![](https://mihantv.com/wp-content/uploads/2021/02/kave3.jpg)
کاوه :
انتخابات ریاست جمهوری 1400 ، رویدادی است که پس لرزه های آن تا سالها عرصه سیاست در ایران را تحت تاثیر خود قرار خواهد داد در باره زمینه ها و پس لرزه های آن باید در فرصت دیگری بطور مفصل نوشت ، اما برای یادآوری اینکه “خامنه ای ” بعنوان رهبری قوی و سازمانده حداقل از 8 سال پیش بدین سو بدنبال یکدست کردن قدرت ، حذف اصلاح طلبان از منابع اصلی قدرت سیاسی در کشور و با هدف ساختن دولت و تمدن اسلامی بود. یک دست کردن قدرت اساسا ربطی به بحران جانشینی ندارد که هیچ انسان و بخصوص هیچ رهبرمستبدی مرگ خود را باورندارد ! وی بیش از انکه به فکر سرنوشت ملک و ملت و فرزندان خود باشد اساسا به فکر پیاده کردن تئوری خود مبنی بر پایه گذاری تمدن اسلامی شیعی ( ولایی ) است و در این راه حاضر است خود و خانواده و ملک و ملت را فدا کند . ممکنست اطرافیان وی به فکر فردای قدرت بدون او باشند اما خود وی تا آخرین لحظه حیات بدنبال اجرای تئوری های موهوم خود است . فرو کاستن اقدامات انتخاباتی وی به بحران جانشینی ، نوعی ساده بینی مفرط است .
بیطرف کردن طبقه متوسط زمینه ساز یکدست کردن حکومت
اما وی برای رسیدن به دولت یکدست باید نیاز به خود به جبهه اعتدال و اصلاح را در حوزه بین الملل وسیاست داخل مرتفع میکرد . در داخل با اعتراضات طبقه متوسط و پیوند آنان با اصلاح طلبان روبرو بود ، در طول 8 سال دولتهای احمدی نژاد تا آنجاییکه توانست اصلاح طلبان را سرکوب و هواداران آنان را پراکنده و از ارتباط با آنان ( اصلاح طلبان ) ترساند .درطول 8 سال دولتهای روحانی همراه باسرکوب خشن اعتراضات 96، 97و 98 ، با پول پاشی های دولت روحانی بشکل توزیع اوراق پیش فروش سکه و ارز 4200 تومانی سعی در خریدن اقشار متوسط و مرفه و بیطرف کردن آنها ( شاید هم بی شرف کردن آنها ) در مناقشات سیاسی داخل کرد . و اکنون دولت روحانی و معاون وی جهانگیری را بجرم صرف سکه های طلا و ارز 4200 تومانی شماتت می کند . بقول یک ضرب المثل روسی ” کاری های کثیف رو با دستان همسایه ات انجام بده و بعد مسخره اش کن ” .
در طول هشت سال دولتهای روحانی بسیاری از خبرنگاران منتقدرا در روابط عمومی وزارتخانه ها استخدام کرد ، روحانی توانست هزار استاد دانشگاه را باصرف چند میلیارد تومان بودجه به ماموران و مجریان سانسور در وزارت ارشاد تبدیل کند ، این دیگر بیطرف کردن طبقه متوسط نبود ، قطعا بیشرف کردن آنها بود !.در روابط خارجی نیز اکنون و به اندازه کافی دارای کادرهای سیاسی ولایی ( گوش بفرمان خامنه ای برای اجرای طرح پیاده سازی تمدن و دولت اسلامی ) در حوزه روابط بین الملل هست که بتواند مذاکرات و داد و گرفتهای بین المللی را سازمان دهد .
خودت را بشناس دشمنت را بشناس
برخلاف گفته یکی از کارشناسان ارشد “انستیتو واشنگتن برای سیاستهای خاور نزدیک ” ( مهدی خلجی ) که ” اخیرا در مصاحبه ای خامنه ای را سیاستمدار و دولتمرد ضعیفی دانست ، برعکس باید وی را هوشمند و مبتکر دانست . ” مهدی خلجی ” در آن مصاحبه گفت که در مقایسه با ایران امروز ، عراق صدام حسین ، دارای دولت و سیاستی یکدست بوده و بنابراین ” صدام حسین ” را از ” خامنه ای ” قویتر دانسته بود ؛ در رد این نظریه می توان گفت که اگر صدام حسین در دوره ای بر عراق حکم میراند ، که آن کشور کوچکترین شباهتی به وضعیت ایران امروز داشت ، چند ماه هم نمی توانست بر اریکه قدرت باقی بماند و پیچیدگی های روابط بین الملل ومنطقه ای در آخرین سالهای حیات سیاسی ” صدام ” ، وی را نابود و طومار حیات سیاسی و فیزیکی وی را درهم پیچید . در حالتیکه ” خامنه ای ” از سال 2000 تا کنون و بعد حمله آمریکا به افغانستان و بعد عراق ، با تحرک فوق العاده ای توانسته ضمن حفظ خود ، به پیشرفتهایی هم در منطقه و در داخل دست یابد و در مواردی آمریکا را هم به آلت دست و مجری سیاستهای خود تبدیل کند . بیان این واقعیات نه بمنظور تمجید از ” خامنه ای ” که بر مبنای سیاست ” خودت را بشناس – دشمن را بشناس” است که اصل مهمی در تعیین رهبردهای مبارزاتی با یکی از هوشیارترین رهبران سیاسی منطقه است .
سقوط فواره از نقطه اوج آن شروع میشود
.. اکنون ودرست در زمانی که خامنه ای در ادامه سیاستهای یکدهه اخیر خود در پی اجرای طرح خود مبنی بر بر روی کار آوردن دولت یکدست حزب اللهی بوسیله انتخاب فردی مطیع مانند ” ابراهیم رئیسی ” بود ، شاهد بروز نطفه های اختلاف در میان ارکان مرکزی و عالیترین ستادهای فرماندهی نظام ولایی بودیم .
.ناظران دقیق در کجا نطفه های اختلاف را مشاهده کردند :
چند روز مانده به برگزاری انتخابات مهندسی شده ( حذف هر نامزد انتخابات که سرش به تنش می ارزید ، تهدید مستقیم نامزدهای تایید صلاحیت شده به بر زبان نیاوردن اسرار مگو و …) خامنه ای در یک سخنرانی با زدن تشری به شورای نگهبان ، خواهان اعداده حیثیت از نامزدهای رد صلاحیت شده ، شد که بسیاری از ناظران آنرا به تمایل وی به تایید صلاحیت ” علی لاریجانی ” تعبیر کردند . در پی این سخنرانی ” عباسعلی کدخدایی ” ضمن لزوم توجه به منویات ” رهبری ” ، قول به بررسی موضوع داد و خبرگزاری فارس نزدیک به سپاه پاسداران برخورد کدخدایی را تضعیف نهاد مقدس شورای نگهبان نام نهاده و محرک این فتنه را خناسان و … نامید . اما حساب ” خامنه ای ” را از خناسان و…. جدا کرد . در طرحی کلی میتوان تمایل خامنه ای برای تایید صلاحیت لاریجانی که قطعا به انتخاب شدن وی می انجامید به تمایل ” خامنه ای ” برای زنده نگه داشتن راست سنتی ” لاریجانی ” در جهت حفظ تعادل در برابر یکه تازی اطلاعات سپاه و باند امنیتی که خود را در نزدیکی ” ابراهیم رییسی ” به این جناح و حمایت همه جانبه آنها از وی ( رئیسی ) اشاره داشت که در اینصورت باید معتقد شد که ” خامنه ای در هراس از افتادن قدرت کامل بدست جناح امنیتی ها و سپاه و روسوفیل ها ، اکنون از یکدست سازی قدرت پشیمان شده است . احتمال واقعی بودن این افتراق و جدایی میان سپاه و بیت که در میان این دو هم خود گرایشهای متفاوتی وجود دارد از آنجایی اوج گرفت که ” وحید حقانیان ” معاون دفتر خامنه ای بعد از اعلام نتایج انتخابات با انتشار بیانیه ای از سه نامزدی که بدون اعلام کناره گیری تا پایان رای گیری ها و اعلام ” رئیسی ” بعنوان فرد پیروز به رقابتها ادامه داده و باعث شدند تا انتخابات از شکل رسمی خود نیفتد تشکر کرد . در پی این بیانیه اینبار نیز یک خبر گزاری نزدیک به سپاه و با بکار بردن همان عبارت سوء استفاده خناسان و … از اختلاف میان خودی ها ، بیانیه ” وحید حقانیان ” را مورد انتقاد قرار داده و مستقیما از او خواست اگر در پی این بازی های سیاسی است بهتر است از مسئولیت معاونت دفتر خامنه ای استعفا دهد . بعد از اعتراض تسنیم به ” حقانیان ” اینبار پسر وی ” امیر علی حقانیان ” بود که بطور مستقیم به طرح موضوع پرداخته و عدم رضایت ” خامنه ای ” را از رد صلاحیت ها بیان کرد و دیگر شکی نماند که نزدیکترین افراد به خامنه ای ، که می توانند بیانگر مواضعی باشند که وی نمی خواهد خود بطور علنی در باره آنها موضع بگیرد ، عدم قبول رئیسی از سوی خامنه ای را بزبان آوردند . امیر علی حقانیان نیز پس از چند ساعت این یادداشت خود را حذف کرد .
بسیاری از ناظران بیانیه وحید حقانیان که تلویحا به ” رییسی ” می گفت که انتخاب وی به ریاست جمهوری مرهون حمایتهای پیدا و ناپیدای مراجع قدرت و از سوی دیگر بر خورد سرد خامنه ای و عدم تبریک وی به ” ابراهیم رییسی ” شائبه ناراضی بودن بخشهایی از بیت رهبری و خامنه ای را از اتحاد رییسی و اطلاعات سپاه را مطرح می کند
هیج کس نمی تواند ادعا کند که اظهار نظر کتبی ” وحید حقانیان ” بدون نظر داشت ” خامنه ای ” صورت گرفته باشد و یا یادداشت پسر وی بیانگر اختلافات درونی بر سر انتخاب رییسی نبوده است و از سر بی مسئولیتی ادعا شده باشد .
هنوز نمی توان دسته بندی ها ، افراد و رهبران گرایشهای مختلف محتمل درون سپاه و بیت را بروشنی ترسیم کرد اما شکی نیست که همراه با رشد نارضایتی ها که اکنون بدرون اصلاح طلبان ، احمدی نژادی ها و اکنون راست سنتی و حتی موتلفه هم کشیده شده ، آتش اختلافات در میان عالیترین مراجع قدرت یعنی سپاه و بیت که بشدت متاثر از سایر گروههای قدرت اقتصادی وسیاسی هستند شعله ور خواهد شد .
تبیین تئوریک موضوع : قدیمی ترین نظرات موجود در میان اپوزیسیون که از همان روزهای اول انقلاب بوجود آمدن چنین اختلافات خونینی را بر مبنایی تئوریک پیش بینی کرده بودند ، دو قطب فکری در میان گروههای چپ بودند . که الگوهای ارائه شده از سوی آن دو گروه شاید بزودی بتواند راهنما و الگویی بر ای تبیین تئوریک اختلافات مطرح شده در بلوک قدرت در اختیار ما بگذارد ، بجز این دو گروه بقیه گروههای اپوزیسیونی
صاحب تئوری و الگویی برای پیش بینی حرکت حکومت اسلامی در چند دهه آینده نبودند.
حزب توده در این باره چه می گفت :
حزب توده با ارائه نظریه ” که بر که ” و بر اساس برخورداری از غنای تئوریک احزاب برادر و کمونیست که خود از سوی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و در برخورد با نمونه کشورهای الجزایر ، لیبی ، سوریه و …. آنروز تغذیه فکری و تئوریک می شدند ، بر آن بود که بلوک قدرت در ایران متشکل از احزاب ، اقشار و گروههای اجتماعی انقلابی و ضد انقلابی بوده و در یک پاره زمانی این گروهها بایکدیگر به مبارزه پرداخته و وظیفه خود و سایر گروههای مترقی را دفاع و حمایت از گرایشات خلقی درون بلوک قدرت و بزعم حزب توده ” خط امام ” میدانست . حزب توده این دوران مبارزه و پیروزی چه کسی بر چه کسی ( که بر که ) نام نهاده بود . بنظر میرسد که بر اساس این تئوری می توان حذف اصلاح طلبها ، جبهه اعتدال و اکنون راست سنتی ، عدالت طلبان و احمدی نژادی ها و بسته شدن هر چه بیشتر بلوک قدرت را توضیح داد . اما اشکال این تئوری این است که نمی تواند چشم انداز حرکت ارتجاعی حاکمیت را حتی علیرغم حذف اصلاح طلبان ” بزعم حزب توده لیبرالها ) توضیح دهد . تئوری که بر که می تواند بسته شدن روز افزون بلوک قدرت را توضیح دهد اما پیش بینی مدعیان این تئوری در باره مترقی شدن بلوک قدرت در پی حذف رقبا تا کنون به شکست انجامیده است .
راه کارگر نیز بخش هایی از حقیقت را گفت
گرایش دیگری که سعی در پیش بینی حرکت بلوک قدرت در ایران را داشت گروه کوچک اما تئوریک ” راه کارگر ” بود . این گروه رویکرد آینده نظام اسلامی را رویکردی فاشیستی (اما نه آنطور که مثلا حاج سید جوادی و روشنفکران از این اصطلاح بعنوان یک ناسزای سیاسی و در جهت تبیین سرکوبهای سیاه استفاده میکردند ) میدانست ودر رویکردی نئو مارکسیستی علت آنرا هم حضور و وزن بالای اقشار سنتی در حاکمیت که رویکردی ضد مدرن دارند دانسته و استفاده حاکمیت از این اقشار برای سرکوب کارگران وروشنفکران مترقی را دلیل اساسی فاشیستی بودن حاکمیت اسلامی بحساب می آورد . نظریه فاشیستی دانستن حاکمیت از سوی راه کارگر ، توانایی علت حذف همه گرایشهایی که تابع رهبری فاشیستی ( اصلاح طلبان ، اعتدالگرایان ، عدالت طلبان غیر قابل کنترل ) نباشند را داراست و حرکت حاکمیت هم موید این نظریه بوده است ، اما نقطه ضعف این نظریه هم اینستکه ، اگر قرار باشد که نتیجه انقلاب 1357 ، پیروزی کامل گرایش فاشیستی در درون بلوک قدرت باشد ، آنگاه باید به شکست انقلاب 1357 معتقد باشیم که البته گروه راه کارگر معتقد است که انقلاب ایران از همان فردای پیروزی جمهوری اسلامی شکست خورد . پذیرش شکست انقلاب 1357 ، البته تبعات مهمی دارد که جای بحث آن در این مقاله نیست ، اما می توان احتمال سومی را نیز متصور بود که در صورت وقوع آن ، تئوری شکست انقلاب و سیطره کامل فاشیزم بر جامعه ارائه شده از سوی ” محمد رضا شالگونی ” را ازاعتبار می اندازد و آن اینکه علیرغم وجود و غلبه نسبی گرایشات فاشیستی در میان بلوک اصلی قدرت ( سپاه و بیت ) و در ترس از نابودی مملکت و افتادن کشور بدام جنگ داخلی و هجوم خارجی که می تواند در نتیجه ماجراجویی های خارجی و سرکوب های داخلی از سوی گرایشات ضد مردمی درون بلوک قدرت مطرح باشد که در آنصورت پیش بینی راه کارگر درست خواهد بود ، گرایشاتی از درون سپاه با رویکردی ملی اما انقلابی و نه انقلاب اسلامی ، برای درهم کوبیدن گرایشات فاشیستی ؛ در مقابل یاران دیروز خود ایستاده و کارگران واقشار سنتی ناراضی و روشنفکران ملی و مترقی را بسوی خود جذب کند . در اینچنین حالتی نظریه” که برکه” که چشم انداز پیروزی نهایی نیروهای مترقی را متصور میدانست درست بوده است ، نظریه فاشیستی دانستن حکومت اسلامی نیز که نهایتا توسط خود مردم و بخشهایی از سپاه به شکست کشانده شده است نیز بیانگر بخشهایی از واقعیت بوده است اما نهایتا نتوانسته تمام واقعیات را توضیح دهد .
گذار مسالمت آمیز ، رفراندو م و …
نظرات دیگردر باره پیش بینی آینده ایران مبتنی بر گذار مسالمت آمیز وانتخابات تحت حاکمیت سازمانهای بین المللی و یا انقلاب مخملی در ایران ، اساسا ارزش بررسی نداشته و حمایت آمریکا و اندیشکده های فکری آمریکایی از این چنین نظراتی بخودی خود بیانگر غلط بودن آنهاست . اگر آمریکا می توانست در ایران دخالت سیاسی و یا نظامی بکند ممکن بود چنین نظراتی امکان اجرایی شدن داشته باشند که حتی در آنصورت هم تجربه شکستهای متوالی آمریکا در عراق و افغانستان و سوریه و لیبی و پیش از اینها در ویتنام زنگ هشداری برا ی روشنفکران ایرانی است که هرچه آمریکا و ایرانیان در خدمت اندیشکده های آمریکایی گفتند باید در محدوده ای قرمز و صورتی و خلاصه خطرناک و بشدت غیر قابل اعتماد مورد بررسی قرار گیرد . آنچه که زلمای خلیلزاد که مدل اعلای روشنفکران آسیایی – آمریکایی از این دست است بر سر افغانستان آورد ، نمونه بارز مصیبتی است که این تئوری ها بر سر ملتهای ما می آورند . امروز در پی دهها سال جنگ داخلی در افغانستان ، آمریکا این کشور را در میانه آتش به طالبان می سپرد و ما مردم این منطقه هیچگاه این خیانت آمریکا را فراموش نخواهیم کرد .
“ایران روح جهان بیروح “، اولین کشور خاورمیانه که می خواهد با دست خود گیرد آزادی
شکی نیست که ملت ایران بعنوان اولین مردمی که سعی در برون رفت از شرایط حاکم بر یک کشور پادشاهی نفتی و وابسته را داشته اند ، مجبور هستند بسیاری از واقعیات به تجربه در نیامده را برای اولین بار بزیست و واقعیت در بیاورند و از نردبان تجربه بالا بروند و بسیاری از اندیشه های خام را اجرایی کنند و شما مخاطب هوشمند نیز بفراست دریافتید که علت خامی و شاید عمیق نبودن نوشته حاضر هم دقیقا بعلت اینستکه چنین تفکرات و اندیشه هایی تا کنون شاید بندرت برشته تحریر در آمده باشد و قطعا ناپخته بودن آنرا بر نویسنده این سطور می بخشید .