محمد حسین یحیایی :
در حالیکه مردم آذربایجان بعد از سال ها تحمل دیکتاتوری، نحقیر و ظلم از رژیم « رضا شاهی » نجات پیدا کرده، خوشحال وشادمان بودند و به آینده بهتر و آزادتر فکر می کردند، با بحران شدید اقتصادی، فقر و گرسنگی روبرو شدند. بحران اقتصادی از سال های پایانی رضا شاه آغاز شده بود، با افزایش کسری بودجه و حجم نقدینگی تورم به شدت افزایش می یافت، در این میان سیاست اقتصادی رضا شاه و تقویت قدرت مرکزی و ارتش، بیشتر از هر نقطه ای از کشور به آذربایجان پر جمعیت صدمه و زیان می رساند، زیرا بخش مهمی از سرمایه، نیروی کار و نخبه های آذربایجان به طرق مختلف جذب مرکز شدند ( برخی از روی اشتیاق و سود بیشتر، برخی دیگر به اجبار و تهدید و تعداد زیادی هم برای یافتن کار و یا مشارکت در نیرو های نظامی که سازماندهی می شد ) ولی در مناطق روستایی که 80 درصد مردم آذربایجان در آنها زندگی می کردند اوضاع اقتصادی و معیشت به مراتب وخیم تر بود، زیرا تعداد اندکی از ساکنین این روستاها خورده مالک، کم درآمد، پر اولاد و فقیر بودند و در بیشتر آنها بزرگ مالکان با کمک و یاری ژاندارم حاکمیت داشتند. ژاندارمری از یک سو تابع مرکز بود تا مانع از هرگونه تشکل، جنبش و عصیان دهقانی شود و از سوی دیگر بازوی سرکوب مالکان، نگهبان مال و اموال آنان بود که دهقانان در تنگدستی نتوانند به آنها دست درازی کنند.
دوری از سلطنت وتبعید رضا شاه از کشور تغییرات مهمی در اقتصاد سیاسی کشور بوجود نیآورد، برخی از سیاستمداران کهنه کار که مورد غضب رضا شاه قرار گرفته بودند بار دیگر وارد میدان و بازی سیاست شدند، « محمد علی فروغی » دولت جدید را تشکیل داد، « محمد رضا » فرزند شاه به جای پدر نشست. دولت جدید در سایه نیرو های متفق بود و متعهد شد تا نیاز های ریالی آنها را برآورده کند. دولت فروغی « مشرف نفیسی » را بعنوان وزیر دارایی انتخاب کرد که در اولین فرصت ارزش پول ملی را کاهش داد ( ارزش یک استرلینگ انگلیس از 68 ریال به 140 ریال افزایش یافت ) حجم نقدینگی که در سال 1320 به مقدار 200 میلیون تومان بود در آبانماه 1321 به 350 میلیون تومان رسید، در نتیجه قیمت ها به شدت و جهشی افزایش یافت. مردم آذربایجان روز های سخت و ملال آوری را می گذراندند، زیرا از یک سو با افزایش روزافزون قیمت ها روبرو بودند و از سوی دیگر با قحطی و گرسنگی، در شهر های بزرگ بویژه تبریز و دیگر شهر ها روبرو شدند، در این روز های سخت پیدا کردن نان به یک معضل بزرگ تبدیل شده بود، از آن رو آذربایجان از همان روز های نخست که از سلطه دیکتاتور نجات پیدا کرده بود در فکر حق تعیین سرنوشت و رهایی از استبداد و گسترش آزادی برای نجات از اوضاع نا به سامان اقتصادی و استبداد از مرکز بود تا در سایه آن از فقر سیاه، گرسنگی مطلق و شر خان و ظلم ژاندارم نجات پیدا کند.
آذربایجان تجربه و گذشته سیاسی داشت، در اولین فرصت کمیته ایالتی حزب توده ایران بعد از تهران در تبریز ( فروردین ماه 1321 ) گشایش یافت و در پی آن « سازمان زحمتکشان ، جمعیت ضد فاشیست، جبهه آزادی و ایران بیدار که گرایش آریائیسم داشت » فعالیت خود را آغاز کردند، هر کدام از این تشکل های سیاسی و گاهی اجتماعی نشریه و ارگان خود را داشتند که برخی به دو زبان فارسی و تورکی و برخی دیگر به تورکی منتشر می شدند. روزنامه های تورکی مورد استقبال مردم و توده های کنجکاو قرار می گرفت و بیشتر در مناطق پر جمعیت شهر و روستا از سوی یک نفر که خوانده می شد برای توده های مردم، که فارسی نمی دانستند، قابل فهم و درک بود. روشنفکران، جامعه شناسان و کنشگران اجتماعی با در نظر گرفتن رفتار های اجتماعی به این نتیجه می رسیدند که جامعه نیازمند یک تشکل فراگیر با پایه های دهقانی و کارگری است که با دقت ساختار های اقتصادی و اجتماعی جامعه آذربایجان را مورد بررسی قرار دهد و با درک واقعیت و شناخت آن، راه های برون رفت از بحران را فراهم آورد، در این راستا و بنا به ضرورت زمان از اوایل مرداد ماه 1324 تعدادی از روشنفکران و آزادیخواهان آذربایجان به تکاپو و پویش افتاده روابط و مذاکرات خود را فشرده تر کردند تا زمینه انتشار بیانیه « 12 شهریور، شهریورین اون ایکیسی » به دو زبان تورکی و فارسی فراهم آمد و پایه های « فرقه دمکرات آذربایجان » ریخته شد. در این بیانیه چگونگی جبران عقب ماندگی ها و راه های برون رفت از بحران های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بیان شده، کاربرد زبان تورکی در اولویت قرار گرفت، ولی روی واژه آزادی برای آذربایجان و گسترش آن در سرتاسر ایران پافشاری بیشتری شد که خشم ارتجاع تهران را بر انگیخت.
در پی انتشار بیانیه 12 شهریور و تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان، کنگره وسیع آن با شرکت نمایندگان مردمی از مناطق محتلف زمینه اتنخابات و تشکیل مجلس ملی را فراهم آورد که در آن زنان هم مشارکت داشتند. حکومت ملی به سرپرستی « سید جعفر پیشه وری » تشکیل شد و برنامه 20 ماده ای خود را به مجلس ملی ارائه داد و از مجلس برای هیئت دولت خود رای اعتماد گرفت. پیشه وری سرپرستی وزارت کار را خود بر عهده داشت و بیدرنگ به کار پرداخت تا وعده های خود را اجرایی کند.
با آغاز بکار حکومت ملی برخی از روزنامه های پایتخت خبرنگاران خود را به آذربایجان فرستادند تا گزارشی از اوضاع تهیه کنند و همزمان ارتجاع به شعار های پیشین خود پناه برد و اتهام ها، دشنام ها و افترا های خود را به سوی فرقه و حکومت ملی سرازیر کرد، سران فرقه را متجاسر، یاغی، خائن، بیگانه پرست، رجاله، بی وطن و… خواند تا ارتباط آنان را با روشنفکران مناطق دیگر قطع کند، ولی حکومت ملی بدون توجه به یاوه گویی های ارتجاع و عوامل آنها در مطبوعات وابسته، بکار خود ادامه می داد و از حمایت مردم بیشتر از گذشته برخوردار می شد تا جائیکه برخی از روزنامه نگاران و حتی نمایندگان سیاسی کشور های مهم مانند کنسولگری ایالات متحده و بریتانیای کبیر در تبریز آن را به مراکز خود گزارش کرده،( ر. ک. به ایران بین دو انقلاب اثر یرواند آبراهیمیان ) یارآور می شدند که در آذربایجان یک انقلاب واقعی جریان دارد. در نتیجه دشمنی ارتجاع حاکم بر تهران از همان روز های نخست در داخل و خارج کشور آغاز شد. بررسی عملکرد حکومت مرکزی در آن تاریخ نشان می دهد که مرکز با ساختار استبدادی خود نگران گسترش آزادی خواهی به مناطق دیگر کشور بود و تلاش می ورزید جنبش 21 آذر را وابسته به خارج، تحمیلی به مردم آذربایجان و… نشان دهد و به دغلکاری، غرض ورزی و رفتار دشمنانه خود اشاره ای نمی کند. به هر رو حکومت ملی در مدت کوتاهی کار های مهم و ماندگاری انجام داد که با گذشت چند دهه برخی از آنها همچنان می درخشد.
حکومت مرکزی برای مقابله با حکومت ملی آذربایجان تغییراتی در کادر های سیاسی و نظامی بوجود آورد و همکاری های خود را با دول اروپایی و ایالات متحده گسترش داد،مذاکرات گسترده که بیشتر آنها مخفی و پنهانی بودند آنجام داد تا نظر آنها را برای حمله به آذربایجان جلب کند، از یک سو سلاح های مدرن می خرید و از سوی دیگر قول و قرار های نفتی می گذاشت، تا از توان آنها در نهاد های بین المللی بویژه شورای امنیت تازه تاسیس استفاده کند، بنابرین مرد در سایه و کهنه کار پیشین « احمد قوام » را وارد میدان سیاست کرد و ریاست ستاد ارتش به « علی رزم آرا » سپرده شد.
قوام باب مذاکره با حکومت ملی در تبریز را باز کرد، سران فرقه را به تهران دعوت کرد، سپس معاون اول خود « مظفر فیروز » را به تبریز فرستاد و یک موافقتنامه 15 ماده ای با پیشه وری امضاء کرد که کلیه خواسته های حکومت ملی در آن گنجانده شده بود ولی برخی از مواد آن را به مجلس 15 موکول کرد، هرچند بعد ها معلوم شد که هدف وقت کشی، سر در گمی ، ایجاد خستگی و سنگ اندازی برای پیشگیری از اقدامات حکومت ملی و گسترش تبلیغات بر علیه آن بوده است، از آن سو رزم آرا و شاه زمینه مداخله نظامی را برای سرکوب جنبش فراهم می آوردند و در نهایت نقشه شوم و جنایتکارانه خود را به اجرا در آوردند و به آذربایجان حمله نظامی کردند در حالیکه هنوز گفتگو ها همچنان ادامه داشت و نیت واقعی خود را پنهان می کردند.
از همان لحظه ورود آرتش کشتار آغاز شد، دادگاه های نظامی و صحرایی پشت سر هم حکم اعدام صادر کردند، هزاران نفر را کشتند ، هزاران نفر را تبعید کردند، کتاب سوزان راه انداختند و هزاران نفر هم برای حفظ جان خود مجبور به ترک یار و دیار خود شدند.کینه، نفرت و دشمنی با فرقه پایانی نداشت، روز 21 آذر را روز « نجات آذربایجان » خواندند و هر ساله نیرو های نظامی خود را برای ایجاد ترس به خیابان ها آوردند. سال های سال دشمنی با نفرات فرقه ادامه یافت، هر چند در سال 1327 قانون عفو عمومی در رابطه با رخداد های آذربایجان از مجلس گذشت ولی دشمنی همچنان ادامه یافت. تا سال ها جوانانی که پدر، عمو، دایی و یا یکی از نزدیکان آنها عضو فرقه و یا تمایل به آن داشته، از حق استخدام بویژه در نیرو های نظامی محروم بودند و اگر استخدام هم می شدند، بعد از دریافت اطلاعات بیدرنگ استخدامی آنها لغو و از محل کار و خدمت دور می شدند ( راوی خود شاهد این تبعیض و این رفتار بوده است )، افرادی که به تبعید فرستاده شده بودند اوضاع وخیم تر و ملال آور تری داشتند که گاهی اجازه کسب آزاد هم به آنها داده نمی شد، در این رابط رجوع کنید ( اوتن گونلریم، دلنوشته های گنجعلی صباحی ) که در اوایل سال های دهه 60 خورشیدی در تهران به چاپ رسید.
کینه ورزی به نفرات فرقه پایانی نداشت، قانون مصادره اموال فرقه ای ها و طرفداران آن را از مجلس گذراندند در همه این سال ها با زبان تورکی مردم آذربایجان دشمنی کردند، برخی از فعالین آن را دستگیر در تهران محاکمه و برای ایجاد ترس و وحشت در تبریز تیرباران کردند ( ایوب کلانتری، علی کلاهی، زهتاب، جواد فروغی علی عظیمی ) در این سال های وحشت حادثه غم انگیز باغ « مهران » را برپا کردند تا ابعاد جنایات، دزدی و بی رحمی خود گسترش دهند.
پرونده فرقه دمکرات آذربایجان همچنان باز است، برخی از جنایات در حق آن بویژه جشن کتابسوزان رژیم پهلوی جنایت علیه بشریت محسوب می شود و هیچوفت شامل مرور زمان نخواهد شد، در آینده جنایت کاران محاکمه خواهند شد و فعالین آذربایجان بویژه افراد فرقه دمکرات آذربایجان آن را پیگیری خواهند کرد. فرقه دمکرات آذربایجان برخلاف رژیم های استبدادی که به گذشته و ارتجاع گرایش دارند و خواهان حفظ آنند، به آینده امیدوار است و 79 سال است برای رفاه، آزادی و خوشبختی انسان مبارزه می کند و با غرور به آن ادامه می دهد. به نظر می رسد فرقه همچنان به راه خود ادامه خواهد داد تا آزادی در جامعه را تحقق بخشد. فرقه دمکرات آذربایجان برای رسیدن به آزادی، حق تعیین سرنوشت، برپایی نظام سکولار با احترام به منشور جهانی حقوق بشر همکاری و همبستگی خود را با دیگر نیرو های دمکراتیک ادامه داده، به پیش خواهد برد، باید به نفرات فرقه و طرفداران آن جنبش 21 آذر را شادباش و تبریک گفت…