نیره انصاری، حقوق دان، نویسنده، پژوهشگر و کوشنده حقوق بشر :
به باور هگل وظایفی که از راه انجام و پای بندی به آنها به دستیابی به آزادی منجر می شود، گوناگون هستند. برخی از آنها اخلاقی و ابتناء دارد بر ارزشگذاری فردی و تشخیص درست و نادرست از یکدیگر.. برخی دیگر اما متناظر است بر ارزشها و قوانین موجود اجتماعی که بشر در آن می زید.
به منظور آزاد زیستن ناگزیر نیاز به تعلق آدمی به جامعهای است که قوانین و ارزشهای آن تناظر دارد بر نظامی عقلایی!
براین اساس وجود جامعهی عقلایی پیش شرط ایجاد «توازن، تعادل میان فرد انسانی و اجتماع »است.
چنین وضعیتی است که موجب ایجاد توازن میان فرد و جامعه می شود. آن نتایجی که انسان به نحوی مستقل در خصوص «خیر و شر» کسب کرده است می بایستی از منظر قوانین و ارزشهای جامعه نیز مورد تائید قرار گیرد. به دیگر سخن آنچه انسان بطور فردی از قوانین و نهادهای جامعه انتظار دارد، در تجربه زندگی جمعی نیز باید بتواند برآورده شود. گوهر مفهوم «آزادی» با اصول حقوقی حاکم بر جامعه بایستی همخوانی داشته باشد.
بدین سیاق بر اساس تأکید «هگل» اصول حقوقی حاکم بر جامعه و نهادهایی که بر اساس آنها ایجاد گردیده است، عبارت از:« آژادی همچون اندیشه» است!
از دیگر برآوردهای ایشان از مفهوم «آزادی» را می توان ادامه برداشتِ آنچه بالا بیان گردید، از آزادی دانست.
بدین سیاق و بنابر تأویل هگل «آزادی عنصری از مفهوم کلی» است که در واقعیت جامعه پاسخ یافته است. به این معنا که تکامل «ایده ی آزادی» همانند روندی چند سویه است که فرجام آن در «ساختار خانواده، زندگی اقتصادی و حضور نهادهای حکومتی مشهود » می گردد. آزادی که نطفه آن در «عقل فرد» منعقد شده است، در واقعیت عینی در نهاد خانواده، حیات اقتصادی و نهاد حکومتی به گونهای جمعی تحقق می یابد.
«حیات اخلاقی» عینی ترین تجلی ممکن از هستی انسانی است، که در حلقه ای میان خواست عقلایی فرد و دنیای بیرونی وی موجودیت می باید. بر اساس نظرگاه هگل این تجلیِ «مشخص» همان آزادی است. در این نظم اخلاقی است که آزادی همچون «شئی» و نیز مانند واقعیت، ضرورت و خواستی عینی موجودیت می یابد.
هگل بر این امر تأکید میکند که «اخلاقیات؛Moralitet» تنها یک فراز از حیاتِ اخلاقی است. دیگر فراز آن وجود اصول عقلایی در نهادهای مشخص اجتماعی است. اما «آزادیِ واقعی» مستلزم « قوانین، راهکارها و سازمان هایی» است که اصول جهانشمولیِ «خیر و شر» را از یکدیگر تمییز و تفکیک داده و اساساً اصول نیک را متحقق سازند. به همین جهت است که هگل بر این نکته تأکید دارد که:« حقوق ذهنی افراد هنگامی تحقق مییابد که به اخلاقیات واقعاً موجود تعلق داشته باشند و آگاهی » یابند که آزادی آنان در چنین عینیتی تأمین می گردد.
باری در چنین اخلاقیات واقعی است که فرد موجودیت خویش و گوهر و ذات همگانی خود را باز می یابد.
به بیانی دیگر مفهوم آزادی و عینیت واقعی عبارت است از اینکه « فرد، شهروند جامعهای است که حکومت آن ابتناء دارد بر قوانین خوب»!
اما به راستی منظور هگل از واقعیت اخلاقی چیست؟
هگل در تشریح «واقعیت اخلاقی» سه رکن را بیان می نماید:
– خانواده، جامعه مدنی و یک حکومت مبتنی بر قوانین درست. در خصوص نقش اخلاقی خانواده ایشان می گوید:« روابط خانوادگی پیوندی است که اعضای آن دیگر تنها برای خود نیستند، بل، اندیشه و عملشان جزیی از یک کل ارگانیک است.» در تفسیر این عبارت هگل میتوان بیاان داشت که وجود خانواده پیش شرط همپیوندیِ جامعه است. زیرا که خانوده این نخستین جامعه محصول روندی است که فرد انسانی در نتیجه آن به اشتراکی پایدار کشانده می شود. در واحد خانواده اعضای آن در چنین پیوند درونی قرار میگیرند که هیچ گاه فردیت خود را مبنای اندیشه و رفتار فردی قرار نمی دهند.
– جامعه مدنی: در این رکن دوم هگل به مسائلی همچون فعالیت اقتصادی، قوانین و مقررات حاکم در زندگی شهری را می پردازد. اگر رکن نخست یعنی خانواده بر کشش و پیوندهای عاطفی استوار است؛ اما رکن دوم، همانا جامعه مدنی بر پایه مناسبات و روابط اقتصادی وحقوقی پیرامون آن استوار است.
وی در بیان و تشریح این رکن از «تنوع ایان ناپذیرِ» نظامِ دادوستد اقتصادی و تبلور طبقات اجتماعی در آن سخن می راند. هگل به استناد بحث «آدم اسمیت» به رقابت میان شهروندان تأکید می نماید.
در حقیقت از تشریح انجام یافته توسط هگل آشکارا روشن است که او پیوند اعضای جامعه در شبکه پیچیده اقتصادی و حقوقی و از جمله و منجمله شکلگیری طبقات اجتماعی را از عوامل همپیوندی اجتماعی و آگاهی فرد نسبت به اشتراکات آن یا با دیگر گروههای اجتماعی برمی شمارد. اگرچه او همواره بر نیاز به تصویب قوانینی که این روابط، مناسبات و پیوندها را بر مبنای عقلانیت شکل دهد؛ تأکید می نماید. در حقیقت این امر بر حاکمیت و نظارت قانون و نقش تعیین کننده ی دولت قانونی بر فعالیتهای اقتصادی و تولید جامعه مدنی، بدون نیاز به محو و حذف مالکیت خصوصی باشد؛ به گونهای است که «جان الستر» اورا نخستین نظریه پرداز «سوسیال دمکراسی» می نامد. زیرا که تأکید هگل بر چوکات قانونی و حقوقی کوشش ها و فعالیتهای اقتصادیريال تولیدی و پیشگیری از آسیب رسانی اقتصاد بازار و مالکیت خصوصی بر مردمو به ویژه نسبت به بیکاران است. زیرا او در جایی اعلام می کند:« در صورت عدم دخالت دولت در امور اقتصادی توازن رشد اقتصادی جامعه به خطر می افتد.»فراتر از این وجود مکانیسم های گوناگون در جامعه مدنی را مطمح نظر دارد که وظیفه و کارکرد آنها همچون اتحادیه های صنفی، پلیس و دادگاه ها [ سازمان قضایی]کنترل رقابت است.
– سومین رکن واقعیت اخلاقی از منظر هگل؛ عنصر زمامداری و حیطه دولت است. که بر جنبههای درونی و برونی زمامداری تأکید می نماید.جنبه های بیرونی آن پیوندهای دولت با نهادهای گوناگون بوده و جنبه درونی آن نیز پیوند وثیقی با شهروندان دارد. البته وی تأکید می نماید که دولت بسی فراتر از دوجنبه یاد شده بوده و به بیانی «روح ملت» است. وی در این باره در جایی می گوید:« دولت از آن رو، روح ملت است که همزمان نه تنها بر اساس قانون اساسی حاکم و ناظر بر کلیه روابط درونی و برونی آن است، بل، تشکیلدهنده اخلاق و آگاهی افراد جامعه نیز می باشد.» هگل دولت را یک ارگانیسم زنده میداند که اعضای پیکر آن شامل ارگان هایی چون پارلمان، رژیم، نظام قضایی و نظام [پادشاهی] می شود. اما کلیه اساس و اصل روابط میان این اعضای پیکرِ دولت را قانون اساسی تشکیل می دهد. در پی تأکید اساسی بر قانون اساسی هگل بر نقش ویژه و برجسته پارلمان انگشت؛ [مجموعه ای منظم از قوانین…] مینهد که اساساً ترکیب آن باید تجسم واقعی شهروندان و آحاد یک کشور باشد.
در حقیقت هگل میخواهد با این عبارت ها پارلمان را مورد تعریف و تبیین قرار دهد پارلمانی که «میانجی میان رژیم حاکم و حیطه های گوناگون ویژه ای که همه افراد مجزای ملت را در بر گیرد» است. به دیگر سخن هگل تأکید ویژه ای به منظور پیشگیری از انعکاس منافع شخصی سیاستمداران و به ویژه دستگاه [سلطنتی و یا…] بر روند تصمیم گیری های سیاسی کشور دارد.
هگل اصطلاحاتي چون «دولت کامل»، «دولت مدرن» و «دولت عقلاني» را براي «دولت اخلاقي» به کار برده است. وي دولت در مفهوم اخلاقي و عقلاني را، عالي ترين تجلي گاه عقل و آزادي خود آگاه دانسته است؛ اما همه دولت ها را مصداق کامل اين مفهوم ندانسته است.
پایان سخن
اندرو وينست در جمع بندي آرا و انديشه هاي هگل در مورد دولت اخلاقي، آن را چنين تعريف مي کند:
«در نظريه اخلاقي دولت، قدرت عمومي در شيوه تلقي و عمل شهروندان، گروه ها و نهادهاي دولت [سلطنتي…] نهفته است که معطوف به تأمين حداکثر کمال و رشد اخلاقي و آزادي شهروندان است. قدرت عمومي در واقع در وحدت گرايش هاي ادراکي فرد و غايات قواعد و نهادها نهفته است». .
در بررسي دولت اخلاقي هگل، به ديدگاه اومانيستي (انسان گرایی) و سکولاريستي او پي مي بريم و حتي اخلاق براي او، اخلاق عرفي است. در اين حالت، اخلاق امري نسبي مي شود و نمي توان معيار خاصي براي آن در نظر گرفت. در واقع اخلاق تعهدي بين فرد و جامعه است و هيچ جنبه وحياني ندارد؛ چيزي که مورد قبول دين اسلام نيست(!) و اخلاق امري فراتر از جامعه و فرد و رابطه اي سالم بين شخص با خود، با جامعه و حتي طبيعت است.
بنابر آنچه پیش گفته شد؛ استدلال های هگل در کتاب «فلسفه حق» همچون زنجیری پیوسته است که در آن آزادی فردی پیوند وثیقی با وظایف نشأت یافته از تعلق فرد به اشتراک ( خانواده، جامعه شهری و دولت) دارد. چنین رابطه ای ابتناء دارد بر پیوند و اشتراکی عقلایی. در حقیقت پیش شزط آزادی فردی و انسان آزاد و اندیشمند؛ حاکمیت عقلانیت در نهادهای جامعه و اصولی عقلانی در این نهادها است که تشخیص دهنده درست از نادرست هستند.
اگرچه یکی از برجستهترین شاخص های دوران «رمانتیک» فردباوری است، اما هگل با تأکید بر روح عینی و عقلانیت حاکم بر خانواده و دولت یک «آنتی تز؛ وضع مقابل؛ سلب یا نفی» در برابر فردباوری بیان می کند. او بر این باور است که «فرد جزیی ارگانیک از اشتراک» است. به دیگر سخن این افراد نیستند که جمع کل را شکل می دهند، بل، این کل است که فرد را می سازد.
همچنین ایشان دولت را بسی فراتر از فرد شهروند و حتی از جمع کل شهروندان محسوب می کند. این فرد نیست که خود را می یابد؛ بل، این روح جهان است که خودیابی می نماید. این خودیابی، روح جهان از راه پیمودن سه گام بدست می آید. که در خانواده و جامعه و دولت متجلی است. این آگاهی را هگل «روح عینی» مینامد زیراکه بیانگر هماهنگی و اشتراک انسان هاست. و اما سومین گام که برجسته ترین مرحله ی خودآگاهی روح جهان است را میتوان در هنر، معرفت و ذوقیات کسب کرد. افزون بر این هگل «فلسفه» را عالی ترین اوج معرفت مطلق و آئینه تمام نمای روح جهان» میداند و تأکید میدارد که فلسفه است که به تنظیم تمام مقولات پرداخته و در نتیجه علم علوم است.
منابع:
کتاب: اندرو وينسنت، نظریههای دولت، مترجم، کمال پولادي،
کتاب: جان پلامناتز، شرح و نقدي بر فلسفه اجتماعي و سياسي هگل، (تهران: نشر ني، 1367)
کتاب: ژان پُل سارتر، ادبیات چیست؟ انتشارات نیلوفر، خیابان انقلاب، خیابان دانشگاه، ( تهران، چاپ هشتم، پائیز1388)
27،11،2017 میلادی
برابر با 6،9،1396 خورشیدی