دکتر محمود مسائلی :
بخش اول: ائتلاف چپگرایی و اسلام سیاسی در جهان عرب
طرح موضوع
شرایط زندگی در نه تنها در منطقه، بلکه در جوامع غربی هم هشدار دهنده شده است. اسلام سیاسی در ایران، افغانستان، پاکستان و هند، تقریبا همه کشورهای عربی، و جوامع اروپایی و امریکای شمالی در حال بسط و توسعه است. از همه نگران کنندهتر پیوندهای میان چپگرایی جهانی و اسلامی سیاسی جوامع امروزین را به مرزهای تهدید هم کشانده است. به دنبال حمله غیر قابل قبول حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر، و دفاع مشروع ایجاد حائل اسرائیل در قبال آن، چپ جهانی با تمام توان خود ائتلافی را با اسلامگرایان بوجود آورده و با استفاده از احساسات گروههایی از مردم ساده دلی که آگاهیهای لازم نسبت به شرایط منطقه و ساختارها و قوانین بینالمللی ندارند، هر روز در خیابانهای کشورهای غربی سرو صداهایی را برپا میکنند که بنظر میرسید زندگی را به مراحل ترسناکی سوق میدهد. شوربختانه، علاوه بر تبلیغات حکومتهای به اصطلاح اسلامی، بخشی از جامعه دانشگاهی و به روشنفکرنما در بخشهایی از جهان، شامل کشور خودمان، هم با آن ائتلاف نافرخنده همراه شده است.[1] در این شرایط، برای هر فرد کنجکاوی که میکوشد به دور از فضای گمراه کننده رسانهها و فضای مجازی به درکی صحیح از چرایی این موضوعات دست یابد، این پرسش مطرح میشود که چه شرایطی زمینه ائتلاف و پیوند نامبارک چپگرایی و اسلام گرایی را فراهم آورده است؟
این نویسنده در یک سلسله نوشتارها و گفتارهای تلویزیونی سعی کرده است پرسش مذکور را مورد تحلیل قرار داده و با رعایت معیارهای علمی آکادمیک و موضوع بیطرفانه علمی آن چرایی را جستجو کند. تاکنون هشت نوشتار با همان رعایت بیطرفی علمی تحریر شده و در کیهان محترم لندن انتشار یافتهاند. توضیح علمی و آموزشی محتوی آن نوشتارها نیز در ۱۲ برنامه زنده تلویزیونی شامل حدود ۱۵ ساعت گفتار آموزشی توسط رسانه میهن پخش شدهاند. در خلال این اقداماتی که با هدف آگاهی رسانی انجام گرفتهاند، همواره درخواست شد تا موافقان و یا مخالفان نیز به این تلاشها بپیوندند تا چهره روشنتری از شرایط برای مردم ترسیم شود. پاسخ به این درخواستها، فقط تعداد اندکی از سوی گروههای کمونیستی بود که با خشمی غیرقابل توصیف، نویسنده را مورد هتک حرمت قرار دادند. اما هیچکدام از این به اصطلاح چپهای کمونیست یاری استدلال با معیارهای آکادمیک نداشته و در پاسخ به دعوت از آنها برای بیدار شدن و تلاش برای حقیقت جویی، فقط در پشت دیوارهای لرزان و شکسته تعصبات ایدئولوژیک کور خود پنهان شده و مواضع خود را در لفاظیهای بی محتوی و بیشرمانهترین ناسازها آشکارساختند. خوشبختانه، گروه بیشماری از هموطنان با اشتیاق خواهان ادامه این راه بودهاند. بنابراین، ضرورت برای توضیحات عمیقتری درخصوص چرایی شکل گیری ائتلاف چپگرایی و اسلام سیاسی بیشتر احساس شده است. برای این منظور، نوشتار حاضر را از بخشهایی از مقالهای که یکی از متفکران جهان عرب به رشته تحریر درآورده است، استخراج کرده و با شرح و اضافاتی اضافی تقدیم میکنم.[i] نوشتار مقداری طولانی است. اما به دلیل اهمیت شرایط حساس منطقه و خطراتی که این ائتلاف برای نه فقط سرزمین محبوبمان، بلکه سراسر منطقه بوجود آورده است.
چپگرایی و ملی گرایی عربی
از اوایل قرن بیستم، در جهان عرب سیاست به عنوان یک پدیده تودهای مدرن که از آن برای بسیج سیاسی تودهای استفاده میشود، مورد استفاده قرار گرفت. روشنفکران، روزنامه نگاران، شاعران و ادیبان با دگرگون ساختن منابع دانش و تربیت اخلاقی برای عموم مردم، جای طبقات قدیمی علمای دین را گرفتند. روند جدید الهام بخشیدن به باورهای مردم در صحنه اجتماعی و سیاسی، به سمت حساسیتهای هنری و نمادهای سیاسی تودهای، کشیده شد تا بتواند با برانگیختن تقاضاهای آنها، نمادهای شخصیتی را بوجود آورد که توانایی تبدیل شدن به قدرت سیاسی را داشته باشند. اندیشههای سیاسی و کارکردهای در کشورهای مطرح منطقه بویژه مصر مورد توجه قرار گرفت. در این روند، دو آیین سیاسی انقلابی دگرگون کنندهای که فلسفه آلمان تولید کرده بود نقش اساسی ایفا میکرد: ۱(ملی گرایی رمانتیک با تکیه بر اندیشههای ملی گرایی یوهان هردر و ۱( نظریه دولت هگل، از یکسو، مارکسیسم از دیگر سو. هدف نهایی این دو آیین سیاسی نیز در مبارزه برعلیه دشمن (فرضی) مشترکی به نام امپریالیسم غربی خلاصه میشد. در مرکز امپریالیسم نیز یهودیت بعنوان عامل اصلی ساختارهای سلطه انحصاری و معضلات منطقه و سراسر غرب تصور میشد.
در آغاز اندیشههای چپ در منطقه جایی نداشت، بلکه همان ملی گرایی رمانتیک موتور اصلی همه گرایشات و جنب و جوشها را تشکیل میداد. در ابتدا ملی گرایی بهعنوان یک پدیده ادبی و هنری رمانتیک در ادبیات و هنر عربی از اواخر قرن نوزدهم مشاهده کرد. با این حال، تا سالهای بین دو جنگ جهانی، ملی گرایی بهعنوان یک انگیزه انقلابی بسیج کننده که جنبشهای سیاسی میتوانستند حول آن شکل بگیرند، بهعنوان یک سبک ادبی اهمیت شایانی پیدا نکرده بود. اما به تدریج تخیل عاشقانهای برای انقلابی رهایی بخش شروع به جوشیدن کرد و یک شور عمومی ضد امپریالیستی، اما بدون محتوای ایدئولوژیک یا جهت گیری روشنی همه منطقه را در بر گرفت. این شرایط را میتوان مانند دریاچهای تصور کرد که زائدههایی از جریانات فکری و سیاسی در اروپا، مانند مارکسیست-لنینیسم، فاشیسم، نازیسم، و یهود ستیزی به آن سرازیر میشد. جنبشهای سیاسی که فضای امروزین منطقه را شکل دادهاند، از این مخزن عقاید به اصطلاح رادیکال سرچشمه میگیرند.
«ملی گرایی عربی» اولین آرمانی بود که آیین سیاسی منسجمی را برای منطقه از طریق آثار پدر فکری آن، مانند ساطی الحصری[2] (۱۸۸۰-۱۹۶۸) به نمایش گذاشت. الحصری که افسر سابق ارتش عثمانی بود، به یکی از اولین مربیان مدرن عرب تبدیل شد که آموزش برای درک و فهم مفهوم ملیت را بر عهده گرفت. برای او آموزش به معنای مأموریت آماده سازی جوانان ملی گرای عرب و برانگیختن حس ستیزه جویانه برای مأموریتی تاریخی در آنان بود. این آرمان هگلی که جامعه سیاسی را بعنوان یک قهرمان تاریخی در نظر میگرفت که اعضای آن وحدتی انداموار با یک رسالت نجات بخش متعالی در تاریخ تشکیل دادهاند، و تنها در شکل گیری یک دولت مقتدر این نجات بخشی میتواند تحقق پیدا کند. در مرکز این نگرش تاریخی، مشروعیت زدایی از واقعیت کنونی به نفع آیندهای به ظاهر غیرقابل اجتناب تاریخی که تنها واقعیت مشروع میتواند باشد، پیش نیاز کنش انقلابی ملی گرایی رمانتیک بود. دراین ارتباط همه کسانی که از شرایط و ساختارهای آنزمان دفاع میکردند، بطور طبیعی به دشمن خود تاریخ رهایی بخشی و مانع اصلی بر سر راه تحقق آن تبدیل میشوند. برای از میان برداشتن این موانع، ضدیت با بریتانیا و اشتیاق نابودی یهودیت امری اجتناب ناپذیر بود. یهودی ستیزی با موضوعات مذهبی آمیخته بود، و بنابراین عامل مهمتری در گرایشات سیاسی و احساسات همراه باان و تحولات منطقه بود.
بسیاری از عبارات یهودی ستیزانه و تئوریهای توطئه که هنوز در فرهنگ عربی امروزه یافت می شود را میتوان در آن تحولات جستجو کرد. نقش روشنفکران یهودی ستیز در توسعه و گسترش این گرایشات و تحولات را نمیتوان نادیده گرفت. یکی از شناخته شدن این روشنفکران، موسس و مجری رادیو صدای برلین و مجری عراقی آن، یونس صالح البحری[3] است. یونس در مونیخ تحصیل کرد. در آنجا با مقامات آلمانی شامل گوبلز ملاقاتهایی داشت. گرایشات ضد یهودی او زمینه همکاری با رژیم آلمان نازی را فراهم آورد بگونهای به یکی از بلندترین بلندگوهای تبلیغاتی نازی بر علیه یهودیان تبدیل شد. این شانسی بزرگ برای نازیها بود تا از طریق آن بتواند احساسات یهودی ستیزی را از صدای یک مسلمان را در سراسر مناطق عربی توسعه بخشد. یونس استعداد قابل توجهی در تبلیغات به نفع رژیم نازی را داشت و با اشتیاق وافر آنها را دنبال میکرد. رادیو برلین به هیچ وجه مقید به رعایت موازین اخلاق رسانهای نبود، و هیچ اهمیتی هم به صحت رخدادها و واقعیات نمیداد. بنابراین، یونس و رادیوی او از هر وسیله ممکن برای برانگیختن خشم اعراب علیه بریتانیا به خاطر طرفداری از صهیونیسم استفاده کرد. عجیب اینکه بعد از جنگ بازهم به فعالیتهای خود به شکل دیگری ادامه داده و بعنوان صدای عرب به یکی از حامیان ناصر تبدیل شد.
همراه با نقش یونس البحری در پیشبرد تبلیغات نازی علیه یهودیان، می بایست نقش الحاج امین الحسینی در توسعه نفرت پراکنی علیه یهودیان را نیز باید یادآوری کرد. الحسینی علاوه بر تفرت پراکنی بطور مستقیم در سازماندهی لشکر نازی منطقه کرواسی متشکل از مسلمانان مشارکت داشت. او نیز بعد از جنگ دوم فراری شد و سپس به مصر رفته و مورد حمایت اخوان المسلمین قرار گرفت. امروزه هنوز از او بعنوان پدر سیاسی و معنوی فلسطین، به همراه صدام حسین یاد میشود.
نازیسم و فاشیسم به عنوان الهام بخش و نمونه اولیه بسیاری از جنبشهای مشتاق مانند حزب ملی سوسیالیست سوریه و اخوان المسلمین تبدیل شد. هیجان ناشی از دورنمای پیروزی آلمان، همراه با علاقه فکری اعراب به فلسفه آلمان، تقریباً در تمام خاطرات کسانی که به دوران سیاسی رسیدند، از جمله رؤسای جمهور ناصر به وضوح قابل خواندن است. یکی دیگر به اصطلاح روشنفکران و سیاستمداران ملی گرای عرب که از بنیانگذاران اندیشه مدرن عربی و مسلمانان به حساب میآید، عبدالرحمن بداوی[4]، متفکر مصری، اولین فیلسوف مدرن جهان عرب است. او که بعنوان شخصیتی مهم در جهان عرب از او یاد میشود، همواره مراتب همدردی خود با آلمان را نشان داد. برجستهترین متفکر الجزایری عصر تلاش آزادی و استقلال ملی، ملک بن نبی[5]، نیز در همین ردیف قرار میگیرد.
در طول جنگ، اقلیتی از روشنفکران و متفکران عرب که به شدت با نازیسم و فاشیسم مخالفت میکردند، یا متعلق به نسلهای قدیمیتر طرفدار انگلیس بودند یا کمونیستهای جوان در مقابل هواداران آلمان نازی قرار گرفتند. اما اغراق نیست اگر بگوییم اکثریت قاطع روشنفکران جهان عرب با آلمان و دولتهای محور همدردی میکردند و همواره از طریق نفوذ خود بر مردم آنها را به همراهی با آلمان نازی تشویق میکردند. شور سیاسی ناظر بر آن زمان عمدتاً ضد انگلیسی، ضد فرانسوی و ضد یهودی و طرفدار بسیج انقلابی تودههای مردمی بود. بنابراین، ایدئولوژی در بهترین حالت ممکن نقش ثانویهای در این جریانات داشت. یعنی بطور مشخص معلوم نبود که آنها چه نوع ایدئولوژی را در بمارزات خود دنبال می کردند. هرچه بود فقط در ضدیت با انگلیس و انکار وجود یهودیان در سراسر جهان عرب خلاصه میشد. به همین دلیل است که ویژگیهای هویت ایدئولوژیک که به چهرههای مشهور آن دوره، مانند حاج امین الحسینی اضافه میشود، اغلب او را در میان ملیگرای عرب و یا اسلامگرای سیاسی توصیف میکند.
در پایان جهانی دوم، و با شروع جنگ سرد، فضای مبارزه در اذهان مدرنترین جوامع عربی نفوذ کرده بود و آنها برای آغاز انقلاب خود برای استقلال آماده میساخت. اولین مراحل این انقلاب با جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ و اخراج دسته جمعی یهودیان از سرزمین های عرب همراه بود. کودتای ۱۹۴۹ در سوریه و کودتای مصر در سال ۱۹۵۲ در میانه همین موج انقلابی قرار میگیرند. درحقیقت، امواج انقلابی که دههها در حال جوشش بود، همزمان با زوال استعمار اروپایی، برای انجام مأموریت آزادی ملی و استعمار زدایی در مصر، سوریه، الجزایر و عراق، به سرعت فوران کرد. محیط انقلابی که بر تأسیس جمهوری سوریه حاکم بود شامل بعثیها، ملی گرایان سوری، اسلام گرایان اولیه و کمونیستها بود. به همین ترتیب، کودتای ۱۹۵۲ در مصر و به دنبال آن ظهور ناصریسم، یک پروژه جمعی بود که همه انقلابیون در آن حمایت و مشارکت داشتند. به عبارت دیگر، موج انقلابی تجسم عملی همان آرمانهای اولیه بود که پیشتر به آنها اشاره شد. در آغاز، یک محیط انقلابی یکپارچه را تشکیل داد جنبشهای متمایز و در عین حال به هم پیوسته ناصریسم، بعثیسم، اسلامگرایی، چپ جدید عربی و ناسیونالیسم فلسطینی بودند که در آنها ترکیب نیرومندی از ناسیونالیسم، سوسیالیسم انقلابی، غرب ستیزی و یهود ستیزی وجه غالب را تشکیل میداد.
یکی از اعضای برجسته محیط انقلابی کسی نبود جز سید قطب، منتقد ادبی که بعدها بهعنوان بنیانگذار ایدئولوژیک جهادگرایی اسلامی از او یاد شد. پیامدهای بعدی او که با ناصریسم همراه بود، او را به گرامشی و یا تروتسکی جهان اسلام تبدیل کرد که آمیزهای از اگزیستانسیالیسم انقلابی، لنینیسم و یک برداشت رمانتیک ادبی از را در افکار خود دنبال میکرد. یکی از راههای درک شخصیت سید قطب، بررسی افکار او با چشم منتقدی ادبی است که او را بعنوان فردی انقلابی مییابد که با ذهنیتی مذهبی و با استفاده از آن برای شکلدهی جوامع عرب تلاش میکرد. با اینحال، نزدیکی اخوان مسلمین با هواداران حزب نازی این موضوع را نیز مطرح میسازد که چهره انقلابی او نمیتواند از فاشیسم نیز جدا باشد.
در این ایام، انقلابهای آزادی بخش ملی منجر به تأسیس دولتهای تودهای تک حزبی شد که مصر بزرگترین و مهم ترین آنها بود. آن زمانه حساس سرخوشی از مفاهیم تودهای بود که براساس وحدت مطلق بین مردم، دولت، رهبر قهرمان و روشنفکران قرار میگرفت، اما از آن به عنوان دموکراسی مردمی واقعی یاد میشد. در اینگونه دولتها، بخش عمومی، سرمایهگذاریهای بزرگ دولتی، و اقتصاد تحت رهبری دولت، جوهره سوسیالیسم عربی را تشکیل میداند. گویی تثلیث مقدسی شکل گرفت که پایههای آنرا وحدت عربی، عصبیت عربی، و چپگرایی تشکیل میداد. سپس آرمان سیاسی بعث نیز به مرام دین سیاسی سکولار جدید عرب تبدیل شد تا بتواند با تکوین سه پایه پیشین آنها را به ستونهای محکمی برای آرمان ملی عربی تبدیل سازد. پروژههای عظیم مدرن سازی پسا-استعماری به شکل سرمایه گذاری سنگین در برنامههای سوادآموزی، آموزش رایگان، و آموزش عالی گستردهتر برای ایجاد مهارتهای اداری مورد نیاز برای بوروکراسیهای عظیم دولتی و دستگاه های امنیتی دنبال شد. مصادره اموال خارجی و یهودیان نیز سرمایه مورد نیاز بسیاری از این پروژهها را فراهم کرد.
البته استعمار زدایی و ملی شدن فقط داراییهای صنعتی و مالکیت اراضی را هدف قرار نداد. آنها همچنین به طور طبیعی به تمام جنبه های زندگی فرهنگی نیز توسعه داده شدند. قرار بود جهان وطنی شهری دوران استعمار با فرهنگ شهری متمرکز عرب جایگزین شود و ملی گرایی عربی را تکوین سازد. در مصر، دولت به تدریج کنترل تمام مؤسسات آموزشی، سکولار و مذهبی، همه رسانهها، چاپ و رادیو، شرکتهای ضبط و همچنین صنعت سینمای مصر را که در آن زمان یکی از بزرگترین مؤسسات در جهان بود، به دست گرفت. در حقیقت، چپگرایی که خود را چهره مترقی عرب معرفی میکرد، هرچه بیشتر به رادیکالیزه کردن گسترده جامعه و فرهنگ نیز اقدام کرد.
به تدریج در دوران جنگ سرد، شکل فرهنگ عامه بتدریج جهت گیری خود را از فاشیسم و نازیسم تغییر داده و ریشههای خود را به سمت مارکسیسم و مدار شوروی و به ویژه چپ فرانسه تغییر داد. این شرایط آن زمان و بدبینیهای پس از جنگ بود که امید به انقلاب در اروپا را از دست داده بود و برای نجات به مستعمرات سابق نگاه میکرد. در این نگرش میبایست اندیشه رهایی بخشی و ملی گرایی با سرنوشت کشورها تحت استعمار سابق که عمده آنها در دهه استقلال در ۱۹۶۰ توانستند استقلال خود را جشن بگیرند همراه شد. در این شرایط متفکران اروپایی مانند ژان پل سارتر[6] به پرخوانندهترین و متداول ترین روشنفکر در زبان عربی تبدیل شد. دانشجویان و روشنفکران عرب در اشتیاق افکار او خانه دومی را برای خود در کافههای پاریس پیدا کردند.
در سال ۱۹۵۵، ریموند آرون در کتاب افیون روشنفکران[7] به این موضوع اشاره کرد و به چپهای فرانسوی نسبت به تلقین دانشجویان جوان عرب و آفریقایی به ایدئولوژیهایی که برای جوامع آنها مناسب نیست، هشدار داد. با این حال، ترکیبی از اگزیستانسیالیسم سارتری، مارکسیسم، و استعمار زدایی همراه با تصور فرانسوی از روشنفکر عمومی به عنوان ستاره مبارزات مقدس، همچنان به شکل دادن به فرهنگ جوانان در قاهره، اسکندریه، دمشق، بیروت و بغداد به عمر ادامه داد. فضای روشنفکری جوامع عربی دروان جنگ سرد با اینگونه نگرشهای ملی گرایی برآمده از چپگرایی به نمایش گذاشت.
منبع کیهان لندن
[1] نگاه کنید به دفاع غیر منطقی و عصبی گونه بیژن عبدالکریمی، که خود را دانش آموخته فلسفه معرفی میکنند، از فلسطینیان و داعیه مظلومیت آنها در مناظرهای با صادق زیبا کلام که توسط رسانهای به نام «آزاد» اخیرا انجام گرفت.
[2] Sāṭi` al-Ḥuṣrī (1880 – 1968)
[3] Younis Saleh Bahri al-Juburi (1903 – 1979)
[4] Abdel Rahman Badawi was an Egyptian existentialist philosopher, professor of philosophy and poet.
[5] Malek Ben Nabi (1905 – 1973), a prominent Algerian thinker well known of his works about the conditions of renaissance of the modern Islamic society.
[6] Jean-Paul Sartre (1905-1980).
[7] Opium of the Intellectuals
[i] Hussein Abubakar Mansour, The Liberation of the Arabs from the Global Left. July 11, 2022.