
سیامک نادری :
نچه که در آنروز صبح اتفاق افتاد، به همان شکلی که درسن ۱۶سالگی شاهد بودم، بدون دانسته های این چهل ساله به تحریر درمی آورم.
بدلیل اینکه علاقمند به ورزش و فوتبالیست بودم، تمام مجله های دنیای ورزش، کیهان ورزش و تاج ورزشی وهمچنین روزنامه «رستاخیر» که صبح ها بچاپ می رسید وصفحه ماقبل آخر به اخبار ورزشی روز می پرداخت، بطور روزانه می خریدم و می خواندم. حتی مجلات ورزشی را به دبیرستان وکلاس می بردم و دبیرمان نیز مجله را می خواند.
طبق معمول هر روز صبح، برای خرید روزنام رستاخیز به انتهای خیابان ولیعهد به کیوسک روزنامه فروشی ۲۰متر مانده پادگان نیروی هوایی رفتم. وضعیّت و فضای خیابان کمی متفاوت بنظرمی رسید، اینطرف و آنطرف را نگاه کردم، تحرکات غیرمعمول را حس کردم، وبعد یکی آمد و بصورت امری گفت:« اینجا وای نأیستید.» به کیوسک روزنامه فروشی هم گفت:« دیگه روزنامه نفروشید، اینجا را تعطیل کنید و برید.» چهره اش را بخاطر ندارم ولی حس کردم که نیروی امنیتی هستند. حدسم درست بود چون اگر مسئله جنایی یا درگیری با سلاح سرد … پیش می آمد باید پلیس و کلانتری می آمد؟. من با حق بجانبی گفتم:« ما کاری نداریم، فقط می خواهم روزنامه صبح رو بخرم» چون دنبال روزنامه بودم و نمی خواستم بی خبربمانم. صاحب کیوسک کمی نگران و ترسیده بود، سریع آمد و روزنامه ها را جمع کرد تا بداخل مغازه ببرد و من سریع پول روزنامه را بهش دادم. از این لحظه به بعد همان افراد با لباس کت و شلوار به همه می گفتند:« اینجا را ترک کنید، هیچکی اینجا نمونه» درحین فاصله گرفتن ازکیوسک و رفتن به طرف خانه بودم که ترکیب دو نفره چشمم را گرفت که بطرف کیوسم می رفتند، هر دو مسلح بودند اما نفرسمت چپی، سی ساله با قد۱۹۰ سانتی متری، سبزه و با بینی کوفته ایی با موهای سیاه که جلو سرش طاس بود، روی پیراهن سفید غلاف چرمی قهوه ای رنگی از شانه تا کمر بسته بود، کلت به کمرش آشکار بود با یک تفنگی که سرآنرا بالا گرفته بود این تفنگ را درفیلم های وسترن دیده بودم( شاتگان)، همه چیز نشان از نیروهای امنیتی ( كميته مشترك ضد خرابكاري ) و درگیری با افراد ضد شاه تحت نام «خرابکار» بود. مهرآباد جنوبی شبیه شیکاگو و تگزاس شده بود، با ظاهرشدن این دو نفر در پیاده رو، یکباره چهره محله و خیابان عوض شد و از چپ و راست خیابان تعدادی که کت وشلوار ویا بدون کت بودند از خودروها پیاده شدند