت‌وار دفاع کرد گرامی داشت. محاصرهٔ سیگت‌وار یا نبرد سیگت‌وار[8] نبردی در سال ۱۵۶۶ میلادی بود که بین مدافعان قلعه سیگت‌وار به فرماندهی نیکولا زرینسکی[9] و سپاه سلطان سلیمان یکم درگرفت. در این نبرد بیش از ۲۰ هزار نفر از سپاه عثمانی و تقریباً تمام نفرات سپاه مجارستان کشته شدند. این محاصره با پیروزی شکست‌آمیز[10] سپاه عثمانی پایان یافت، ولی پیشروی آن‌ها به سوی وین مسدود شد و پایتخت هابسبورگ‌ها تا ۱۶۸۳ (که نبرد وین درگرفت) دوباره مورد تهدید قرار نگرفت. اهمیت این نبرد به حدی تلقی می‌شد که کاردینال ریشلیو کشیش و سیاستمدار فرانسوی، آن را «نبردی که تمدن غرب را نجات داد» توصیف کرد.

در نقاشی‌ها و متن‌های چاپی مذهبی و سیاسی، هنرمندان اروپایی تصاویری از نبردهای مهم مانند نبرد لپانتو[11]  یا محاصره وین[12] خلق کردند که در آن عثمانی‌ها اغلب با چهره‌ای اهریمنی و خشن به تصویر کشیده می‌شدند.  در نقشه‌ها و بروشورهای سیاسی نیز امپراتوری عثمانی به‌عنوان تهدیدی مرزی برای اروپا تصویر می‌شد. نقاشی‌های مذهبی، جزوه‌های پروتستانی، و نمایش‌های باروک در اتریش و آلمان، اغلب ترک‌ها را با نمادهایی چون شمشیر، داس، یا عمل سربریدن به تصویر می‌کشند (Zürcher, 2004).

محاصره وین در سال‌های ۱۵۲۹ و ۱۶۸۳ دو لحظه مهم از تهدید عثمانی برای اروپای غربی بودند. روایت غربی از این وقایع، عثمانی را نماد «تهاجم اسلامی به تمدن مسیحی» می‌دانست (Wheatcroft, 1995).

در اپراهایی مانند «فرار از حرم‌سرای ترک‌ها»[13] اثر موتزارت که داستان تلاش‌های یک شاهزاده اسپانیایی برای آزادی معشوقه‌اش از حرمسرای سلیم پاشا می‌باشد؛ هم‌زمان با نگاه انتقادی و طنزآمیز به فرهنگ عثمانی، از بین رفتن آزادی اروپایی‌ها به دست حکومت دینی و استبدادی را روایت می‌کنند.

در آثار فلاسفه‌ای چون منتسکیو در قرن هجدهم، امپراتوری عثمانی را نمونه‌ای از «استبداد شرقی» می‌دانستند که در تضاد با آزادی‌های مدنی و حکومت قانون در غرب است.

تجربه زیستهٔ سلطه عثمانی در بالکان

برای مردمان بوسنی، کوزوو، آلبانی، مقدونیه، بلغارستان، صربستان و یونان، حکومت عثمانی نه فقط تجربه‌ای سیاسی، بلکه شکل‌دهندهٔ بخشی از حافظه جمعی بوده است.

نظام ملت‌ها[14] در عثمانی، که به اقلیت‌های دینی اجازه می‌داد تا حدودی استقلال دینی و قضایی داشته باشند، یکی از معدود نشانه‌های تساهل نسبی در این حکومت بود. اما این تساهل همواره در چارچوب سلطه، تبعیض و مالیات جزیه تعریف می‌شد (Braude & Lewis, 1982).

نظام دَوشیرمه[15] (گلچین کودکان) که طی آن پسران مسیحی از خانواده‌هایشان جدا و برای تبدیل‌شدن به ینی‌چری تربیت می‌شدند، موجب ترس تاریخی و ترانه‌های سوگوارانه‌ای شد که تا امروز در فولکلور بالکان باقی‌ مانده‌اند. مادرانی که فرزندان خود را پنهان می‌کردند یا برای فرزندان ربوده‌شده خود می‌گریستند، قهرمانان گمنام این حافظه تاریخی‌اند.

این  ترانه‌ها و لالایی‌ها از دوران عثمانی در منطقه بالکان و به ویژه در میان مردم مسیحی وجود دارند که به سرنوشت تلخ پسران ربوده‌شده اشاره دارند. این ترانه‌ها عموماً حزن‌آلود و سوگوار هستند و روایت‌هایی از مادرانی دارند که فرزندان خود را از دست داده‌اند.

یکی از مشهورترین لالایی‌ها و ترانه‌های مرتبط با این جنایت، لالایی‌ای است که به زبان‌های مختلف بالکانی وجود دارد و به عنوان “لالایی مادرانه” یا “لالایی برای پسر ربوده‌شده” شناخته می‌شود. در این ترانه‌ها، مادران برای فرزندان خود می‌خواندند تا در دنیای تاریک و بی‌رحم عثمانی از آن‌ها مراقبت شود.

متن یکی از معروف‌ترین لالایی‌ها به زبان بوسنیایی-هرزگوینی:

متن اصلی (بوسنیایی):

Zaspalo je moje dijete, devširme su ga odnijeli,

U vojsci će biti, od mame ćeš ga biti daleko.

ترجمه فارسی:

خوابیده است بچه‌ام، دَوشیرمه‌ها او را بردند،

در ارتش خواهد بود، از مادرش دور خواهد بود.

این ترانه نمایانگر اندوه و درد مادران است که از فرزند خود جدا می‌شوند و آن‌ها را در دنیای بی‌رحم امپراتوری عثمانی می‌فرستند. این نوع اشعار و ترانه‌ها معمولاً حاوی پیامی از عشق و دلتنگی است که در طول تاریخ در فولکلور بالکان به یادگار مانده است. این قبیل لالایی‌ها و ترانه‌ها به بخشی از هویت فرهنگی و تاریخی مردمان بالکان تبدیل شده‌اند و گاه در مراسم‌ها و محافل مختلف به یاد مادرانی خوانده می‌شوند که فرزندانشان از آن‌ها جدا شده‌اند.

روایت‌های حماسی مقاومت

ترانه‌ها و قصه‌های مردم بالکان، آیینه‌ای از مقاومت در برابر سلطه عثمانی‌اند. این آثار نه فقط سندهای فرهنگی، بلکه بازتاب وجدان تاریخی مردمانی‌اند که هویت خود را در برابر استیلای دینی-نظامی حفظ کرده‌اند.

در شعر حماسی صربستانی مالی رادوییتسا[16]، قهرمان اسیر، با یاری دختری ترک می‌گریزد و انتقام خود را از ظلم عثمانی می‌گیرد. این روایت بخشی از مقاومت هایدوک‌ها[17] است که جنبشی علیه سلطه عثمانی در اروپا از اواخر قرن شانزدهم تا نیمه قرن نوزدهم میلادی، بودند.

ترانهٔ فولکلور بلغاری ایزل ی دلیو هایدوتین[18]، دربارهٔ شورش دلیو[19] از کوه‌های رودوپه است. دلیو یک رهبر قیام بلغاری (ایالت هایدوک) بود که در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم در کوه‌های رودوپه مبارزه علیه خافای عثمانی مبارزه می‌کرد.

ترانه یونانی دروپولیتیسا[20] که از دوران اشغال عثمانی سخن می‌گوید، هنوز در مناطق آلبانی جنوبی اجرا می‌شود و بیانگر رنج‌ و امید به رهایی است.

تجربه عثمانی در بالکان، ترکیبی است از سلطه دینی، نظامی‌گری، و تبعیض. اگرچه در میان آن گاه‌به‌گاه نشانه‌هایی از تساهل یا تبادل فرهنگی دیده می‌شود، اما محور حافظه تاریخی، بر خشونت، جدایی اجباری، و نقض کرامت انسانی استوار است.

زنان شهیدشده بلغاری به‌دست سربازان عثمانی، ۱۸۷۷، اثر نقاش روس کنستانتین ماکوفسکی (Константин Маковский ۱۸۳۹ – ۱۹۱۵)

رمان «آزادی یا مرگ»[21] اثر نیکوس کازانتزاکیس یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های ادبی مقاومت علیه سلطه امپراتوری عثمانی در ادبیات مدرن اروپاست است. عنوان اصلی کتاب کاپیتان میکلس است که به «آزادی یا مرگ» ترجمه شد. داستان در جزیره کرت[22] در اواخر سده نوزدهم، هنگام اشغال توسط امپراتوری عثمانی اتفاق می‌افتد. درون‌مایه اصلی داستان نبرد میان خواست درونی انسان برای آزادی و جبر تاریخیِ اشغال و سلطه مذهبی-سیاسی است.

کاپیتان میکلس  نماینده‌ٔ آرمان‌ی است انسانی که حیات را در «مبارزه برای آزادی» می‌بیند و نه در رفاه یا آرامش. شعار او «آزادی یا مرگ» در تمام رمان طنین دارد. عثمانی‌ها در این رمان نه تنها قدرت سیاسی، بلکه نماد سلطه دینی و تحقیر فرهنگی نیز هستند. کازانتزاکیس نشان می‌دهد که مردم کرت نه‌تنها برای استقلال سیاسی بلکه برای بازیابی هویت انسانی و کرامت فرهنگی خود می‌جنگند.

مقاومت در قالب حفظ زبان یونانی، فرهنگ، و ایمان ارتدوکس در برابر عربی‌سازی و اسلام‌گرایی تحمیل‌شده نمود می‌یابد. نویسنده به دوگانگی درونی شخصیت‌ها در دوران سلطه می‌پردازد. شخصیت‌هایی که میان سازش و مقاومت مردد هستند، مانند عموی کاپیتان میکلس یا شخصیت زنی ترک‌تبار، نمونه‌هایی از چالش‌های روحی و اخلاقی مردم در این نوع استعمار مذهبی هستند.

نویسنده به نقش دین هم به عنوان انگیزه‌ای برای مقاومت و هم ابزاری برای سرکوب می‌پردازد. در رمان، دین دو نقش ایفا می‌کند: از سویی نیروی مقاومت ارتدوکسی، و از سوی دیگر، سلطه مذهبی عثمانی. مرگ در این رمان به‌عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از آزادی‌خواهی تصویر می‌شود؛ انسان‌هایی که آگاهانه برای «مردن با عزت» به پا می‌خیزند.

اهمیت این اثر از آنجا برجسته‌تر می‌شود که بر خلاف بسیاری از آثار غربی که به مقاومت در برابر عثمانی از بیرون (مثلاً مجارستان، ایتالیا یا اتریش) نگاه می‌کنند، کازانتزاکیس با دیدی درونی و اگزیستانسیالیستی به این مقاومت می‌نگرد — از نگاه یک ملّت تحت سلطه. او نه‌فقط با عثمانی، بلکه با سرنوشت بشر در برابر خشونت ساختاری و سرکوب مذهبی درگیر است. این رمان هم یک اثر مقاومت ضدعثمانی است و هم یک متن فلسفی-سیاسی درباره آزادی، ایمان، و مرگ.

خاطره‌ی زخم‌خورده: تجربه‌ی عربی از خلافت عثمانی

سلطه‌ی عثمانی بر جهان عرب با شکست ممالیک در نبرد مرج دابق (۱۵۱۶) و سپس فتح قاهره (۱۵۱۷) آغاز شد. این فتوحات نه‌تنها گسترش قلمرو عثمانی را تضمین کردند، بلکه زمینه‌ساز انتقال نمادین مقام خلافت از عباسیان قاهره به سلطان سلیم اول عثمانی شدند (Winter, 2010).

اما این سلطه، بیش از آن‌که اتحاد اسلامی را مستقر کند، به سلطه‌ی ترک‌ها بر عرب‌ها انجامید. بخش مهمی از نخبگان عرب، به‌ویژه در شام، مصر و حجاز، به‌تدریج کنار زده شدند و اداره‌ی مناطق عرب‌نشین به دست حاکمان ترک یا ممالیک عثمانی افتاد. عرب‌ها به‌طور فزاینده‌ای به‌عنوان «رعایا» در نظر گرفته می‌شدند، نه «شریکان در خلافت».

از قرن هفدهم، سلطه‌ی عثمانی در بسیاری از مناطق عربی با تمرکزگرایی اداری، وضع مالیات‌های سنگین، و انتصاب والیانی بیگانه از استانبول همراه بود. زبان رسمی دولت، ترکی عثمانی بود و زبان عربی، زبان دین و ادب باقی ماند اما جایگاهی در ساختار قدرت نداشت (Hanioglu, 2008).

در مناطق عربی، به‌ویژه در حجاز، تلاش‌هایی برای حفظ استقلال محلی صورت گرفت. خاندان شریف مکه، گاه با عثمانی‌ها در تنش بودند. در یمن، شورش‌های مکرر قبایل علیه حکومت عثمانی گواه نارضایتی مردمان عرب بود.

در قرن نوزدهم، با گسترش آموزه‌های ناسیونالیسم و اصلاحات تنظیماتی، نخبگان عرب به‌ویژه در سوریه و لبنان خواستار آموزش به زبان عربی، خودگردانی محلی، و اصلاح نظام‌های حکمرانی شدند. پاسخ عثمانی اما اغلب سرکوب‌گرانه بود، به‌ویژه در زمان سلطان عبدالحمید دوم (1876–1909).

در جنگ جهانی اول، بسیاری از عرب‌ها با وعده استقلال، در کنار بریتانیا علیه عثمانی جنگیدند. شورش عربی به رهبری شریف حسین در سال ۱۹۱۶، نه‌تنها جنبشی سیاسی بلکه واکنشی به دهه‌ها سلطه تحقیرآمیز بود.

در همان سال‌ها، استاندار شام، جمال پاشا که از سران ترکان جوان بود، با خشونت با جنبش‌های عربی برخورد کرد. اعدام‌های دسته‌جمعی نخبگان عرب در بیروت و دمشق در سال‌های ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶ (معروف به شهدای ۶ مه)، به نقطه عطفی در حافظه جمعی ملت‌های عرب تبدیل شد (Kayali, 1997).

در ادبیات سیاسی عرب، جمال پاشا لقب «السفّاح» (جلاد) یافت. این عنوان خود گویای آن است که حافظه جمعی عرب، نه خلافت عثمانی را به یاد دارد، بلکه سرکوب، خشونت و سلب کرامت را به‌خاطر سپرده است.

از اواخر قرن نوزدهم، نهضت فکری موسوم به نهضه (Renaissance)  در شام و مصر، بستر بیداری فکری و ناسیونالیسم عربی شد. روشنفکرانی چون عبدالرحمان کواکبی، شبلی شمیل، فرح انطون و دیگران، آشکارا از سلطه عثمانی انتقاد می‌کردند و خواستار جدایی دین از سیاست بودند.

کواکبی در کتاب طبائع الاستبداد (1902) استبداد دینی را مانعی بزرگ بر سر راه پیشرفت ملت‌ها دانست.

فرح انطون که تحت تأثیر افکار اروپایی و انقلاب فرانسه بود، در مقالات خود خواستار سکولاریسم و همزیستی دینی بر پایه‌ی عقلانیت مدرن شد.

شبلی شمیل نیز با معرفی نظریه داروین به جهان عرب، تلاش کرد نشان دهد که برای رهایی از عقب‌ماندگی، باید با استبداد دینی و حکومت خلافت‌محور مقابله کرد (Hourani, 1991).

سقوط امپراتوری عثمانی در ۱۹۲۴، نه پایان یک دوره شکوفا بلکه پایان سلطه‌ای فرساینده برای بسیاری از روشنفکران عرب تعبیر شد. به‌ویژه در سوریه، لبنان، و عراق، خواست سکولاریسم به‌مثابه پاسخی تاریخی به خلافت دینی–ترکی در حافظه‌ها نقش بست.

برخلاف روایت‌هایی که امپراتوری عثمانی را «خلافت اسلامیِ حافظ وحدت مسلمانان» توصیف می‌کنند، برای بسیاری از ملت‌های عرب، این خلافت، بیش‌تر با تبعیض، سرکوب فرهنگی، استعمار اداری و بهره‌کشی اقتصادی پیوند خورده است. این خاطره‌ی تاریخی، در قرن بیستم یکی از پایه‌های اصلی گفتمان‌های ناسیونالیستی عربی و خواست سکولاریسم و استقلال از حکومت دینی بود.

مقاومت و مبارزه اعراب علیه خلفای عثمانی، کم‌تر بررسی‌شده است، زیرا تصویری که از رابطه اعراب و عثمانی‌ها در تاریخ رایج وجود دارد، اغلب با یک‌دستی نادرست همراه است — گویی اعراب همواره تابع عثمانی بودند یا با آن هم‌سو. در حالی‌که در بسیاری از نقاط دنیای عرب، به‌ویژه در سده‌های ۱۹ و ۲۰، مقاومت علیه سلطه عثمانی – با تأکید بر جنبه مذهبی، قومی و زبانی آن – در قالب ادبیات، شعر، تئاتر و نثر سیاسی شکوفا شد.

مقاومت در ادبیات و هنر

در ادامه، به بررسی نمونه‌هایی از بازتاب این مقاومت در ادبیات و هنر اعراب می‌پردازم:

در جریان نهضت بیداری عربی (النهضة) ، شاعران و نویسندگان عرب با تأکید بر زبان عربی، هویت قومی، و اسلام غیرعثمانی، در برابر “عثمانی‌سازی” مقاومت فرهنگی کردند.

ابراهیم الیازجی[23] شاعر مارونی لبنانی نوشت:

او مردم را دعوت می‌کرد تا از سلطه عثمانی – که زبان ترکی و اسلام رسمی را تحمیل می‌کرد – رهایی یابند.

تَقدَّموا! تَقدَّموا! أَيُّها العَرَبُ

وَاسْلُكوا مَجْدَكُمُ المَأْمُولَ وَارْتَقِبُوا

قَد آنَ أَنْ تُوقِظُوا الدُّنْيا بِهِمَّتِكُمْ

فَالعِزُّ لا يُوهَبُ، العِزُّ يُكْتَسَبُ

لا تَسْتَكينوا لِذُلٍّ أَو لِمَسْأَلَةٍ

إِنَّ الكِرامَ عَلَى الأَحْرَارِ قَد غَضِبُوا

ترجمه فارسی:

به پیش! به پیش! ای عرب‌ها!

راه افتخار امیدبخش خود را بپیمایید و منتظر نباشید

اکنون زمان آن است که جهان را با همت خود بیدار کنید

عزت را به کسی نمی‌بخشند، عزت را باید به‌دست آورد

در برابر خواری یا گدایی تسلیم نشوید

چرا که اشراف بر آزادگان خشم گرفته‌اند

این شعر یکی از نمونه‌های برجسته ادبیات بیداری عربی در قرن نوزدهم است. یازجی از ادبیات برای فراخواندن عرب‌ها به‌سوی رهایی از سلطه و بی‌حرکتی بهره می‌گیرد.

با افعال امری مانند «تقدّموا» و «اسلكوا»، مخاطب را به بیداری و اقدام دعوت می‌کند. با عبارت «لا تستكينوا» (تسلیم نشوید)، یازجی به مقابله با سکون و انفعال فرهنگی و سیاسی می‌پردازد. او به‌روشنی بیان می‌کند که عزت یک موهبت نیست، بلکه باید آن را با تلاش به‌دست آورد.

شعر در بستر زمانی خود، پاسخی است به سلطه سیاسی و فرهنگی امپراتوری عثمانی بر سرزمین‌های عربی، به‌ویژه لبنان، سوریه و عراق.

عبد الله النديم[24] نویسنده و روزنامه‌نگار انقلابی مصری، در نشریات و آثارش چون “صحيفة النديم”  و  “الاستبداد والحرية” عثمانی‌ها را مستبد، فاسد و ضداسلام راستین معرفی می‌کرد.

جورج أبيض[25] کارگردان لبنانی در نمایشنامه‌هایی مانند صلاح الدين وملكة أورشليم، گرچه مستقیم به عثمانی اشاره نمی‌شود، اما تاکید بر غرور ملی، تاریخ پیشاعثمانی، و هویت مستقل عربی به‌عنوان نوعی مقاومت نمادین تاکید دارد.

جرجي زيدان[26] نویسنده مسیحی لبنانی در رمان‌های تاریخی خود مانند فتح الأندلس، فتاة غسان، به دوره‌های پیش از عثمانی رجوع می‌کند و آن‌ها را دوران شکوفایی فرهنگ عربی می‌نامد. با نادیده‌گرفتن یا نقد ضمنی دوره عثمانی، او در عمل به بازسازی هویت عربی غیرعثمانی پرداخت.

شریف حسین[27] خود را رهبر مسلمانان معرفی می‌کرد و در اعلامیه‌های خود را علیه خلیفه عثمانی بر اسلام حقیقی و هویت عربی تکیه می‌کرد. او در نامه‌های مکاتبه‌شده با بریتانیا (مکاتبات حسین–مک‌ماهون)، از «ستم مذهبی عثمانی» و «تحقیر قوم عرب» شکایت می‌کند.

بیانیه شریف حسین (اعلان انقلاب عربی – ۱۹۱۶)

“إنّ الدولة العثمانیة قد انحرفت عن مسیر الإسلام، واستبدّت بالحکم، وضيّقت على العرب في لغتهم وثقافتهم، فکان لزاماً على العرب أن یطالبوا بحقوقهم ویسعوا لاستعادة مجدهم.”

ترجمه فارسی:

«دولت عثمانی از مسیر اسلام منحرف شده، به استبداد روی آورده، و زبان و فرهنگ عربی را محدود کرده است. بنابراین، بر عرب‌ها واجب است که حقوق خود را مطالبه کنند و برای بازگرداندن شکوه خود تلاش نمایند».

بیانیه‌ی شریف حسین نقطه‌ی عطفی در تاریخ سیاسی مدرن عرب‌هاست. شریف حسین، با آنکه خود شریف مکه و از خاندان هاشمی بود، دولت عثمانی را متهم به انحراف از اسلام می‌کند، که به این ترتیب مشروعیت مذهبی آن را زیر سؤال می‌برد. او ملت عرب را به کنش فعال برای احقاق حقوق فرهنگی و سیاسی فرا می‌خواند. یکی از محورهای مهم بیانیه، تأکید بر زبان و فرهنگ عربی است که توسط ترک‌های عثمانی سرکوب می‌شد.

در دوران انقلاب عربی، سرودهایی در حجاز، سوریه و عراق با چون مضمون‌های زیر رایج شد:

لا للترک لا للسلطان

نه به ترک، نه به سلطان

یا:

العروبة فوق کل شيء

عروب بودن بالاتر از هرچیز است

عرب‌ها از هنر تجسمی، نقاشی و پوستر نیز علیه سلطه عثمانی‌ها استفاده می‌کردند. در دهه‌های ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۰، در سوریه، فلسطین و مصر، پوسترهای تبلیغاتی ضدعثمانی طراحی شد که معمولاً عثمانی‌ها را چون دیوهایی با نماد خلیفه مذهبی ترسیم می‌کردند و عرب را چون جوانی بیدار یا رزمنده نشان می‌دادند.

 بشاره الخوری[28] شاعر لبنانی با تخلّص شعری الأخطل الصغیر در شعری به‌نام “الشرق” می‌سراید:

الشرقُ عادَ، فحيُّوا طالعَ العيدِ

وأيقِظوا كلَّ صَخرٍ في الرُّبى هامِدِ

الشرقُ يَبعَثُ من غفلاتهِ أُمَمًا

ويَستَعيدُ الليالي وهي في السُّهُدِ

ترجمه فارسی:

مشرق بازگشت، پس سپیده‌دم عید را خوش آمد بگویید

و هر سنگ خفته را در کوهستان بیدار کنید

مشرق از غفلت خود، ملت‌ها را برمی‌خیزاند

و شب‌هایی را که در خواب بودند، بازمی‌ستاند

این شعر نماد بیداری مشرق (شرق اسلامی و عربی) در برابر غربِ استعماری و نیز سلطه عثمانی است. «بیداری» نه فقط سیاسی، بلکه فرهنگی و تمدنی است. بشاره الخوری شرق را از نو زنده می‌بیند و از همه می‌خواهد به این خیزش پاسخ دهند.

الیاس فرحات[29] شاعری لبنانی که به برزیل مهاجرت کرد در غربت ولی با احساسی عمیق نسبت به سرنوشت اعراب می‌نویسد. در شعر “یا قومُ! لا تَحیَوا حَیاتَ الذُّلِّ” می‌گوید:

يا قومُ! لا تَحْيَوا حياةَ الذلِّ إنَّ لكم

إرثاً من المجدِ في أعماقِهِ نارُ

لا تُطفِئوهُ بعيشٍ فيهِ مذلَّةُ مَن

باعَ الحياةَ، وما استوفى لهُ الثارُ

ترجمه فارسی:

ای قوم! زندگی خفت‌بار نزیید،

که در ژرفای میراث افتخار شما، آتشی است

آن را با حیاتی که سراسر خواری‌ست، خاموش نکنید،

چونان کسی که زندگی را فروخت، بی آن‌که انتقام خود را بستاند

شعر او ترکیبی از وطن‌دوستی، حماسه، و هشدار به ملت عرب است. «آتشی در اعماق» نماد نیروی نهفتهٔ مقاومت است، که نباید با ذلت خاموش شود.

احمد شوقی[30] یکی از بزرگترین شاعران عرب در دوره‌های بیداری و مبارزه ضد عثمانی است. او به‌ویژه در زمینه‌های ادبیات ملی‌گرایانه و آزادی‌خواهانه شناخته می‌شود. در شعر “عاشَتْ جَزائِرُ” می‌گوید:

عاشتْ جَزائِرُ، فَفِيها الحُرُّ

حَتَّى مَذَاقَ الوَجْدِ حَتَّى النَّصِيرِ

قَوْمٌ أَمَّتْهُ سَيْفُ العَدُوِّ

فَحَيَّتْهُ فَأَبَتْ حُسْنَ النَّظِيرِ

ترجمه فارسی:

الجزایر زنده باد، در آن آزادی‌ست

حتی تا چشیدن درد و مرارت، تا رسیدن به یاری

قومی که دشمن با شمشیر به آنها حمله کرد

اما با زیبایی و شکوهش به هیچ‌کس تسلیم نشد

این شعر اشاره به مبارزه‌ی مردم الجزایر در برابر سلطه عثمانی‌ها و استعمار غرب دارد. شوقی با استفاده از این تصویر قهرمانانه، مقاومت را در برابر سلطه‌های خارجی و داخلی نمایان می‌کند. «حسُنَ النَّظِير» به معنای «زیبایی، شکوه» در اینجا نشان‌دهنده عزت و سربلندی مردم است که نمی‌خواهند تسلیم شوند.

جبران خلیل جبران[31] شاعر و نویسنده مشهور لبنانی است که بیشتر آثارش به زبان‌های انگلیسی و عربی نوشته شده است. جبران در دوران مهاجرت در آمریکا، به نوشتن آثار ناسیونالیستی و ضد استعمار عثمانی پرداخت. جبران مقاومت را در قالب شعری که در آن وطن (خصوصاً وطن عربی) نماد عزت، افتخار و رهایی است، به تصویر می‌کشد.

“لا تسألني”

لا تَسْأَلْني فِي الْوَطَنِ قَلْبًا مُضَاءً

فَالوَطَنُ أَمَامِي فِي كُلِّ مَجَالِ

مَجْدٌ عَلَى قَدَمِهِ جَسَدُ العَرَبِ

فِيهِ سُرُورٌ وَسُجُودٌ عَلَى مَعَالِ

ترجمه فارسی:

از من در مورد وطن نپرس، چرا که قلبم در آن می‌سوزد

وطن در برابر من در هر میدان است

افتخاری که بر پاهای خود می‌ایستد، جسم عرب در آن

در آن سرور و سجده بر معانی عالی است

او در این شعر بیانگر این است که وطن همیشه در قلب او وجود دارد، حتی در تبعید. تصویر «سجده بر معانی عالی» به نوعی نشان‌دهنده‌ی آرمان‌های معنوی و سیاسی مقاومت علیه سلطه است.

در مجموع، مقاومت عربی علیه حکومت مذهبی عثمانی در ادبیات و هنر به صورت‌های زیر نمود یافت:

تاکید بر زبان عربی به‌مثابه زبان مقدس قرآن و نه ترکی.

نفی خلافت عثمانی و ادعای انحراف آن از اسلام راستین.

بازگشت به دوران شکوه تمدن عربی پیشاعثمانی (عباسی، اندلس).

تجلیل از شهدای مقاومت عربی در سوریه، لبنان، عراق و حجاز.

ظهور ادبیات ناسیونالیستی – سکولار یا دینی – با شعارهایی چون “الوطن قبل السلطان”.

برای بسیاری از عرب‌ها، خلافت عثمانی نه نماد وحدت اسلامی، بلکه چهره‌ای از تبعیض قومی، استعمار درونی، و سرکوب فرهنگی بود. به همین دلیل، خواست استقلال سیاسی با مطالبه‌ی جدایی نهاد دین از دولت همراه شد.

سکولاریسم در جهان عرب، برخلاف روایت‌های رایج، پدیده‌ای وارداتی صرف نبود. بلکه پاسخی بود درونی به تجربه‌ای تاریخی از سلطه‌ی دینی–سلطنتی. حافظه تاریخی ملت‌های عرب، سرشار از نمونه‌هایی است که نشان می‌دهند در غیاب سکولاریسم، دین به ابزار مشروعیت‌بخشی به استبداد و امپریالیسم بدل می‌شود.

۱۹ خرداد ۱۴۰۴ – ۹ ژوئن ۲۰۲۵

منابع و برای مطالعه بیشتر

Akgündüz, Ahmet (1986). Mukayeseli İslâm ve Osmanlı hukuku külliyatı. İstanbul: Dicle Üniversitesi, Hukuk Fakültesi.
این کتاب با عنوان « مجموعه حقوق تطبیقی اسلام و عثمانی» در ١٠٠٠ صفحه به زبان ترکی است و به بررسی دقیق سیستم حقوقی عثمانی و ساختار قضایی آن می‌پردازد.

Baldwin, James E. (2017). Islamic Law and Empire in Ottoman Cairo. UK: Edinburgh University Press.
این کتاب به بررسی نقش فقه اسلامی در ساختار حقوقی و قضایی در شهر قاهره، بزرگترین شهر امپراتوری عثمانی می‌پردازد.

Braude, B., & Lewis, B. (1982). Christians and Jews in the Ottoman Empire: The Functioning of a Plural Society. Holmes & Meier.

Faroqhi, Suraiya (1997). Osmanlı kültürü ve gündelik yaşam: ortaçağdan yirminci yüzyıla. İstanbul: Tarih Vakfı.
این کتاب به زبان ترکی است  و به بررسی زندگی روزمره در امپراتوری عثمانی از جنبه‌های مختلف مانند خانه، خانواده و قوانین می‌پردازد. ثریا فاروقی یکی از پژوهشگران برجسته‌ی تاریخ عثمانی است و آثارش اطلاعات بسیار دقیقی از زندگی روزمره مردم در کوچه و بازار ارائه می‌دهد.

Faroqhi, Suraiya (2011). Artisans of Empire: Crafts and Craftspeople Under the Ottomans. London: I.B. Tauris.
این کتاب به بررسی نقش صنعتگران و کارگران در اقتصاد، سیاست و جامعه عثمانی می‌پردازد و نگاهی به زندگی کاری مردم عادی در امپراتوری عثمانی دارد.

Faroqhi, Suraiya (2023). Women in the Ottoman Empire: A Social and Political History. London: I.B. Tauris.
در این کتاب ثریا فاروقی به بررسی نقش و جایگاه زنان در امپراتوری عثمانی از منظرهای اجتماعی و سیاسی، به تحلیل شرایط زندگی زنان در دوره عثمانی، نحوه مشارکت آنها در فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، و همچنین جایگاه آنها در ساختارهای قدرت و سیاست می‌پردازد. در این اثر تعاملات پیچیده زنان با نهادهای اجتماعی و سیاسی در طول قرن‌ها و نقش آنها در شکل‌گیری تاریخ امپراتوری عثمانی، همچنین موضوعاتی چون تأثیر قوانین اسلامی، مسائل جنسیتی، و چگونگی تغییر و تحول جایگاه زنان در دوره‌های مختلف این امپراتوری پژوهش و بررسی و شده است.

Greene, Dorothy (Apr 15, 2023). ‘Shari’a and Kanun: A Study of the Ottoman Empire’s Legal System. https://www.kleiohistoricaljournal.com/post/shari-a-and-kanun-a-study-of-the-ottoman-empire-s-legal-system
این مقاله به همزیستی قوانین شرعی و عرفی در امپراتوری عثمانی می‌پردازد.

Gürpınar, Doğan (2013). Ottoman Imperial Diplomacy: A Political, Social and Cultural History. USA: Bloomsbury Publishing.
این کتاب به بررسی جنبه‌های مختلف زندگی روزمره مردم عادی در امپراتوری عثمانی می‌پردازد، از جمله فعالیت‌های اقتصادی، آداب و رسوم، خانواده و روابط اجتماعی.

Hanioglu, M. Ş. (2008). A Brief History of the Late Ottoman Empire. Princeton University Press.

Hourani, A. (1991). A History of the Arab Peoples. Faber & Faber.

Itzkowitz, Norman (1980). The Ottoman Empire and Islamic Tradition. USA: ‎University of Chicago Press.
  این کتاب به بررسی تأثیر سنت اسلامی بر ساختار و سیاست‌های امپراتوری عثمانی می‌پردازد.

Kayali, H. (1997). Arabs and Young Turks: Ottomanism, Arabism, and Islamism in the Ottoman Empire, 1908–1918. University of California Press.

Keddie, N. R. (2003). Modern Iran: Roots and Results of Revolution. Yale University Press.

Kia, Mehrdad (2011). Daily Life in the Ottoman Empire. UK: Greenwood.
این کتاب تصویری جامع از زندگی روزمره در دوره عثمانی ارائه می‌دهد و موضوعاتی همچون ساختار خانواده، آموزش، کار و فراغت را پوشش می‌دهد.

Panaite, Viorel (2019). Ottoman Law of War and Peace: The Ottoman Empire and Its Tribute-Payers from the North of the Danube. Leiden: Brill.
این کتاب به بررسی قوانین جنگ و صلح در امپراتوری عثمانی و تأثیر فقه اسلامی بر آن‌ها می‌پردازد.

Schull K. F., Saraçoğlu M. S. and Zens R. (2016). Law and Legality in the Ottoman Empire and Republic of Turkey. USA: Indiana University Press.
 این مجموعه مقالات به بررسی تحولات حقوقی و قانونی در امپراتوری عثمانی و جمهوری ترکیه می‌پردازد. مسائل مربوط به مالکیت، جنسیت، دانش حقوقی، تعیین مرزهای روستاها، تدوین قوانین اسلامی، لیبرالیسم اقتصادی، جرم و مجازات، و حقوق پناهندگان در سراسر امپراتوری عثمانی و منطقه اطراف دریای اژه جمهوری ترکیه بررسی می‌شود.

Todorova, M. (2009). Imagining the Balkans. Oxford University Press.

Wheatcroft, A. (1995). The Enemy at the Gate: Habsburgs, Ottomans and the Battle for Europe. Basic Books.

Winter, M. (2010). Egyptian Society Under Ottoman Rule, 1517–1798. Routledge.

Ze’evi, Dror (1996), An Ottoman Century: The District of Jerusalem in the 1600s. NY: State University of New York Press.
این کتاب به طور خاص به زندگی روزمره در اورشلیم عثمانی در قرن هفدهم میلادی می‌پردازد و جزئیات زیادی از زندگی اجتماعی و اقتصادی این منطقه را ارائه می‌دهد.

Zürcher, E. J. (2004). Turkey: A Modern History. I.B. Tauris.

[1]   ینی‌چری به معنی «چریک جبهه» واحدهای ویژه‌ی ارتش امپراتوری عثمانی بودند. آنها به نام جان‌نثاران سلطان شناخته می‌شدند. این ارتش در زمان مراد یکم که عثمانی‌ها بخشی از اروپا را در اختیار داشتند، تشکیل شد. آنها کودکان پسر گروگان‌گرفتهٔ مسیحیانی بودند که توسط ترک‌های عثمانی از خانواده‌هایشان جدا شده، به خانواده‌های ترک مسلمان سپرده تا مسلمان و ترک تربیت شوند. بیشتر آنها در سدهٔ نوزده میلادی در پی یک شورش، به‌دست سلطان محمود دوم به قتل رسیدند.

[2] the Other

[3] Turkish terror

[4] Ottoman menace

[5] the Scourge of Europe

[6] Obsidio Szigetianae

[7] Miklós Zrínyi (1620 – 1664)

[8] مجاری: Szigetvár ostroma; ترکی استانبولی: Zigetvar Kuşatması

[9] Nikola IV Zrinski (1508 – 7 1566)

[10] پیروزی شکست‌آمیز  یا پیروزی پیرهی (Pyrrhic victory) یا «پیروز شدن به سبک پادشاه پیرهوس» هم شناخته می‌شود، پیروزی است که چنان خسارت زیادی بر فرد یا گروه پیروز وارد می‌کند که با شکست فرق چندانی ندارد. چنین پیروزی هرگونه حس واقعی موفقیت را نفی می‌کند.

[11] Battle of Lepanto, October 1571

[12] siege of Vienna, in 1529

[13] Die Entführung aus dem Serail, The Abduction from the Seraglio, 1782

[14] Millet

[15] Devşirme

[16] Mali Radojica

[17] Hajduk

[18] Izlel ye Delyo Haydutin

[19] Delyo

[20] Deropolitisa

[21] کتاب آزادی یا مرگ توسط مترجم زبردست محمد قاضی ترجمه شده  و انتشارات خوارزمی آنرا منتشر کرده است.

[22] Crete

[23] ابراهیم الیازجی (۱۸۴۷–۱۹۰۶)

[24] عبد الله النديم (1842 – 1896)

[25] جورج أبيض (1880 – 1959)

[26] جُرجي حبيب زيدان (1861 – 1914)

[27] حسین بن علی هاشمی (ٱلْحُسَيْن بِن عَلِي ٱلْهَاشِمِي) مشهور به شریف حسین (۱۸۵۴ –۱۹۳۱)

[28] بشاره عبدالله الخوری، معروف به اخطل الصغیر (۱۸۸۵-۱۹۶۸)، شاعر نامدار لبنانی بود که با القابی چون «شاعر عشق و شور» و «شاعر جوانی و زیبایی» نیز شناخته می‌شود. اشعار او توسط خوانندگان مشهور خوانده شده است. دلیل لقب او، اخطل الصغیر، تقلید او از شاعر اموی، اخطل التغلبی، بود.

[29] الياس فرحات (1893–1976)

[30] احمد شوقی (۱۸۶۸–۱۹۳۲)

[31] جُبْران خليل جُبْران (1883 –1931)