همنشین بهار :
«به نام و نیرو و یاری آفریدگار اورمزد و امشاسپندان؛ سروران خوب نیکوکار، و همه ایزدان مینو…»
در این بحث از کسانی یاد میکنم که در اوائل انقلاب با بگیر و بببند و کشتار روبرو شدند و بسیاری از ما و من نیز،
وقایع اتفاقیه را با ضرورت انقلاب، توجیه کردیم.
دوستان دانشور و فرهنگورز، بین کسانیکه نامشان را نوشتهام، دو نفر مرا بسیار آزار دادند. یکیشان سرهنگ منصور زمانی مسؤول اول زندان قصر بود که متاسفانه خودش نیز یکبار با خشونت تمام در زدن کابل شرکت کرد. از اشاره به نام دیگر میگذرم.
واقعش وقتی تیرباران شدند خوشحال نشدم و هم اینک نیز برایشان طلب رحمت میکنم. آنها علی رغم شرکت در ستم زمان خویش و آزار زندانیان سیاسی، میهن خویش را دوست داشتند. قبل از ورود به بحث، این سؤال را در میان میگذارم بگير و ببند و کشتار،
جز آنکه انقلاب را زمین زد و آلود، چه تاثیری داشت و چه دردی را دوا کرد؟
توجه داشته باشیم که ارزش و اهمیت پرسش، بالاتر از پاسخ است.
تیز برداشتی تو ای مطرب – این به آهستگی توان کردن
این گران زخمهای است نتوانیم – رقص بر پرده گران کردن
یک دو ابریشمک فرو تر گیر – تا توانیم فهم آن کردن
۲۳ بهمن ماه ۱۳۵۷
سپهبد عبدالعلی بدرهای فرمانده نیروی زمینی شاهنشاهی و فرمانده گارد جاویدان ترور شد.
او را در مقر فرماندهی از پشت به رگبار مسلسل بستند. در همین روز، هلیکوپتر سپهبد عیسی بقراط جعفریان فرمانده لشکر جنوب و استاندار پیشین خوزستان که از اهواز به سوی پایگاه وحدتی در پرواز بود، در نزدیکی هفت تپه خوزستان سرنگون گشت و گفته میشود هدف قرار گرفته بود.
در آن واقعه سپهبد جعفریان، استوار حدادی و یک همافر کمک خلبان هلیکوپتر و دو سرنشین دیگر هلیکوپتر جان باختند. همان روز سرلشکر بیگلری جانشین فرمانده گارد جاویدان با گلولههایی که رانندهاش به وی شلیک کرد جان باخت. سرتیپ علی وفایی معاون لشکر زرهی قزوین هم در خیابان شهباز به گلوله بسته شد.
۲۵ بهمن ماه ۱۳۵۷
سرهنگ سعید عین القضاتی معاون ساواک همدان به قتل رسید. همان روز با حمله به شهربانی تویسرکان، سرهنگ احمد ضیایی کوهی سرخی، رئیس شهربانی و چند نفر دیگر کشته شدند.