تابستان ۶۷ هنوز میسوزد و دود می کند

مختار شلالوند

مختار شلالوند :

همه سخن این است « هیچ مصیبتی بد تروتحقیری بالاترازاین برای ملتی نیست که حاکمانش هزاران زندانی سیاسی حکم داررا درعرض چند روزبه مسلخ برده، وهیچ کس ازامران و عاملان آن جنایت پاسخ گو نباشد»

تصویر این جنایت هر روز برابر ما و همه وجدان بیدار قراردارد.

فراموش نکنیم فرمان اهریمنی خمینی جلاد را و آن قتل عامی که در زندانهای میهنمان رخداد؛

هرگز از بیان مستمر ظلمی که برما وخانواده هایمان رفت ومیرود خسته نشویم؛

تکرار آن برای سوخته دلان است و نه سیاسی های رژیم و اپوزیسونی که بعد از سی سال قاتل فرزندانش شانزده میلیون رای میآورد، نه برای آن ها که حوصله دادخواهی ستم دیدگان را ندارند.

آیا همه مردم بویژه نسل بعد ازانقلاب ازاین واقعه وعمق شقاوت آن آگاهند؟ یا اینکه در سطورخاطرات جان بدر بردگان محصور خواهد ماند؟

وزارت اطلاعات سال هاست روی این موضوع کارمی کند، صد ها جلد کتاب، مصاحبه همراه با دروغ تولید کرده و اخیراً با تهیه فیلم به جعل آن واقعه روی آورده.

تاریخ سازان بی شرم نظام ودستگاه اطلاعات و تبلیغات، با تاسی به حکم مزورانه خامنه ای سعی دارد فاجعه ای را که نتوانستند چنانکه می خواستند مخفی و سربه مهرنگه دارد، درترفندی کثیف وارونه ومخدوش سازد.

خامنه ای دررابطه باکشتاردهه شصت ازعمله های خودخواست نگذارند«جای شهید با جلاد عوض شود» که درمعنی« جای جلادان با شهداعوض بکنند»، یعنی لاجودی با آن همه جنایت که مرتکب شد ازفاطمه مصباح دانش آموز 13 ساله، شکرالله پاکنژاد وسعید سلطانپور طلبکارهم بشود، یعنی رئیسی و پورمحمدی و نیری بعنوان مظلوم ونوجوانان ودانش آموزان قربانی، بعنوان جلاد معرفی شوند.

درعبودیت وپشتیبانی ازهمین معناست، که جنایت کارانی چون فلاحیان بد نام وتاریخ نگاران وفیلم سازان جیره خواریکی بعد ازدیگری رخ می نمایند ولبیک گویان درصدد وارونه سازی دوره ای از تاریخ هستند که هنوز جان بدربردگان آن کشتاروخانواده های آنان درحوادث مهیب آن ساری و جاری اند.

دهه شصت اوج استیلای خبیث ترین افراد برزندانهاست، دهه کینه جویانی که درآن، عفونت درونی مشتی تبه کاررنگ «تقدس» گرفت وشلاق های «مقدس» چرم ازگرده آزادی خواهان برکشید.

دهه تسلط لاجوردی ‌ها، نیّری ‌ها، حاج داوود‌ ها وهیئت های صدورمرگ درتمامی زندان هاست و زندانیانی که نظاره گر«کامیون های یخچال دار» و «فرقون های پرازدمپائی وطناب دار» بودند و زندانیانی که بقتل می رسیدند و سلول هائی که خالی می شد.

از طرفی دهه مقاومت سترگ اسیران و بروزشجاعت وفردیت های عالی انسانی اسیران است که به زندان و زندانی معنی تازه ای بخشید وغیرازبد نامی و شکست نصیب لاجوردی، نیری، پورمحمدی و رئیسی ها نشد.

براستی که هرچه ازقتلعام سال ۶۷ گفته شود کم است، نباید فراموش کنیم که عمده اطلاعات و کم وکیف مربوط به آن درسینه کسانی گروگان است که خود درآن کشتارمباشرت داشتند ولی زبان به سخن نمی‌گشایند، این درحالیست که خانواده های قربانیان یکی بعد از دیگری با سینه ای پرازدرد و بدون اینکه روی عدالت را ببینند دنیا را ترک می گویند.هنوزخانواده‌ها اززنگ ناهنگام تلفن می‌ترسند چراکه آسیب‌های بجا مانده ازآن هنوزرنگ نباخته‌است.

هنوزکم نیستند کسانی که منتظرگم‌شدگان خودهستند که با ترفند کینه توزانه دیگری ربوده شده و به قتل رسیدند، بااین حال عده‌ای «دلقک» و«بی دل و‌درد» می‌گویند:«از اینگونه مشکلات زیاد است. بسه دیگه، این پرونده را ببندید و اینقدر نق نزنید هر چی بوده گذشته و تمام شده‌است»… گوئی که کثرت جنایت از قبح آن می کاهد

به این هرزه های سیاسی وعقبه های خارجه نشین رژیم چه بایدگفت؟

راستی چراازدادخواهی داغداران نگران هستید؟ اگردرآن جنایت شرکت نداشتید و یا با سکوت خود آن را تائید نکردید چرا از مطالبات داغداران واهمه دارید، دریک کلام چرابه جای خاموش کردن صدای حق طلبی خواستاراجرای عدالت نیستید؟

حقیقت این است که هرچه ازاین فاجعه گفته شود ازسنگینی باراین جنایت کاسته نخواهد شد واین ننگ‌نامه نظام، برای همیشه باز خواهد بود چناکه پرونده «هولوکاست »و نسل کشی در «رواندا» هم شامل مرور زمان نشده‌است.

درهلوکاست ایرانی خمینی تنها نبود. اگرچه فرمانِ قتل را خود جلادش صادرکرد، اما کلیه دستگاه های حکومتی پشت آن رفتند.جنایتی از پیش تدارک دیده ، با همکاری و مباشرت همه ارگان های نظام انجام گرفت.

غیراز مخالفت به حق آیت الله منتظری، همه مقامات رنگ و وارنگ حکومتی عملاً آن‌را تائید ودرآن مستقیم و غیرمستقیم مشارکت کردند. هیچ مقام حکومتی به خود نهیب نزد و خود را سرزنش نکرد ودرمقابل آن کشتار مهیب موضع نگرفت.

راستی آیا آن همه گفتار«علمای اعلام» اندر باب، ترس ازخدا و روز جزا یک مشت حرف مفت و شیادی آشکار بود؟

هیئت منصوب خمینی، ترم‌های قضائیِ نا مانوس وکلماتی مرگ آفرین را جایگزین دستگاه قضائی رژیم گذشته کرد که بهرحال خود حاصل تلاشهای آزادی خواهان انقلاب مشروطیت بود.

خمینی دردستگاه جدید قضائی بلافاصله بی رحم ‌ترین آخوند ها را درصدرقوه سیستم قرار داد، سپس جوخه‌های اعدام و طناب های داردایرشد.

بفرموده؛ زخمی‌ها را تمام کُش کردند و بیماران و معلولین را با برانکارد به مسلخ بردند تا رضایت «خداوندی» خود ساخته والبته متفاوت با خدائی که تا کنون گفته بودند را جلب کنند.

تابستان 67 هنوز می سوزد و دود می کند. به‌حق باید آن فاجعه ملی را «جنایت علیه بشریت» و «قتل عام» نامید.

آیا مرتجعین و قاتلان موفق خواهند شد آنرا ازحافظه ملی بزدایند کنند؟

چنانچه یادمان‌ها را پاس نداریم و زنده نکنیم. چنانچه در برابرتاربخ‌سازان مرتجع ، از حقیقت دفاع نکنیم، البته ستمگران موفق می‌شوند، وچنین مباد.