تئوری توطئه جایگزین منافع مشترک و ضرورت ها

 

حسین عرب :

استاد منفر د زاده طی ویدئوئی چند دقیقه ای یک سئوال مطرح کرد مبنی بر اینکه آیا اتفاقات ترور سلیمانی، حمله موشکی به پایگاه عین الاسد آمریکا، و عدم واکنش آمریکا به حمله موشکی سپاه بهم مرتبط هستند؟ آیا بین جمهوری اسلامی و آمریکا روی یک سنا ریو توافق شده و هر طرف در حال اجرای نقش خودش است؟

در پاسخ به پرسش های استاد مطلبی برای ایشان فرستادم بشرح زیر:

در طبیعت علت بروز وقایع سلسله ای از عوامل است که بر روی یکدیگر اثر متقابل گذاشته و در یک فرآیند دیالکتیکی به ظهور واقعه ای می انجامد و استمرار چرخه به حوادث جدیدی منتج شده و با همین منطق ادامه پیدا می کند. این سیکل بنام رویدادهای عادی و اتفاقی خوانده می شود.

در روابط میان انسان ها بجز چرخه طبیعی بالا، عامل دیگری به فرآیند وارد می شود، که در هر نقطه از چرخه می تواند اثرگذاری و در مسیر آن تغییری برمبنای خواسته خود بوجود بیاورد. لذا خروجی ها در واقع نه عادی و نه اتفاقی هستند، اما در نظر مردمی که در آن موقعیت زنده هستند و زندگی می کنند، عادی و اتفاقی جلوه می کند.

برای روشن شدن موضوع چند مثال آورده می شود، ارسطو و افلاطون از مدینه فاضله یاد می کنند که نهایت خواست بشر بوده و در آن عالمان حاکم و شهروندان در رفاه زندگی می کنند، در تصویری که توسط دو فیلسوف یاد شده ترسیم می شود، تغییری در وضعیت و شرایط زندگی بردگان دیده نمی شود، چرا که در معادله آنها بردگان ، نه جزئی از عالمان و نه جزئی از شهروندان هستند، و به زبان دیگر آنها بخشی از انسان ها بحساب نمی آمده اند.

گفته شده در زمان امضاء اعلامیه استقلال آمریکا که در آن آمده است “ما این حقایق را که همه افراد بشر یکسان آفریده شده‌اند، که «خالق» آنان «حقوق» لاینفک ویژه‌ای به آنها بخشیده است، که حق زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی از جمله این حقوق است. — که برای حفظ این حقوق، دولت‌ها در میان مردم تشکیل شده‌اند، و قدرت خود را از رضایت کسانی که تحت حکومتشان هستند کسب می‌کنند، که هر زمان «نوعی از حکومت» که این اهداف را تخریب کند، این «حق مردم است» تا آن حکومت را تغییر دهند یا سرنگون کند، و بجای آن دولت جدیدی بنشانند” یکی از امضاء کنندگان به برده خود می گوید تا برای او قلم بیاورد. این بدین معنی است که از نقطه نظر امضاء کنند گان اعلامیه استقلال آمریکا، برده ها و زنان بخشی از آفریده های خدا که یکسان آفریده شده اند نیستند.

بعضی افراد بدنبال ردپای گروه های پنهان و زیر زمینی هستند که برای جامعه بشری سناریو تهیه کرده و حوادث جامعه بشری براساس سوژه آنها واقع می شود. در حالیکه سناریوئی در کار نیست منافع مشترک و ضرورت های حاصل از آن است که سلسله رویدادهائی را ظاهر می کند که بنظر می رسد طراحی و پیاده سازی شده است. خوردن انار به بدن ویتامین می رساند، چه آنکس که می خورد بداند یا نداند، پیامد خوردن انار کسب ویتامین توسط بدن است.

لذا بجای جستجوی روابط پنهانی افراد و گروه ها، بایستی در پی منافع مشترک آنها و پیامدهای حاصل از عملکرد در پیگیری منافع مشترک را یافت.

امیدوارم شرح بالا توانسته باشد پاسخ پرسش شما در حوادث اخیر از جمله ترور سلیمانی، حمله موشکی به پایگاه های آمریکا در عراق را داده باشد.

استاد منفردزاده جواب زیر را فرستادند:

۱- من در اینستاگرام درباره سلیمانی ابراز نظر نکرده ام. موضوع اصلی «جنگ» است نه سلیمانی!

۲- دوباره با توجه گوش بدهید! من نمایش جنگ را «جنگ زرگری» می دانم که پس از نطق هردو قاتل یعنی ترامپ و سیدعلی خامنه ای، بر تحلیل گران و مفسران روشن شد که کرکری خواندن هردو رهبران قاتل مصرف داخلی دارد. در ایران (بقائ حکومت)- در آمریکا(انتخاب مجدد ترامپ).

۳- نظری درباره سلیمانی ندارم… جانب داری بعضی از مردمان در دفاع از عمل کرد سلیمانی را درک می کنم و فارق از تضاد بینش ها، همواره به انسان احترام می گذارم.

پاسخ من به یادداشت ایشان متن زیر بود:

توضیحاتی که در یادداشت آورده ام، در مسیر تبیین تحلیل وقایعی است که در جوامع بشری اتفاق می افتد. و ضرورت داشتن زاویه دیدی به حوادث است که آنچه در میان انسان ها اتفاق می افتد را نه عادی و نه اتفاقی بپذیرد. لذا بقول برتولت برشت، در استثناء و قاعده،

” داستان سفری را برایتان حکایت می کنم.

سفری گروهی شامل یک بازرگان و خدمتکار،

خوب بنگرید چه می کنند:

رفتارشان به چشمتان عادی می نماید، ناهنجارش بیابید،

در پس کارهای هر روزه، آنچه را که ناموچه است کشف کنید،

در پس قاعده مسلم ، نامعقول را تمیز دهید

………………….

و در جائی دیگر ادامه می دهد:

دو مرد بر ساحل اند،

یکی به آب می زند ، ولی آن دیگری دو دل است.

آیا آن یکی دلیر است و این یکی ترسو؟

………………………………..

سخن من در یادداشتی که خدمت شما نوشتم نه سلیمانی است، نه ترامپ و نه خامنه ای، بلکه عادی شدن وقایع در چشم همگان است، و پذیرش حوادث بعنوان قاعده زندگی بشر در جهان است

استاد مجددا توضیحات زیر را ارسال کردند:

«سخن من در یادداشتی که خدمت شما نوشتم نه سلیمانی است، نه ترامپ و نه خامنه ای، بلکه عادی شدن وقایع در چشم همگان است، و پذیرش حوادث بعنوان قاعده زندگی بشر در جهان است» ممنونم، درصورتی که:

۱- در چهار دقیقه گفته من، سلیمانی بهانه و در اصل خامنه ای و ترامپ هدف است نه موضوع هایی دیگر!

۲- این که «پذیرش حوادث» قاعده مقبول زندگی بشر باشد… اگر به معنای «هرکه شد خر، ما می شیم پالونش؟؟؟؟» باشد من فکر نمی کنم درست باشد.

۳- عادی شدن ناهنجاری ها که بی تردید و بدرستی نوشته اید،«عادی شدن وقایع در چشم همگان است» مانند اعتیاد خطرناک!

بمنظور روشن شدن بهتر حوزه بحث، بایستی به ” تئوری توطئه” ، ” ضرورت” ، ” منافع” ، “قاعده و استثناء” ، ” اتفاق” ، و ” روابط عادی” پرداخت و تفاوت و افتراق میان آنها را توضیح داد.

پیش از ادامه تحلیل برای ساده شدن صورت مسئله مثالی آورده می شود. شخصی به یک مغازه می رود کالائی می خرد، وجه آنرا به فروشنده پرداخت و از مغازه خارج می شود. نمونه ای از تعامل ساده انسان هاست،  این رابطه مطابق “قاعده” ، در راستای “منافع” ، براساس “ضرورت – نیاز” و بشکل “عادی” انجام شده ، و فاقد عناصر “اتفاق” و “توطئه” است. حسگرهائی که مسیر این خرید و فروش را هموار و به نتیجه رسانده اند، “قاعده” ، “منافع” ، “ضرورت – نیاز” ، و “عادت” بوده اند.

حال اگر تعامل پیچیده تری همچون رابطه جمهوری اسلامی و آمریکا را در نظر بگیریم، می بینیم، باز هم چهار عامل بالا در شکل گرفتن و ظاهر شدن پیامدهای ارتباط اثر گذار بوده و تنها تفاوت در مرکب بودن حرکات فیمابین به معنای تاثیر متقابل عامل و معلول ها بر روی یکدیگر و تشکیل چرخه دیالکتیکی رابطه آنها است.

در معادلات قدرت تراکنش های جمهوری اسلامی و آمریکا ، هیچ واقعه اتفاقی ، غیر عادی و خارج از قاعده نیست، و بر پایه منافع هریک از طرفین منازعه استوار است .

سیاستمداران، مفسران، تحلیلگران، و حتی مردم عادی در زمان ابراز نظر وارد ماهیت پدیده ها نمی شوند، و  همین اندازه که عادی و قاعده باشد برای نقد و قضاوت کفایت می کند.

مثالی که در پاسخ دوم به استاد از قول برتولت برشت آورده ام، نمونه روشن و در عین حال ساده است. شاید ذکر آنچه خود در قرقیزستان دیدم بتواند از نزدیک پاسخگو باشد. در قرقیزستان که کار می کردم، ایرانی ها در سرمای گزنده لباس های زیادی نمی پوشیدند، در حالیکه قرقیزها چندین لباس روی یکدیگر به تن می کردند. روزی از یکی از آنها سئوال کردم، شما که اهل اینجا هستید باید بیشتر از ایرانی ها به سرما عادت داشته باشید، پس چرا بیشتر از ما لباس می پوشید. جواب داد، اگر مریضی به سراغ شما بیاید به دکتر رفته و خود را درمان می کنید. اما اگر ما مریض شویم چون پول پرداخت هزینه های دارو و درمان خودمان را نداریم باید بمیریم. لذا نباید پنداشت ما شجاع هستیم و آنها بزدل.

بسنده می بینم تا ختم سخن را با وضعیت کنونی در جامعه ارزیابی کنیم، بعضی از دوستان مردم را ترسو، بزدل، و حقیر می نامند و با صدای بلند فریاد می زنند، من نمی توانم بفهمم که مردم چگونه توانسته اند چهل سال حکومت ظالمانه ملاها را تحمل کرده و قیام نکنند. دوستان عزیز، اگر کسی از طبقات محروم کشته ، مجروح ، و یا دستگیر شود، تکلیف خانواده اش چه می شود، چگونه باید امورات زندگی خود را بگذراند.