
فیروز نجومی :
واقعیت آنست که، بدرست و یا نا درست، بسیاری بر آن باوربودند و یا انتظار داشتند که حمله اسرائیل با حمایت ابر قدرت امریکا به حکومت آخوندی در ایران، از بیرون منجر به قیام و خیزش و خروش مردم در درون میگردد و سرنگونی نظام در پی آن بوقوع خواهد پیوست. اما، چنین اتفاقی بوقوع نپیوست. در واکنش به بمبارنهای اسرائیلیها، نه خروشی و نه خیزشی از جانب مردم برخاست، و نه سکوتی برشکسته گردید. که خود سوالی ست سخت نیازمند پاسخ.
بگذریم تحلیلگرانی با پیشینه قهرمانی و مقاومت در برابر فرستدگان مقدس آسمانی، امثال، آمام خمینی و ولی فقیه، اخوند خامنه ای، بر آن باورند که تجربه تاریخی نشان میدهد که مردم، هرگز، در دوران جنگ بر علیه نظامهای سرکوبگر بر نخواسته و از ضعف نظام، در براندازی آن سود بر نگرفته اند. که کنشی هم عقلانی بنظر میآید. چرا که نیروی سرکوبگر، منظم و سازمان یافته، آماده واکنشی خشونتبار است به هر اعتراضی در اوج عصبیت و بیرحمی. چرا که ماموران انتظامی، نیز، نگران آینده خود در این نظام اند، نه نظامی مجهول و ناشناخته شده در آینده، واقعیتی که میتوان گفت اکثریت مردم بدرجات متقاوت آز آن آگاهند، آگاه از ابهامی که در نهاد آینده نهفته است. ضعف بزرگی که جنبش براندازی به هدف خود نرسد اکر بر آینده نور بیشتری نیافکند، جهت و سوی آنرا روشن نسازد.
در غیر اینصورت، ترسم که پس از 46 سال تجربه حکومت آخوندی، و حرکت بسوی سیاهی و تاریکی، بسوی قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی، 46 سال دیگر، بهمین راه خدائی ضد بشری ادامه دهیم.
بنگر که رهبر معظم، آخوند خامنه ای، در روز تاسوعا در حسینه امام خمینی، در حالیکه پرچم (نا مرعی) پیروزی را بر افراشته بود وارد حسینیه گردید. چه پیروزی بالاتر از زنده ماندن زیر حملات بیرحمانه دشمن. در کیش اسلام، کمتر رهبر مقدسی، در پای پرچم دیگری، بجز پرچم اسلام، “سینه بزند.” اما، بر طبق تدبیر تقدس، پرچم ملی گرایی را آخوند خامنه ای، در حسینیه بر افراشت و از نوحه خوان خواست که از سرود ایران ناله بر آورد.
چه خساراتی در این جنگ 12 روزه، در کل، بکشور وارد آمده است، تخمینی در دست نیست. دیپلماتهای جمهوری اسلامی، پیوسته در حال سفر به چار گوشه جهان اند، شاید بآن امید که جهان را متقاعد سازند که همه چیز به روند عادی به پیش میرود. چنانکه اصلا جنگی، زد و خوردی هر گز بوقوع نپیوسته و کشته و مجروحی بجار نگذاشته است. این در حالی ست که آسمان سرزمین ایران تحت کنترل و نظارت نیروی هوائی اسرائیل است. معلوم نیست اشغال آسمان سرزمین ایران دارای چه ارزشی ست در نزد حکومت آخوندها.
اما، ساختار سیاسی در جمهوری اسلامی بر اساس احکام شریعت اسلام باید عمل نماید، مثل، رهنمودی همچون، هدف توجیه گر بکارگیری هر ابزار و وسائلی ست در توسعه و گسترش اسلام، از ابزار صلح و دوستی گرفته تا ابزار قهر و خشونت و انتقام ستانی. دفاع از دین هم دارای احکام است، اما، اگر انتشار واقعیتی بضرر دین بود، بیان وارونه آن مانعی ندارد. مثلا، فرو ریزی ارزش مارکت سهام و حمله بعضی سهامداران بساختمان سهام راباید بمثابه واقعه ای ارائه شود و به شرکت تعداد معدودی نسبت داد که برای انجام این امر باستخدام در آمده بودند. حوادثی از این نوع در اقصا نقاط کشور، بطور روزانه بوقوع میپیوندد. اما، واقعیت آن است که کشور همچون یک مخزن مواد منفرجه ست.وجود نظام بسته بیک جرقه است. هم اکنون، جرقه های زیادی زده میشود. اما، تنها کافی ست که یکی از انها بانفجار بیانجامد.
اما، این همه داستان نیست. چرا که جامعه بخودی خود باینجا که هستیم نرسیده است. ارزش یک دلار یکشبه از 7 تومن به 80 و 90 هزار تومن نرسیده است. کم و بیش، ارزش همه چیز دیگر مثل ارزش پولمان در برابر پول امریکا، چیزی نیست مگر بیانگر نکبت و خواری و حقارت که چه دوست داشته باشی یا نه، برمیخیزد از حکومت اسلامی، از حکومت دین، تاسیس گشته بر اصل واصول الهی، صادر شده در 1400 سال پیش از این.
در مبارزه با نظام، هدف قرار دادن ساختار سیاسی در حکومت اسلامی، خود بنوعی انکار واقعیتی است مبنی بر وحدت دین وقدرت. یعنی که آنچه مبارزه با نظام آخوندی را دشوار ساخته است، یکتائی و یگانگی دین و قدرت است، که نه تنها نهایتا در وجود رهبر معظم، آخوند خامنه ای تجلی میابد، چه او، بنابر قول خویش هم فقیهی است که الله از زبان او سخن میگوید و هم فرمانروای کل قوا، یعنی فردی که تمامی نیروهای قهریه تحت فرمان او بحرکت در میآید. حال، باید بتوانیم باین سوال پاسخ بدهیم که مبارزه با آخوند خامنه ای می تواند بوقوع بپیوندد بدون مبارزه با دینی که راه کسب قدرت را باو اموخته است؟
این بدان معناست که کار انقلاب زن زندگی آزادی، به براندازی نهاد سیاسی ختم نمیشود و باید در ماورای دین حساب خود را با دین و دستگاه دینی روشن نماید. درست است، مبارزه بابخش دوم نظام، بخش دینی آن از انجا که باور بارزشهای ان مشترک است بین حاکم و محکوم و حساسیتها و تعصبات در لایه های کم سواد جامعه، نمیتوان بساط دین را بسادگی بر چید. اما، همین بس که بتوانیم دین را از فراز منبر قدرت به پائین آورده و به عرصه خصوصی راند، همچنانکه زودتر اشاره شد. افزوده بر این تغییرات.باید بخدمت حوزه های علمیه نیز پایان داد و از انان آشیانه هایی بسازیم برای بی خانمان.
اما، نفوذ وحضور دین که از لحظه تولد در ما نهادین گردیده است، ممکن است خود را یکی از موانع مهم در راه توسعه و گسترش ارزشهای انقلابی زن زندگی آزادی عرضه کند که نه تنها زمان تغییر پیدا کرده است، بلکه تعصب به بسیاری از ارزشهای دینی و سنتی کاهش یافته. دیر زمانیست که جامعه در انتظار مدرنسازی زندگی بسر میبرد.
آین بدان معناست که رهایی زنان و مردان، از بندهای اسارتبار اسلام، مقدم است بر رهایی از بندهای سیاسی. چرا که همه هر آنچه که هست، از جمله صرف هزاران میلیارد دلار برای دستیابی به تکنولوژی هسته ای تا بتوانند تمامی جهان را به نابودی تهدید کنند. حالب آنستکه دستیابی به تکنولوژی هسته ای تصمیم یک فقیه است، مرد خدا، پرورش یافته در موسسات دینی از دوران کودگی. اما، آنچه او را مشتاق دستیابی به تکنولوژی هسته کرده است بیش از هر چیز وقایعی ست که پیامبر اسلام ویا امامان، در توسعه اسلام با آن روبرو گشته اند. یعنی که حضرت ولایت برای فهم امروز و سلطه بر جهان، بدوران رسالت باز میگردد، بدورانی که رسالت هرگز بامامت نرسید.
شاید آخوندهای حاکم خیلی مشتاق همخوابی با فرشته های باکره بهشتی اند. اما، واقعیت آنست که بهر سو که رو کنی در یک جامعه اسلامی، فقر و بدبختی، خانه بدوشی، تن فروشی دزدی و جنایت پیوسته در حال گسترش اند. همچنین تورم و بیکاری پیوسته در حال صعودند. محیط زیست در حال ویرانی ست، دریاچه ها خشک، تالابهاخشک، رودخانه ها خشک، جنگلها همه در حال ناپدید گشتن و چه مصیبتهای بیشمار دیگری که جای ذکر آنها اینجا نیست. واقعیت آنست که بهر سوی که روی کنیم صیبت و نکبتی که زودتر بدان اشاره شد برخورد میکنیم، برساخته باور و ایمان رهبر معظم انقلاب و پیروان او به اسلام ناب محمدی ، ارائه دهنده علم و دانشی پایان ناپذیری که میاموزد، چگونه یک رهبر سیاسی با عمامه دین بر سر میتواند، حقایق را بپوشاند و یا وارونه سازد تا ساختار قدرت را همچنان مستحکم نگاهدارد. مسلما تلاشی بیهوده چون سرانجام شکست خواهد خورد در برابر جنبش رهائی بخش زن زندگی آزادی!
البته که ظهور شاهزاده پهلوی سبب بسی بسیار امیدواریست که چنان ستاره بدرخشد و بینان این سیاهی و تاریکی را از بیخ و بن برکند. باری بس بسیار سنگین که هرگز بمقصد نرسد، اگر اتحادی و همبستگی ای، برهبری شاهزاده پهلوی، بر اساس بنیانی ترین ارزشهای انسانی، همچون، زن زندگی آزادی، بوجود نیاید.
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com