تضادهای قرآن بیش از آیه هایش می باشد! ( قسمت دوّم)

مژگان پورمحسن :

در قرآن، وقتی از « الله » صحبت می کند، از وجودی مطلق می گوید که حادث نیست به عبارتی بوجود نیامده،
زاده نشده و شبیه به او یا همتای او وجود ندارد. بزبان ریاضی بینهایت است و از دسترس همهٔ موجودات خارج.
چون « الله » بوجود آورندهٔ همه چیز است و همهٔ وقایع را می داند، قاعدتاً همهٔ اقوام و ملل را هم می شناسد و با
ذکر تعداد صد و بیست و چهار هزار پیامبر، چه خوب بود قدری اطلاعات تازه به پیامبرش محمد و قومش میداد. اکثر داستانهای قرآن در کتابهای پیشینیان ـ تورات و انجیل ـ بوده و کلاً قرآن از منطقهٔ کوچکی از جهان
مثال می آورد گويی خدای بخش بسیار محدودی از خاورمیانهٔ کنونی است.

در قرآن هیچ اشاره ای و نامی از اقوام و پیامبران تمدن های بزرگ آمریکای مرکزی یا جنوبی نظیزتمدّن مایا که از ۲۶۰۰ سال قبل از مسیح تا ۱۵۲۰ سال پس از مسیح وجود داشته و یکی از پیشرفته ترین تمدن ها بوده  نمی گوید. از اقوام سرخپوست ساکن مناطقی در آمریکا و کانادای کنونی حرفی نمیزند. از تمدّنها و اقوام آفریقای سیاه نظیرپونت ها در بیش از بیست و پنج قرن پیش از میلاد مسیح و پیامبرانشان چیزی نمی گوید.
از هند و اینهمه دین و پیامبر و حتی از امپراطوری فارس و اقوام متعدد آن و پیامبرانشان هیچ نمی گوید. یک کلمهٔ عجم هیچ معنی مشخصی نمی دهد. قرآن حتی امپراطوری مصر را که نزدیک ترین بلحاظ جغرافیايی به عربستان است و اقوام و ادیانهای مختلفی تحت سلطهٔ آنند را توضیح نمی دهد. مسلماً برای اعراب این سؤال پیش آمده که چرا آنها باید ساکن بیابانهای بی آب و علف باشند و تا قبل از فتوحات، تنها راه زندگیشان تجارت برای ثروت مندان و راهزنی برای مردم عادی باشد.
آیا کلامی که بدرد چنین قوم بدون تمدنی می خورد را میشود با اقوام و ملل متمدن مطرح نمود. عربها بُت پرست بودند، ایرانیان که نبودند. خانوادهٔ محمد بُت پرست و کلید دار کعبهٔ بت ها بودند، ایرانیان که یکتا پرست بودند.
مردان عرب عمدتاً با دستبرد زدن به کاروانها و دزدی و برده گیری و سوء استفاده از زنان اسیرروزگار می گذراندند، اقوام تحت امپراطوری ایران که در علم و ادب و هنرو اقتصاد ومعماری و ستاره شناسی وکشورداری و ارتش و کشاورزی و دامداری و ماهیگیری و شکار و قالیبافی وجواهرسازی ووو بودند. آنچه « الله » در قرآن به محمد می گوید شامل قوم خودش میشود که با آن جغرافیا و آن فرهنگ زندگی می کردند نه اقوام و ملل دیگر که مطلقاً در این حال و هوا نبودند. برای اقوام عرب بیابانگرد٬ مکانی سرسبزبا آب روان و غذاهای متنوع و انار و زنان زیبا فقط می توانست رؤیای بهشتی پس ازمرگ و پاداش « الله » بعد از عمری مسلمانی باشد. برای ایرانیان که هم سرزمینشان سرسبز بود هم آب های روان داشتند و هم غذاهای متنوع و میوه ها و سبزیجات گوناگون و میل می کردند و هم زنانشان زیبا روی بودند، این وعدهٔ بهشت الهی واقعیت زندگی روزمره و طبیعیشان در همین دنیا بود و باید « الله» برای پس از مرگشان فکربکر دیگری میکرد که نکرد. بهشت محمدی برای مردانِ بیابانیِ نادار واقعاً رهايی از زندگی سخت و درد ورنج وفقرو گرسنگی وتشنگی و رسیدن به راحتی و آسایش و خوشبختی « تمام عیار » محسوب میشد. و برای باورِآن باید گفت که بعدازاینکه جهان تمام شد روزی خداسوت میزند وهمهٔ مردمان درطول تاریخ زنده میشوند ومسلمانان وکمی ازدیگرادیان توحیدی که مؤمن بودند به بهشت وارد میشوند و بقيهٔ خلقْ « الله » راهی جهنم میگردند. و خدا بخشاینده و مهربان است !!!

البته بعد از این وعدهٔ مشعشع با بندگانِ بدبختِ دوباره زنده شده، « الله » یادش آمد که همین قول را پیامبران قبلی هم داده بودند ولی نگرفته. آخر٬راه حلّی از نظر محمد پیدا شد. بهشت و جهنم هفت طبقه اند!!
آخر نمیشود که پیامبر و آن زنِ برده ای که با او بوده یک جا بروند. آنکه از جیب پُر پولش یک پنجم آنرا به محمدداده و آن کَس که چون علی سَر و جان و نَفَس تقدیم محمد و الله کرده که نمیشود پهلوی هم بنشینند و اَجرشان یکی باشد .
بر اساس پیش بینی « الله »٬ در نهایت این شیطان است که در « بازی خلقت » شرط را می بَرَد!!
« الله » و جبرئيل و قرآن و محمد و علی ( قرآن ناطق) فراموش کردند که باید آن وجود مطلق، خالق فرشته و انسان ـ حتی با تعریف الله از خودش ـ باید «الله» از شیطان بِبَرَد و بهشت پُراز خلق خدا و جهنّم خالی باشد.

مژگان پورمحسن
۱۷ اوت ۲۰۱۷