جنگ و انقلاب فرهنگی

 

فیروز نجومی :

جنگ حکومت اسلامی را با کشور اسرائیل، با اکثریتی یهودی، که فرسنگها جدا از و دارای کوچکترین مرز مشترکی نیستند، برغم این دوری و این فاصله، با بقدرت رسیدن آخوندهای انقلابی در ایران، روابط بین دو کشور بیدرنگ رو به تیرگی گذارد. پس از گذار از پستی و بلندیها، روابط دو کشور هر چند محدود، بطور روز افزونی تنش الوده گردید. جمهوری اسلامی، در واقع، اسرئیل را به محاصره نیروهای خود در آورد. نیروی عظیم حزب الله در لبنان، نیروی حماس، جهاد اسلامی، حوتی ها در یمن و حشد و شعبی در عراق را بهزینه ای گزاف بوجود آورده بود برای نابودی اولین هدف خود، اسرائیل. اما، هنوز به هدف هم نزدیک نشده، بازوهایش قطع گردید. همین بس به خواری و حقارتی نیروهایی همچون حماس و حزب الله بنگری، نیروهایی وابسته به دریافت بودجه از حکومت اسلامی بدان دچار گردیده اند.

اگر، نیک بنگری، حکومت اسلامی برهبری ولی فقیه، آخوند خامنه ای سالهاست که به محو و نابودی اسرائیل میاندیشد. بر تنه موشکهای دورزن خود، نگارش محو و نابودی اسرائیل، چشمها را خیره میکرد. اما، از آنجا که سرداران و رهبران لشگر حکومت اسلامی، غرق در فهم دوران جنگهای پیامبر محمد، مثل، جنگ بدر و شعب ابوطالت و خیبر و غیره بودند، هرگز از مغزشان هم خطور نمیکرد که بدست اسرائیلها غافلگیر شوند؛ چنانکه رهبر معظم به سوراخی پناه برد، سوراخی که در انجا هم دهان بصداقت نگشود و از ملت طلب عفو و بخشایش نجست. بعکس، از ملت خواست که بمبارزه با اسرائیل برغم تحمل درد و رنج ادامه دهند تا محو خود بر روی زمین. برغم مسئله فلسطین، انتقام ستانی و کینه جوئی، بکارگیری هر گونه خشم و خشونت در دفاع از ارزشها و باور و ایمان اسلامی، اساسی ست که حکومت اسلام بر آن بنیادگزاری شده است.

افزوده بر مسئله فلسطینها با اسرائیل که دیر زمانیست خاطر حضرت ولایت را آزرده ساخته است، چه چیز دیگر میتواند این آزارده خاطری را افزایش بدهد. البته که از دیر باز نظام از تحریمات بین المللی دایم شکایت کرده است. بگذریم پس از یافتن منافع هنگفتی در دور زدن تحریمات، نظام خیلی نگران فروش کالای خود نبود. اما، حضرت ولی فقیه و پیروانش بر آن باورند که امریکا دشمن غنی سازی هسته ای نیست، دشمن اسلام است. تحریمات گوناگون امریکا از آغاز انقلاب اسلامی وضع گردید، و در ارتباط با غنی سازی هسته ای تشدید گردید. در چندین سال پیش از این در 91 یکی از امام جمعه های تهران پیشنهادی مبنی بر مذاکره با کشورهای 5+1 را  بباد آنتقاد گرفت و گفت:

آمریکا میخواهد ما را بزانو در بیاورد و پای میز مذاکره بکشاند. حال آنکه ما در پی آن هستیم که پوزه آمریکا را بزمین بمالیم و تمدن غربی را از بیخ برکنیم. وی ضمنا هشدار داد که  مبادا   “مسئولین ” دچار بگومگوهای دشمن خوشحال کن شوند. امام جمعه خطاب به آنانی که  قراری رابطه با امریکا را زمزمه میکردند، گفت:

“سی و سه سال پیش امام (ره) فرمودند آمریکا شیطان بزرگ است آیا در این سی و سه سال از شیطنت این کشور کم شده است؟ خیر بلکه شیطنت آمریکا سی و سه برابر شده است.”(جهان نیوز، 14 مهر 91).

گویا دیگر مهم نیست که بپرسیم چرا باید اسرائیل را از روی زمین محو نمود. حاه طلبی های نظام همجنانکه زودتر اشاره شد بیش از اینهاست. چه حکومت آخوندی با درجه از تکنولوژی نظامی دست یافته است که قصد آن دارد پوزه آمریکا را بزمین بمالد و تمدن غربی را از بیخ و برکند. آیا بهانه ای بهتر از این برای دست یابی به تکنولوژی غی سازی هسته ای؟

در آخرین بیانیه ای که آخوند خامنه ای، از سوراخی که در ان پنهان است بخارج ارسال داشته است، بگونه ای سخن میگوید، گویی بر فراز منبر  خطابه قرار گرفته است. در حالیکه،.چهره و صدای او بخوبی نشان میداند که حضرت ولایت در چه حال نزاری بسر میبرد. بدینترتیب، هرچه که از دهان حضرت ولایت خارج گردید، سراسر وارونه سازی حقایق بود و دروغگویی. کسی نمیداند که رهبر معظم از انچه در جامعه میگذرد، آگاه است یا خیر و تا چه میزانی؟ جالب آنجاست که حضرت ولایت در سوراخی خزیده است و از درهم شکستن نیروهای دشمن سخن میراند. اما، از آنجا که آخوند خامنه ای در مکتب عاشورای حسینی پرورش یافته و اشک ریخته است، البته که مشتاق در آغوش کشیدن عروس شهادت است و پرواز بسوی بهشت و فرشته های باکره بهشتی.

این بدان معناست، دیر یا زود، این نظام رفتنی است و در حالی میرود که امریکا ستیزی بعنوان پوششی بر نا کار آمدیها و فساد و اختلاس های نهادین در نظام، کاربرد خود را از دست داده ست. نظام، آخرین نفسهای خود را بر میآورد.

بدون تردید هستند گروها و دستجاتی، بویژه چپگرایان که خود را در اتحاد با آخوندهای خونخوار ضد بشر می بینند و ایستادن در کنار او را بر ایستادن در کنار شاهزده رصا پهلوی که در یک دست پرچم زن زندگی آزادی را حمل میکند و در دست دیگر پرچم شکوه افتصادی ترجیح میدهند.

هم اکنون اهم بحثها متمرگز کردیده است بر این سوال که پس از بمب های امریکایی آیا تاسیسات هسته ای را بکلی محو و نا بود ساخته است و تنها صدماتی بآن وارد آمده است. البته که رسانه های داخلی وجود هر گونه خسارت و صدمه ای را یا انکار میکنند و به  بعضی از صدمات کوچک و ناچیز اعتراف میکنند.

اما، آنچه حتی چشمان عادی هم به مشاهده آن قادر است، انست که آسمان کشور، سراسر گشوده است بر ورود و خروج هواپیماهای اسرائیلی که بهر سو که بخواهند بحرکت در ایند و به تخریب و کشتار هر آنچه ویا هر آنکه میخواهد دست بزنند. بنگر به حکومتی که با افراشتن پرچم لاالله الا الله، نگاشه بر پرچمی بیچیده در زبان  رمز وراز بلکه بپوشاند چهره زشت و کریه حکومت اسلامی را، بینادگذارده شده بر قهر و خشو نت و انتقامجویی، برجسته ترین ویژهگیهای حکومتی که بیش از 46 سال بر ما حکومت کرده است، حکومت اسلامی. البته که میتوان انتظار داشت این جنگ و تخریب و ویرانی زمینه را برای براندازی نظام فراهم آورد. اما، آگاهی از این واقعیت و امادگی برای سرکوب مطلق، نیروهای سرکوبگر را هر چه بیرحمتر و در انتقام ستانی دست بخشونت کشنده بزنند. با این وجود هنوز باید بآینده نگریست، که بساط نظام برچیده شده، آماده، که ارزشهای نوین زن و زندگی را در آغوش کشیم.

این بدان معناست که هرگز نباید انتظار داشت که جنگ و حتی ادامه ان به رهائی و آزادی میانجامد. در حالیکه، شرایط جنب و جوش شدیدا سخت و خطرناک میگردد. همین بس که جاسوس شناسائی شوی. بیدرنگ زندگی ات خاتمه مییابد. اما، در اینجا باید از خوانندگان این سطور بپرسم، مگر جنبش زن زندگی آزادی، از خیزش و خروش و تداوم باز ایستاده است؟ انقلاب زن زندگی آزادی، جنبشی نیست بر خاسته از قهر و خشونت و انتقام ستانی، در دوران بیابانگردی و صحرا نشینی. مسلم است که زن زندگی آزادی، جنبشی نیست برخاسته از آنچه زشت و ناپسند است در انسان، مثل، قساوت و بیرحمی، تنبیه و مجازات، زندان و شکنجه، خشونت و انتقام ستانی.

بعبارت دیگ، زن زندگی آزادی را باید انقلابی خواند فرهنگی، چون هدفی را نجوید مگر در آغوش کشیدن ارزشهائی بر خاسته از کفر و ارتداد که نهایتا مجازاتش مرگ است و جان دادن آویخته از طناب دار. یکی از جنایتهای انسان بر علیه انسان، مراسمی که نزدیک به نیم قرن است که در جامعه ما روزی نیست که باجرا در نیاید  و کسی بدار مجازات آویخته نشود. باین دلیل است که میتوان جامعه اسلامی را جامعه ای خواند که در آن نه انسان دارای ارزشی است نه انسانیت. اگر، این واقعیت نداشت چه نیازی بود برای ظهور زن زندگی آزادی.

 این بدان معناست که جامعه ما، صرفنظر از آنچه جنگ همراه خود میآورد، جنبش زن زندگی آزادی جنبشی است که بلاانقطاع ادامه دارد، تا آنجا که الودگی های خشونت و انتقام ستانی را از پیکرخود خارج نموده و ارزشهائی را بدرون خود راه دهیم که آنسان مستقل و آزاد و خودمختار را در ما پرورش دهد. ما باید ا ز اعتراف به بندگی و خواری و حقارت خویش درمراسم عبادی روزانه خود داری کنیم. از اینجاست که انقلاب فرهنگی آغاز میشود که بپرسیم از الله، خداوند یکتا و یگانه، که ای پروردگار، تو با آن عظمت و شکوه، چه نیازی داری باین مراسم تعظیم و تکریم و سجده و زمزمه کلماتی بیگانه بر زیر زبان، مبنی بر اعتراف بخواری و حقارت خویش. آیا، واقعا، ای الله لذت میبری که انسانهای عمود و با غرور را بشکنی و آنان را خرد ناچیز بنگری. استغفرالله که این کنش بنظر میرسد از شیطان بر خیزد تا از الله خداوند بی همتا.

یعنی که انقلاب زن زندگی آزادی، انقلابی ست فرهنگی نه تنها در تغییر و تحول ارزشها و باورهای دینی و خلق ارزشهای نوین براساس حفظ و ارتقا، ارشهائی بر خواسته ازاراده و خواستهای انسانی. رخصت که باینده ای بنگریم که کمتر بر سرو سینه خود بکوبیم و کمتر بخود زنی بپردازیم در سوک بیگانگان متجاوز بسر زمین ابا و اجدادی. تردید مدار که آنروز نیز  خواهد رسید که عاشورا تبدیل شود به روز عروسی. خاطر اسوده دار براندازی سیاسی بدون انقلاب در ارزشها و باورها و یا فرهنگ جامعه، ترسم که ما را بسر حد مقصد نرساند.

firoz Nodjomi

firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com