محمود طوقی :
بزودی ماه شقه می شود
۱-«اکنون نوبت آن شده است که قلم در کشم و به پیشگویی مانندی که پیشگویی نیست بلکه نقطه ختام راهی است که ما را و بشریت را در آن می برند.
۲-ماشینیسم کشنده زیبایی، شعر و بشریت و آینده و آسمان است.
۳-زمان ایمان که سر آمد دوره عذاب است. زمانه اعتقاد که به سر رسید دوران تجربه و عصر بمب اتم است.
۴-من حقیر نه به عنوان یک شرقی بلکه درست به عنوان یک مسلمان صدر اسلام که بر وحی آسمانی معتقد بود وگمان می کرد که پیش از مرگ در صحرای محشر ناظر بر رستاخیر عالیمان خواهد بود… می بینم که آلبر کامو و اینگمار برگمن و بسیاری دیگر همه مبشر رستاخیزند و همه وعید ساعت آخرت می دهند که بهدست دیو ماشین در پایان راه بشریت بمب هیدروژن نهاده است. بههمین مناسبت حکم خود را به عین این آیه مطهر کنم که فرمود: «اقتربت الساعه و اشقالقمر».
رستاخیز نزدیک است
آل احمد از خواندن کتاب طاعون آلبر کامو و فیلم مُهر هفتم اینگمار برگمن به این نتیجه می رسد که رستاخیز نزدیک است. چرا که زمانه ایمان به سر آمده است و دوره عذاب فرا رسیده است، و در آخر این پیشگویی خود را با آیه ای از قرآن (سوره القمر) همراه می کند.
اینکه ماشینیسم به معنای ماشینی شدن زندگی انسان غربی و الینه شدن هرچه بیشتر او جای انتقاد دارد حرفی نیست. متفکرین غربی در این امر پیشقدم بوده اند. ماشینیسم از ساخته های خود آنها است که جلال آنرا گرفته و به آخر دنیا وصل کرده است.
چارلی چاپلین هنرمند همة زمان ها در فیلم مشهورش «عصر جدید» به زیبایی ماشینیسم و ماشینی شدن روابط انسان ها را نشان می دهد و به باد نقد می گیرد. آل احمد حرف جدیدی نمی زند اما اینکه آمدن ماشین به معنای نزدیک شدن قیامت است حرف بیهوده ای است.
و اما یک نکته، اینکه چگونه آل احمد از یک کتاب و یک فیلم غربی و هر دو مسیحی و یا شاید بی دین به سوره القمر می رسد این نیز کارهای آل احمدی است. و در ردیف مغالطات مشهور است. کامو می گوید طاعون و منظور از طاعون ماشین است و اینگمار برگمن می گوید: زمانه ایمان به سر آمده است و قرآن هم می گوید: رستاخیر نزدیک شد پس آل احمد هم به عنوان یک مسلمان صدر اسلام که به وحی معتقد است به شما می گوید قیامت نزدیک است.
ببینیم از کجا به کجا رسیده ایم. جلساتی تشکیل می شود در تهران بهنام «شورای هدف فرهنگ ایران» در سال ۱۳۴۰ و جلال طی مقالاتی به شورا، رهنمودی برای بهسامان رسیدن اوضاع مملکت می دهد.
اینکه آن شورا در حکومت پهلوی دوم چه محلی از اعراب داشته است. و آیا رهنمودهای آن شورا توسط حکومت پشیزی ارزش داشته است یا نه، به بحث ما ارتباط مستقیمی ندارد. اما هرچه هست در آن مقطع جلال بر این باور بوده است که این شورا کاره ای است و رهنمودهای او برای درمان بحران های ریز و درشت جامعه ضروری و شدنی است.
که این آراء و نظریات به تفصیل صحت و سقم آن بررسی شد. تا اینجا همه چیز در چارچوب یک بحث عالمانه قابل قبول است. اما اینکه چگونه در آخر کار آل احمد از تجویز آن همه نسخههای ریز و درشت دست می شوید و ناامید از عالم و آدم روی یک پا می ایستد که قیامت نزدیک است و اگر قبول ندارید این کتاب کامو و آن هم فیلم اینگمار برگمن و سوره القمر، اینجا آل احمد فهم ناشدنی است که یک محقق علوم اجتماعی که در تمامی امور نظر دارد یکباره مسلمان صدر اسلام می شود و با توسل به سوره ای از قرآن کریم اعلام می کند که قیامت نزدیک است.
سورة قمر (ترجمه از دکتر سیدجلال الدین مجتبوی)
به نام خداوند بخشاینده مهربان
۱-رستاخیز نزدیک شد و ماه بشکافت.
۲-و اگر نشانه ای ببینند روی بگردانند و گویند: این جادویی است نیرومند.
۳-و دروغ انگاشتند و پیرو خواهش های خویش شدند و هر کاری قرار می گیرد.
۴-و هر آینه از خبرها آنچه در آن، مایة باز ایستادن است بدیشان آمده است.
۵-حکمتی است رسا، ولی بیم کنندگان چه سودی توانند رسانید؟
۶-پس، از آنان روی بگردان، روزی را که آن خواننده به چیزی سخت ناخوشایند فرا می خواند.
۷-چشم هاشان فرو شده، از گورها بیرون آیند گویی ملخ هایی پراکنده اند،
۸-به سوی آن خواننده شتابانند، کافران گویند: این روزی است دشوار.
۹-پیش از اینان قوم نوح تکذیب کردند، بندة ما را دروغگو شمردند و گفتند: دیوانه است و او باز داشته شد.
۱۰-پس پروردگار خویش را بخواند که من شکست یافته ام و پس انتقام گیر.
۱۱-و زمین را به چشمه ای روان بشکافیم پس آب بر کاری مقدر فراهم آمد.
۱۲-و او را بر دارای تخته ها و میخ ها سوار کردیم.
۱۳-که به دیدارمان رفت تا پاداش کسی باشد که به او کافر شدند.
۱۴-پس عذاب و بیم دادن من چگونه بود.
۱۵-قوم عاد و دروغگو انگاشتند پس عذاب و بیم دادن من چگونه بود؟
۱۶-ما بر آنها باد سرد و سخت را در روزی پیوسته شوم فرستادیم.
۱۷-پس عذاب و بیم دادن من چگونه بود؟
۱۸-و هر آینه قرآن را برای یادآوری و پند گرفتن آسان ساختیم پس آیا یادآورنده و پندگیرنده ای هست.
۱۹-قوم ثمود نیز بیم کنندگان را دروغگو انگاشتند.
۲۰-و گفتند آیا یک نفر آدمی از میان خود را بیرون می کنیم؟ ما آنگاه در گمراهی و دیوانگی باشیم.
۲۱-آیا از میان همة ما یاد و پند بر او افکنده شده؟ بلکه او دروغ پردازی خودپسند و برتری جوست.
۲۲-فردا خواهند دانست که دروغ پرداز خودپسند کیست.
۲۳-ما ماده شتری برای آزمون آنان می فرستیم پس آنها را چشم میدار و شکیبا باش.
۲۴-و آنان را آگاه کن که آب میانشان بخش بند می شود هر نوبت آبشخور حاضر آید.
۲۵-پس یار خود را آواز دادند تا برگرفت و پی کرد.
۲۶-پس عذاب و بیم دادن من چگونه بود؟
۲۷-بر آنها تنها یک بانگ سخت فرستادیم پس هر چون کاهی که صاحب آغل برای گوسفندان آماده می کند، شدند.
۲۸-و هر آینه آن را برای یادآوری و پند گرفتن آسان ساختیم پس آیا یادآورنده و پندگیرنده ای هست.
۲۹-قوم لوط بیم کنندگان را دروغگو شمردند.
۳۰-ما به آنهای بادی سنگبار فرستادیم مگر خاندان لوط را که ایشان را سحرگاه رهانیدیم.
۳۱-تا نعمتی باشد از نزد ما، این گونه هرکه را سپاسدار است پاداش می دهیم.
۳۲-و همانا آن ها را از عذاب سخت ما بیم داد ولی با آن هشدارها به ستیزه برخاستند.
۳۳-و میهمانانش را از او خواستند پس چشمانشان را کور کردیم. اینک بچشید عذاب و هشدارهای مرا.
۳۴-و همانا بامدادی عذابی پایدار بدیشان رسید.
۳۵-پس بچشید عذاب و هشدارهای مرا.
۳۶-و همان قرآن را برای یادآوری و پند گرفتن آسان یافتیم. پس آیا یادآورنده و پندگیرنده ای هست.
۳۷-و هر آینه فرعونیان را هشدارهای من رسید.
۳۸-همة نشانه های ما را دروغ انگاشتند. پس بگرفتم شان، گرفتنِ بیهمتا توانای نیرومند.
۳۹-آیا کافران شما از آنان بهترند یا برای شما در نبشته های آسمانی امان نامهای هست؟
۴۰-به زودی جمع شکست می خورند و پشت کرده می گریزند.
۴۱-بلکه وعده گاهشان رستخیز است و رستاخیز سخت تر و تلخ تر است.
۴۲-روزی که آنان را بر رویهاشان در آتش می کشند، بچشید عذاب سوزان دوزخ را
۴۳-همانا ما هر چیزی را به اندازه آوردیم.
۴۴-و فرمان ما نیست جز یکی، همچون یک چشم برهم زدن.
۴۵-و هر آینه همانندان شما را هلاک ساختیم، پس آیا یادآورنده و پندگیرنده ای هست؟
۴۶-و هر کاری که کرده اند در نبشته ها هست.
۴۷-و هر خرد و کلان نوشته شده است.
۴۸-همانا پرهیزکاران در بوستان ها و جوی ها باشند.
۴۹-در نشستن گاهی راستین، نزد پادشاهی توانا
مشکل آل احمد چیست
به راستی مشکل آل احمد چیست؛ اگر آل احمد مسلمانی است صدر اسلامی و معتقد به وحی و روز قیامت، دیگر دم زدن از ماشینیسم و بمب اتم چه معنایی دارد. قیامت قرآنی با قیامت کامویی زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند.
ماشینیسم یک بحران تکنولوژی است. (بهتر است بگوییم بود. چون بحث در حول و حوش سالهای ۴۰ است). مربوط به یک دوران انتقال است. گذار از یک تکنولوژی پایین تر به یک تکنولوژی بالاتر. هرچند مخصوص انسان غربی است. چرا که شرق هنوز در مرحله کشاورزی است و پا به مرحله صنعت و فوق صنعت نگذاشته است. تا معضلاش مسأله اتوماسیون و به کارگیری روبات ها باشد، مسأله امروز غرب مسأله همانندسازی است، یعنی ده مرحله بالاتر از دوران آلاحمد آمده است.
اگر ما قیامت را منوط به بحران ماشینیسم کنیم با حل این بحران همچنان که حل شد و بالاتر از آن نیز به درایت انسان معاصر حل خواهند شد، تکلیف این پیشگویی چه خواهد شد قرآن کریم در ۴۹ آیه در سوره قمر رو به کسانی دارد که پیامبران الهی را انکار کرده اند آنان را دروغ گو پنداشته اند و در روز حسابرسی باید عذابی الیم ببینند.
بحث ماشین و ماشینیسم و بمب اتم یک بحث دیگری است و از آن نمی شود قیامت به معنای دینی اش را استنتاج کرد.
آل احمد از ابتدا با چند گزینه غلط شروع می کند و با این گزینه های غلط به راه حل هایی می رسد از آنجایی که گزینه هایش غلط است رهنمودهایش نیز پادرهوا می ماند نگاه کنیم:
۱-غربزدگی
آلاحمد در ابتدای بحث غربزدگی از استادش فردید یاد می کند که اختراع غربزدگی کار اوست.
فردید کیست؟
یک معلم فلسفه در دانشگاه و مبلغ افکار هایدگر.
هایدگر کیست؟
فیلسوف بزرگ فاشیسم. کسی که در دوران اقتدار هیتلر جلال و منزلتی یافت.
مغلطه از همین جا آغاز می شود یک نام و یک کشف، پس کسی نباید در درستی این کشف شکی بکند. چرا که کاشف استاد فردید است.
فرض بگیریم به جای فردید مارکس کاشف این مقوله بود. آیا اعتبار کاشف می تواند دلیل درستی کشف باشد، نه. و صد البته نه. درستی هر مقوله را باید در استواری دلایل و براهین آن مقوله جُست.
بهرروی بحث غربزدگی از همان نطقه شروع به بیراهه می رود. آلاحمد به جای آنکه از اقتصاد شروع بکند وبه ساخت وابسته بورژوازی کمپرادور برسد. و از آنجا بهتبعات روبنایی یک بورژوازی دلال و اثرات آن در اقتصاد، فرهنگ و جامعه. و نتیجه بگیرد که غربزدگی حاصل کار بورژازی کمپرادور و مدرنیته قلابی اوست. از تبعات اقتصادی شروع می کند به نقد اخلاقی جامعه می رسد.
۲-توسعه طلبی اروپا
آل احمد توسعهطلبی سرمایه داری اروپا را جنگ مسیحیت با اسلام میبیند و راهحل را در ایستادگی تمامی جهان اسلام در برابر تمامی جهان مسیحیت می بیند. حتی اگر این جهان اسلام، امپراتوری فئودالی و عقب مانده عثمانی باشد.
۳-ماشینیسم
آلاحمد سرمایه داری و بالاترین مرحله آن امپریالیسم را با ماشین و ماشینیسم که رشد تکنولوژی است یکی میگیرد. ماشینیسم را محکوم می کند در حالیکه تکنولوژی، تکنولوژی است. بودن آن یعنی رهایی انسان از قید طبیعت، آنچه که مهم است و باید نقد شود فلسفه ای است که در پشت سر این ماشین حرکت می کند.
۴-تحلیل حاکمیت
تکلیف جلال با حکومت روشن نیست مقاله ای می نویسد خطاب به «شورای هدف فرهنگ ایران» که به بازی گرفته نمی شود. (البته این مهم نیست از اهمیت کار او چیزی کم نمی کند) اما روشن نمی کند که خلاصه تحلیل او از حاکمیت چیست. آیا رژیم در کلیت اش در حل بحران هایش توانا است یا نه.
۵-نومیدی از کار جهان
در آخر ناگهان آلاحمد طاقت اش را از دست می دهد. توصیه هایش را فراموش می کند و پیشگویی میکند که روز قیامت نزدیک است و به زودی ماه شقه خواهد شد.
۶-نقد مدرنیسم
نقد جلال بر مدرنیسم پهلوی اول و دوم نقدی است از زاویه سنت. این نقد هنگامیکه فقط در موضع نقد است، محق است. همین امر باعث گمراهی عده بسیاری شد.
مدرنیسم دوران دو پهلوی که بیشتر به شبه مدرنیسم یا مدرنیسم قلابی شباهت داشت، تا مدره کردن تمام و کمال جامعه قابل انتقاد است. اما جلال به محض آنکه لب میگشاید و از زاویه سنت به قضیه نگاه می کند، دیگر محق نیست.
نقد ماشین و تراکتور بازگشت به دوران بدویت آدمی نیست. حفظ سنت به معنای زندگی در فقر و فاقه و بی خبری نیست. نقد کشف حجاب و متحدالشکل کردن لباس ها، بازگشت به دوران عبا و کلاه نمدی و زندانی کردن زنان در خانه نیست. نقد مدارس و دانشگاه ها بازگشت به مکتب خانه ها و مدارس نظامیه نیست.
نقد مدرنیسم قلابی، مدرنیسم واقعی است. حفظ سنت یعنی نو کردن مداوم سنت، دور ریخت بخش های غیرضروری و حفظ هسته های ضروی سنت.
ما نمی توانیم به سده ها و هزاره های پیش باز گردیم. به کدام سده و هزاره مهم نیست. شدنی نیست باید وضعیت واقعی مذهب، سنت، و فرهنگ را در زندگی اکنونی خود پیدا کنیم. وضعیتی که در خدمت بهروزی ما و رفاه و مترقی جامعه باشد.
اما نگاه آل احمد به مذهب، سنت و فرهنگ این گونه نیست.
جلال زمانه اش را نمی فهمد. و چون از درک این واریته هزار رنگ عاجز است مثل مادربزرگ ها فکر می کند. و علائم ظهور را می بیند.
مگر جز این بود که مادر بزرگ های من و شما راه رفتن آهن روی آهن (راه آهن، کوتاه شدن راه ها، و تشبیه زنان به مردان و پوشیدن لباسهای مردانه و کوتاه کردن موی سر) را نشانه آخرالزمان می دیدند و فکر می کردند خر دجال همین تلویزیون است.
کتاب غرب زدگی ویک سند از ساواک
۴۱/۹/۲۴
… موضوع دیگری که این روزها مورد بحث افراد حزب نیروی سوم است تماس افراد نهضت آزادی با جلال آل احمد نویسنده سوسیالست و عضو هیئت اجرائیه نیروی سوم است. آل ا حمد کتابی منتشر کرده به نام غربزدگی و این کتاب مورد توجه اعضای نهضت آزادی و مهندس بازرگان قرار گرفته و با آل احمد تماس می گیرند و سعی دارند او را به سوی خود جلب کنند. نیروی سومی ها از آلاحمد دلخوشی ندارند و به عقیده خلیل ملکی در موقع انتشار کتاب غربزدگی جوانب اوضاع بین الملی در نظر گرفته نشده.
دو نکته مهم
۱-نکته اول مخالفت و انتقاد ملکی و نیروی سومی ها از کتاب
۲-تیزبینی مهندس بازرگان و فهم این نکته که آل ا حمد با نوشتن این کتاب از نیروی سوم فاصله گرفته است و به کمپ ملی ـ مذهبی ها وارد شده است.
ملی مذهبی ها که بودند
این جریان را ما با مهندس بازرگان می شناسیم. ابتدا کمی بازرگان را توضیح می دهیم و بعد می رسیم به جریانی به نام ملی ـ مذهبی ها.
مهدی بازرگان در سال ۱۲۸۶ در تبریز به دنیا آمد پدرش تاجری مذهبی بود. که از تبریز به تهران آمده بود بازرگان در سال ۱۳۰۷ به فرانسه اعزام شد و در رشته ترمودینامیک فارغ التحصیل شد.
در تحولات سالهای ۲۰ به بعد بازرگان در کانون اسلام و انجمن اسلامی دانشجویان و اتحادیه مهندسین فعال بود. در سال۱۳۳۰ به معاونت کریم سنجابی وزیر فرهنگ رسید و در خرداد سال ۱۳۳۰ از جانب دکتر مصدق مأمور خلع ید از شرکت نفت انگلیس شد. پس از نه ماه استعفا داد و به تهران آمد و در سال ۱۳۳۱ از طریق حزب ایران و به دستور دکتر مصدق مدیرکل طرح لوله کشی آب پایتخت شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد نهضت مقاومت ملی را پی ریخت که در سال ۱۳۳۴ بازداشت و پنج ماه تحمل حبس کرد. و در سال ۱۳۳۶ دستگیر و هشت سال در زندان بود. در سال ۱۳۴۰ نهضت آزادی را درست کرد که دستگیر و به ده سال زندان محکوم شد. اما پس از سه سال آزاد شد تا تحولات سال ۱۳۵۷ که با سقوط نظام سلطنت به نخست وزیری رسید.
ملی ـ مذهبی کیست
خاستگاه طبقاتی این جریان، اقشار متوسط و میانی جامعه است. کسانی که در فاصله سالهای برآمدن رضاخان فرصت و موقعیت داشتند تا فرزندان خود را به دیار فرنگ بفرستند و در رشته های مختلف تحصیل کنند. اینان همگی به خارجه رفتند و با مدرک های مهندسی برگشتند.
با سقوط دیکتاتوری و باز شدن فضای سیاسی، این افراد که عمدتاً روشنفکرانی بودند یک پا در سنت و یک پا در مدرنیسم، تشکل هایی اسلامی را برپا کردند. پایگاه این افراد بیشتر در دانشگاه و یا در حول حوش مراکز علمی کشور بود، مثل اتحادیه های فارغ التحصیلان دانشگاه یا دانشسراها.
اینان نه ملی بودند و نه مذهبی، به خاطر آنکه از یک سو به فرنگ رفته بودند درس جدید خوانده بودند. و هر کدام با مدرکی بالا مصدر امور کارهای کشوری بودند پس تمایلاتی مدرن و ملی پیدا کرده بودند. اما ملی به معنای تام و تمام کلمه نبودند.
از سویی مذهبی بودند، پا در سنت داشتند فرایض دینی شان را به جا می آوردند و پای درسی و مراسم مذهبی روحانیت می رفتند. پس مذهبی بودند اما نه یک مذهبی تام و تمام.
پس در پی آن برآمدند تا با قرائتی جدید ازدین و قرائتی جدید از ملی گرایی وضعیت خود را تئوریزه کنند.
پس بازرگان در صدد برآمد که قرآن و آیات قرآنی را با فرمول ترمودینامیک توضیح دهد. همان درسی را که در فرانسه خوانده بود.
آل احمد و شریعتی و دیگران نیز به میدان آمدند. و هر کدام سعی کردند اسلام را منهای روحانیت توضیح دهند. و رفته رفته خود آخوند شدند. آخوندهایی کراواتی.
چرا که به دو علت ممکن نبود آخوند بشوند. از یک سو برای آخوند شدن چون مهندس و دکتر شدن مراحلی لازم بود. رفتن به حوزه و گذراندن دروس سطح و خارج. که برای اینان ممکن نبود. از سویی دیگر اینان می خواستند کراوات و کت و شلوار خود را هم حفظ کنند، وگرنه مدرک مهندسی آنها به کار نمی آمد. پس شدند شترگاوپلنگ. که نه شتر بودند و نه گاو نه پلنگ.
و در پس تمامی اینها شریعتی از همه موفق تر و بهتر تز ملی ـ مذهبی ها را توضیح می دهد حکومتی مذهبی با مذهبی مدرن شده منهای آخوند. اینان با این تصور هم مدرنیته را با خود می آوردند. هم مذهب را حفظ می کردند کاری که شدنی نبود .
پایان