بلاهت بی پایان برخی از «اپوزیسیون» جمهوری اسلامی

 

ح- مؤمنی‌زاده :

آنچه باعث قلمی کردن این وجیزه شده است، خواندن مقاله ای از آقای علی ناظر است که چند روز پیش در سایت “آزادی بیان” با عنوان “شکست یا پیروزی؟” منتشر شده است.

    آقای ناظر در این مقاله که در دو قسمت منتشر شده است، در واکنش به مقاله ی منتشره ای در سایت “سازمان مجاهدین خلق ایران” تحت عنوان “فوریت ایران، الگوهای راهنما و مسئولیت ملی” مطالبی نوشته است که جای مختصر بحث و نقد دارد.

       مهم ترین نکته ای که بنده را برانگیخت تا این سطور را بنویسم، نقل چند بیت شعر سخیف و آبکی در پایان قسمت اول مقاله ی آقای ناظر بود که ایشان به “مولوی” منتسب کرده است. نخست این بیت ها را از مقاله ی ایشان می آورم تا خواننده ی آگاه از مولوی و مثنوی او دریابد که تشبث و تمثل به مولوی، به ویژه مثنوی معنوی او، در میان ایرانیان به چه وضع اسفناکی افتاده است.

ابیات منتسب به مولوی در مقاله ی آقای ناظر:

عشق و دل روزی زهم دلخور شدند

هر دو از احساس نفرت پر شدند

دل به چشمان کسی وابسته بود

عقل از این بچه بازی خسته بود

حرف حق با عقل بود اما چه سود

پیش دل حقانیت مطرح نبود

دل به فکر چشم مشکی فام بود

عقل آگاه از خیال خام بود

عقل با او منطقی رفتار کرد

هر چه دل اصرار، عقل انکار کرد

کشمکش ها بینشان شد بیشتر

اختلافی بیشتر از پیشتر

عاقبت عقل از سر عاشق پرید

بعد از آن چشمان مشکی را ندید

تا به خود آمد بیابانگرد بود

خنده بر لب از غم این درد بود.

      آقای علی ناظر! این ابیات مبتذل و آبکی از مولوی نیست. پیداست که منظورم از مولوی، جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی شاعر و عارف بزرگ قرن هفتم هجری است. این که چند بیت سخیف بالا که آقای ناظر برای شیرفهم شدن خود یا شیرفهم کردن مخاطب در مقاله اش آورده است، چه ربطی به موضوع مقاله ی ایشان دارد که در باره ی پیروزی یا شکست اپوزیسیون جمهوری اسلامی است، بنده سر در نیاوردم.  البته مدت هاست که بازار مولوی خوانی و مولوی دانی در میان ایرانیان داغ است و مع الاسف گاه به ابتذال هم کشیده شده است و شاهدیم که هر ننه قمری در گوشه ای بساط مارگیری گسترده است و به “شرح و تفسیر” مثنوی مولوی سرگرم است. اما از راه دور به آقای ناظر توصیه می کنم اگر به مثنوی مولوی علاقه دارند و از آن مهم تر تمثل به مثنوی مولوی را برای تفهیم بهتر مطالبشان به مخاطب مفید می دانند، بهتر است چند صباحی دست از “مبارزه” با جمهوری اسلامی بردارند و نسخه‌ی معتبری از مثنوی معنوی مولوی را تهیه کنند و یک دور با دقت آن را مطالعه کنند تا ان شاءالله دچار چنین پریشان گویی هایی در مقالات آتی خود نشوند.

اما اشاراتی به برخی نکات “سیاسی” مقاله ی آقای ناظر.

      ایشان پرسیده اند :” آیا سرنگونی طلبان در جنگ با جمهوری اسلامی شکست خورده اند؟ اما آیا این چنین است و پیروز این جدال جمهوری اسلامی بوده است؟”. آقای ناظر سپس نوشته اند که :” به نظر من، در کنار فرهیختگان و محققین و فعالان سیاسی حرفه ای، بهترین فرد برای پاسخ گویی به این سوال، شخص آقای مسعود رجوی است.

       جای پرسش دارد که از کی تا حالا شلغم هم جزو میوه ها به حساب می آید؟ مسعود رجوی را چه گونه می توان در کنار فرهیختگان و محققان قرار داد؟ فعال سیاسی حرفه ای هم تعریف خاص خود را دارد و مسعود رجوی نزدیک به بیست سال است که از صحنه ی سیاسی حرفه ای غایب است و به مردار سیاسی تبدیل شده است. از آن مهم تر او باید نخست پاسخ گوی کارنامه ی سیاه چهل ساله ی اخیر خود باشد؛ که تا کنون نبوده است و احتمالا فقط به خدای موهوم خودش پاسخ گو باشد و بس. یک قلم ناقابل از این کارنامه ی سیاه، کارناوال حماقت و جنایت جنگی موسوم به “فروغ جاویدان” است که یکی از نتایج آن، به کشتن دادن بیش از هزار و سیصد “مجاهد خلق” است. پس بهتر آن است که آقای ناظر چشم انتظار پاسخی از سوی مسعود رجوی نباشد.

       به قول سعید شاهسوندی : “رجوی بدون دارا بودن وجوه دموکراتیک و تنها به صرف دشمنی قدرت طلبانه با جمهوری اسلامی، بازیچه و وجه المصالحه‌ی قدرت های بیگانه قرار گرفته است… جمهوری اسلامی میراث ناخوشایند و محصول استبداد پهلوی است. رجوی نیز رویه‌ی دیگر و میراث استبداد ولایت فقیهی جمهوری اسلامی است. مبارزه‌ی این ها با یکدیگر نه در راستای آزادی و استقلال و منافع ملی مردم ایران، بلکه دعوا بر سر قدرت است.” (نقل از ابتدای کتابچه ی “اسناد مکاتبات مسعود رجوی و من”، قسمت اول. منتشره در سایت سعید شاهسوندی).

      البته آقای ناظر خود پاسخ مانندی برای این پرسش شان در چنته دارند. ایشان می نویسند :” اذهان موریانه خورده چاره ای ندارند به جز این که دستها را بالا برده و بپذیرند که اپوزیسیون شکست خورده و جمهوری اسلامی یکه تاز صحنه نظامی، سیاسی و دیپلماسی است”. می ماند اذهان موریانه نخورده که معلوم نیست پاسخشان به این پرسش چیست.

       آقای ناظر طبق گفته‌ی خودشان وابستگی به جماعت رجوی ندارند، اما می توان ایشان را از متوهمان به این جماعت فرض کرد؛ چون که با شیوه‌ی یکی به نعل و یکی به میخ، می نویسند : ” مجاهدین خلق، که مدعی آلترناتیو دموکراتیک هستند و در عمل، از هیچ اقدام و فدا و ایثاری کم نگذاشته اند، در این توهم (دیپلماتیک) تا به آن حد پیش می روند که خانم مریم رجوی به گردن فاشیستی چون رودی جولیانی مدال آزادی (مزین به عکس موسی و اشرف) می آویزد و او و بولتون را “شریف” می خواند”.

      آقای علی ناظر که گویی پس از گذشت چهل سال، هنوز چشم انتظار معجزه ای از امام زاده ی جماعت رجوی است – امام زاده ای که شل و کور می کند، اما شفا نمی دهد- ولنگارانه می نویسد : “به فلان شاعر و نویسنده ی جدا شده از شورا (منظورشان شورای به اصطلاح ” ملی مقاومت ایران” است) و یا زاویه دار با شورا می شود برچسب زد، اما به شاملو، ساعدی، خویی و… نه”. می پرسم چرا؟ مگر به قول معروف خون امثال شاملو، ساعدی و خویی از خون دیگر کسان سرخ تر است؟ آقای ناظر به راحتی مجوز انگ و اتهام و برچسب زدن به کسانی مانند کمال رفعت صفایی و اسماعیل وفا یغمایی و دیگر آدم های جدا شده از جماعت رجوی را صادر می کند. ده ها تن از انسان های شریف و دردمندی که در مقاطعی از جماعت رجوی جدا شده اند و به زندگی شرافتمندانه ی خود، که شوربختانه با رنج ها و کابوس های دردآگین همراه بوده است، ادامه داده اند. البته حساب کسانی از قماش و قبیل مسعود خدابنده که کارفرما و “ارباب” عوض کرده اند، از این انسان های شریف جداست.

      پایان سخن این که هر چند بسیاری از “اپوزیسیون” در جنگ با جمهوری اسلامی شکست خورده اند و برخی از آنان ورشکسته های به تقصیر بوده اند، از جمله جماعت رجوی؛ اما جمهوری اسلامی در مبارزه ی طولانی با مردم ایران و جامعه ای که با همه ی تلخی ها و مصیبت ها رو به آینده دارد، پیروز نشده است. مبارزه ی طولانی، بطیء و مداوم نسل های نو و کارگران و زحمتکشان و زنان و جوانان جامعه ی ایران، بی اعتناء به انواع و اقسام اپوزیسیون ها و آلترناتیوهای ورشکسته ی دموکراتیک و اولترا دموکراتیک، که مخاطبانشان نه مردم ایران، که بیگانگان  اند، از پای نیفتاده است و روزی به پیروزی خواهد رسید. به امید آن روز.