داود باقروند ارشد :
من حمید اسدیان را اولین بار در سال 1361 زمانیکه در مسئولیت شاخه ترکیه از داخل ایران خارج کردم دیدم و شناختم. به جرات میتوانم بگویم که حمید اسدیان در میان تمامی مجاهدین له شده توسط مسعود رجوی و دستگاه قرون وسطایی انسان خرد کنش یک نمونه تمام عیار از نوع مظلوم فروپاشیده بسمت درون خودش و محمد اقبال نوع فروپاشیده وحشی مهاجم رو به بیرونش میباشند
حمید اسدیان که همسرش در ایران زندانی بود آنچنان له و لورده بود که در تمامی سالیانی که در سازمان حضور داشتم و او را مرتب در جلسات و نشستها و …میدیدم نمیشد حتی با خاک انداز نیز از زمین جمع و جورش کرد.
حمید اسدیان همواره همانگونه که اسماعیل نیز بدرستی بدان اشاره کرده است از نظر رجوی یکی از شاخص های ضد ارزش بود. حمید همواره در چهره اش غم و اندوهی به سنگینی البرز را که بر اثر بلایی که رجوی بر سر خودش و دیگران آورده بود در چهره اش ظاهر میکرد. حمید اسدیان به همین اعتبار همواره با سری خمیده به یک سمت به قول گفتنی مانند مادر مرده ها ظاهر میشد. رجوی همواره در چهره و ظاهر حمید اسدیان کینه و نفرتی که ناشی از بلایی بود که بر سر ایندو (حمید و همسرش) و هزاران حمید دیگر آورده بود میدید و از او متنفر بود.
یکبار که مانند همیشه حمید زیر تیغ بود از شریف (مهدی ابریشمچی) در مورد حمید پرسیدم که چرا او همواره له لورده است و حتی توان حرف زدن ندارد گفت از برادر (مسعود رجوی) طلب زنش را دارد.
در تمامی نشستها مسعودرجوی او را بلند میکرد و وادارش میکرد که بگوید که باید داغ زنش را تحمل کند. درست زمانیکه مسعود رجوی خودش از مرگ اشرف چندماه نگذاشته با دختر بنی صدر ازدواج کرد هنوز از دختر بنی صدر جدا نشده بود با مریم رجوی عشق و عاشقی ایدئولژیک را شروع کرده بود همواره به حمید توصیه میکرد که تا آخر انقلاب باید منتظر زنش باشد.
حمید اسدیان و همه از هضم رابع گذشتگان از جمله محمد اقبال که هر روز گزارش خود ارضائیش روی میز عباس داوری بود طوریکه دیگر گزارشاتش تهوع آور شده بود شاخص و نمونه کسانی همچون سیروس نهاوندی بودند که جلاد خود مسعود رجوی را میستایند و از او طلب عفو و بخشش میکردند و میکنند. تا اینگونه مانند معتادی که نمیتواند بدون مصرف و رساندن آن دارویِ تائید توسط جلاد خود (مسعود رجوی) لحظه ای را طی کنند بتوانند سرپا باشند.
حرف حساب
راستش من شاید هزاران انتقاد به اسماعیل یعمایی داشته باشم ولی وقتی نوشته حمید اسدیان را علیه اسماعیل را خواندم و بعد جواب اسماعیل را نتوانستم آنرا منتشر نکنم.
آنجا که اسماعیل خطاب به حمید اسدیان می نویسد: “من جنده بازی و به بستر رفتن با فواحش را به این ترجیح میدهم که یک رابطه معمول عاشقانه ونادرست را با حقه بازی و با دستمال توالت کردن هزاران انسان مبارز و رنجکشیده تبدیل به انقلاب بکنم و به این بهانه و به مدد اعتماد دیگران دستگاهی فکری و نجاست بار بسازم “
چون نامه حمید اسدیان بوضوح یک برش مقطعی از کثافات ذهنی جلاد خود مسعود رجوی را بنمایش گذاشته است، چیزی که دهه ها ما در جلسات مسعودرجوی میشنیدیم. و حمید اسدیان با تکیه به توان قلم خود توانسته آنرا بنمایش بگذارد. از طرفی نیز بسیاری از جوابهای اسماعیل هرچند بسیار تیتروار جواب نسلی از مردم مبارز ایران در کسوت مجاهد خلق است که به قربانگاه رفته است. ما سالها میگفتیم ولی کمتر باور میشد. باشد تا همه کسانیکه در تیرانا اسیرند و یا آنها که در حوضهای رهایی تکی و جمعی مسعود رجوی توسط مریم رجوی شرکت داده میشدند همچون خانم سلطانی جرات و شجاعت و آن رهایی از بندهای اسارت زنانگی را داشته و با پرداخت بهای آن با خوردن انواع مارکهای ناجوانمردانه و البته مردسالارانه سکوت را شکسته و شبهای حرمسرای رجوی را بازگو کنند. بسیاری را بنده میشناسم ولی چون خود لب نگشوده اند نمیتوان نام برد. امیدوارم که حمید در آن روزها زنده باشد و بادرک واقعیت مسعود رجوی شاید به جایگاهی که اسماعیل رسیده برسد و قدش و گردن خمیده اش راست شود.
سوم مارس 2018