تفوق گفتمانی ، هژمونی سیاسی : کدام گفتمان آینده « ایران » را رقم خواهد زد ؟

 

کاوه :

هر جنبش اجتماعی که بخواهد در پی بوجود آوردن بزرگترین تغییرات اجتماعی دوران در کشور ما باشد باید  « گفتمان »داشته باشد  . گفتمان سامانه منطمی  از اندیشه ها در حوزه های مختلف زندگی اجتماعی از سیاست  و اقتصاد و زندگی روزمره است که از چنان انسجام منطقی برخوردارند که می توانند بیشترین جمعیت از اقشار خواهان تغییر را که حاضر هستند برای بر هم زدن نظم موجود « نظام اسلامی »  خون بدهند و خون بریزند ر ا به زیر یک پرچم گرد آورد  تا نهایتا موجدتغییرات عظیم اجتماعی و سیاسی شوند . « گفتمان » محل تلاقی اندیشه و عمل و تئوری و  پراتیک است . « گفتمان » محل تلاقی « واقعیت و حقیقت در حوزه سیاست است .آن مجموعه ای از اندیشه ها که بتوانند به پراتیک درستی که ما ایرانیان را به هدف برون رفت از بحرانی که نزدیک به یکصد سال است به آن دچار شده ایم برساند همان « گفتمان دوران ساز » ی است که . امروز سخت به ان محتاجیم . تفوق . گفتمانی به هزمونی سیاسی نیر منجرخواهد شد . بنظر ما گفتمان « ملی گرایی افراطی انقلابی» دارای چنین تفوقی در عرصه سیاسی در ایران است و  از آنچنان  صلابت و قدرتی برخوردار است که توان جمع آوردن بیشترین جمعیت از اقشار انقلابی در ایران را خواهد داشت .

« من یک ایرانی ملی گرای افراطی انقلابی هستم .

اکنون دیگر نشانه های دوران سالخوردگی و مرگ  گفتمانی که ” انقلاب اسلامی ” برای دستیابی به آن اهداف شکل گرفت ، قوت گرفت ، رشد و نمو کرد و اکنون نشانه های شکست آن آهسته آهسته خود را نشان می دهند نمودار شده است . از هم اکنون باید به فکر ” گفتمان جانشین ” که خارج از ذهن ما و در بطن زندگی اجتماعی ، در حرکات اعتراضی کارگران ، زنان ، هنرمندان ، اقشار متوسط ومرفه و حاشیه نشینان شهری و هر ایرانی  در جریان است بود ، آن را شناخت به پرو بال گرفتن آن کمک کرد ، ما این گفتمان را خلق نمی کنیم عناصر این گفتمان بعنوان نیازی عینی ، نیاز تاریخی کشور ما که براساس تلاشها و مبارزات مردم ما بخصوص در طول یکصد ساله اخیر شکل گرفته ، آهسته آهسته در حال پیدایی  تولد  و نشان دادان خود هستند .ما  فقط این عناصر را شناخته و تئوریزه کرده و به مردم خود بعنوان سلاحی در مبارزه با حکومت ظالم و خونریز اسلامی عرضه می کنیم . ما رزمندگان نوزایی و تجدید حیات ” ایران ” ، ما ،همه آنانی که در آرزوی فردایی بهتر و ایرانی سرافرازترهستیم ، همراه با هزاران زن و مرد زندانی و مبارز ، کارگر گرسنه ، صاحبکاران خرد شده در زیر بار وام های 20% و 30% ، مالباختگان و سلب مالکیت شدگان مانند شمع می سوزیم ودر عطش دیدن ایران برخاسته از میان ویرانه ای بنام ج.ا آب می شویم موظف هستیم تا به زایش این گفتمان روینده که ققنوس وار بر خواهد خاست  تا ” گفتمان رو بزوال انقلا ب اسلامی ” را زیر پاهای خود نهایتا خرد کند یاری رسانیم .  شاید بهترین عنوانی که بتوان برای آن انتخاب کرد گفتمان ” ملی گرایی افراطی انقلابی ” باشد ، این گفتمان  تنها گفتمانی خواهد بود که توان به چالش کشاندن ” انقلاب اسلامی ” را دارد .

” انقلاب اسلامی ” را بشناسیم و بعداز آن گفتمان دوران ساز ” ملی گرایی افراطی انقلابی ” را معرفی کنیم . 

گفتمان ” انقلاب اسلامی چیست و زمینه های پیدایی آن چه بود” ؟

طبیعتا نمی توانیم با تحلیل کسانی که معتقدند انقلاب اسلامی وبرپایی اولین  جمهوری بر آمده از آن را  حاصل اشتباه و نادانی مردم و  بازی قدرتهای بین المللی می دانند موافقت داشته باشیم ، هر چند که هر کدام از عوامل بالا نیز تقش هایی در پیروزی انقلاب اسلامی داشته اند اما دلیل اصلی پیروز ” انقلاب اسلامی ” عامل درونی بوده است . آن عوامل درونی چه بودند ؟

” انقلاب اسلامی ” برآیند شکست و پیروز ی کدام نیروها بود ؟

پیروزی ” انقلاب اسلامی ” حاصل تلاش مشترک  بخشهایی از مردم و روشنفکران بود که به این نتیجه رسیده بودند که در ادامه سلطنت پهلوی هیچ شانسی برای رشد اقتصادی ، حضور اجتماعی وبرآمد سیاسی خود ندارند . وقتی می گوییم بخشهایی از مردم منظور،  بازاریان ، تولید گران و توزیع کنندگان خرد وکلان سنتی مانند بازار  و مالکان بنگاههای خرد و کلان توزیع و تولید است  که از بازار شروع میشد و تا ده کوره ها امتداد می یافت ، اینان که در مقابل رشد روزافزون و سرسام آور واردات و تاسیس فروشگاههای بزرگ  ، توش و توان اقتصادی خود را در حال نابودی می دیدند بر آن شدند تا با اعتراض به وضعیت موجود و نهایتا  با تغییر نظام سیاسی حاکم از حیات اقتصادی- اجتماعی خود دفاع کنند ،روشنفکران دینی و روحانیت بطور طبیعی متحد این اقشار اجتماعی بودند .

 روشنفکران سکولار نیز که از دیر باز  در ارزوی تغییر نظام سلطنتی به نظام جمهوری بودند  با امید به نفی سلطنت به   دفاع از مبارزات اقشار فوق الذکر  پرداختند و با آنان متحد شدند . با توجه به پیوند روحانیت با بازار و اقشار سنتی ومسلمان بودن اکثریت قریب به اتفاق جمعیت کشور ، اسلام سیاسی معرفی شده از سوی روحانیت توانست بسرعت بعنوان ایدئولوژی اصلی  اپوزیسیون بر علیه نظام حاکم  شکل گرفته ، بر سایر جریانات فکری و سیاسی غلبه یافته و حتی قبل از وقوع انقلاب در سال 1357 ، آنها را از میدان بدر کند .  غلبه اسلام سیاسی و بنیاد گرایی اسلامی بر جریانات سیاسی چپ و دموکرات و سکولار ویژه ایران نبوده و نمی توان این غلبه را حاصل اشتباه گروههای چپ و یا ملی مذهبی ها و یا جبهه ملی  و یا حتی شاه دانست  ، اکنون وهنوز هم  40 سال بعد ازپیروزی اسلام سیاسی در ایران   می توان  گفت که اگردرهر کدام از کشورهای خاور میانه که دولتهای سکولار سلطنتی و یا جمهوری های مادام العمرو یا نظامی  در آنجا حاکم هستند، حرکتهای دموکراسی خواهانه  شروع شود  ، در اولین دور مبارزه ، برنده اصلی چنین مبارزاتی ، جبهه ای از روشنفکران دینی  و روحانیون و بخشهایی از طبقه متوسط روستایی  خواهند بود ، این موضوع در ایران با پیروزی ” خمینی ” ،  در مصردر سال 2012 با پیروزی ” اخوان المسلمین ”  و ” حزب النهضه ” در تونس و پیروزی ” جبهه رستگاری اسلامی در سال 1991 ” در الجزایر که  به سرکوب خونین این جبهه توسط دولت  منجر شد به اثبات رسید .

 با چنین نگرشی اکنون می توان به دلیل شکست دهشتناک و خونین  سایر گروههای اپوزیسیونی از ”  نیروهای بنیاد گرای اسلامی ” قبل و بعد از وقوع انقلاب پی برد . مردم معترض  در مبارزه با قدرت حاکم بدنبال یک ایدئولوژی آماده و منسجم برای جمع آوردن نیروهای خود و جذب اکثریت جمعیت خاکستری جامعه بوده اند ، در هیچ انقلابی اکثریت جامعه ” انقلابی ” یا خواهان تغییربه آن شکل که فعال و سیاسی ترین اقشار اجتماعی خواهان آن هستند ،نبوده اند  اما ” انقلابیون ” بگذار که حتی مانند فاشیستها ، انقلابی ارتجاعی باشند و تغییرات بنیادی ارتجاعی بوجود بیاورد ، با توجه به توان مبارزاتی ، جمعیت حداکثری نسبت به دیگر گروههای سیاسی و داشتن  یک ایدئولوزی آماده و تشکیلات حتی سنتی ورهبری مورد قبول بخشهایی وسیعتری در جامعه، مهر و نشان خود را بر حرکات زده ومبارزات سیاسی را به رنگ خود درمیاورند و به مسیری که خود می خواهند  می اندازند  .

با این مقدمه  اسلام سیاسی آماده ترین ایدئولوژی و گفتمان در میان مردم ایران در آن سالها بوده و با توجه به شبکه مساجد ، روحانیون و طلبه ها و روشنفکران دینی،  توانست رهبری مبارزات ضد سلطنتی را بر عهده بگیرد .

روشنفکران سکولار ، چپ ، دموکرات و ملی گرا که دیدند توان مقابله و پیروزی بر این جبهه را ندارند به اعلام انقراض سلطنت که آرزوی دیرین آنان از زمان نهضت مشروطیت بود بسنده کردند از یاد نبریم که روشنفکران مشروطه نیز بارها به وحدت با روحانیت برای بر انداختن سلطنت فکر کرده بودند که بار آول به بر انداختن سلسله قاجاریه و در سال 1357 به برانداختن سلسله ” پهلوی منجر شد ” اینان یعنی روشنفکران سکولار ، ملی گرا و دموکرات و حتی چپ  به اشکال مختلف به جنگ و گریزو آشتی و قهر  با قدرت نوظهور مشغول شده ونهایتا و بطور کامل توسط ” جمهوری اسلامی ” در هم کوبیده شدند ، روشنفکران نتوانستند سهمی در قدرت داشته باشند اما به بهای وحدت با روحانیت به حذف سلطنت از سپهر سیاسی کشور دست پیدا کردند واین برای آنان به بهای خونین و دهشتناکی بدست آمد .

. ویژگی ها، مشخصات ، اهداف و ادعاهای  گفتمان موسوم به ” انقلاب اسلامی ” چیست ؟

با توجه به عدم توانایی رژیم سلطنتی در بدست آوردن استقلال اقتصادی و سیاسی ، انقلاب اسلامی بر ” استقلال  سیاسی و اقتصادی ” تاکید داشت ، بخش وسیعی از معترضان به ” محمد رضا شاه ” به نداشتن استقلال وی در مقابل ” آمریکا ” و ” بریتانیا ” معترض بودند ، نیروهای اسلامی نیز برای پاسخ دادن به این نیاز شعار اصلی خو د را ” استقلال ” اعلام کردند .

اقتصاد تک محصولی مبتنی بر صادرات نفت وواردات کالاهای اساسی مورد انتقاد جدی بخشهای وسیعی از مردم متشکل از تولیدگران و توزیع کنند گان سنتی و بازاریان بود. ” انقلاب اسلامی ” مدعی بود که خواهد توانست این معضل تاریخی مبتلا به کشورهای نفت خیز را برای اولین بار و در ایران حل و فصل نموده و به انقلاب صنعتی و کشاورزی مکانیزه دست یابد .

 با توجه به وجود فقر گسترده ، حاشیه نشینی شهری ،تبعیض و وجود فاصله طبقاتی ، ” انقلاب اسلامی ” ادعا داشت که جامعه ای که خود آنرا ” جامعه عدل علی ” می نامیدند برپا خواهد کرد ونابرابری های اقتصادی و اجتماعی و نابرابری در مقابل قانون  را برطرف خواهد کرد .با توجه به تضعیف فرهنگ ، عادات و رسوم ملی و سنتی در مقابل ارزشهای فرهنگی غربی ، انقلاب اسلامی مدعی ، تقویت فرهنگ ملی و ارزشهای سنتی و نه الزاما و فقط دینی بود .

با توجه ارزوی دیرینه ایرانیان به تبدیل شدن به کشوری مقتدر و قدرتمند بعد از شکست های مکرر تاریخی و از دست دادن بخشهای وسیعی از سرزمین ها و تبدیل شدن یک امپراطوری به کشوری کوچک که حتی اخرین شاهان همین سرزمین کوچک را نیز خارجی ها با تحقیر تمام وادار به ترک ” کشور آباء و اجدادی خود ” کرده بودند ، ایرانیان معترض در سال 1357 خواهان یک رژیم مقتدر و مسلط به امور خود که از نمایندگان دولتهای خارجی دستور نگیرد و رهبران سیاسی آن توسط یک مامور خارجی موطف به ترک وطن نشود بودند .

روشنفکران و دانشگاهیان از عدم امکان ورود به چرخه نخبگان حاکم شکوه داشتند که خود را در خواستهای دموکراسی و ازادی خواهانه آنان نشان می داد. ” انقلاب اسلامی ” برای جذب دانشگاهیان نویسندگان و روشنفکران شعارهای دموکراسی خواهانه سر داده و خمینی مدعی شد که در ج.ا. حتی مارکسیستها هم آزادند

” خامنه ای ” و ” سپاه ” در  گسترش “ولایت فقیه ” و شیوه حکومتی فقاهتی به کشورهای اسلامی ، سعی دارند  به شکلی  تمایل ایرانیان به ” بزرگ  و مقتدر شدن ایران “را  به ایده خود برای بسط ولایت فقیه پیوند بزنند  و بسیاری از مردم تهیدست وروستایی و اقشار سنتی که بشدت تحت تاثیر دستگاههای تبلیغاتی رژیم هستند ، تمایل و آرزوی ایرانیان برای تبدیل شدن به کشوری بزرگ و مقتدر را در فعالیتهای برون مرزی و عطش ” خامنه ای ” برای بسط تسلط ولایت فقیه در کشورهای منطقه می بینند و به این خاطر از فعالیتهای مداخله جویانه ج.ا. دفاع می کنند ، حتی بعضی از گرایشات  ملی سنتگرای ایرانشهری و پان ایرانیستی  دقیقا به این دلیل از سیاست خارجی ج.ا. دفاع می کنند . در حالی که فعالیتهای برون مرزی  نظامی ج.ا. اساسا در تقابل با منافع تاریخی و ملی مردم ایران است که در مقالات د یگر به ان پرداخته ام . بزرگ  و تاثیر گذار شدن یک کشور الزاما به معنای قدرت هیولایی نظامی نیست ، تجربه کره جنوبی ، ژاپن ، کشورهای آسیای جنوب شرقی ، آلمان بعد از جنگ دوم جهانی اثبات کننده این واقعیت است  که بدون داشتن  نیروی نظامی غول اسا به پیشرفتهای بزرگ اقتصادی دست یافتند . 

ایران بعد از ج.ا. و مشخصا با توجه به ضعف صنعتی کشور و نیاز به سرمایه گذاری های عظیم در صنایع سنگین و استخراج نفت و گاز و حساسیت بسیاری از کشورها به سرمایه گذاری نظامی باید به راهی برود که نیاز به سرمایه گذاری های عظیم نظامی نداشته باشد ، سیاست خارجی محافظه کارانه و تاکید بر رشد صنایع سنگین و تولید مشتقات نفتی می تواند  ویژگی های اساسی سیاست خارجی و داخلی چنین راهبردی باشد .

بخشهای وسیعی از مردم ایران که از سال 1300  و بر آمد ” رضا شاه ” به امید دستیابی به پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی ، استقلال سیاسی ، گسترش دموکراسی و برابری در مقابل قانون ، وی را پدر ملت نامیدند ، خود و کشور را بطور کامل در اختیار گفتمان ایرانشهری ، سکولار و مدرن  تبلیغ شده از سوی پهلوی ها نهادند .

 گفتمان حاکم از 1300 تا 1357 مبتنی بر اعتماد کامل به برنامه های ارائه شده از سوی آمریکا و اروپا برای رساندن کشور ما به ” دروازه های طلایی تمدن ” بود ، در سال 1357 آن بخش از جمعیت که مدافع این گفتمان بودندو با توجه به عدم دستیابی به اهداف اعلام شده از سوی ” محمد رضا شاه ” ، رشد تورم ، گسترش حاشیه نشینی شهری ، فقر و اعتیاد  ونابرابری اجتماعی و فاصله طبقاتی  بسیار زیاد ، دیگر نمی توانستند ادعایی در دفاع از از رژیم و گفتمان مورد تبلیغ آن رژیم داشته باشند. این شکستها و عدم موفقیتها وبا بر روی کار آمدن ” جیمی کارتر ” در آمریکا که به  برداشته شدن حمایت خارجی از ” محمد رضا شاه ” منجر شد  ، فرصت را برای معترضین که  متعلق به اقشار سنتی و بازار بودند فراهم کرد تا اسلام سیاسی را بعنوان راه حل مشکلات اجتماعی ارائه  دهند که با توجه به اینکه اسلام و فرهنگ دینی ، دین و فرهنگ غالب مردم نیز بود  فرصت عرضه کالا و گفتمان خود تحت عنوان ” انقلاب اسلامی ” را یافته و بخش وسیعی از مردم بیطرف میان این دو اردوگاه را نیز با خود همراه کرده و بدین شکل انقلاب اسلامی پیروز شده و ” جمهوری اسلامی ” از میان آن بر آمد . روشنفکران چپ و سکولار در آین مرحله به همان انقراض سلطنت کفایت کرده و می دانستند که بیش از آن نمی توانند دستاوردی داشته باشند

 اکنون و چهل سال بعد از وقوع انقلاب اسلامی و بر آمد ج.ا. ، شکست این ” گفتمان هم ” در دستیابی به اهداف اعلام شده خود نمایان شده است . ج.ا در قریب به اکثر اهداف اعلام شده خود شکست خورده است ، اقتصاد تک محصولی و التماس سران نظام برای اجازه فروش نفت در حالی که شعار اصلی اقتصادی انقلاب،  حذف صدور نفت و واردات کالا بود ، التجا به ” دیوان دادگستری لاهه برای اینکه ” آمریکا از پیمان مودت میان دو کشور ” خارج نشود ، تورم ، بیکا ری و رشد روز افزون فقر و اعتیاد وفحشا ، نابرابری و فاصله طبقاتی ، هجوم طرح های نولیبرالی به کشور و اجرای آنها تحت نام ” اجرای اصل 44 قانون اساسی ” که منجر به نابودی تولید و بیکاری و سپردن ثروتهای نجومی بدست آقا زادگان بی لیاقت ، اختلاس و فامیل بازی و استبداد سیاسی و بی معنا شدن هر گونه انتخابات بوسیله شورای نگهبان و ولی فقیه و بی اعتباری مجلس شورا  این ها همه علائم شکست ” انقلاب اسلامی ” است .

  طرفداران ” انقلاب اسلامی ” در مقابل این همه شکست مفتضحانه و برای این سئوال پاسخی ندارند که اگر تمام  مشکلات موجود همان مشکلاتی است که برای رفع آنها بر علیه محمد رضا شاه  برخاستند و تغییر اساسی بوجود نیامده است پس چرا انقلاب کردند ؟

اگر توزیع و تولید کنند گان خرد و سنتی در زمان شاه در مقابل هجوم واردات خرد می شدند ، اگر رشد قارچ گونه مراکز بزرگ و خرید انبوه بدون اینکه بتواند صاحبان مراکز توزیع خرد را جذب کند ، اقشار سنتی و بازار را بر علیه ” شاه ” برانگیخت ، اگر واردات محصولات کشاورزی راه را بر نفس شالیکار بسته بود و تسمه از گرده تولید کننده داخلی شکر کشیده بود ، اکنون که همان مشکلات ادامه داشته و بدتر هم شده است ، پس زمینه انقلابی دیگر و یا ادامه انقلابی که به اهدافش نرسیده است در جامعه ما وجود دارد ، ما نیاز به ادامه انقلابی داریم که بر آمده از گفتمانی  بشدت ملی گرا و مدرن باشد .

البته ج.ا. بخاطر داشتن یک ایدئولوژی و نگرش بشدت عقب مانده به حقوق و قضا و انسان و زن و مرد و نپذیرفته شدن از سوی جاامعه جهانی و حتی مسلمانان سنی  ،مانند انسانی غار نشین که به درون جامعه و روابطی مد رن پرتاب شده باشد  وباز سعی دارد غار کهن خود را دردرون روابط مدرن حفظ کند ” منزوی ” است که بسیاری از مردم ما این ” انزوا” را همان استقلال و اقتداری که ایرانیان بدنبالش هستند گرفته  و حتی به آن مباهات می کنند ، ” استقلال سیاسی “برای یک کشور  به معنی  حفظ خطوط مستقل تصمیم گیری در عین تعامل و حفظ همکاری با جامعه بین المللی در عین انتخاب بهترین روشها برای پیشرفت اقتصادی  و اجتماعی  است ، وگرنه هر انسان خو گرفته به زند گی در جنگل ،  مستقل ترین موجود جهان است ، ج.ا. منزوی است ، مستقل نیست ، این موضوعی است که نباید با استقلال آنطور که توسط بعضی ملی گرایان سطحی به اشتباه گرفته می شود ، یکی فرض شود .

مشکل دیگر ” انقلاب اسلامی ” ،  آماده بودن فدا کردن ایران و ایرانی برای منافع اسلام است ، و این یعنی داشتن ایدئولوژی و شیدا و عاشق یک تفکر و ایدئو لوژی بودن ، اینان می گویند ما اول مسلمان هستیم بعد ایرانی هستیم ، اول شیعه هستیم بعد ایرانی هستیم و حتی گفته اند در مقابل حفظ خوزستان و یا سوریه علوی ، خوزستان را رها می کنیم و این خطرناک ترین بلایی است که می تواند دامنگیر رهبران سیاسی یک کشور باشد

چرا “ملی گرای افراطی ” انقلابی ” ؟

. ملی گرایی  و نه البته پان ایرانیسم که تفکری منحط است ، اس و اصل اساسی هر گفتمانی است که خواهد توانست  بیشترین جمعیت مردم را برای مبارزه ای سرنوشت ساز زیر پرچم خود جمع کند .

این گفتمان از دل شعارهای داده شده مردم معترض در تظاهرات اعتراضی اشان برخاسته و اوج گرفته، از درون شعارهایی  مانند

 خوزستان جان من است    کارون خون من است ، بی وطنی ایدئولوژی اسلام گرای فقاهتی را به چالش می کشد ، وقتی میلیونها نفر فریاد می زنند : نه غزه نه لبنان    جانم فدای ایران  ملی گرایی افراطی و ایده ” ایران اول ” را  قبل از اسلام و  دین و هر ایدئولوژی را تمنا می کنند .

ملی گرای افراطی است ، یعنی منافع کشور و مردم ایران مقدم بر هر ایدئولوژی ، سازمان و حزب خواهد بود . این به معنای آنست که منافع کشور تعیین کننده خطوط فکری و ایدئولوژیک است یعنی یک مسلمان ، یک سوسیالیست و یا یک لیبرال دموکرات ابتدا اسلام یا سوسیالیزم و یا لیبرالیزم را بر اساس منافع کشور خود ایران بازسازی کند ، کشور نباید در خدمت رشد وبسط و گسترش سوسیالیزم یا مارکسیزم یا لیبرالیزم ویا اسلام قرار بگیرد بلکه این ایدئولوژی ها می بایست درخدمت منافع کشور درآیند ، باید دین و مذهب و سوسیالیزم و همه چیز فدای ایران شوند  و در صورت تضاد منافع این اسلام یا هر عقیده دیگری است که باید اصول مرامی خود را تغییر دهد ، مگر کمونیستهادر اروپا دیکتاتوری پرولتاریا را بکناری ننهادند و نام خود را ” کمونیسم اروپایی نگذاشتند  ؟ مگر ” مارکسیسم ” در روسیه و برای خدمت به منافع کشور و مردم روس  پسوند “لنینسم ” را برخود اضافه نکرد و درچین ” مارکسیزم لنینیزم مائوتسه دون اندیشه ” بوجود نیامد ؟ .  مردم کشورهای اروپایی در عین مدرن بودن ، ملی گرا ترین  مردم  دنیا هستند و هرعقیده ای را به شکل منافع مردم خود درمی آورند . ملی گرایی به معنای تلاش برای پیدا کردن راه حلی میان تعامل با آمریکا با اسراییل با روسیه و اروپا و چین در عین مقدم دانستن منافع کشور خود است . ملی گرایی ، از دل مدرنیته بر خاسته و تنها یک انسان مد رن می تواند  یک ملی گرای واقعی باشد و منافع کشور خود را مقدم بر هر ایده و عقیده ای بداند . ملی گرایی افراطی با تفکرات شبه فاشیستی ” پان ایرانیستی ” که امروز به تایید سیاست  خارجی ج.ا. فرو غلطیده اند 

” انقلابی ” است یعنی خواهان ایجاد تغییرات ” بنیادی ” در روابط اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی است . کشور ما اگر نتواند در چند دهه آینده موضوع  مقابله با نابودی محیط ریست ، شکاف طبقاتی ، اقتصاد تک محصولی نفتی ، نابرابری اجتماعی ، عدم اختصاص بودجه به مناطق مرزی و استبداد سیاسی را حل کند با توجه به رنگین کمان قومیتی خود می تواند دچار جنگ داخلی و تجزیه شود ! گفتمان نجات بخش باید بتواند راه حلهایی برای موضوع تامین اجتماعی گسترده و کنترل دولت و نظام سیاسی بر آموزش و پرورش ، درمان ، حمل و نقل و تحصیلات و تضاد این نیازها با بزرگ و حجیم شدن دولت و دخالت دادن بخش خصوصی در اجرای امور  پیدا کند ، یک دولت مردمی نمی تواند مانند ج.ا. بسوی خصوصی کردن  امواال عمومی و سلب مالکیت مردم از اموال دولتی  گام بردارد . دولت ملی گرای انقلابی نمی تواند تمامی طرحهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را برای تعدیل ساختاری آنطور که آنان فرمان می دهند اجرا کند و مردم را زیر شلاق شرکتهای خصوصی داخلی و خارجی رها کند .

مدرن است یعنی ” جمهوری خواه ” است ، دوتفکر ” بازگشت به اصل و سنتهای دینی و ایرانشهری در طول نزدیک به یک قرن پیش ، مدیریت اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی کشور را در دست داشته اند وبه  پیشرفتهای کوچکی در دستیابی به اهداف تاریخی ملت ایران نائل شده اند اما نتوانسته اند به وضعیت مستقر و قابل دفاع از نظر دستیابی به انقلاب صنعتی و کشاورزی مکانیزه و اقتصاد با ثبات و سیاست داخلی مطلوب  داشته برسند . آن دو گفتمان اکنون شکست خورده اند ، هر نوع بازگشت به اصل چه دینی و چه تاریخی گمگشتگی و کژراهه است ، ایران فردا باید مدرن و ملی باشد ، گفتمان ملی گرایی انقلابی ، بدون دچار شدن به تخیل و رمانتیسیسم ، باید به سوی نوزایی و تجدید حیات فکری و اجتماعی ایران و ایرانی گام بردارد .این بار نوبت گفتمان مدرن انقلابی  است ، دو گفتمان بازگشت به اصل  وسنت های دینی و یا تاریخی ، نه مدرن بوده اند و نه سنتی ، آن دو التقاطی از سنتهای تاریخی و دینی با تاسسیات و نهادهای مدرن برای زنده نگهداشتن ارتجاع دینی و یا فرهنگی بوده اند ، دوران حیات آن دو بسر آمد ؛ آنان در عین داشتن  بالاترین فرصتها و امکانات اقتصادی از پس پیشرفت در خورد ملت ایران برنیامدند ، از یاد نبریم که کشور ما بر خلاف کشورهای اروپایی که چنین دورانی را یک تا دو قرن پیش پشت سر گذاشتند در آن شرایط تاریخی قرار دارد که برای دستیابی به بسیاری از اهداف دموکراتیک و لیبرالی و آزادی خواهانه باید به مبارزات انقلابی و خونین  دست زد و درست به این دلیل است که ملی گرایی و انقلابیگری و مدرن بودن از ویژگی های اساسی گفتمان نجات بخش ایران خواهد بود . ، مردم دیگر به تایید ولایت فقیه و یا هر حکومت فرد محور دیگر باز نخواهند گشت این بار نوبت مااست ،نوبت  ملی گرایان مدرن انقلابی است .