خاشقچی منتقد رژیم سعودی نبود!

khashoggi

یک نویسنده در روزنامه «عکاظ» چاپ جده او را به ملاقات با امیر قطر در «هتل چهار فصل» در نیویورک و داشتن ارتباطات با «سرویس‌های اطلاعاتی منطقه‌ای و بین‌المللی» متهم کرد. این اگر درست بوده باشد سرنوشت او را رقم زد.

 منبع: کنسرسيوم نیوز
نویسنده: اسعد ابوخلیل
تارنگاشت عدالت

ناپدید شدن جمال خاشقچی، روزنامه‌نگار سعودی، در هفته گذشته در کنسولگری سعودی در استانبول سر و صدای بین‌المللی زیادی ایجاد کرده، اما همان‌طور که انتظار می‌رفت رسانه‌های عربی تحت کنترل سعودی پوشش کمی به آن داده اند. «واشنگتن پست»، که خاشقچی برای آن می‌نوشت، و دیگر رسانه‌های غربی داستان را زنده نگه داشته، و فشار بر ریاض را برای توضیح نقش آن در این قضیه افزایش داده اند.

رسانه‌های غربی چیزهایی عجیبی درباره خاشقچی می‌نویسند. دیوید هرست در «گاردین» ادعا کرد که خاشقچی صرفاً به مطلق‌هایی مانند «حقیقت، دمکراسی، و آزادی» فکر می‌کرد. سرپرست «دیده‌بان حقوق بشر» او را به مثابه نماینده «روزنامه‌نگاری پرُطنین و منتقد» توصیف کرد.

اما آیا او در حالی‌که برای شاهزادگان سعودی کار می‌کرد در پی مطلق‌ها بود؟

خاشقچی یک عضو وفادار ماشین تبلیغاتی سعودی بود. در عربستان سعودی چیزی به نام روزنامه‌نگاری وجود ندارد: زنان و مردان سعودی شجاعی وجود داشته اند که سعی کردند دیوار صعب دنباله‌روی را بشکنند و به خاطر نظراتشان تحت پیگرد قرار گرفتند و مجازات شدند. خاشقچی از آن‌ها نبود.

برخی نویسندگان در زمانی‌که خاشقچی در روزنامه «الوطن» رییس آن‌ها بود، مصیبت‌ها دیدند. خاشقچی- برخلاف چیزی که نوشته می‌شود- هرگز از سوی رژیم مجازات نشد، به استثنای دو سال پیش که ولیعهد محمد بن سلمان او را از توئیت کردن و نوشتن او را در «الحیات» که صاحب آن شاهزاده سعودی خالد بن سلطان است و در لندن منتشر می‌شود- ممنوع کرد.

متضاد این، ناصر السعید بود، یک نویسنده سکولار ملی‌گرای عرب که در سال ۱۹۵۶ از عربستان سعودی گریخت و به قاهره و سپس به بیروت رفت. او یک کتاب قطور درباره تاریخ آل سعود نوشت. او در حملات خود علیه آل سعود سرسخت بود.

به خاطر این، رژیم سعودی به یک رهبر فاسد سازمان آزادی‌بخش فلسطین (به نام ابو الزئیم که با سرویس اطلاعاتی اردن در ارتباط بود) پول داد تا از شر السعید خلاص شود. او السعید را در سال ۱۹۷۹ در یک خیابات شلوغ بیروت ربود و به سفارت سعودی در آنجا تحویل داد. او شکنجه شد و به قتل رسید (برخی می‌گویند جسد او از هواپیما بر فراز «بخش عاری از سکنه» صحرای عربستات سعودی به زمین پرتاب شد). چنین است پرونده رژیم سعودی.

یافتن شاهزاده مناسب

خاشقچی یک خبرنگار جوان جاه‌طلب بود که می‌دانست برای صعود در روزنامه‌نگاری سعودی شما به مهارت حرفه‌ای، شهامت، یا اخلاقیات نیازی ندارید. در عربستان سعودی، فقط کافی است شما خود را به شاهزاده مناسب بچسبانید. در ابتدا، خاشقچی به دو نفر از آن‌ها نزدیک شد: شاهزاده ترکی الفیصل (که سرپرست اطلاعات سعودی بود) و برادر او شاهزاده خالد الفیصل که صاحب روزنامه «الوطن» بود، که خاشقچی در آنجا نخستین شغل سردبیری (عربی) خود را به دست آورد.

خاشقچی با اشتیاق به راضی کردن و یک توانایی عجیب برای منطبق کردن نظرات خود با نظرات دولت، خود را نشان داد.

در دوره کمونیسم‌ستیزی و ارتقای جهاد جاهلانه در افغانستان و جاهای دیگر، خاشقچی یک مؤمن حقیقی بود.  او در کنار اسامه بن لادن جنگید و آرمان مجاهدین را ارتقا داد.
دیوید ایگناتیوس در «واشنگتن پست» و دیگران با گفتن این‌که او یک گزارشگر «میدانی» بود می‌خواهند این را لاپوشانی کنند- گویا ارتش بن‌لادن از روزنامه‌نگاران مستقل دعوت می‌کرد از تلاش‌های جنگی آن‌ها گزارش مخابره کنند. کل پروژه پوشش دادن به مجاهدین افغانی و ارتقای آن‌ها در مطبوعات سعودی کار رییس اطلاعات سعودی، شاهزاده ترکی، شاهزاده حامی اصلی خاشقچی بود.

پوشش رسانه‌های غربی از سیر زندگی خاشقچی (به وسيلۀ کسانی که عربی نمی‌دانند) یک تصویر غیرواقعی را نشان می‌دهد. آن‌ها یک روزنامه‌نگار تحقیقی شجاع را که رژیم سعودی را آشفته می‌کرد، ترسیم می‌کنند. هیچ چیز بیش از این از حقیقت فاصله ندارد: در عربستان سعودی روزنامه‌نگاری وجود ندارد؛ فقط تبلیغات خام و عریان وجود دارد.
سردبیران افراد مورد اعتمادی هستند که مدت‌های طولانی وفاداری خود را نشان داده اند. خاشقچی سال گذشته در یک مصاحبه از استانبول به یک گزارشگر عرب گفت که در عربستان سعودی او هم سردبیر بود و هم سانسورچی. سردبیران روزنامه‌های رژیم (بلندگوهای شاهزاده‌ها و شاهان) مقررات دولت را اعمال کرده و مطالب ایراددار را حذف می‌کنند.

خاشقچی هرگز اسباب زحمت سعودی‌ها نبود. او به مثابه سردبیر «الوطن» دو بار به خاطر مقالاتی که نویسندگان دیگری- نه خود او- نوشته بودند، و به نحو ملایمی از دستگاه مذهبی محافظه‌کار که او در آن زمان از آن حمایت می‌کرد انتقاد می‌کرد، دچار دردسر شد. برای حراست از او در در مقابل مقامات مذهبی، خاشقچی به شغل رسانه‌ای دولتی دیگری منتقل شد.

خاشقچی مرجع روزنامه‌نگاران غربی بود که درباره عربستان سعودی گزارش می‌دادند، و رژیم او را به آن سِمَت منصوب کرده بود. او ممکن بود در صحبت با گزارشگران خوش‌برخورد بوده باشد اما هرگز مشروعیت آل سعود را زیر سؤال نبرد. این در مورد یک سال کوتاهی که در شهر واشنگتن برای «واشنگتن پست»

می نوشت نیز صادق بود.

mohamed_bin_salman_saudi_arabia

یک ارتجاعی

خاشقچی یک ارتجاعی بود: او از همه سلاطین و شاهان در منطقه حمایت می‌کرد و ادعا می‌کرد آن‌ها «اصلاح‌پذیر» اند. برای او، فقط جمهوری‌های سکولار مانند عراق، لیبی و سوریه که روابط سردی با سعودی‌ها داشتند، غیرقابل اصلاح بودند و باید سرنگون می‌شدند. او از اسلامیزه کردن سیاست‌های عربی در امتداد خطوط اخوان‌المسلمین حمایت می‌کرد.

رؤیای خاشقچی یک «قیام عربی» تحت رهبری عربستان سعودی بود. او در نوشته‌های عربی خود از «اصلاحات» محمد بن سلمان و حتا از «جنگ علیه فساد» او که در منطقه و فراتر از منطقه مورد تمسخر قرار گرفت، حمایت می‌کرد. در حالی‌که آخرین شاهزاده حامی او یعنی الولید بن طلال در هتل تجملی در بازداشت به سر می‌برد او معتقد بود بازداشت شاهزادگان در [هتل] ریتز مشروع است (گرچه در ستون خود در «واشنگتن پست» به نحو ملایمی از آن انتقاد کرد). خاشقچی حتا می‌خواست مشاور محمد بن سلمان بشود، اما ولیعهد به او اعتماد نکرد و دست رد به سینه‌اش زد.

خاشقچی در نوشته‌های خود در «واشنگتن پست» به مثابه یک لیبرال دمکرات که خواهان دمکراسی و اصلاحات است ظاهر می‌شد. اما هرگز مشروعیت رژیم سعودی یا سیاست خاورمیانه‌ای غرب را چالش نکرد. روزنامه‌نگاری باب روز شیفته او بود. آن‌ها در او یک عرب تسامح‌گر را می‌دیدند که نه تنها از پوشش آن‌ها از منطقه انتقاد نمی‌کرد، بلکه با آن موافق بود. توجه دشته باشیم که روزنامه‌نگاری باب روز آمریکایی مظهر روزنامه‌نگاری حرفه‌ای به حساب می‌آید. خاشقچی اساساً عربی بود که برای روزنامه‌ای می‌نوشت که پیشنیه تأسف‌باری در بد نشان دادن عرب‌ها دارد.

در نوشته‌های عربی خاشقچی، سمپاتی او با ترکیه و اخوان‌المسلین آشکار بود. چیزی که در غرب فراموش شده یا در مورد آن کم‌تر می‌دانند این است که طی جنگ سرد، سعودی‌ها از اخوان‌المسلمین به مثابه یک اسلحه علیه اردوگاه ترقی‌خواه، سکولار به رهبری جمال عبدالناصر حمایت کردند و آن‌را پرورش دادند. اخوان‌المسلمین نظام آموزشی سعودی را کنترل می‌کرد و دانش‌آموزان سعودی را با ستایش از اخوان‌المسلیمن پرورش می‌داد. اما ۱۱ سپتامبر محاسبات سعودی‌ها را تغییر داد: حاکمان برای نقش خود در حمایت از خرافه‌پرستی اسلامی خود به یک بز بلاگردان نیاز داشتند و اخوان‌المسلیمن هدف عالی بود. این خاشقچی را نیز مظنون ساخت.

اشارات علیه خاشقچی

مقالات اخیر در مطبوعات سعودی به این اشاره می‌کردند که رژیم ممکن است علیه او حرکت کند. او حامیان خود را از دست داده بود اما این نظر که خاشقچی در صدد بود یک حزب اپوزیسیون عربی تشکیل دهد بی‌پایه بود. جرم واقعی این بود که خاشقچی تنها از سوی حامیان اخوان‌المسلمین، یعنی رژیم قطر و دولت ترکیه، حمایت می‌شد

یک نویسنده در روزنامه «عکاظ» چاپ جده او را به ملاقات با امیر قطر در «هتل چهار فصل» در نیویورک و داشتن ارتباطات با «سرویس‌های اطلاعاتی منطقه‌ای و بین‌المللی» متهم کرد. این اگر درست بوده باشد سرنوشت او را رقم زد. قطر اکنون دشمن شماره یک رژیم سعودی- حتا بدتر از ایران- است.

خاشقچی یک فراری محسوب می‌شد و شخص مجاز نیست از نظام سعودی فرار کند. آخرین سناریوی فرار از رژیم به سال ۱۹۶۲ بر‌می‌گردد که شاهزاده طلال و شاهزاد بندر به جنبش ناسیونالیست عربی ناصر در مصر پیوستند.

خاشقچی باید طوری تنبیه می‌شد که به اندام دیگرانی که به فکر فرار هستند، لزره بیاندازد.

https://consortiumnews.com/2018/10/15/khashoggi-was-no-critic-of-saudi-regime/

د.