مژگان پورمحسن :
من همیشه اسلام را بسیار جدّی گرفته ام و هرگز نه پیامبرش محمد و نه قرآن موضوع شوخی و خنده و مزاح برایم نبوده اند و امروز نیز به دلیل همین جدیّت سؤالات خویش را می نویسم. برای من مسیحیت و یهودیت و پیامبرانشان هم بسیار جدی هستند.
در قرآن برای برخی از پیامبران « تیتری خدايی » ذکر شده. موسی کلیم الله است، عیسی روح الله است و محمد
حبیب الله. با نگاهی به این « منزلت های خدايی »، پِی می بریم که الله، عیسی را روح خویش همان « جانِ وجود » معرفی کرده و با توجّه به داستان نحوهٔ بوجود آمدنِ عیسی و زندگی وی و شهادتش که قرآن نقل می کند مشخص است که عیسی به خداوند هزار بار نزدیکتر است تا محمد. پس چرا ازعیسی پیروی نکنیم؟ چرا آخرین پیامبر، مردی باشد که نه تولدش خارق العاده بوده، نه زندگیش صرفاً معنوی و خیر بوده و نه مرگش چیزی جز
فوت طبیعی؟ چرا الله، مسیح را که بگفتهٔ قرآن « روح الله یعنی خدا در قالب انسان » می داند بعنوان آخرین
پیام آورش نفرستاد؟ بنا بقرآن مسیح خدا نبود امّا انسانی بود که چیزی بجز خدا هم نداشت و نمی خواست.
آیا چنین شخصيتی به بقيهٔ انسانها راه نزدیکی به الله را بهتر درس نمی دهد و مگر در قسمت هايی از قرآن، هدف از فرستادن پیامبران همین نزدیکی بشر به خدا ذکر نشده؟
پس بقول قرآن محمد، فردی عادی و بیسواد، از قبیلهٔ بت پرست قریش که نه تولدش، نه زندگیش و نه مرگش هیچ اعجازی ندارد ازسوی الله برگزیده میشود و پیام آوری است که حتی قادر نیست پیام الله را بنویسد، چگونه می تواند خاتم الانبیاء وپایان دهندهٔ پیامبران باشد؟ آیا صاحب جهان می خواسته بشریت تا پایان جهان در جنگ و اسیرگرفتن و جزیه وخون ریزی بماند؟ آخرین پیام همیشه مهمترین است و با اِشراف به همین موضوع قرآن خود را آخرین پیام «الله» به بشریت در تمام زمانها و مکانها معرفی می نماید. حتماً اگر « الله » سواد داشت
می دانست که پیامی در تاریخ میماند که یکی دو جملهٔ کلّی و ساده و کاملاً مشخص باشد بطوریکه همهٔ انسانها در هر کجا که باشند، آن جمله را با ترجمه به زبان و درفرهنگ خویش نیز بفهمند.
مثلاً « پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک » به تمام زبانها قابل ترجمه است و تمامی فرهنگ های انسانی پرنسیپها و اصولی دارند که خوب و بد را بر اساس آنها تعریف می کنند. پس این جمله قابليت ماندن در تاریخ را دارد چه به ساکنین جنگلهای آمازون که زندگی بَدَوی دارند منتقل شود چه به ساکنین پاریس و واشنگتن و مسکو
متاسفانه قرآن به بخش دائمی و ماندگار از یک طرف و موضعی و موقت تقسیم نشده که افراد بدانند مثلاً این چند
آیه یا سوره برای بشریت است و این چند آیه یا سوره مخصوص پیامبر است وزمان او.
متخصصان امر می گویند تا فوت پیامبر، قرآن صرفاّ شفاهی بوده و محمد ازهیچ صحابه ای نخواسته بود که بکار نگارش قرآن بپردازد. این در زمان ابوبکر و به اصرارعمربود که برای اولین بار موضوع نگارش قرآن مطرح شد و تعداد اندکی صفحه بدست آمد تا زمان عثمان که در این زمینه فعالیت بیشتری شد ولی قرآنی که اکنون وجود دارد نتیجهٔ مجموعه کاریست که سه قرن پس از پیامبربه رشتهٔ تحریر درآمده.
بنظر من پیامبر اسلام، گیرندهٔ قرآن را شخص خودش می دانسته و درک پیام آنرا نیز در حیطهٔ خودش
می پذیرفته. بهمین دلیل دنبال ثبت آن برای تاریخ و دیگران نبوده. از نظر من این تنها پاسخ منطقی میتواند
باشد و در این صورت محمد حق داشته چه بیسواد بوده باشد و چه باسواد، هیچ اثر کتبی از پیامهايی که بعنوان پیامبرقوم خویش از الله گرفته باقی نگذارد همان طور که قرآن داستان اقوام و پیامبران دیگری را تعریف می کند که چه بیسواد چه با سواد، کتابی یا یادداشتی از پیامهايی که از الله دریافت میکردند ننوشته و از خود باقی نگذاشته اند. به عبارتی محمد صرفاً راهنما و رسول قوم قریش بوده و اعراب بت پرست و بهمین دلیل هم اصول دین محمد و فروع دینش فقط در کادر فرهنگی قوم قریش و اقوام عرب پیرامون، معنی واقعی و عینی می دهد و
همچون همهٔ ادیان جهان صرفاً محلّی است. به ایرانیان و به بقيهٔ اقوام و ملل هیچ ربطی ندارد و بهمین دلیل است که بیش از هزار و سیصد و اندی سال از ورود خونین پیام قرآن به ایران، بیش از نود در صد نمازگزاران مفهوم نیایششان به عربی را نمی فهمند. ایرانیان دوست دارند به زیارت بروند و در آن بارگاه به آن سَرورشان به زبان محلی خودشان بگویند و درد دل کنند و در عروسی و شادی به او سلام کنند، در سلامتی و بیماری بگریند و راز های نهانشان را برای آن « آقا یا خانم » فاش کنند و از او هر آنچه آرزو دارند را بخواهند. این رفلکس و رفتار ایرانی است. اسلامِ عرب با چنین حرکاتی بیگانه است. بیخود نیست که بما خوارج یا رافضی
یا القاب مشابه می دهند. خوبست که بدانیم حتی، حتی اگر قرآن و اسلام حقّ بود ما ایرانیان مسلمان نیستیم، ما آخوندی هستیم و به این موجود پلید تاریخمان دائماً سواری می دهیم.
آخوند میگوید ولی و جانشین پیغمبر است! هر چه معتقد تر هستید، چرا تا حال از خود نپرسیده اید که به چه دلیل
پیامبر که بیست و سه سال وقت داشت و بیماری و نزدیک شدن مرگ خویش را می دید هیچ کَس را به جانشینی
خویش معرفی نکرد در حالیکه اینهمه صحابهٔ معتقد، قابل اعتماد و جان بر کف دورش بودند؟ زیرا محمد تمام زندگیش را وقف این جمله کرد که « او آخرین پیامبراست »، پس نه جانشین دارد نه میتواند داشته باشد. او
« یک دانه » است و دیگر تمام شد. دنبال آخوندها، این دشمنانتان بخاطر الله و قرآن و حضرت محمد ندوید.
نه الله نه قرآن نه محمد، امام و ولی فقیه و آخوند ندارند و از پایه این جانوران ساخت ایران را قبول ندارند.
مژگان پورمحسن
۱۹ اوت ۲۰۱۷