تمایلات خود مختاری ریشه در بیداد قدرت مرکزی دارد

 

کاظم ودیعی پاریس،فرانسه :

حداقل درپانزده منطقه جهان امروزتمایلات جداسری،خودمختاری،خودگردانی،استقلال طلبی مشهود است و میشود گفت رو به فزونی  هم میرود.این پدیده اینک در اروپای غربی و در اروپای مرکزی بسیار مشهود و در خاورمیانه ،البته

نزد کرد ها ،سابقه ای قدیم دارد.نام بردن آن ها بی فایده نیست.به این شرح:

جزایر فیروه در شمال اسکا تلند که مردمش مایلند با ایالت ایرلند شمالی)انگلیس) یکی شوند.

-ایرلند شمالی (انگلستان)

-باسک (اسپانیا)

– کاتالایی (اسپانیا)،به جز شهرو دره اران در شمال کاتالایی.

-جزیره کرس (فرانسه)

— فلاندر(بلژیک)

— لمباردی  (ایتالیا)

– ونزی (ایتالیا)

— ایستری  ( Istrie )(اسلوانی)

— وژودین (سربی،بخشی از یوگسلاوی قدیم)

— بوسنی هرزگوین (بخشی از یوگسلاوی قدیم) -جمهوری دونباس(شرق اوکراین)

-ترانس نیستری (   Trans Niestrie   (     شرق ملداوی (مستقل دو فاکتو به معنی غیر رسمی)

-جمهوری سرپاسکا (یوگسلاوی سابق) مسلما این فهرست برای خوانندگان ملال آور است.اما اگر بیاد آوریم که جداسری ها در گذاشته ای نه چندان دور به معنای تجزیه طلبی و خیانت به وطن نیاکانی بود اهمیت این پدیده را در می یابیم. به ویژه که ظهور آن در بعضی کشور ها مثل انگستان و اسپانی و اوکراین،منتهی به حوادث و کشمکش ها شد که فعلا در انگلستان به سبب خروج این کشور ازاتحاد یه اروپا فروکش کرده اما در اسپانیا شعله نفاق را بر افراشته است. و در دونباس کار به جنگ کشید و کم و بیش ادامه دارد.

تمایلات جدا سری یکدست نیستند بعضی خود مختارند یا به آن نظر دارند.دسته سوم به پیوستن به دیگری و جدایی از وطن فعلی مایلند و چهارمین گروه آن هایی هستند که به صورت عینی استقلال آنها وسیله جامعه ملل پذیرفته شده است.

علل ریشه ای این پدیده در بسیاری از موارد وضع جغرافیایی و جای و ویژگی سرزمین است که به سبب کوهستانی بودن یا جدافتادگی ها مردم آنها طی قرون در خود و با خودی ها زیسته اند.

جزایر فیرو نمونه دور افتادگی اند در شمال دریای شمال انگستان اما در پیوستگی های تاریخی -فرهنگی اند با مردم ایرلند شمالی که جزء انگستان است.

کرس فرانسه یه کل دریایی است ولی پیوسیگی تاریخی دارد با فرانسه.

باسک و کاتالای در دل کوه های پیرنه اند. اما وحدت ملی یوگسلاوی با قدرت تیتو به عهد شوروی همراه جنگ های پارتیزانی و علیه هیتلر تامین شد .ولی با ایجاد اتحادیه اروپا و رفتن شوروی ،هر یک از واحدهای کوهستانی به استقلال رفتند و امروز بعضا مایلند از اتحادیه اروپا جدا شوند یا امتیاز گیرند.به هر حال باید به فرهنگهای قبیله ای هم توجه داشت.

علل سیاسی

  این که امروزه روز در 15 منطقه اروپا تمایلات جداسری وجود دارد عللی سیاسی هم دخیل اند.

اروپا طی دو قرن گذاشته در اروپای غربی(انگستان،فرانسه،آلمان،هلند،اسپانیا،وایتالیا)خلاصه شده و قدرت استعماری با تبختری غیر عادی به هر جا دست انداخت و از آن خود کرد.

جنگهای اروپایی کل تاریخ را پوشاندند.لندن،پاریس،برلن مظهر دول معظم در غرب شدند و مسکو و سن بطرز برگ مظهر شرق اروپا.

رقابت ها به جنگ جهانی اول رفت و جنگ جهانی دوم از کل اروپا توان گرفت و جمع این دو فرسودگی به سود امریکا و روسیه شوری تمام شد.

اروپای متحد جنگ را در قاره اروپا تقریبا ممنوع ساخت وفرض کرد این اتحاد اروپا همه را راضی میدارد.

اشتباه

اشتباه اروپای متحد آنجا بود که باز در هر مرحله قدرت فرانسه و انگلیس و آلمان در رهبری ها بودند بطوری که از دیگر اعضا ندارتا در رسانه ها حرف زده میشد.پس روحیات دول معظم سر بر آورد.

اشتباه دوم اتحادیه اروپا نیزاین بود که هرگز به طرحهای سراسری اروپا توجه نکرد.مردم می گفتند بروکسل،مظهر اتحادیه اروپا،به ما میگوید همانجا که هستید باشید و دل خوش کنید به اینکه دراتحادیه اروپا هستید و یوروهم پول رسمی شما است.

در گذاشته سه کشور آمریکا و روسیه و کانادا خوب دریافتند چرا باید به طرحهای سراسری رفت تا وحدت اراضی نشکند.مظهر این سیاست راه آهن ترانس سیبری-ترانس کانادایی شبکه شاهراه ها در آمریکا ست که به استراتژی کران تا کران )کوست تو کوست)معروف است.

این شد که در این سه کشور بحران جداسری جان نگرفت و اگردر کانادا کبک گاهی سر بلند میکند برای جدایی از سر میراث رقابت انگلیس و فرانسه است.

و اگر در آمریکا،کالیفرنیا گاهی حرف از جدایی میزند از سر باجگیری در جو تضاد قدرت استیت و فدرال است.

علل تازه

جدا شدن انگستان و خروج این کشور از اتحادیه اروپا در اروپا اثر کرد ولی انگستان در عمل سودی از این جدایی نبرد.پس در عمل یک رفراندوم را حرمت می نهد تا روزی که باز برگردد به همکاری های همه جانبه با اروپا.معهذا به ا ستناد روزنامه ای مهم در گلاسکو،اسکاتلند،بنام د نشنال مورخ 6 اکتبر 2017 میلادی در دنیای سیاسی امروز هر اتفاق بازتاب قاره ای -جهانی دارد.

نویسنده گوردن مکرلن تاری معتقد است دو واقعه خروج انگلستان از اتحادیه اروپا و آمدن ترامپ به کاخ سفید بسیار تاثیرگذارده اند بر تشدید تمایلات جداسری و ظهور مواردی تازه.نباید این دو واقعه را از مقوله صرفا محلی دو کشور  آمریکا و انگلیس گرفت آن هم در جو پوپولیسم قشری گراها.

حق با اوست.این دو واقعه که فرض میشد سیاسی-اقتصادی -محلی اند بازتابی جهانی دارد.

باید گقت جدایی سری ها از یک کشور به کشور دیگر هم ریشه نیستند.مثلا وضع اسکاتلند مشابه کاتالایی نیست.در اسکاتلند ملتی با تمام حقوق دموکراتیک در کنار ملت انگلستان زندگی میکند.اسکاتلند مجلس قانون گذار واقعی دارد، حق رفراندوم دارد برای به استقلال کامل رفتن.در کاتالایی این گونه نیست.قانون اساسی اسپانیا راه بر آن استقلال مورد نظر بسته است.پس این دو تشابهی دارند در تمایل به استقلال.همین و بس.

فنآوری های جدید در امر آگاهی ها نخبه ها را راه داده است بر تشویق مردمان به خود مختاری.اما در کشوری مثل فرانسه نظام ذاتا متمرکز راه بر هر نوع جداسری بسته است.

و در تاریخ بعد از مشروطه ایران که خطر تجزیه در خوزستان و کردستان و آذربایجان بارها بروز کرد نظام متمرکز و حتی ناسیونالیسم راه بر آن بست و اقدامی بزرگ مثل احداث راه آهن سراسری امنیت غرب ایران خطر زا را موسعا تامین کرد.و افسوس که موافقان و موخالفان هرگز به این مهم عنایت نکردند،شاید به ملاحظه ها از سر غرور.باری،آگاهی ها مردم را به حساب و کتاب های قدرت اداری سیاسی  بالای سر کشانید.یعنی بی کفایتی های دولت مرکزی

در بر اوردن تقاضا ها کشف شد.پس صلاحیت قدرت بالای سر زیر سئوال رفت.و رفته دفته انتقاد ها نیز تنر شدند.

نظام ها و حکومت های متمرکزا ز لحاظ تاریخی در اقتضای زمان بودند به ویژه در غرب .و نگفته پیداست که اگر در آسیا و خاور میانه هنوز وجود دارد به دلیل رد تحول وانجمادهای دینی و فرهنگی و ساختار جامعه اند.

امروز مردم با عدد و رقم به گفتگو با دولت ها میروند اما دولت ها قادر نیستند به سرعت تغیر روش دهند تا به حرمت تمایلات مردم برسند.جوان ها خشکی و عدم نرمش و کندی دستگاه اداری را تحمل ندارند.پس در حقیقت در اعتراض اند و نه در جداسری.

این صدا ها بازتاب کندی ها در توجه به تقاضا هاست.اما داریم گروه ها و رهبرانی را که از این تمایلات به سوی رفتن به تهاجمات و انزوای ملی و نژاد گرایی و نفرت بهره می برند و حرف خود را میزنند و در صدد حرمت همسایه ای که از آن جداد میشود و یا میشوند نیستند.وقتی بارزانی بگوید بغداد نظامی مذهبی دارد و مذاکره فایده ندارد این سخن دامن زن به اختلاف سنیان و شیعیان است.ساده لوحی است اگر مردم کردستان فرض کنند که نظام خاندانی بارزانی عین دموکراسی است.اگر بارزانیها فرض کنند که به دنبال استقلال اقلیم کرد هر جا که کردها هستند،از جمله در سوریه و ایران و ترکیه،به استقلال خواهند رفت.

در کاتالانی منطقه اران طرفدار جدایی نیست و مردم میگویند  هموشمندی آن است که از وضع موجود برای امتیازات محل استفاده باید کرد.حق رفتن به خودمختاری و بالاتر از آن رفتن به استقلال البته محفوظ است ولی وقتی منطقه خود مختار یا مستقل و بهر حال جدا شود باید بداند که همان منطقه دیر یا زود میتواند به تجزیه رود.

بعضی محافل وحدت زبان را دلیل بر توجیه جداسری ها فرض دارند و عمد دارند به روی خود نیارند که هر کشور زبانی رسمی دارد که زبان اکثریت است ولی هر کشور حق دارد دو سه یا بیشتر زبان رسمی داشته باشد،مثل کانادا که دو زبان رسمی قانونی دارد و مثل سوییس که چند زبان رسمی دارد.

در حالاتی امر اقتصاد بهانه جداسری هاست مثل مورد ملداوی و ونزی که به سبب توفیقاتی اقتصادی در صدد جداسری اند.اما آنها نمیخواهند بیاد آرند که توفیقات اقتصادی امروز آن در هر حال مدیون کشور مادر هم هست.