جستاری در باره تئوکراسی و لائیسیته

آریو مانیا :

نخست سخن را با یادی از هیپاشیای اسکندرانی آغاز میکنم

هیپاشیا (یا هیپاتیا)،بانوئی فیلسوف، ریاضیدان، ستاره شناس و نمونه ی اخلاق و منش انسانی و بسیار زیبا در اسکندریه مصر، در دورانِ گذارِ امپراطوری روم از ادیانِ پاگانی (آمیزه ای چند خدائی از خدایان یونانی ـ مصری) به مسیحیت بود که از سوی مردمِ نوکیشِ مسیحی، در آشوب ها و شورش های کورِ  فراگیرِ آن سالها(انقلابِ ترسائی اسکندریه) که بزرگ ترین نبیگخانه ی(کتابخانه) جهانِ آنروز را نابود کردند، به دادگاه نوکیشانِ ترسائی فراخوانده شد و به اتهامِ کفر، در برابرِ دیدگانِ همه برهنه و سپس تا مرگ سنگسارش کردند. تا آن هنگام دشنام هائی همچون فاحشه و جادوگر نیز  بدو دادند.

کشتن او به دستِ هلنیست ها ی نوکیش ترسائی یکی از تلخ ترین کشتارهائی است که پس از کشتن سقراط در جهان دانش و فلسفه به یاد مانده است. او تا آن زمان بزرگ ترین فیلسوف و دانشمند اسکندریه بود و فلسفه افلاطون و ارسطو را آموزش میداد، در کلاس های او تنها بزرگ زادگان رومی نبودند از هر گوشه ی جهان می آمدند، حتا برده ای که او بسیار دوستش میداشت و از هوش درخشانی برخوردار بود. هیپاشیا سرپرست دانشکده ی فلسفه در اسکندریه نیز بود و در سامان و سازمان دادن نبیگخانه ی آن نقش بسزائی داشت. در میان نخبگانِ دانش و فرهنگ اسکندریه که همه مرد بودند، او تنها بانوئی بود که جایگاه و اتوریته یگانه و بی همانندی داشت.

آنگاه که اسقفِ نو جامه ی اسکندریه، که چندی پیش از شاگردان هیپاشیا بود، از او میخواهد که مسیحی شود،  او چنین پاسخ وی را میدهد که:  من همانند شما نیستم و همواره باید باورهای خود را به پرسش گیرم و نه چون یک مسیحی که هرگز باورهای خود را به پرسش نمی گیرد. همواره به پرسش گرفتن باورهای خود ویژه گی یک فیلسوف یا دوستدار دانش است و آدم دینی هرگز باورهای خود را به پرسش نمی گیرد، زیرا به آنی که چنین کند کافر یا ناباور می شود، باورهای او وحی الهی است و گزارشی است که پیامبرش آورده و سخن خداست و سخن خدا را به پرسش نمی توان گرفت. پاسخ هیپاشیا همچون گوهر سفته ای است که خردِ فلسفی آنرا بر تافته، پیشِ رو گذاشته و از پسِ هزاره ای همچنان میدرخشد و تاریک اندیشیِ دینی را پس میراند و راه را، پیشِ پا را روشن میکند.

پیش از پرداختن به اندریافت های(مفاهیم) واژگانِ تئوکراسی و لائیسیته در چمِ(معنی) کنونی خویش، ناگزیرم اندکی به ریشه و پیشینه ی آنها در سرگذشتِ آدمی از نحستین شهرنشینی های میانرودانی در هزاره های پیش از آغازِ سال ترسائی تا پایانِ سده هیجدهم و آغاز سده نوزدهم یاد کنم.

ما نخستین نشانه های خداسالاری(تئوکراسی) را در شهرنشینی ها و فرهنگهای میانرودانی ـ سومری و مصری می بینیم. در سرزمین های میان رودخانه های دجله و فرات، عراق امروزی، که یونانی ها بدان «مسوپوتامین» که همان میانرودان باشد می گفتند، نزدیک به سه هزار سال پیش از سالِ ترسائی، سومری ها می زیستند. در آنجا از آن زمان همبودگاه های بسیار نوئی گسترش می یابند که با همبودگاه های پیش از آن در بسیاری از روشهای زندگی دگرگونه بودند و از اینرو، از آنها به نخستین شهرنشینی ها با فرهنگِ برتر در تاریخ آدمی نام می برند. در این همبودگا های سومری، نه تنها روستاها و ده ها که شهرهای بزرگی همچون اور، اوروک، لاگاش، اریدو و نیپور بودند که هر یک بیش از ۵۰۰۰۰ نفر را در خود جای می دادند. هر شهر خدای خود را که از نیروهای طبیعی در پیکره آدمی بود داشت. در شهر اور خدای ماه، نانه، در نیپور خدای توفان، اِنلیل، در اریدو خدای آب، اِنکی بود و به همینگونه ایزد و ایزدبانوئی در هر شهری.

در همبودگاه های کشاورزی خدایان باروری و زایندگی و رُستنی ها از جایگاه بالائی برخوردار بودند چنانچه در شهرِ اوروک ایزدبانوی باروری، اینانا ستایش می شد و هر ساله جشن با شکوهی در روز زناشوئی میان ایزد و ایزدبانو برپا داشته می شد که در آن نقش آنها از سوی روحانیِ زن و مردی، همچون کشیش و راهبه، بازی می شد.

هر شهر و روستاه های بزرگ و کوچک پیرامون آن یک کشور را می ساختند که بر آن پادشاهی که همزمان بزرگترین روحانی و نماینده خدا بر روی زمین بود فرمان می راند و همه مردمان کشور از کشاورز، پیشه ور، بازرگان، جنگآور، دبیران و روحانیان بایستی از فرمان های وی پیروی می کردند. فرمان های شاه که کانون اقتدارِ سیاسی بود همان فرمان های خدا که خودِ او، همزمان همچون کانون اقتدار روحانی،  آنرا نمایندگی میکرد می بود. از اینرو به او شاهخدا و به سامانه ی کشور شاهخدائی می گفتند که در آنها کانون اقتدار سیاسی و کانون اقتدار روحانی در یک جا گرد آمده اند. این کشورهای سومریِ میانرودانی و در شمال آفریکا، مصری نخستین تئو کراسی های جهان بودند

کاخ و ایوان شاه و پرستشگاه نیز در بلندترین ساختمان شهر، آنجا که نخستین ذرات خورشید در پگاه بر آن می تابیدند بود.از این سامانه های تئوکراسی در شاهنامه ها یا خداینامک ها،همچون پادشاه افسانه ای جمشید به سامانه شهریار ـ مؤبدی نام برده می شود:همم شهریاری همم مؤبدی.

در این نخستین همبودگاه های سومری است که همزمان که دین جایگاهِ برتری بدست می آورد و نقشِ بزرگتری در زندگی روزمره بازی می کند کاست ها و شکاف های طبقاتی و نا برابری ها پدیدار می گردند.

ادامه مطلب