تضادهای قرآن بیش از آیه هایش می باشد ( قسمت پنجم)

مژگان پورمحسن :

از آنجايی که اکثر ما ایرانیان، دینمان یک موضوع خانوادگی و فامیلی است و بحث و انتقاد ازدین را گناه
می دانیم چون چنین فکری را مستقیماً یا بصورت غیر مستقیم  در ذهن خودآگاه یاناخودآگاه ما وارد کرده اند، در زمینهٔ نقد دینی اعم از مسلمان چه شیعه چه سنی چه اسماعیلی، مسیحی چه ارمنی چه آسوری،کلیمی چه سفاراد چه ارتدکس، زرتشتی و بهايی هیچ نقد علمی ومستندی از جانب معتقدان به آنها و چه از سوی معتقدان قبلی به آنها نمی بینیم. این یک ضعف بزرگ فرهنگی است که همهٔ ما ایرانیان با آن مواجهیم. من با هموطنانی از ادیان مختلف هستند صحبت کرده ام و با ناراحتی باید بگویم این موضوعِ منفی هزاره ها یا قرنهاست  در فرهنگ ما جا افتاده و تغییر آن دانش، پژوهش، جدیت، استواری و شجاعت و جسارت می خواهد و بهمین دلیل من بسیار قدردانِ زحمات فراوان آقای اسمائیل وفا یغمايی هستم که این کار عظیم را در رابطه با اسلام ومذهب شیعه در حالیکه قداره بدستان این دین و مذهب در میهن ما حاکمند انجام می دهند.

دردبیرستانهای اکثر کشورهای غربی در کلاس زبان آن کشور یا کلاس ادبیات، به دانش آموزان یاد می دهند که برای نوشتن یک نامه یا یک مقالهٔ علمی یا ادبی یا نوشتن یک داستان، یک کتاب یا یک رمان اولّین سؤالی که نویسنده باید از خود بُکُند این است که مخاطب کیست؟ بدین منظور معلم بطور مثال از هر شاگرد می خواهد که به پروژهٔ یک فعالیت جمعی فکرکند و سپس طی نامه ای به همکلاسی هایش این پروژه، علت انتخاب این پروژه، دست آوردهای این پروژه برای پیشرفت همکلاسیها، وسایل و لجستیک لازم برای انجام آن و برآورد هزینهٔ تقریبی آن را بنویسد. وقتی شاگردان با موفقیت این مرحله را پشت سَر گذاردند بستگی به پروژه باید هر دانش آموز نامه ای به والدین بنویسد و آنها را در جریان قرار دهد و ضمناً بستگی به نیاز پروژه، ازآنها بخواهد که داوطلب کمک به انجام پروژه یا با حضورخود  یا شرکت در پرداخت هزینه بشوند. برخی پروژه ها احتیاج به اجازهٔ مدیر یا هیئت رئیسهٔ مدرسه دارد پس مخاطب آنها هستند و گاه انجام پروژه احتیاج به تائيد و کمک یک مرکز فرهنگی و یا هنری و یا علمی دارد و مخاطب مدیر یک انجمن فرهنگی یا رهبر ارکستر یا مدیر یک مرکز پژوهشی یا یک لابراتوار است. نامه به هر مخاطب متفاوت است و باید دانش آموزان با توجّه به این موضوع پروژه انتخاب کنند و نه صرفاً چون به موضوعی علاقمندند.

از آنجايیکه ادیان ابتدئاً موضوع بزرگسالان است و کتب مذهبی توسط بزرگسالان گفته و نوشته شده و هدف آن دعوت و متقاعد کردن مخاطبین آن دین با دیدگاهها، منطق، روش و هدف غايی آن دین است، من در اینجا موضوع یک کتاب دینی ـ قرآن ـ را در حدِ کوتاه نوشتارهایم و توان فکری ام بدون هیچ داعيه ای مینویسم.
اولّین تضاد من با قرآن  درکودکی روز اولی که مرا به اصرار زیادِ خودم  بردند کلاس قرآن شروع شد. من نمی دانستم کلمهٔ قرآن اصلاً فارسی نیست و مثل بسیار کلماتی که از بزرگ ترها می شنیدم و نمی فهمیدم، فکر میکردم فارسی است و معلم توضیح میدهد چیست. امّا درکلاس معلم گفت قرآن ها را باز کنید و شروع کرد به
خواندن قرآن بزبان قرآن یعنی عربی. من دستم را بالا بردم و گفتم هیچ چیزنفهمیدم واسم نوشته ام قرآن یاد بگیرم. معلم با لبخند ملیحی گفت درست آمده ای، همین که شنیدی قرآن است. پس از چند دقیقه بلند شدم بروم،
معلم به من که از همه کوچکتر بودم گفت خانم کوچولو کجا؟ گفتم اشتباه شده من اسمم را کلاس قرآن ایرانی نوشته ام، اینجا کلاس قرآن عربیست. باز معلم گفت بشین و بمن آرام گفت قرآن به زبان عربیست امّا به فارسی ترجمه شده ولی تو چرا می خواهی قرآن را یاد بگیری؟ گفتم می خواهم ببینم خدا به من چی میگه. ایشان مکث طولانی کرد و گفت حضرت محمد قرآن را در گذشته های دور از خدا به بشر انتقال داده ، خوب اینجا یواش یواش یاد می گیری در قرآن چه نوشته.

اصلاً این پاسخ ها برایم معنی نداشت. من میخواستم ببینم خدا به مژگان پورمحسن، بقولی یک وجبی، دخترک ایرانی، بزبان خودم فارسی، چی گفته  نه اینکه در گذشته های دور، درعربستان، به یک چوپان عرب در غارحرا چی گفته. در بازگشت به منزل واویلا بود. تمام دستگاه ذهنی ام بهم خورده بود. مگر خدا ایرانی نیست، مگر خدا فارسی بلد نیست، اگر خدا فقط در غار حرا با آدمها حرف میزند باید من بروم غار حرا و از بقيهٔ ماجراها می گذرم. آخر اگر«الله» فقط با محمد و بزبان او در درون یک غار در عربستان صحبت می کرده که به من و ما مربوط نیست. اگر خدا نمی خواسته  حرفهایش با محمد را هیچکس دیگری بشنود حتی فرزندان محمد، حتی خدیجه و علی، حتی نزدیکترین جان برکفان محمد به این خاطر بوده که صحبت ها خصوصی بوده،
مخصوص محمد بوده و فقط به محمد هم مربوط بوده بهمین دلیل محمد طی ۲۳ سال آنها را ثبت نکرده.  مخصوصاً ثبت نکرده بود زیرا بدون توضیحات خودش و هر توضیحش را با مخاطبش تنظیم می کرد کسی درست نمی فهمید. بنابر این بجز خود محمد و زمان حیات خودش هیچکس نمی داند در واقع « الله »  به محمد چی گفته و منظور چه بوده. متخصصان زبان شناسی قرآن می گویند قرآن با دیاِلکْتِ مخصوص آن منطقهٔ عربیستان نوشته شده که با عربی کلاسیک قرون بعدی و امروزی متفاوت است.

فرض بگیریم محمد همهٔ آنچه گفته راست است و خدا او را چهارده قرن پیش در منطقه ای درعربستان و در میان بت پرستان قوم قریش به پیامبری برگزیده بوده و او پیامهای خدا را که بزبان خودش و قومش دریافت
می کرده، اگر می خواسته و آنگونه که هر کَس برایش قابل فهم باشد برای آنها تَک به تَک و جدا جدا توضیح میداده و بقول خودش به هرفردی یک چیز می گفته که دیگری نمی دانسته.
پس قرآن حتی گفته های محمد آنگونه که او گفته و منظورش بوده نیست.
امّا تضاد اساسی سر جایش است : خدای ما کجاست؟ خدای ایرانیان؟ پیامبر ما ایرانیان که با ملت ما بفارسی صحبت کند کیست؟ یعنی در میان این همه یکتاپرست یا بت پرست یا…یک نفر در طول هزاران هزار سال از اقوام اولیهٔ فلات ایران  تا به امروز یک هموطن و همزبان پیدا نشد که پروردگار هستی قلبش را به نور خویش روشن نماید یا درِ گوشش بفارسی یواشکی بگوید و او هم بقوم ایرانی خویش توضیح دهد؟ باورش برایم غیر ممکن است.

مژگان پورمحسن
۲۰ اوت ۲۰۱۷